eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
در سال های ۹۰ و ۹۲ در حین ماموریت های محوله بشدت مجروح می شود که حتی در یک مرحله شدت جراحت به حدی بوده که همرزمانش تصور می کنند مجتبی شهید شده است اما خداوند متعال بقای عمر او را رقم می زند. در نهایت در مهر ماه ۱۳۹۴ به امر ولی امر مسلمین جهان لباس رزم می پوشد و برای دفاع از حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) و مردم ستم دیده و مظلوم سوریه عازم جبهه های نبرد می شود و پس از ۱۲ روز حضور در جبهه های مقاومت درتاریخ ۲۵ مهر ماه ۹۴ برابر با سوم محرم الحرام ۱۴۳۷ هجری قمری در عملیات آزاد سازی حومه حلب، توسط تک تیر اندازان تروریستی داعش بر اثر اصابت گلوله غناصه به سرش به فیض عظمای شهادت نائل می شود. پیکر مطهرش پس از سه روز به وطن باز می گردد و پس از تشییع بی نظیر امت شهید پرور همدان در باغ بهشت همدان قطعه شهداء به خاک سپرده می شود . ❤️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh.
رهبر انقلاب: امام سجاد (ع) فرزند و پیام‌آور عاشورا و مبارز در مقابل کاخ ستم یزید است. ✨شهادت امام سجاد(ع)تسلیت✨ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
! 🌷من خیلی به امام رضا (ع) ارادت دارم. زیارت هر امامی که بروم زیارت نامه امام رضا را هم مى خوانم. در صحن حضرت ابالفضل (ع) نشسته بودم، دلم یاد امام رضا کرد، شروع به خواندن این زیارت کردم. چند دقیقه بعد دیدم یکی از خدام حرم آمد کنارم، شنید زیارت امام رضا مى خوانم. نشست پشت سرم و شروع کرد با من زیارت را تکرار کردن و اشك مى ريخت. 🌷بعد از اتمام زیارت رو کرد به من و گفت: زیارت امام رضا را در کنار ضریح حضرت عباس مى خوانى؟ گفتم: اشکالی داره؟ گفت: نه، من خودم آزاد شده امام رضا هستم. پرسیدم: چطور؟ گفت: زمان جنگ من اعتقاد داشتم امام رضا در دست ایرانی ها اسیر شده و باید حرمش را آزاد کنیم. لذا به مادرم که عاشق امام رضا بود قول دادم که بروم به جنگ ایرانی ها برای آزاد سازی حرم امام رضا. 🌷....به همین خاطر داوطلبانه به جیش الشعبی پیوستم و مرتب برای مادرم نامه مى نوشتم که مثلاً من الان در شلمچه هستم، جایی که امام (ع) از آنجا وارد ایران شد.... تا اینکه یک روز بلندگوی گردان مرا صدا زد و گفتند تلفن با تو کار داره. رفتم. مادرم بود پای تلفن گریه مى كرد، گفت: تو مطمئنی راه درستی انتخاب کرده اى؟ گفتم: چطور‌؟ گفت: دیشب خواب دیدم.... 🌷....گفت: ديشب خواب ديدم در یک صحرای بزرگ، امام رضا (ع) دستهایش را باز كرده و زائرانش را به آغوش مى گيرد، هم اینکه تو نزدیکش شدی دستهایش را بست و به تو گفت: تو با ما نیستی. تو گفتی: من برای آزاد کردن شما و حرمتان آمدم. امام فرمود: تو سپاه را اشتباه آمده ای جبهه من این طرف [است.] تو طرف دشمنان منی. 🌷مادر که این رو گفت چند روز فکر مى كردم. دیدم رفتار نیروهای ما شبیه یاران امام رضا نیست. تصمیم گرفتم به طرف ایرانی ها بیام. حرکت کردم به سمت خاکریز ایرانی ها و فریاد مى زدم: آمدم تسلیم بشم. آمدم بیام پیش امام رضا. از خاکریز ایرانی ها تیراندازی کردند دو تا تیر به پاهام خورد ولی یکی از سربازهای ایرانی که عرب خوزستان بود فهمید چی مى گم به کمکم آمد و من را نجات داد. تو آمبولانس گذاشتنم چیزی نفهمیدم.... 🌷چشمام رو که باز کردم تو یک بیمارستان بودم. گفتم: من کجام؟ گفتند: اینجا بیمارستانی در مشهد امام رضا است. از پنجره به بیرون نگاه کردم، گنبد امام رضا را دیدم، گفتم: آقا، آزاد شده توام. این زخم گلوله ها نشان محبت و عشق منه. بعد از اون به لشگر بدر ملحق شدم و در جبهه بر علیه حزب بعث و صدام جنگیدم. استخبارات صدام، پدر و مادر و دو برادرم را اعدام و شهید کرد، به همین خاطر وقتی زیارت امام رضا (ع) را خواندى کنارت نشستم و با تو همراه شدم، من آزاد شده امام رضایم. راوى: سيد جواد هاشمى
arzi-shahadate-emam-sajad-01.mp3
3.87M
#شهادت_امام_سجاد (ع)⚫️▪️ 🔳من یادگار عشقم 🔲آئینه دار عشقم 🎤 #حاج_منصور_ارضی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#روایٺــ_عِـشق ✒️ 🔹همیشه میگفت:« به این امید به جنگ آمده ایم تا شهادت نصیب ما شود. و این میّسر نمیشود، مگر این که خود راخالص کنیم.» 🔸به خواندن زیارت عاشورا بسیار تأکید مى کرد. میگفت: «اگرنمیتوانید هر صبح زیارت عاشورا را بخوانید، بعد از نماز رو به قبله بایستید و به امام حسین(ع) سلام دهید.» 🔹در مقرّ تاکتیکى خود، همیشه پابرهنه بود. میگفت: چون این جا نزدیک به کربلا است، مجاز نیست که با کفش باشم. پوشیدن کفش در این جا بی احترامى به کربلاست. 🔸در جبهه دوبار مجروح شد. یکبار تیرکالیبر 50 به گوشش اصابت کرد و یک تکّه از گوشش را کند، و یک بار هم تیربه دستش اصابت کرده بود. 🔹زمانى که شهید آراسته مجروح شده بود، مجروحى دیگر را بر پشت گرفته و آن را با خود به پشت خطّ می آورد. 🔸زمانى که براى ملاقات او به بیمارستان رفتم، به وی گفتم: شما جایى در بدن ندارید که سالم باشد. گفت: حاضرم صدپاره گردد پیکرم، سایه ى رهبر بماند برسرم. ✍ به روایت همرزم شهید 📎فرمانده‌ای از نسل بنی هاشم #شهید_سیدهاشم_آراسته🌷 #سالروز_شهادت نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
5c339285e75059713f84417c_-6844976541518871125.mp3
3.37M
🔊 🎼 پادڪست بســیار زیـبا 🎤حجت الاسـلام دانشــمند ✅ #احـترام_به_بزرگـــترها ⏱ ۳ دقـــیقه و ۳۱ ثانـــیه 🌺 #نشـرپـیام‌صـدقه‌جـاریه‌است 👇👇 #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
✍ #ڪلام_شھید مـردم ... مـا خلـق شدیم تا روح را به پـرواز درآوریم این پـرواز و عـروج بدون ویرانی جسم امکان ندارد سنگین شدن و تن پروری بال پـرواز انسان را می شکند. #شهید_محمد_بلباسی🌷 #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
پای روضه های #محرم قد کشیدند و آن ها چه‌ خوب شنیده بودند صدای ... #هل_من_ناصر حسین را😔 از شام بلا آمده ای و بیرق #امام_حسین (ع) را در محرم برافراشتی تا شهر عطر #کربلا به خود بگیرد #محرم_الحرام #شهید_سیدسجاد_خلیلی #اصحاب_آخرالزمانی_سیدالشهدا نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
حضور امام جمعه بخش زیدون و جمعی از پرسنل آموزش و پرورش منطقه زیدون و تعدادی از دانش آموزان مدارس بر سر مزار شهدا به مناسبت هفته دفاع مقدس در گلزار شهدای شهر سردشت زیدون
زندگی نامه و خاطرات #شهید_مرتضی_ابوعلی_‌ #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
زندگی نامه و خاطرات #شهید_مرتضی_ابوعلی_‌ #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_esh
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣ ✍ به روایت همسر شهید 🌻چهارتا از بچه‌های فاطمیون که در دست داعش اسیر بودند آزاد شده بودند. با مرتضی رفتیم دیدن‌شان. یکی‌شان بعد از تعریف شکنجه‌ها و آزار و اذیت‌های داعشی‌ها گفت: «ابوعلی! دیگه نرو سوریه. داعشی‌ها یه روز سررسید تیپ فاطمیون رو آوردن و از ما خواستن تو رو توی عکس به‌شون نشون بدیم. اونا می‌شناسنت!» 🌻آوازه مرتضی و رشادت‌هایش به گوش داعشی‌ها هم رسیده بود. او را خوب می‌شناختند. عکسی که آن آزاده می‌گفت، مربوط به اعزام اول مرتضی بود. گردانی که مرتضی مسئول آموزش‌شان بود همه جمع شده بودند با لباس نظامیِ مرتب و سربند و کلاه، یک عکس دسته‌جمعی گرفته بودند. آن عکس روی سررسید تیپ فاطمیون چاپ شده بود. رزمنده‌هایی که توی عکس بودند همه شهید شده بودند الا مرتضی که او هم خودش را به کاروان رساند. 🌻خواب دیدم یک عده رزمنده غرق خون، روی زمین کنار هم افتاده‌اند. از دیدن‌شان بند دلم پاره شد. یک آن یاد مرتضی افتادم. اشک توی کاسه چشمانم جوشید و بی‌قرار شدم. توی خواب شنیدم یکی گفت: «یه نفر بین این‌ها زنده‌ا‌س. اونو برگردونین.» آن یک نفر مرتضی بود. تیر خورده بود به پهلویش، اما از معرکه آتش و گلوله جان سالم به در برده بود. 🌻می‌گفت: «مریم، تیرها رو می‌دیدم که با سرعت از کنارم رد می‌شدن ولی به من نمی‌خوردن. خانوم چی می‌گی به امام رضا؟!» گفتم: «تو که می‌دونی، چرا می‌پرسی؟» 🌻مرتضی خبر داشت که در نبودنش چه حال و روزی دارم.هربار که می‌رفت، چله می‌گرفتم. چهل روز می‌رفتم حرم امام رضا، نماز ظهر و عصرم را آن‌جا می‌خواندم. توی حرم اشک می‌ریختم و می‌گفتم: «امام رضا! مرتضی رو برام سالم نگه‌دار. کاری کن برگرده و دیگه نره سوریه.» 🌻مرتضی که نبود، لبم از ذکر نمی‌افتاد. هر دعایی را که به نظرم مجرب می‌آمد، چهل روز می‌خواندم. می‌خواندم و به خدا التماس می‌کردم مرتضی سالم برگردد. هرچند همیشه حس می‌کردم ماندنی نیست و باید از او دست بکشم ولی دلم راضی نمی‌شد. با سرسختی، دوباره ادامه می‌دادم. 🌻هر کدام از بچه‌هایش شهید می‌شدند یک نکته از زندگی‌شان می‌شد سرلوحه کارهای مرتضی. مثلا شهید نجفی که توی عملیات تل‌القرین شهید شد، سفارشش شده بود برنامه هر روزه مرتضی. شهید نجفی گفته بود حتی اگر شده روزی چند دقیقه واسه خودتان روضه امام حسین بخوانید. نجفی اولین دوست شهید مرتضی بود. شهادتش بدجور مرتضی را به هم ریخت. 🌻وقتی بود، با هم زیاد مسافرت می‌رفتیم. دور و بری‌ها همیشه می‌گفتند این مسافرت‌های شما تمام نشد؟ سفرهای زیارتی را جفت‌مان دوست داشتیم. با خودش قرار گذاشته بود هر پولی را که یک‌شنبه‌ها دربیاورد، بگذارد برای سفرهای زیارتی. تا دل‌مان هوای کربلا می‌کرد، باروبندیل می‌بستیم و راه می‌افتادیم. آزاد می‌رفتیم. رفت‌مان با خودمان بود و برگشت‌مان با دل‌مان. اربعین و نیمه شعبان را مرتضی حتما می‌رفت کربلا. رفتنش هم برنامه داشت. هر بار که قصد رفتن می‌کرد، سه روز قبل از رفتنش روزه می‌گرفت و چله زیارت عاشورا می‌گرفت. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
اسیر است ! ولی شادب است و آرامش دارد گویی تازه آزاد شده است! می‌داند اینجا قانون خدا حاکم است ... #نحن_ابناء_الحیدر #اسرای_عراقی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این بدن‌هامان اسیر و روح‌مان آزاد بود ؛ مردی و آزادگی را از خمینی داشتیم ... #اسرای_کربلای_ایران نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
شجاعت‌‌ زنان ایران ، دوست و دشمن را متحیّر کرد ... #زنان #دفاع_مقدس نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
او که در شش ماهگی باب الحوائج میشود گر رسد سن عمو حتما قیامت میکند #یا_حضرت_علی_اصغر نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#دفاع_مقدس مگر میشود هم شمع بود ... هم پروانہ ...! #سردار این چنین بود.. از او آموختم باید #بسوزمـ برای #پروانہ شدن نہ پروانہ اے براے سوختن... #سردار_شهید_احمد_کاظمی🌷 #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#خاطرات_شهدا #زیارت_عاشــوراےهمیشگے عــملیات کربــلای ۴ بود. اتش دشمن سنگین بود.زیر یک پــل جمع شده بودیم.جای پنـــج نفر بود, اما ده نفر به زحمت خود را جا داده بودیم و پا ها از زیر پل بیرون زده بود.دیدم رضا چراغ قوه اش را بــیرون اورد و نورش را انداخت روی کتاب کوچک دعایش و شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا. گفتم رضا تو این شــرایط چه وقت زیارت خوندنه!!! خندید و گفــت مــن از اول انقلاب تا حالا یه روز هم زیارت عاشورام ترک نشده, حــتی زمانی که در سینــما کار می کــردم!.... و *شاید بــا همـین زیــارت عاشــوراها برات شهــادتش را گرفــت* 😞 #شهید_عبدالرضا_مصلی_نژاد🌷 #شهدای_فارس #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#رمان #قبله_ی_من_ دو چشم تو مناجات است و بغض من اذان صبح و باران محبت را درون چشم تو دیدم #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#رمان #قبله_ی_من_ دو چشم تو مناجات است و بغض من اذان صبح و باران محبت را درون چشم تو دیدم #ی
شالم را پشت گوش می دهم و کیفم را از قسمت بار برمیدارم. سفر با هواپیما عجیب میچسبد ها!! تا به خودت بجنبی و بفهمی کجای ابرهایـی به مقصد رسیدی. کیف را روی شانه ام میندازم و به سمت درب خروجی می روم که صدایی از پشت سر نگاه چندنفررا به سمت خودش میکشد: ببخشید خانوم!... خانوم.. حتم دارم که. ان خانوم من نیستم. به سرعت چندقدم دیگر برمیدارم که کسی دسته ی کیفم راازپشت سرمیگیرد.باتعجب می ایستم و نگاهم می چرخد تاصاحب دست را ببینم.پسری باقد نسبتا بلند و شش تیغه که عطر تلخش درهمان چندلحظه توذوق زد!اب دهانش را قورت می دهد و میگوید: فک کنم متوجه نشدید که گوشیتون از جیب مانتوتون افتاده! بی اراده دستم سمت جیبم می رود. پوچ بودنش حرف پسر را تایید می کند. تلفن همراهم را به طرفم می گیرد و من بالبخندگرم و نگاه مستقیم ازاو تشکر میکنم و تلفنم را در جیب کوچک کیفم میندازم دست به سینه منتظر رسیدن چمدان ها می ایستم.نگاهم تک تک چمدان هایی که به صف می رسند را وارسی می کند. یک لحظه همان بوی تلخ در فضای بینی ام می پیچد.به سمت راستم نگاه میکنم و بادیدن لبخند اشنای پسری که درهواپیما صدایم زد، بی اختیار من هم لبخند می زنم. دوباره سرم را به طرف چمدانها می چرخانم که صدایش تمرکزم رابهم می زند: پارسا هستم!... مهران پارسا! دردلم می گویم خب باش. خوش بحالت.  اماسکوت تنها عکس العمل بارز من است! دوباره میگوید: چه جالب که دوباره دیدمتون! پوزخندی می زنم و دوباره دردل میخندم بدون مکث می پرسد: میشه اسم شریفتون رو بدونم؟ یک آن به خودم می ایم.بابا راست میگفت ها. تهران برسی سوارت میشن! بدون قصد جواب میدهم: ایران منش هستم. _ چه فامیلیبرازنده ای! و اسم کوچیک؟ کلافه می شوم و میگویم: مسئله ای هست که این سوالات رو می پرسید!؟ چشمان مشکی و موربش برق می زنند. _ راستش،خوشحال می شم باهاتون اشنا شم.شاید افتادن گوشیتون اتفاقی نبوده!!  من به تهران نیامدم برای وقت تلف کردن.دوست دارم که اول کاری پرش را طوری بچینم که دیگر فکر اشنایی باکسی به مغزش نزند. _ اوه! چه جالب! فکر کنم خیلی فیلم میبینید اقای پارسا. جا می خورد اما خودش را نمی بازد _ به فیلم هم میرسیم. چقدر پررو! _ فکر نکنم. من باید سریع برم. _ کجا میرید؟! میتونم برسونمتون.ماشینم توی پارکینگه. البته اگر افتخار بدید.. لبخند کجی می زنم و بارندی جواب میدهم: نه افتخار نمیدم! اینبار پکر می شود و سکوت می کند. زیرچشمی چهره اش را دقیق کنکاش میکنم.بدک نیست. ازاین بهترزیاد... تصویر محمدمهدی مثل پازل مقابل چشمانم کنارهم چیده می شود.عرق سرد روی تنم می شیند ↩️ ... :مهیاسادات_هاشمی بدون ذکر و نام نویسنده پیگرد الهی دارد. نشر معارف شهدا ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#قبله_ی_من #قسمت44 شالم را پشت گوش می دهم و کیفم را از قسمت بار برمیدارم. سفر با هواپیما عجیب میچ
یعنی هنوز نتوانستم نام اورا به طور کامل از تیتر سرنوشتم پاک کنم؟ لب پایینم را می گزم و بادیدن چمدانم باخوشحالی لبخند می زنم، اما قلبم همچنان سریع و بی تاب می کوبد. لعنتی تاریکی سایه اش دست ازسر زندگی ام برنمیدارد. طوری که انگار از ابتدا پارسایـی نبوده به سمت درب خروجی می روم که صدایش زنگ تیزی میشود میان موجی از خیاالت گذشته.. -خانوم ایران منش! خانوم...! چندلحظه.. تقریبا به حالت دو خودش را بمن می رساند و شمرده شمرده میگوید: حقیقتش اینکه تابه حال کسی منو رد نکرده. شما یه زیبایـی خاصی توی چهرتونه. موها و چشمهاتون وصف نشدنیه. خیلی به دلم نشستید! باورم نمی شود! چه راحت مزخرف میبافد. باچشمانی گرد به لبهایش خیره می شوم. یه فرصت کوچیک بمن بدید کارت سرخابی رنگی راسمتم میگیرد این کارت شرکتمه. من مدیرش هستم...یعنی هم من هم پدرم. مهرداد پارسا! یه تاازابروهایم را بالا میندازم و جدی، محکم و بلند جواب میدهم: گوش کنید -اقای پارسا! من هیچ علاقه ای به اشنایـی با شما یا... یا پدرتون... یاکال هرکس دیگه ای رو ندارم. برام عجیبه که چطور جرات می کنید بیاید و ازظاهر من تعریف کنید. لطفا تااین برخوردتون رو مزاحمت تلقی نکردم بایه خداحافظی رسمی خوشحالم کنید! امیدش رنگ ناامیدی می گیرد و برق نگاهش می پرد. بدون توجه خداحافظی می کنم و قدمهای را سریع و بلندتر برمیدارم. راننده پک محکمی به ته سیگارش می زند و میگوید: خلاصه همه یه جور بدبختن! دستم راروی شقیقه ام می گذارم و زیرلب زمزمه می کنم: بدبختی منم اینکه گیر تویه وراج افتادم! درآینه نگاهی میندازد و می پرسد: بامن بودید؟ مصنوعی لبخند می زنم: نخیر! ببخشید کی میرسیم؟! خیلی نمونده یه خیابون بالاتر! راسی منزل خودتونه؟ -نخیر! مهمون هستم! اها پس مال تهران نیستی! نگفته بودی! با حرص از پنجره به خیابان زل میزنم. مگه مهلت میدی ادم حرف بزنه! از فرودگاه یک بند حرافی می کند! میترسم فکش شل و کف ماشین ولو شود. مخم را تیلیت کرد مردک نفهم! درخیابان بزرگ و پهنه می پیچد و میگوید: بفرما خانوم! کم کم داریم میرسیم.. اولین باراست که میخواهم سجده شکر به جا بیاورم. کم مانده بود زار بزنم. چنددقیقه نگذشته پایش راروی ترمز می گذارد. رسیدیم. کرایه را سمتش میگیرم که بانیش گشادی که میان انبوهی ریش بلند و ژولیده نقش بسته، میگوید: قابل نداره ها! درحالیکه حسابی خسته شده ام با حرص و صدایـی که ازبین دندانهایم بیرون می اید جواب میدهم: اقا بگیرید لطفا. پول را می گیرد و من مثل برق ازماشین بیرون می پرم! پیاده می شود ↩️ ... :مهیاسادات_هاشمی بدون ذکر و نام نویسنده پیگرد الهی دارد. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#محرم . . . . #التماس_دعا #شبتون_حسینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5949258406291309454.mp3
6.02M
زیارت عاشورا با صدای آهنگران خیلی زیبا التماس دعا #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
✅ چله ترک گناه 💓زیارت عاشورا💓 سلامتی و ظهور امام زمان عج هدیه به شهدای کربلا شهدای جنگ تحمیلی شهدای مدافع حرم و حاجت روایی اعضای محترم کانال شروع اول محرم 1398/6/10 ⬅️ روز26 هدیه به شهید ❤️امام هادی ع ابراهیم هادی❤️ #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh