🌷 بعد از شهادتش سپردم همه جا را دنبال وصیتنامه اش گشتند. حتی توی وسایلی که در سوریه جامانده بود اما وصیت نامه ای در کار نبود
تنها چیز مکتوبی که از او موجود است همان نامه ای است که برای همسرش در شب شهادت امیر المومنین (ع) نوشته بود
🌷 این وصیتنامه را بعد از شهادتش منتشر کردم. محض اطمینان، یکبار از همسرش درباره وصیتنامه سوال کردم. گفت: یک بار در خانه درباره ی وصیتنامه از او پرسیدم، پوستر شهید همت را نشان داد و گفت: وصیت من این است، محمودرضا پوستری از حاج همت در اتاق کوچکش روی کمد وسایل شخصی اش چسبانده بود، روی این پوستر، زیر تصویر حاج همت این فراز از وصیت نامهاش نوشته شده بود:
با خدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره خونم در راه حفظ و حراست از انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم
راوی:برادرشهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#آخرین_پیام شهید به مادرش:
۳ روز قبل از شهادت
باید بپرد هرکه در این پهنه عقاب است
حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشد
کوه است دل مرد ولی کوه نه هر کوه
آن کوه که آتش به جگر داشته باشد
عشق است بلای من و من عاشق عشقم
این نیست بلایی که سپر داشته باشد
#شهید_مسعود_عسگری
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
📎 مدافعی که جانش را برای امنیت زائرین تقدیم کرد
🔰عمليات عاشورا در عراق منجر به آزادسازي منطقه «جرفالصخر» از اشغال تكفيريهاي داعش و القاعده شد؛ منطقهاي كه در جنوب بغداد و شمال كربلا قرار دارد.
🔰يكي از اصليترين اهداف اين عمليات پاكسازي منطقه براي امنيت زائران امام حسين(ع) براي عاشورا و تاسوعا و پيادهروي اربعين بود.
🔰در روند اجراي عمليات بود كه روحالله همراه يكي از همرزمانش براي تعمير چند تانك به جلو ميروند و بعد از اتمام كار و در فاصلهاي كه منتظر خودرو براي بازگشت به پايگاه بودند در كنار مخروبهاي، پناه ميگيرند كه در همين حين تله انفجاري كنار مخروبه منفجر شده و روحالله به همراه همرزمانش به شهادت ميرسد.
#شهید_روحالله_مهرابی🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
📎 مدافعی که جانش را برای امنیت زائرین تقدیم کرد 🔰عمليات عاشورا در عراق منجر به آزادسازي منطقه «جرف
#روایت_عشق✒️
🔹همسرم با معرفت، خوش اخلاق، خانواده دوست و اهل احترام به بزرگترها بود، خدمت خلق و گره گشايي از مشكلات آنان از ويژگي بارز روح الله بود، اگر براي گره گشايي از مشكل ديگران، دست به كار مي شد تا آن را به سرانجام نمي رساند، دست بردار نبود.
🔸يك روز در مسير يزد به اصفهان، متوجه خودرويي شديم كه نياز به كمك داشت، روح الله توقف كرد و پس از گفت و گو با راننده متوجه شد كه نياز به لاستيك زاپاس دارد و او زاپاس خودرو خودمان را به راننده داد تا به مقصد برسد.
🔹روح الله، ارادت خاصي به امام جواد عليه السلام داشت و هميشه مي گفت هر حاجتي داريد از ايشان طلب كنيد، بنا به گفته همرزمانش در 40 روزي كه در عراق بود به حرم امام جواد(ع) مي رفت، بسيار نماز مي خواند و گريه مي كرد، گويا همانجا شهادتش امضا شده بود.
🔸خيلي خوشحال شدم، گفتم تنها برو اگر ما را با خودت ببري برايت سخت ميشود و زيارت بهت نميچسبد، پس از مدتي گفت؛ بچهها ميخواهند به عراق اعزام شوند به او گفتم اين همان زيارتي است كه از امام رضا عليه السلام طلب كردي.
🔹وقتي خبردار شد كه مي خواهند اعزام شوند، از خوشحالي بال درآورده بود و مانند كسي كه از قفس آزاد شده باشد، مي گفت وسايلم را سريع جمع كن ؛ براي رفتن عجله داشت و از من حلاليت طلبيد و رفت.
🔸روح الله بخاطر اينكه مدتي طول كشيده بود تا گذرنامه اش آماده شود نزد مادرش رفت و دستش را بوسيد و گفت؛ مادر نكند تو راضي نيستي كه من بروم و مادرش گفت كه راضي است .
#شهید_روحالله_مهرابی🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
1_16361916.mp3
6.3M
#پنجشنبه است یادی کنیم
از زندگانِ عشق، #شهدا با ذکر #صلوات
🎤 سید_رضا_نریمانی
❣تا دلم یاد شهیدا میکنه
🍃اشک چشمامـ😔 منو رسوا میکنه
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷برخورد با دختران کم حجاب در کلام رهبر معظم انقلاب
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh zakhmiyan_eshgh.
دو سالی میشد که به طور مدام از رفتن به سوریه و عراق حرف میزد. حتی به من هم پیشنهاد داد که همراهش بروم. اما من خیلی مخالف بودم. آن زمان چیز زیادی از این موضوع نمیدانستم. و به او میگفتم مگر چه لزومی دارد به سوریه بروی؟ اما مخالفتهای من هرگز باعث نشد امیر از رفتن منصرف شود و بخاطر اینکه من نگران نباشم گفت قرار است بعنوان مثتشار نظامی"آموزش نظامی" بروم.
چند بار اسم مینوشت و هر بار به او میگفتن آماده باش و او بسیار خوشحال ذوق زده میشد و خدا را شکر میکرد ولی هر بار اعزامش به تعویق می افتاد
یک روز به او تماس گرفتم و امیر گفت باز کنسل شد من از این بابت خوشحال شدم که امیر متوجه این موضوع شد و با ناراحتی گفت شما راضی نیستی که من نمیتوانم بروم. نزدیک اذان بود در حال آماده شدن برای نماز بودم که زیر لب گفتم خدایا راضیم به رضای خودت. بالاخره آن روزی که قرار بود به سوریه برود فرار رسید. من هم شوخی کردم باز امیر رفتنت از آن رفتن هاس. نه این بار دیگر رفتنی هستم.
حتی علاقه شدید او به یسنا دخترمان هم مانع رفتناش نشد همیشه میگفت جانم و خانوادهای نثار امام حسین(ع) مدام به یسنا میگفت دعا کن بابا شهید بشود. ساعات آخر بدرقه، از زیر قرآن که ردش کردم گفت برای آخرین بار این پله ها را با هم برویم...
#شهید_امیرعلی_هیودی ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh