#روایٺــ_عِـشق ✒️
💠اخلاق آقا میثم در بیرون و داخل منزل یکی بود. خیلی شوخ طبع بود و سر به سر همه میگذاشت. خیلی شلوغ بود و همیشه در منزل شعر و آواز میخواند. یادم هست یکبار که میخواستم نماز بخوانم، گفتم:« چقدر سر و صدا میکنی! کمی آرام باش» چون شلوغ میکرد و تمرکز نداشتم.
💠با خنده گفت: «زهره! روزی بیاید آنقدر خانه ساکت باشد که بگویی ای کاش سروصداهای میثم بود». شاید هر کسی ظاهر او را میدید فکر نمیکرد روزی شهید شود. خانوادهام بعد از شهادت فهمیدند میثم تکاور بود.
💠همیشه میگفت :دوست دارم معلومات بچه من بالا باشد. ما مسلمانها وقتی به دنیا میآییم، امام حسین(ع) را راحت و همینجوری قبول داریم ولی در دوره جدید بچهها مفاهیم را اینطور قبول نمیکنند و باید با دلیل برایشان توضیح دهیم.
💠دوست دارم با علت و دلیل به فرزندم بگویم خدا و امام حسین(ع) چگونهاند. دوست دارم کتابخوان شود و کتابخوانش میکنم و از این طریق به او یاد میدهم که خدا را بشناسد. دوست ندارم زیاد تلویزیون نگاه کند.» گاهی هم به شوخی به من میگفت: «زهره اگر بچه ما تلویزیونی شود، من ازت راضی نیستم.»
#شهید_میثم_نجفی🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
#روایٺــ_عِـشق ✒️ 💠اخلاق آقا میثم در بیرون و داخل منزل یکی بود. خیلی شوخ طبع بود و سر به سر همه می
#خاطرات_شهدا
🔸وقتی میثم به سوریه رفت و شهید شد، من باردار بودم. به من گفته بود میخواهد به سوریه برود. ناراحت بودم به خصوص به دلیل وضعیتی که داشتم برایم سخت بود که از او دور باشم. از روزی که متوجه شد میخواهد پدر شود رفت سر کار و شغل دوم پیدا کرد.
🔹من بیشتر منزل مادرم بودم چون آخر شب به منزل میآمد و برایم سخت بود. میگفتم: «آقا میثم! در خانه بمان. من دوست ندارم مرد خانه دیر برگردد.» ولی او میگفت: «بالاخره باید روزی برسد که نبودنها را تحمل کنی.» دوست نداشت خانه بماند و یا به خاطر بحث مالی دستش را جلوی کسی دراز کند. میگفت: «بچه روزی میخواهد. باید به فکر آینده او باشم.»
🔸شغل دوم او و نبودنهایش به این دلیل به خودی خود برای من خیلی سخت بود. وقتی متوجه شدم تصمیم گرفته است به سوریه هم برود، تحملش برایم سختتر شد. به من گفت: «شاید 40 روز یا شاید هم دو، سه ماهی طول بکشد تا برگردم.» گفتم: «نه! چند ماه زیاد است. باید زودتر برگردی.40 روزه برگرد.»
🔹البته زیاد هم برای نرفتنش اصرار نمیکردم. وقتی میدیدم در جایی مثل سوریه مسلمانها درخطر هستند و افراد بی گناه را میکشند و حرم حضرت زینب(س) نیاز به مدافع دارد، چیز زیادی نمیگفتم. یعنی به این مسائل که فکر میکردم، نمیتوانستم مخالفت کنم.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_میثم_نجفی🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
✍ #ڪلام_شـهید
🔰همه مردم بدانند اگر می خواهند در دنیا و آخرت پیش خدا و خلق خدا سرفراز باشند راه پیروی از ولایت فقیه و جمهوری اسلامی را در پیش گیرند که این تنها فقط تنها راه سعادت و نجات است.
🔰از تمام دوستان و آشنایان بخصوص اقوامی که نتوانستم حقانیت امام و جمهوری اسلامی را ثابت کنم معذرت می خواهم و از تمام آنها به علت کوتاهی در انجام رسالتم طلب عفو و بخشش می نمایم و امیدوارم شهادتم بهترین برهان من در حقانیت ولی فقیه (امام) و جمهوری اسلامی باشد.
#شهید_علی_آثاریاردکانی🌷
#سالروز_ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
( radio P E L A K ) شهید محمد نصر اصفهانی.mp3
6.28M
🎧 #بشونید🎧
( شاخه گلی در طلائیه )
🍂 راز خاک گرم #طلائیه و پیکر سالم شهید...
تقدیم به محضر مطهر #شهیدان_محمد_نصر_اصفهانی و #محمدرضا_حقیقی🌷
راوی: استاد مهدوی ارفع
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🍁 پر میزند دلم به هوای زیارتش... هرروز خستهحالترم خستهحالتر خود را کبوتر حرمش فرض میکنم هرگز ند
🍁
میگفت عاشقی که زیارت نرفته بود...
تنها به لطفِ شاه خراسان دلش خوش است
😭😭امام رئوف❤️
24.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر_فوری
🎥#ببینید
💐لحظاتی قبل پیکر مطهر دو شهید در ارتفاعات پنجوین عراق توسط گروههای تفحص شهدا کشف گردید.
🕊شادی ارواح طیبه شهدا #صلوات
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
بخند و هر نفس از خنده ات سراغ بگیر که غم همیشه سراغ از من و تو میگیرد... #معصومه_صابر ✍ #شهید_حام
حامدم وقتی تو کما بود, پرستارها اصلا اجازه نمیدادن حتی با یه دستمال خونها و جای زخمای بدنشو تمییز کنیم.
تا اینکه تقریبا سی اُمین روز بود که از دفتر مقام معظم رهبری تشریف آوردن و گفتند که از طرف رهبر چفیه ای آوردیم و ایشون فرموده اند که این چفیه رو به بدن آقا حامد بکشید. و در کنار اون یه انگشتر شرف الشمسی رو هدیه دادند و گفتند آقای سید حسن نصرالله این انگشتر رو به رهبر فرستادن رهبر هم تبرک کردن و فرستادن برای شما.
برای این که مریض های دیگه معذب نشن چفیه رو دادم به یکی از پرستارها تا ببرن پیش حامد
یکی دو ساعت که گذشت همون پرستار اومد و گفت می خواییم آقا حامد رو ببریم حموم!
یه آن تعجب کردم که تا دیروز اجازه ی دستمال کشیدن هم نمی دادن الان می خوان ببرن حموم؟
از ته دلم خوشحال شدم و دعاشون کردم...
اونجا بود که فهمیدیم به برکت نفس یک سید بزرگوار، نائب امام زمان، این اتفاق افتاد.
دکترها و پرستارها میگفتن یک مریض کمایی رو هرگز به حموم نمی برن...اصلا امکانشم نیست.
وقتی حامد رو آوردن قیافش کلی تغییر کرده بود...خونا از بدنش پاک شده بود و چهره ش عوض شده بود.
روی نگین انگشتر یه ذکر و آیه ی زیبایی نوشته شده که مرهم درد و زخم دل همه ی خونواده های شهداست.
#نقلخاطرهازمادر ✍#شهید_حامد_جوانی ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh