🍁زخمیان عشق🍁
ضحكتك المفروض تنباع بصيدليات! خنده تو باید در داروخانهها فروخته شود! #شهید_محمد_هادی_نژاد ❤️ #
#مادر_شهید
#شهید_محمد_هادی_نژاد ❤️
#آغاجاری
چند روز قبل از رفتن به سوریه ازم خواست که بزارم بره سوریه. باهاش مخالفت کردم وگفتم تو مال جنگ نیستی و من فقط یک پسر دارم و اگر تو بری دیگر کسی را ندارم.
شب که خوابیدم حضرت_زینب سلام الله علیها پسرم و ازم خواست و گفت با رفتنش مخالفت نکنم.
وقتی خبر شهادتش و شنیدم اصلا ناراحت نبودم چون حضرت زینب محمد منو انتخاب کرده بود
آخرین حرف محمد قبل از شهادت این بود به دوستانش گفت:
من برای دفاع از حرم تا اسرائیل هم برای جنگ میروم...
شهادت ۱۷ آذر ماه ۹۴
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
لبخندت مرا رَد میکند از حادثهی دلتنگی ... #حمیدرضا_عبداللهی ✍ #شهید_ابراهیم_نوری ❤️ نشر معارف شه
یادمه توو باختران توی اون ساختمان های آناهیتا که گردانمون (گردان_عمار) مستقر بود (سال ۶۶) منو شهید ابراهیم نوری باهم خلوت عارفانه ای کرده بودیم.. هرکدوم برای شهادتمون دعا و آرزو میکردیم .
ابراهیم میگفت برادر مقدم دعا کن من شهید شم.
حتی برای نوع شهادتشم آرزو کرد.. گفتش: "دوست دارم توپ مستقیم بخورم پودر شم".
آخرم توو فکه به همین آرزوش رسید. گوارای وجودش.
رو تنگه ابوقریب فکه هدف ی گلوله مستقیم تانک قرار گرفت و بدنش ازهم پاشیده شد..
#شهید_ابراهیم_نوری ❤️
#راوی_دوست_شهید ✍
·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه چشممون اشکه
یه چشممون لبخند
اصلاً اشکش برای ما
لبخندش برای تـو ؛
فقط بیا و یکبارِ دیگه غافلگیر شو ...
#تولدت_مبارک_آقامحمودرضا
#شهیـد_مدافـع_حــرم
#محمودرضا_بیضایی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه چشممون اشکه
یه چشممون لبخند
اصلاً اشکش برای ما
لبخندش برای تـو ؛
فقط بیا و یکبارِ دیگه غافلگیر شو ...
#تولدت_مبارک_آقامحمودرضا
#شهیـد_مدافـع_حــرم
#محمودرضا_بیضایی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#راز_شهیدی_که_بعد_27_سال_گمنامی
#ادرس_مزارش_را_داد
27 سال از شهادت و مفقودی حمیدرضا گذشته بود. خواهرش دیگر طاقت دوری نداشت؛ رفت کنار مزار شهید پلارک، همرزم برادرش، او را به حضرت زهرا (س) قسم داد که خبری از برادرش حمیدرضا به او بدهد.
گفت: « به حمید بگو به خواب خواهرت بیا و خبری از خودت بده!»
خواهرش با گریه تعریف می کرد: « فردای آن روز خواب دیدم جمعیت زیادی در بلوار سردار جنگل در منطقه پونک تهران در حرکت هستند.
صدای حمیدرضا را شنیدم؛ گفت: «خواهر این ها همه برای تشییع پیکر من آمده اند و به اذن خدا همه ی آنها را شفاعت خواهم کرد. بعد اشاره به عابری کرد که در کنار جمعیت بود اما توجهی به آنها و شهدا نداشت، گفت: « حتی او را هم شفاعت خواهم کرد..
از خواب که بلند شدم فهمیدم در بوستان نهج البلاغه تهران شهید
گمنام تشییع و تدفین کرده اند.
بعدها با پیگیری خانواده ی شهید و آزمایشات dna هویت این شهید اثبات شد.
اگر به بوستان نهج البلاغه تهران رفتید، در کنار مزار شهیدِ وسط یادمانِ شهدای گمنام که متعلق به یکی از ریشوهای با ریشه ، شهید حمیدرضا ملاحسنی است.
#شهیدی_که_تماشاچی_درتشییعش
#راشفاعت_کرد
#شهید_حمیدرضا_ملاحسنی🌷
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
بنی اسرائیل طلب یک مسئول و مدیر شایسته کردند
خدا هم یک جوان گمنامِ بدون مال را معرفی کرد:
إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا ...(بقره/٢٤٧)
برخی اعتراض کردند که چرا طالوت؟
قَالُوا أَنَّىٰ يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ...ِ(بقره/٢٤٧)
خدا علم و توانمندی او را ملاک شایستگی اش معرفی کرد
إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْم ...ِ(بقره/٢٤٧)
در انتخابات پیش روچند نفرمان مثل خدا
انتخابمان طالوت است و چند نفر جالوت؟
🍁زخمیان عشق🍁
زندگی نامه خاطرات خاطرات #شهید_ایمان_خزاعی_نژاد نشر معارف شهدا در ایتا #کانال_زخمیان_عشق @zakhmi
💠بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن💠
#خاطرات_شهید_ایمان_خزاعی_نژاد
💐از زبان همسر شهید
قسمت: 9
🌱من اصلا فکر شهادت ایمان را نمیکردم. وقتی از رفتن گفت فقط یک بار گفتم میشود نری؛ الان تازه عروسی کردیم. گفت : الهه هر دلیلی آوردن برای نرفتن یک جور توجیه کردن است. مدام یک شعری میخواند؛ میگفت : ما گر ز سر بریده میترسیدیم؛ در محفل عاشقان نمیرقصیدم.
🌱بعد به من گفت الهه ما با رفتنمان جهاد میکنیم، شما با صبرتون فکر. نکن اجر شما کمتر از اجر ماست؛ شاید اجر بیشتری هم داشته باشید.
🌱من فکر میکردم این حرفها را برای مدتی که سوریه هست میزند و صبر من در آن زمان میگه اصلا فکر شهادت نمیکردم، ولی ایمان حرفهای خودش رو اینجوری به من زده بود.
🌱15مهر میخواستند از جهرم حرکت کنند. شب قبلش برای خداحافظی منزل مامان من و بعدش مامان ایمان رفتیم. وقتی خداحافظی کرد با مامانش که برای مادرشون اون بیت شعر رو خوندن یهو مادرشون گریه کرد و ایمان که داخل حیاط بود برگشت به شوخی گفت ننه داری گریه میکنی؟! وقتی میخواست با مامانش شوخی کند بهش میگفت ننه. مادر اشکش را پاک کرد چون پدر ایمان به مادرشون گفتن با گریه کردن دل بچه را خون نکن که با نگرانی بره.
ادامه دارد
منبع:
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
جواد فکوری.mp3
10.3M
مجموعه #صوتی🔊5⃣
✨" نیمه پنهان ماه "💫
روایتی از زندگی شهدا از زبان همسران شهدای عالی قدر
#شهید_جواد_فکوری
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh