۱۰ سال در انتظار جنازه اصغرم بودم...
اصغر من ۵ سال در جبهه ماند تا اینکه آخرین بار در #شب_یلدا خواهرش او را به خانه شان میهمان دعوت کرد؛
اصغر دانه های هندوانه را با حالت خاصی مثل گلوله پرتاب می کرد و خوش حال بود...
دامادم گفت: اصغر حال دیگری دارد، اجازه ندهید بار دیگر به #جبهه برگردد.
اصغر فردای آن شب رفت و دیگر برنگشت و ۱۰ سال منتظر جنازه اش نشستم تا جنازه ی او را در بیست و یکم ماه رمضان آوردند....
.
#سردار_شهید_اصغر_قصاب_عبدالهی
#لشکرآسمانی۳۱عاشورا
#هلال_لشکر
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#میاندار
گفتيم امروز به ياد امام زمان(عج) به دنبال عمليات تفحص ميرويم اما فايده نداشت
خيلی جستوجو كرديم. پيش خود گفتيم يا امام زمان (عج) يعنی ميشود بی نتيجه برگرديم؟
در همين حين ۴ يا ۵ شاخه گل شقايق را ديديم كه برخلاف شقايقها، كه تكتك ميرويند، آنها دستهای روييده بودند.
گفتيم حالا كه دستمان خالی است شقايقها را ميچينيم و براق بچهها ميبريم.
شقايقها را كنديم. ديديم روی پيشانی يك شهيد روئيدهاند.
او نخستين شهيدی بود كه در #تفحص پيدا كرديم: #شهيد_مهدی_منتظر_قائم
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
"شـــــهادت در حـالت ســـــجده "
می گفت « دوسـت دارم شهـــادتم در
حالـی باشد که در سجـــده هستم »
یکی از دوستانش می گفت:
در حال عکـس گرفتن بودم که
دیدم یک نفر به حالت سجـده
پیشانــی به خاک گذاشته است .
فکر کردم نمــاز می خواند؛ اما دیدم
هوا ڪاملاَ روشـن است و وقت نماز
گذشته، هـمه تجهــیزات نـظامـی را
هم با خـــودش داشــت.
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشــتم، به پـهلــو افتــاد.
دیدم گلولــهای از پشت به او اصــابت
کرده و به قلبــش رسیده، آرام بود
انگــار در این دنیا دیگــر کاری نداشت.
صورتــش را که دیدم زانوهایــم
سسـت شـد به زمین نشـستـم.
با خودم گفتـم:
«این که یوســف شریف است ».
#شهید_یوسف_شریف
·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
4_6037310140711962219.mp3
5.4M
▫️گدای کوی شماییم و حسرتی داریم
روا مدار که محروم از آستان برویم...
#داستان_توسل ملا باقر بهبهانی به ساحت مقدس حضرت ولیعصر سلام الله علیه و شفا یافتن فرزند او به عنایت مولای عالم....
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگه که رفیقات بالا سرت باشن
اشک بریزن
فقط ارباب رو ببینی که با لشکری از شهدا منتظرت هست ...
و تو شهادتین رو بگویی:
" أشْهَدُ أنْ لا الهَ الاّ الله
أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله
أشْهَدُ أنَّ عَلیً وَلیُ الله "
قشنگه؟
آره خیلی .....
#شهید_احد_مصوری
حشدالشعبی، عراق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
و بعد خنده ات به یادم آمد گفتم که: اگر بودی؛ باز دوستت میداشتم! #جمال_ثریا ✍ #شهید_اکبر_ملکشاهی ❤
همسر سردار شهید سرتیپ اکبر ملکشاهی: این شهید والامقام طی این سالها در سپاه حضرت نبیاکرم استان کرمانشاه مشغول به خدماترسانی بودند، همچنین سال 71 مقارن با زایمان نخستین فرزندمان بود و ایشان همواره کار را با جدیت هرچه تمامتر ادامه میدادند.
وی با اشاره به اینکه سال بعد و با تولد دومین فرزندمان ایشان بیشترین توجه را به خدمت در نظام معطوف میکردند، گفت: طی سال 71 به تیپ انصارالحسین(ع) استان همدان منتقل شدند و به عنوان جانشین یکی از گردانها به فعالیت و خدمت به نظام میپرداختند.
بانو دلیلی تأکید کرد: شهید اکبر ملکشاهی همواره در حال خدمت به نظام و انقلاب بود به نحوی که لحظهای آرام و قرار نداشت و بارها اعلام میکرد که: «ما نظامی هستیم و برای کارهای دشوار آموزش دیدیم» و از پشت میزنشینی اکراه داشت.
همسر سردار شهید سرتیپ اکبر ملکشاهی اظهار داشت: این شهید والامقام در دهه 80 از استان همدان به تهران انتقال یافت و طی این سالها از رسته پیاده نظام وارد رسته(گروه) مهندسی شد و به عنوان کارشناس و فوق لیسانس رشته جنگ نرم (باتوجه به قابلیت و توانمندی که در این مسؤولیت داشت و در دوران جنگ تحمیلی به عنوان تخریبچی مشغول بود) در نظام به خدماترسانی میپرداخت که نقطه عطفی بر تحولات زندگی ایشان شد.
همسر سردار شهید سرتیپ «اکبر ملکشاهی» با اشاره به اینکه این شهید والامقام همواره در حال خدمت به نظام بوده و از پشت میزنشینی امتناع میکرد، گفت: شهید ملکشاهی بارها اعلام میکرد که: 《ما نظامی هستیم و برای کارهای دشوار آموزش دیدیم》.
#راوی_همسرشهید ✍
#شهید_اکبر_ملکشاهی ❤️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#شهید_محمدحسین_باغبان
كارگرزاده ای بود از استان اصفهان؛
یک ناخنش به خاطر جوشکاری کبود بود، قبل از #عملیات_خیبر به همرزمش شفیعی گفت: "اگر شهید شدم مرا از ناخنم و گودی کف پایم بشناسید."
شفیعی دلش لرزید. بارها حسین را دیده بود که با گریه می گفت: 'خدایا مرا مثل امام حسین (ع) شهید کن.'
اواخر اسفند وقتی شفیعی را برای شناسایی شهدا به تعاون لشكر ۱۴ امام حسین(ع)خواستند، حسین را فقط از روی ناخنش و گودی كف پایش شناخت، چون حسین سر نداشت.
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh