سلاماً علے من حاربّو الّیل و عِند الصّباح
بالاکفانِ قد عادوا
سلام بر کسانے که شب را مے جنگند
و صبح هنگام،با کفن برمے گردند ....
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
مادر شهید یه سنگ قبر برای پسرش درست کرده و گذاشته توو خونه؛گفت هر موقع دلتنگ میشم میام جلوش میشینم و درد و دل میکنم
#ارسالی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
سال 85 میخواستم به حج تمتع مشرف شوم، برای خداحافظی نزد حاج قاسم رفتم. به من سفارش کرد وقتی چشمت به خانه خدا افتاد، از او بخواه من در راهش تکه تکه شوم.
راوی: سردار حسین معروفی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
یاد حاج ابراهیم بخیر ...
جز هوای عاشقی در سر نداشت
نخل سبزی بود امّا « سَر » نداشت !
۱۷ اسفند سالروز شهادت
امیر سپاه محمد رسول الله ﷺ
#شهید_محمدابراهیم_همت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
میدان دفاع از حق
مَرد میخواهد
نه پوتین ...
#فرماندهلشکر۲۷حضرترسولﷺ
#شهید_محمدابراهیم_همت
#فرودگاه_دمشق_خرداد۶۱
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌙🌺🌙🌺🌙🌺🌙🌺🌙🌺
🌙🌺 اعمال شب سیزدهم🌺🌙
🌙نخستین شب ایام البیض🌙
این شب، نخستین شب از لیالى بیض (یعنى شب هاى روشن) است که انجام سه عمل در آن وارد شده است:
🌺ـ غسل
🌺 چهار رکعت نماز
(هر دو رکعت به یک سلام) که درهر رکعت یک مرتبه حمد و بیست و پنج مرتبه سوره توحید را بخواند
🌺 دو رکعت نماز که در شب سیزدهم ماه رجب و شعبان نیز خوانده مى شود در هر رکعت، بعد از سوره حمد سوره هاى یس، ملک، و توحید را بخواند
🌺 خواندن دعاى «مجیر» (در شب هاى سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم)
🌺شب چهاردهم 4رکعت نماز،،،به حمد ویس وملک وتوحید
🌺وشب پانزدهم ،،یاشب نیمه ماه رجب که از لیالی متبرکه می باشد
در ان چند عمل است
🌺اول غسل
🌺دوم زیارت امام حسین (علیه السلام)
🌺سوم شش رکعت نماز به حمد
ویس وملک وتوحید
🌺وچهارم صدرکعت نماز(بعد از حمد
ده مرتبه توحید
🌙🌺🌙🌺🌙🌺🌙🌺🌙🌺🌙
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌸
کعبه امشب آبرو از مقدم حیدر گرفتی
خانهی حقی و صاحب خانه را در بر گرفتی...
//٢١ _ ولادت مولیالموحدین امیرالمومنین، علی(ع) مبارک🎊🎈🎉
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌸
بگویم: أَشهَدُ أَنَّ علی روحم ، علی جانم...
شهادت میدهم در هر اذان "من دوستت دارم"
_ مولای من♥️
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
•~ الهي اَقِلني عَثْرَتي
وامْحُ حَوْبَتي
فَاِنّي مُقِـرٌ خائِفُ مُتَضَرِّعٌ ~•
🕊 اي خدا از خطايم در گذر
و گناهم را محو كن
زيرا من به گناه خود مقر
و از آن ترسان و بدرگاه تو نالانم...
#صحیفه عشق #علویه
مناجات منظوم امیرالمومنین ع 💚•~°
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاطرات_شهید_مرتضی_جاویدی
✫⇠قسمت :8⃣
#نیمه_پنهان_ماه
✍ به روایت همسر شهید
✏️رو به آقا مرتضی کردم و با یک لحن تند گفتم: چرا این لباس های عراقی را به تن می کنی؟ ببین تا به حال دو مرتبه مجروح شده ای در حالی که هر دو بار این لباس به تن داشتی. آقا مرتضی این لباسا نجس است خواهش می کنم دیگر این را نپوشید. من دیگر طاقت ندارم آن را بشویم. الان پاره اش می کنم.
✏️ هر چه کردم که آن لباس را پاره کنم جلویم را گرفت و به من گفت: من با این لباس در جبهه خیلی موثرتر هستم از شما می خواهم که روی این تصمیمتان تجدید نظر کنید.
✏️دیگر طاقت نیاوردم که روی حرف خودم بایستم, لذا لباس را برداشتم و داخل تشت آب انداختم تا مقداری خیس بخورد. پس از گذشت ساعتی مشغول شستن آن البسه پر از خون شدم. آقا مرتضی به نزد من آمد پهلویم نشست و همان طور که مشغول شستن آنها بودم, عکسی آورد و به من نشان داد که در آن سوار یک جیپ بود که بقول خودش از عراقی ها به غنیمت گرفته بود.
✏️ ادامه صحبتش این بود که من با همین لباس چنیدن بار به داخل عراقی ها رفته ام و با آنها نان و ماست خورده ام و مرا نشناخته اند. این جیپ هم که می بینی با بچه ها سوار ان می شویم و در منطقه گشت می زنیم مال عراقی هاست.
✏️پس از اینکه لباس ها را شستم آقا مرتضی نگاهی به آنها انداخت و پس از کمی تامل رای
ش برگشت که دیگر آنها را نبپوشد چرا که اکثر جاهایش سوراخ شده بود. آن لباس را به برادرش داد تا در کار بنای آن را بپوشد.
✏️یکی دو روز این ماجرا گذشت. یک شب که داخل اطاق نشسته بودیم. متوجه شدم خیلی به من خیره شده, علت را از او پرسیدم. آهی از نهاد دل بیرون کشید و گفت: ای کاش شبی که من به منزل شما آمدم به من جواب مثبت نمی دادی و حاضر نمی شدی که با من ازدواج کنی!
✏️ نگذاشتم حرفش را ادامه دهد و سریع وسط حرف هایش پریدم و به ایشان گفتم انتخاب من آگاهانه بوده و هرگز هم از این وضعیت پشیمان نیستم و هر لحظه خدا را شکر می کنم که با یک فرد وارسته ای همچون شما ازدواج کردم.
✏️بعد از اتمام صحبت هایم رو به من کرد و گفت: امیدوارم که مرا حلال کنید، من تا به حال همسر خوبی برای شما نبودم و می دانم که در نبود من همه سختی ها را تحمل می کنی، ولی آرزوی هر زن و شوهری است که در طول زندگیشان در کنار یکدیگر باشند و زندگی آرام و خوبی را برای یکدیگر درست کنند، ولی چکار می شود کرد، تقدیر ما هم اینطور است و ما مسلمانیم و موظفیم که هر موقع مسئله ای برای اسلام پیش می آید باید از همه چیز خودمان بگذریم و به این دین مقدس خدمت کنیم، خواهش می کنم که شما هم بخاطر اسلام این مشکل را تحمل کنید.
✏️من که از حرفهای آقا مرتضی سر در نمی آوردم، فقط یکپارچه گوش شده بودم و سعی می کردم از اعماق وجودم حرف هایش را بشنوم و درک کنم.
✏️حدود یک سال از ازدواجمان می گذشت و هر ماه سابقه نداشت که خبر شهادت ایشان زبان به زبان نشود. من که از بس ناراحت می شدم و گریه می کردم و مرتب تصویر شهادت و تدفین آقا مرتضی بسان پرده سینما در جلوی چشمانم نقش می بست. هر وقت که نامه یا پیغام معتبری از زنده بودنش, یا اینکه خودش می آمد من خیلی خوشحال می شدم. هر وقتی او با مریضی من رو برو می شد می گفت: خدایا من کاری برای شما نکردم خودت حق اینها را برمن حلال کن!
✏️ بعد رو به من می کرد و می گفت: تو چرا خودت را اینقدر زجر می دهی، اصلا ناراحت نباش من هر کجا که باشم فکر خودم و شما هستم مرگ هم که دست خداست وقتی خواست بیاید کاری از دست من و شما بر نمی آید.
می گفتم:آقا مرتضی من که دست خودم نیست، بالاخره من هم انسانم و عاطفه دارم. حق دارم که برای مونسم دل بسوزانم و به فکر شما باشم. چطور از من توقع دارید که اصلا به شما فکر نکنم.
✏️ حقیقتا چند روزی که ایشان در مرخصی و نزد ما بود من حالم خوب بود, ولی همینکه به منطقه می رفتند دوباره همان حالات روحی به سراغم می آمد و ممکن نبود که مریض نشوم. لذا زمانی که ایشان با این وضعیت من روبرو شد تصمیم گرفت که مرا به اهواز ببرد...
📚 منبع:پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط)
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh