eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
345 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پدر یک واژه با معنای عشق است .... صبحتون بخیر نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐 💐١٨اسفند_ماه_۹۸ 💐 ۵٧٢ 💐 ╔═ ⚘════⚘ ═╗ ╚═ ⚘════⚘ ═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻روز یکشنبه روز زیارتی حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها زیارت امیرالمومنین علیه السلام در روز یکشنبه: السَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِيَّةِ وَ الدَّوْحَةِ الْهَاشِمِيَّةِ الْمُضِيئَةِ الْمُثْمِرَةِ بِالنُّبُوَّةِ الْمُونِقَةِ [الْمُونِعَةِ] بِالْإِمَامَةِ وَ عَلَى ضَجِيعَيْكَ آدَمَ وَ نُوحٍ عَلَيْهِمَا السَّلامُ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْمَلائِكَةِ الْمُحْدِقِينَ بِكَ وَ الْحَافِّينَ بِقَبْرِكَ يَا مَوْلايَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ هَذَا يَوْمُ الْأَحَدِ وَ هُوَ يَوْمُكَ وَ بِاسْمِكَ وَ أَنَا ضَيْفُكَ فِيهِ وَ جَارُكَ فَأَضِفْنِي يَا مَوْلايَ وَ أَجِرْنِي فَإِنَّكَ كَرِيمٌ تُحِبُّ الضِّيَافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجَارَةِ فَافْعَلْ مَا رَغِبْتُ إِلَيْكَ فِيهِ وَ رَجَوْتُهُ مِنْكَ بِمَنْزِلَتِكَ وَ آلِ بَيْتِكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ مَنْزِلَتِهِ عِنْدَكُمْ وَ بِحَقِّ ابْنِ عَمِّكَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ عَلَيْهِمْ [عَلَيْكُمْ] أَجْمَعِينَ. سلام بر شجره نبوت، و درخت تنومند هاشمى، درخت تابان و بارور به بركت نبوّت و خرّم و سرسبز به حرمت امامت، و بر دو آرميده در كنارت آدم و نوح(درود بر آنها باد). سلام بر تو و بر اهل بيت  پاك و پاكيزه ات، سلام بر تو و بر فرشتگان حلقه زننده بر دورت و گرد آمده بر قبرت، اى مولاى من اى امير مؤمنان، امروز روز يكشنبه و روز تو و به نام توست و من در اين روز ميهمان  و پناهنده به توام، اى مولاى من از من پذيرايى كن و مرا پناه ده، چه همانا تو كريمى و مهمان نوازى را دوست مى دارى و از سوى  خدا مأمور به پناه دادنى، پس برآور خواهشى را كه براى آن در اين روز بسوى تو ميل نمودم و آن را از تو اميد دارم، به حق مقام والاى خود و جايگاه بلند اهل بيتت نزد خدا و مقام خدا نزد شما، و بحق پسر عمويت رسول خدا كه خدا بر او و خاندانش همه و همه درود و سلام فرستد. ✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨ زیارت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در روز یکشنبه: اَلسَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ الَّذِي خَلَقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً أَنَا لَكِ مُصَدِّقٌ صَابِرٌ عَلَى مَا أَتَى بِهِ أَبُوكِ وَ وَصِيُّهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا وَ أَنَا أَسْأَلُكِ إِنْ كُنْتُ صَدَّقْتُكِ إِلاَّ أَلْحَقْتِنِي بِتَصْدِيقِي لَهُمَا لِتُسَرَّ نَفْسِي فَاشْهَدِي أَنِّي ظَاهِرٌ(طَاهِرٌ) بِوِلاَيَتِكِ وَ وِلاَيَةِ آلِ بَيْتِكِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. سلام بر تو اى آزموده شده، آن كه تو را آفريد آزمودت، پس تو را به آنچه آزمود شكيبا يافت، من از صميم قلب به تو ايمان دارم و بر آنچه پدر بزرگوارت و جانشينش (درود خدا بر آن دو باد)آوردند بردبارم و از تو مى خواهم  از آنجا كه مومن به تو هستم مرا به گروندگان آن دو ملحق سازى تا دلشاد گردم، پس گواه باش  كه همانا من تنها به ولايت تو و ولايت اهل بيتت (كه درود خدا بر همه آنان باد) پاك گشته و دلگرمم
مسرور و شادمان از غصه‌ها رهید ؛ یا شیعه‌ علی ایامکم سعید ... نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
نام تو را بردم ، هزار شيشه ی عطر در دهانم شكست ... 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاید ... نام دیگرِ " روز پدر " روز دست های مهربان باشد ‌؛ دست‌هایی که امنیت را برایمان آورد ... ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
📸دیدار عیدانه فرزند شهید مدافع حرم سیدرضا طاهر با پدرش نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آخرین بوسه دختر شهید "محمد جعفر حسینی" بر صورت پدر در معراج شهدا ❤️بابا جات اینجاست❤️ ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشکش به همه پدران آسمانی و فرزندان شهدای مدافع حرم🌹💔 شادی روح تمام پدران آسمانی صلوات ✨ ·نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
در همه کارهایتان اسلام را فراموش نکرده و برای رسیدن به مال و ثروت از روشهای غیر مشروع وارد نشوید و گول شعارهای منحرفین را نخورید و مطمئن باشید که هدف این حکومت اسلامی رسیدگی به وضع مستضعفان است منتها باید صبر پیشه کنید. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
🔰 توصیه معنوی رهبر انقلاب پیرامون تعطیلی اعتکاف امسال 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همواره با اشاره به برگزاری مراسم معنوی اعتکاف در ایام البیض (۱۳-۱۵) ماه رجب آن را یک فرصت با ارزش برای صفا دادن به دل، توبه و خودسازی دانسته‌اند. مؤمنین و به‌ویژه جوانان نیز در طول سالیان بعد از انقلاب اسلامی با گرایش به این پدیده‌ی معنوی آن را مغتنم شمرده و برای استفاده از این پدیده‌ی معنوی در مساجد شهرها سه روز معتکف شده‌اند. 🔹 اما امسال به دلیل شیوع ویروس کرونا و توصیه‌ها و دستورالعمل‌های مجموعه‌های مسئول برای پرهیز از اجتماع به منظور جلوگیری از ابتلا به این بیماری، قرار شد مراسم معنوی اعتکاف در سراسر کشور برگزار نشود. 🔹 با توجه به شرایط پیش آمده، رئیس ستاد مرکزی اعتکاف با ارسال نامه‌ای از رهبر انقلاب درخواست کرد برای کسانی که قصد شرکت در مراسم معنوی اعتکاف را داشتند و اکنون از این فیض محروم مانده‌اند توصیه‌ای داشته باشند. 🔺 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در پاسخ به این نامه و برای استفاده از فرصت ایام‌البیض ماه رجب به تمام مشتاقان مراسم معنوی اعتکاف امسال توصیه‌ای مرقوم داشتند که متن آن را پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR منتشر می‌کند: «کسانی که از عمل با فضیلت اعتکاف محروم مانده‌اند، بهتر است در هر یک از این سه روز نماز حضرت جعفر طیار علیه السلام بخوانند.»
🍁زخمیان عشق🍁
🔰 توصیه معنوی رهبر انقلاب پیرامون تعطیلی اعتکاف امسال 🔻 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای همواره با اشاره به
🌹نماز جعفر طیار دو نماز دو رکعتی است: ♦️در هر رکعت حمد و سوره و بعد از آن پانزده مرتبه: «سُبْحانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ للَّه وَ لا الهَ الَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ اکْبَر» خوانده شود، همین تسبیحات را ده مرتبه در رکوع و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از رکوع، و ده مرتبه در سجدۀ اول و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از آن و ده مرتبه در سجدۀ دوم و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از آن گفته شود، در رکوع و سجده می توان ذکر مخصوص ـ سبحان ربی ... ـ را نگفت، اما احتیاط مستحب آن است که علاوه بر تسبیحات، ذکر نیز گفته شود. ♦️این نماز سوره مخصوصی ندارد، لکن افضل آن است که در رکعت اول، سوره «إِذَا زُلْزِلَتْ» و در رکعت دوم، سوره «وَ الْعَادِیَاتِ» و در رکعت سوم، «إذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ» و در رکعت چهارم، سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ احَد» خوانده شود. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
خاطرات و زندگی نامه شهید مرتضی جاویدی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌙 دعای هر روز 🌙 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
خاطرات و زندگی نامه شهید مرتضی جاویدی #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
❃↫🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :9⃣ ✍ به روایت همسر شهید ✏️زمانی که ایشان با این وضعیت روحی من روبه رو شد, تصمیم گرفت که مرا به اهواز ببرد. وقتی این خبر را شنیدم واقعا می خواستم بال در بیاورم, اینقدر خوشحال شدم که بدون مقدمه و مشورت با خانواده با این پیشنهاد گردن نهادم. البته ناگفته نماند که می توانستم حدسی بزنم که تمام اطرافیانم, از این تصمیم راضی بودند. ✏️به هر صورت که بود پس از شنیدن این خبر اقدام به جمع آوری وسائل مورد نیاز نمودم. راستش را بخواهید نمی دانستم که چه وسائلی مورد نیازمان است. آقا مرتضی که متوجه شده بود چقدر من از این قضیه خوشحال هستم, رو به من کرد و گفت: دقیقا نمی دانم, ولی این را به شما می گویم که هر چه می خواهید بیاورید فقط سعی کنید که در یک کوله پشتی و یک ساک جا بدهید. ✏️من تعجب کرده بودم و پیش خودم فکر می کردم که مگر می شود که انسان تمام زندگیش را در یک ساک و یک کوله پشتی جا بدهد. ولی بعدا فهمیدم که منظور آقا مرتضی این بود که ما نباید غیر از لباس چیز دیگری به آنجا ببریم. من هم اوامر ایشان را اطاعت کردم و کاری کردم که خود ایشان مد نظرش بود. ✏️پس از گذشت چند روز, اقدام به خداحافظی با اقوام و خویشان نمودیم. وسایلمان را برداشتیم و به سمت فسا حرکت کردیم. در طول مسیر در اندیشه خودم فرو رفته بودم و فکرهای عجیب و غریب می کردم. در نهایت با گوشه چشمانم رو به آسمان می کردم و از خداوند می خواستم که هر چه مصلحت اوست برای ما فراهم سازد. ✏️ آنقدر در این تفکرات غرق بودم که متوجه نشدم که این مسیر حدودا نیم ساعته را چگونه طی کردیم. وقتی وارد شهر شدیم رو به آقا مرتضی کردم و گفتم:خودمان تنها باید به اهواز برویم؟ گفت:نه, با تعدادی از بچه های سپاه و بوسیله اتوبوس به آنجا می رویم. ✏️پس از مدتی به درب خانه ای رسیدیم که آقا مرتضی عنوان کرد این خانه رفیعی[شهید کرامت الله رفیعی] است و ایشان هم با خانواده همراه ما خواهد آمد. درب خانه که باز شد خانم محجبی را دیدم که با گرمی از ما استقبال کرد و ما را به داخل منزل دعوت کرد. ✏️ از این زمان بودکه من پا به دنیای جدید گذاشتم. تا آن زمان هیچ یک از همسران بچه های سپاه را نمی شناختم. و این حرکت نقطه شروع شد تا من با تعدادی از آنها آشنا شوم. مدتی که در منزل نشستیم متوجه شدیم که آنها هم تمام زندگیشان در یک ساک پیچیده اند. به هر صورت که بود پس از کمی استراحت به اتفاق خانواده آقای رفیعی به محلی که اتوبوس ایستاده بود رفتیم. من در آنجا با خانم آقای نور افشان[سردار شهید علی اکبر نورافشان] آشنا شدم. ✏️پس از سوار شدن با یک صلوات دست جمعی حرکت خود را آغاز کردیم. فقط در آن اتوبوس ما سه نفر زن بودیم و ما بقی آنها رزمندگانی بودند که می خواستند به اهواز بروند. معمولا جلو هر پلیس راهی که توقف می کردیم تعجب آنها از وجود ما سه نفر زن در میان این همه رزمنده برانگیخته می شد و فکر می کردند که ما هم می خواهیم به آنجا برویم و دوش به دوش آنها بجنگیم. البته خیال باطل نبود, حرکت ما هم خودش یک نوع جنگ بود... ✏️حدود نیمه های شب بود که از احساس گرما بر روی بدن خودمان متوجه شدیم که وارد منطقه خوزستان شده ایم. نزدیکی های بهبهان که شعله های آتش را دیدیم برای یک لحظه احساس کردیم که عراقی ها این منطقه را بمباران کرده اند. رو به آقا مرتضی کردم و از ایشان پرسیدم این شعله های آتش مربوط به چه چیزی است؟ ✏️ ایشان دستش را به طرف تپه های که از پشت آن نوری متساعد می شد دراز کرد و به من گفت آن نور را می بینی؟ گفتم:بله چطور مگه؟ گفت:آن نور خورشید است که دارد از پشت کوه بیرون می آید! ما که خیلی خوشحال شدیم. از جمله خانم نور افشان چون ایشان خیلی خسته بود و دلش می خواست هر چه زودتر به اهواز برسد. پس از مدتی که شعله های آتش از نزدیک نمایان شد متوجه شدیم که آقا مرتضی باز هم شوخی بازی هایش گل کرده و سرکارمان گذاشته, همگی زیر خنده زدیم. ✏️ گاهی وقت ها هم رو به ما می کرد و جدی می گفت: این شعله های کوچک که می بینید، نانوایی های اهواز هستند که دارند نان می پزند. ✏️به هر صورت که بود آقا مرتضی نگذاشت تا صبح بخوابیم و مرتب سر به سرمان می گذاشت. ما هم که تا آن روز این چیزها را ندیده بودیم هر چه که می گفت مجبور بودیم قبول کنیم... 📚 منبع:پیشانی و بوسه(جلد ۶، شمع صراط) ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است شاعر خادم الشهدا رمضانی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
آنچنان فاصله ها بسته راه نفسم تو بیا زود بیا ثانیه ی هم دیر است شاعر #یاس خادم الشهدا رمضانی #رمان
💠بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ💠 💟 حاج آقا صادقی این بار کمی جدی تر از قبل گفت: میفرمودید آقای... _سعیدی هستم! _بله آقای سعیدی حاج آقا صادقی حدس میزد از هم صنفهاش یا یکی از بازاری های همین بازار باشد اما هرچه فکر میکرد نه قیافه مرد روبه رویش را به یاد می آورد و نه حتی نام و نشانش را... محمد اما با همان آرامش ذاتی اش صحبت هایش را ادامه داد:خب همونطور که گفتم برای امر خیر مزاحمتون شدم...ما ایرانی ها هم که تا اسم امر خیر و میشنویم فکرمون میره سمت عروسی و عروس برون و این حرفا...اومدم با اجازتون دختر خانمومتونو برای پسرم خواستگاری کنم حاج آقا صادقی از ادب و لحن مرد روبه رویش خیلی خوشش آمد. لبخندی زد و گفت: _اختیار دارید آقا سعیدی میتونم بپرسم شما از کجا دختر منو میشناسید؟ از بازاری های همینجایید؟ محمد لبخندی میزند و میگوید: نه حاجی من بازاری نیستم...پسرم بازاریه!ولی من نیستم! در واقع پسرم دختر خانم شما رو بهم معرفی کرد و دخترم تاییدشون کرد! حاج آقا صادقی حس کرد از ادب و نزاکت پسر این مرد هم خوشش آمده...پسری که در این دور و زمانه خودش شخصا به خواستگاری نرفته و بزرگترش را فرستاده...ادب! ادب این پسرک نادیده جذبش کرده بود! _چی بگم آقای سعیدی راستش آقا پسر شما نادیده یه سری چیزها رو به من ثابت کرده که کنجکاوم ببینمش _پس با اجازتون ما تو همین هفته یه شبی رو مزاحمتون بشیم! حاج آقا صادقی تعللی کرد و گفت: این چه حرفیه شما مراحمید... خب این هفته پنجشنبه شب به نظرم زمان خوبی باشه ! * زهرا اما بی هدف به سقف اتاقش خیره بود! خنده اش گرفته بود که مثل دخترکان قصه ها پشت پنجره نشسته است تا شاهزاده اش با پای پیاده به دنبالش بیاید و او را با خود ببرد!منتظر بود!!! چند شب پیش زن عمویش جدی حرف پسرش را پیش کشیده بود و زهرا همان شب به مادرش گفته بود جواب منفی را بدهند! خودش خوب میدانست دلدادگی پسر عموی 21 ساله اش به او قصه دیروز و امروز نیست! ولی... خوشحال بود از اینکه نه را گفته بود! و حاال منتظر بود! منتظر همان شاهزاده ای که مثل پسر عمویش زیبا نبود! مثل او سوار بر ماشین آنچنانی سفید نبود تا بیاید و او را به قصر آرزو ها ببرد! ولی عوض همه ی اینها ابوذر بود!!! (کوثر_امیدی) . نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh