مداحی آنلاین - من جوونم اما نفس برام نمونده - حمید علیمی.mp3
2.93M
🔳 #شهادت_امام_حسن_عسکری(ع)
من جوونم اما نفس برام نمونده
این زهر کینه قلب منو سوزونده
🎤 #حمیدعلیمی
#السلام_علیک_یا_ابا_لمهدی_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#تسلیت_امام_زمانم
پدریدر دممرگ است وبه بالین پسرش
پسری اشک فشان است به حال پدرش
پدری جام شهادت به لبش بوسه زده
پسری سوخته از داغ مصیبت جگرش
#السلام_علیک_یا_ابا_لمهدی_ع
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
﷽
#یڪ_آیہ_در_روز
«إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ»
تنها کسانى از تو اجازه مى گیرند که به خدا و روز بازپسین ایمان ندارند و دلهایشان با شک و تردید آمیخته است. از این رو، آنها در تردید خود سرگردانند.
(سوره مبارکه توبه/ آیه ۴۵)
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
داعش برای تحویل پیکر شهید عراقی خواستار آزادی ۷۰ اسیر خود شد که به نیروهای سپاه گفتم راضی به این مبادله نیستم و سر این ۷۰ نفر را بفرستید تا بدانند زن شهید عراقی کم از خود شهید عراقی در دفاع از اسلام ندارد...
#شهید_جبار_عراقی🌷
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
داعش برای تحویل پیکر شهید عراقی خواستار آزادی ۷۰ اسیر خود شد که به نیروهای سپاه گفتم راضی به این مبا
#خاطرات_شهدا
🔹دو ماهی از شهادت همسرم میگذشت. ساعت هشت شب به مزارش رفتم و دیدم دو جوان در حال شستن مزارش بودند وگریه میکردند. نزدیک شدم. مرا دیدند و از مزار کنار رفتند. فرشی در کنار مزار گذاشتم و شروع به دعا خواندن کردم وگریه کردم که آن دو جوان به مزار همسرم نزدیک شدند و شروع به فاتحه خواندن کردند.
🔸کنجکاو شدم از آنها پرسیدم شما شهید را میشناسید؟ یکی از دو جوان خود را معرفی کرد و گفت: بله شما همسر شهید هستید؟ گفتم: بله گفتند: ما از بچههای بسیج کوت عبدالله و گردان امام حسین(ع) هستیم که شهید فرمانده آن بود.
🔹همسر شما خیلی بزرگوار و شجاع بود. واقعاً شهادت لایقش بود؛یکی از آنها گفت: شهید عراقی زندگی مرا دگرگون کرد. به آن جوان گفتم: بزرگواری شما را میرساند مگر آقای عراقی برای شما چه کرد. جوان پاسخ داد: من را میبینید! یک جوان شرور و بد بودم؛ ولی آقای عراقی مرا به این شکل و اهل نماز و روزه و مسجد کرد. شاید باورتان نشود که پدر و مادرم همیشه دعاگوی آقای عراقی به خاطر این تحولی که در من به وجود آورد هستند.
🔸آقای عراقی چند ماهی آمده بود و اسمی از بسیج و نام او در کوت عبدالله روی زبان آمده بود. همه حرف بسیج را میزدند که برویم بسیجی فعال بشویم. آقای عراقی ما را دوره میبرد و حرفهای دیگر. بعضی از جوانها از برخوردهای رفتاری آقای عراقی خیلی تعریف میکردند.
🔹آن زمان من شرور و بد بودم به تمسخر به تعدادی از دوستان گفتم: من هم میخوام بسیجی بشوم. همه خندیدن و گفتند: بابا تو کجا بسیج کجا؟ آقای عراقی چهره تو را ببیند پرتت میکند بیرون، یک پا خلافکاری! به تمسخر به آنها گفتم: حالا میروم ببینم چه کسی مرا بیرون میکند.
🔸شب هوا داشت تاریک میشد. وقتی به درب ورودی گردان رسیدم سربازی مرا شناخت از من خواست آنجا را ترک کنم چون ممکن بود دستگیرم کنند! به او گفتم: میخواهم بسیجی شوم! گفت: برو صبح بیا. من هم با دو تا دست محکم کوبیدم، آنقدر کوبیدم که درب اصلی گاراژ مانند را برایم باز کردند.
🔹با شخصی محترم با لباسهای مرتب و صورتی آرام و لبخند به لب مواجه شدم. به آرامی به من گفت: چرا درب را محکم میزنی؟ گفتم: میخواهم ثبتنام کنم. با آرامی گفت: درخدمتت هستیم. به وی گفتم: شما چه کسی هستی؟ گفت: چه فرقی دارد من چه کسی هستم؟ مهم اینه که تو را ثبتنام کنم. کارت از فردا شروع میشود.
🔸بعد به سرباز پشت سرش علامت داد و گفت که برایش فرم پر کنید فردا بیاید گردان که کار مهمی با او دارم. کنجکاو شدم و گفتم: تو کی هستی که من فردا باید پیش تو بیایم؟ سرباز کنارش گفت آقای عراقی فرمانده گردان است.
🔹خودم را جدی گرفتم ولی آقای عراقی به سربازی که وی را معرفی کرد نگاهی کرد و گفت: لازم نیست مرا معرفی کنی. ما اینجا همه بسیجی و سربازان کشور هستیم. از حرفش خیلی خوشم آمد؛ تکبر و غرور نداشت. همان طور که به آقای عراقی خیره شده بودم یک دفعه دست به شانهام زد و گفت: فردا زود بیا تو را فرمانده یک گروه کردم. دهانم بسته شده بود.
🔸صبح آمدم و آقای عراقی من را کنار خود آورد. برایم چای آوردند. مسئولیت را به من داد و شرایط و ضوابط رفتاری من و دیگران را گفت و بعد گفت هر کجا کم آوردی من هستم. این حرفش یک دیوار فولادی پشتم ساخت.
🔹خلاصه هر روز در گردان بودم و آقای عراقی در بیشتر کارها من را شرکت میداد. بعد از یکی دو سال آقای عراقی از منِ خلافکار و شرور یک انسان بسیجی مخلص ولایت و اهل نماز و روزه و مؤدب و خوش پوشش ساخت. جوری شدم که مادر و پدرم آستین بالا زدند و برایم دختری را خواستگاری کردند.
🔸تازه ازدواج کرده بودم که آقای عراقی مأموریت دومش را رفته بود. مادرم وقتی شهادت آقای عراقی را شنید آنقدر ناراحت شد وگریه کرد که انگار یکی از بچه هایش شهید شده است. از زمان دفن شهید عراقی تا حالا من و همسرم هر شب سرمزار شهید عراقی میآییم و شمع برایش روشن میکنیم. به خصوص سه روز اول قبر برایش دعا کردم و نماز خواندم و شمع روشن کردم و فقط میخواهم به شهید بگویم فراموشش نمیکنیم و همیشه در دلهایمان زنده است.
#شهید_جبار_عراقی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۴۷/۱۲/۱۰ کارون ، خوزستان
شهادت : ۱۳۹۴/۸/۳ حماه ،
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
دولتها زودبه زود عوض میشوند.
وعدههای توخالی میدهند. چمدانهایشان
را پُر میکنند و میروند پی کارشان.
پابرهنهها همچنان مثلِ سابقاند و
با دردها و گرسنگیهایشان میسازند.
📕 سالهای ابری
#علیاشرفدرویشیان
...♡
🍁زخمیان عشق🍁
دولتها زودبه زود عوض میشوند. وعدههای توخالی میدهند. چمدانهایشان را پُر میکنند و میروند پی
البته که
تو گناه تک تک مردم ایران
#روحانی شریکه...🙂
عاشقانی که مُدام
از فرجت میگفتند
عکسشان قاب شدو
از تـو نیامد خبری ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#شهید_سردار_جواد_صراف
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh