eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
352 دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
11.5هزار ویدیو
143 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
سرم فدای قدم های توبگو امشب کجابرای غم عمه روضه میخوانی به یادغربت زینب دودیده ات خون است دلت شکسته ترین شد امام بارانی ◾️آجرک الله یا بقیه الله شهادت جانسوزالگوی شکیبایی وتقوا،پیام آورکربلاحضرت زینب کبری(ع) تسلیت باد◾️
مادرم یادت باشد که اگر در این راه کشته شدم و برنگشتم من خود را وقف اربابم حضرت ثارالله کردم و چیزی که هدیه داده می‌شود را کسی پس نمی‌گیرد و فقط پیش خودت بگو به فدای سر حضرت ثارالله. مادر یادت هست که گفتم دوست دارم بدنم پاره‌پاره شود. یادت هست که گفتم دوست دارم از بدنم فقط قطعه‌ای کوچک برگردد که مردم زیر جنازه من خسته نشوند، پس به من قول بده که جان حضرت زهرا (س) بی‌قراری نکنی چون اینجا جای ما خیلی خوب است. اینجا بوی ارباب می‌دهد. ✍ راوی: فرازهایی از وصیتنامه شهید علیرضا حاجیوند قیاسی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨محسن بیشتر از آنچه که فکرش را می‌کردم بال پرواز برایم بود. خیلی‌ها گمان می‌کنند که زندگی با یک فرد نظامی سخت و بی روح است، درحالی که من به شدت با این فکر مخالف هستم. ✨محسن فوق العاده انسان با احساسی بود. طبع شاعری داشت و خیلی هم شعر حفظ بود. یادم هست روزی که عقد کردیم، کلی برای من شعر خواند، هم از حافظ و سعدی و هم از شعرهای خودش. ✨شوخ طبع بود و اهل بگو و بخند و خیلی هم خوش سفر بود. قاری قرآن بود. آیاتی از قرآن که به جهاد و شهادت مربوط می‌شد را خیلی می‌خواند و با حسرتی که در چشم‌هایش موج می‌زد از جهاد و شهادت حرف می‌زد. ✍ راوی: همسر شهید شهید محسن حیدری نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
با بوسیدن پاهایم درخواست حلالیت کرد. روزهای آخر بود که برگشتم منزل رسیدم جلوی درب دیدم درازکش منتظر بود تا من برسم به محض ورودم پاهایم را بوسید و گفت حلالم کن، در واقع در عین اینکه غرور داشت به راحتی هم عذرخواهی می‌کرد. همیشه برای به جای آوردن صله رحم وقت می‌گذاشت و نسبت به مادر خودش و مادر من بی‌نهایت مهربان بود. بعد از ازدواج دو سال را در خانه پدر آقا رضا زندگی کردیم و در این مدت آقا رضا از محل کار که می‌آمد ابتدا به منزل مادر می رفت و جویای احوال وی می‌شد بعد می‌آمد طبقه پائین کمتر می‌شد اول به خانه بیاید و بعد برود احوالپرسی مادرش. ✍ راوی: همسر شهید شهید علیرضا بابایی نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
نایب‌آن‌حنجرھ‌ے‌مشبّکۍ‌کهـ‌بهـ‌تاراج‌زوبین رفت‌ودلتـ‌مهمانسراےداغ‌هاے‌رشیداست... سیدحسن‌حسینی🌱'
زَینَبُ.نشان‌دادکه ... گفتمان‌انقلاب‌لازم‌است تافضیلت‌های‌کَرِبُ‌وَبَلٰا هیچگاه‌فراموش‌نشود ...°
'تاریخِ‌زن‌آبرومےگیرد؛‌وقتی‌پلڪ‌صبورۍ میگشایےونامـ‌ِحماسۍاتـــــ‌برپیشانےدو جبههـ‌ی‌نورانےمی‌درخشد؛زینبــــــ ـــــ ـ •‌‌! سیدحسن‌حسینی؛گنجشڪ‌وجبرئیل،ص۶۷🌱'