eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
349 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
تو خدا را داری •❥ ••• و خدا اول و آخر با توست 🌾💛 ••• 🌘✨
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{بسم الله الرحمن الرحیم...
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
برای آنچه که اعتقاد دارید؛ایستادگی کنید حتی اگر هزینه اش، تنها ایستادن باشد! -حاج احمد متوسلیان-🌱.•
: یک‌بلدچی باید اول خودش رابشناسد، بعد خدای خودش را وبعدمسیر رسیدن به مقصد را . آن وقت میتواند دست ‌دیگران را‌بگیرد وراه ، را از چاه نشان ‌بدهد. توفیق درعملیات ها، دست بلدچی هاست.آنها باید گردان‌های پیاده را،از دل‌معبر و میدان عبور دهند وبرسانندبالای، سر دشمن وازمیدان . آن‌وقت میتوانند گردان ها را آنگونه‌ که میخواهند هدایت کنند ! ✨🌿•
12-Ensan.mp3
676.7K
ما یافتیم؛ آنچه را که دیگران نیافتند... ...♡نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
کت و شلوار دامادی‌اش رو تمیز و نو تو کمد نگه داشته بود به بچه‌های سپاه می‌گفت: «برای این که اسراف نشه، هر کدوم از شما خواستید داماد بشید، از کت و شلوار من استفاده کنید، این لباس ارثیه‌ی من برای شماست.» پس از ازدواج ما، کت و شلوار دامادی محمد حسن، وقف بچه‌های سپاه شده بود و دست به دست می‌چرخید؛ هر کدوم از دوستاش که می‌خواستند داماد بشن، برای مراسم دامادی‌شون، همون کت و شلوار رو می‌پوشیدند، جالب‌تر اینکه، هر کسی هم اون کت و شلوار را می‌پوشید، به شهادت می‌رسید! 🌷شهید محمدحسن فایده🌷 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻فرازی از وصیتنامه خدایا تو را شکر می کنم که قدرت شناخت و ستایش خویش که راه مستقیم را برایم نمایاند و نصرتم داد تا بتوانم در راهت گام بر دارم را به من عطا نمودی. سپاس تو را که یاری ام نمودی تا بتوانم خوب و بد را تشخیص بدهم و از میان آن دو، خوب را انتخاب کنم. حمد تو را که نیرویم بخشیدی تا بتوانم با آن از دینت که سند رهایی ما مستضعفان از زیر یوغ مستکبران است، به دفاع بر خیزم. 🌷شهید علیرضا ماهینــے🌷 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
یڪ روز بعد از پایان عملیات والفجر۸ تویوتا را روشن ڪرد و به سمت آبادان حرڪت ڪردیم، حالش آشفته بود تا به حال اینگونه او را ندیده‌ بودم، یک به یک شهدا را یاد می‌ڪرد و برایشان گریه می‌ڪرد، گفتم حالا چرا اینقدر ناراحتے گفت: بیشتر براے زمان بعداز شهادتم ناراحتم، متوجه حرفش نشدم با تعجب گفتم: بعد از شهادت ڪه ناراحتے نداره، گفت: براے ما داره از آنجایے ڪه من فرمانده بودم، مردم و مسئولین مرا می‌شناسند ناراحتم و می‌ترسم از آن روزے ڪه وقتے شهید بشوم، تشییع جنازه‌ام شلوغ شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات ڪنند، ڪل استان اعلامیه پخش ڪنند، این است ڪه براے بعد از شهـادتم هم ناراحتم، من خودم را شرمنده شهدایے ڪه واقعاً زحمت ڪشیدند و نامے از آنها نیست می‌دانم. با این اعتقادے ڪه داشت، خدا به او عنایت ڪرد و بعد از شهادتش، مفقود ماند و تشییع نشد، مدتها از زمان شهادتش گذشت تا اینڪه در سال ۱۳۷۴ به همراه هفتاد و چند تن از شهداے مازندران تشییع شد. 🌷شهید محمدحسن طوسی🌷 جانشین فرمانده لشڪر ۲۵ڪربلا شهادت عملیات ڪربلای۸ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🎋بسم رب شهدا و الصدیقین🎋 میخواستم در وصف شما چیزی بنویسم،اما قلم یار نبود انگار آن هم میدانست که خوبی ها و مهربانی های شما آنقدر زیاد است که اصلا قابل گفتن و نوشتن نیست…💔 قصد کردم برای سالگرد شهادت شما چیزی بنویسم اما قلمم سمت دلنوشته‌ای بیش نرفت… درست در روز ۲۰ فروردین بود که خبری شنیدیم که نه تنها یک شخص و یک خانواده بلکه یک شهر را عزادار کرد😔 خبری که باعث شد خون تمام همرزمانتان به جوش آید. خبری که باعث افتخار خانواده تان شد. بله، خبر شهادت شما خون کنگاور و کنگاوریان را به جوش آورد!!! خوب به یاد دارم روز ۲۰ فروردین خبر شهادت شما در فضای مجازی پیچید. اما گفتند شما ۱۶فروردین به شهادت رسیدید. ای شهید این روزها در نبود شما هوای شهرمان بارانیست! دیده هایی که عزیز دلشان بودیداشک می بارند! اکنون چهار سال است مادری چشم انتظار بازگشت پیکر شماست نمیدانم چه سری در این بندگی بود که حتی بعد از چهار سال هنوز پیکرتان در جوار عمه سادات مانده💔 نمیدانم چه سری در راز و نیاز هایتان بود که هنوز هیچ سنگ مزاری ندارید.نمیدانم.... اما یک چیز را خوب میدانم که مگر میشود کسی چون شما که از تمام دلبستگی های دنیایی بریدید تا به دفاع از حرم آل الله برسید،شهید نشود؟! ....🕊 ✏️بستگان شهید مدافع حرم زینبی یار دیرین حاج قاسم سردار جاویدالاثر شهید حاج مراد عباسی فر تاریخ تولد:۱۳۴۵/۱۲/۱ تاریخ شهادت:۱۳۹۶/۱/۱۶ 🕊شادی ارواح طیبه شهدا ،علی‌الخصوص شهید بزرگوار و شهید سپهبد قاسم سلیمانی صلــوات🍃
🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷🕊🇮🇷 شهید حاج مراد عباسی فر را خیلی ها به عنوان یار نزدیک سردار حاج قاسم سلیمانی می شناسند، رزمنده ای که فروردین ۹۶ در درگیری با تکفیری ها در حومه شمالی استان حماء در شهر معردس سوریه به شهادت رسید. شهید مراد عباسی فر، بعد از شهید سعیدقارلقی و شهید سجادحبیبی، به عنوان سومین شهید شهرستان کنگاور در دفاع از حرم آل ا... شناخته می شود. شهید عباسی فر، با عضویت رسمی در تیپ نبی اکرم (ص) کرمانشاه خدمت می کرد.سپس به تهران نقل مکان نموده و احساس تکلیف، وی را از سوی نیروی سپاه قدس تهران عازم دفاع از حرم آل ا... در سوریه کرد. 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊 آخرین بار با ایشان به مزار شهدای گمنام  در تپه نورالشهدای شمیران رفتیم.گفتم مراد این شهدا حاجت میدهند ، و چند نمونه از حاجت دادن آنها را بر شمردم،گفتم شما هم هر حاجتی داری از آنها بخواه ، منظور من حاجت های مادی و دنیایی بود.گفت خوشا به سعادت این شهیدان.شاید هم حاجت ایشان از شهدای گمنام،رسیدن به درجه رفیع شهادت بود. 🗣دوست و همرزم شهید 🕊شادی ارواح طیبه شهدا ،علی‌الخصوص شهید بزرگوار و شهید سپهبد قاسم سلیمانی صلــوات🍃
نمیدانم گناهنم بخشیده شده است یا نه، خدایا در این روز های باقیمانده مرا ببخش تا با ظاهر و باطنی پاک به مهمانی ات بیایم   ‌ امام رضا (ع) 👈 به اباصلت توصیه کردند که در روزهای آخر ماه شعبان این دعا را زیاد بخوان👇 اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج قاسم گفت می‌خواهم علی را داماد کنم. دختر یکی از خانواده‌های رزمنده را برایش انتخاب کرده بودند. قرارومدار گذاشتند و رفتیم خواستگاری. حاج قاسم به آقای کیانی (پدر دختر) گفت: علی، شهید زنده است، مال و منال ندارد، اما صاف و صادق و باغیرت است... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
وقتی علی می‌خواست وارد سپاه شود، برای تحقیق به محل سکونت و حتی نزد مادرش رفتند و پرسیدند آیا شما راضی هستید پسرتان پاسدار شود؟ مادر علی با درک و فهم بالا گفته بود: اگر راضی نبودم علی وارد سپاه شود، اجازه هم نمی‌دادم به مسجد برود. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌸وصیت نامه شهید سید سجاد روشنایی بسم ا... الرحمن الرحیم  ""وجعلنا هم أئمه یهدون بأمرنا و أوحینا الیهم فعل الخیرات أقام الصلوة وأیتاء الزکوة و کانوا لنا عابدین"" .آیه ٧٣سوره انبیاء امروز روز اعزام بود مقداری هیجان وتردید در دلم بود به همین دلیل خواستم از قرآن مددی بگیرم در دلم توسل به آقا امام زمان عج نمودم و این آیه آمد از خواندن این آیه پشتم لرزید و اشک از چشمانم سرازیر گشت چون من خود را هرگز لایق این آیه نمیدانم اما دلم قرص و محکم تر از گذشته گردید ان شالله که فردای قیامت که در خون خود غوطه ور در محشر محشور گردم باشد تا شرمنده آقا امام زمان عج و رهبر عزیزتر از جانم امام خامنه ای عزیز نباشم. ای برادران و خواهران گرامی من،بدانید که من به اختیار وداوطلبانه به جنگ با دشمنان اسلام رفته ام این جنگ،جنگ کفر با اسلام عزیز است وتا روزی که خداوند به بندگان صالحش وعده داده است ادامه خواهد داشت این زندگی چند روزه دنیای زر وزور وتزویر برای سیاه نمودن چهره اسلام عزیز ورحمانی وناب محمدی دست به دست هم داده اند برما فرزندان سیدعلی خامنه ای تکلیف است که جان ناقابل  خود را فدای اسلام عزیز کنیم تا بلکه با جان ناقابل خود بتوانیم برای اسلام عزیز ذره ای خدمت کنیم و اما سخنی با کسانی که با رهبر عزیزمان فاصله گرفته اند و... های ای یاران دیروز و آشنایان غریبه شده به گوش باشید که فردای قیامت باید جوابگوی خون شهدا و امام شهدا باشید  مگر نشنیدید که امام خمینی (ره) آن معمار کبیر انقلاب فرمود چه من در میان شما باشم و نباشم نگذارید این انقلاب و کشور به دست نا اهلان بیافتد به خود بیایید و توبه کنید باشد که رستگار شوید. آخرین درخواست حقیر این است که سلام مرا به آقا و رهبرم برسانید و بگویید که این سرباز کوچک خود را در نماز شبهایش دعا نماید تا بلکه خداوند به واسطه دعای ایشان از سر تقصیرات و گناهان من در گذرد. والسلام علیکم و رحمت ا... وبرکاته... بنده رو سیاه وگنه کار خدا سیدسجاد روشنایی ٧:٣٠ صبح مقر گردان سوم ٩٤/٩/٢٩ 🌸🕊🌸🕊♥️🕊🌸🕊🌸 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🦋🌈🍄☔️ 🌈🦋 🍄 ☔️ 🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید 🦋 باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈 🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣ روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت دلبسته استاد راهش می شود.🌟 💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈 🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در دنبال میکنیم😍💕 😍 رمان زیبای را در کانال زیبای زخمیان عشق دنبال کنید نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 همه ی میهمانان یکی یکی خداحافظی کردند و از خانه خارج شدند. من و زهرا با عجله خانه را مثل ساعت اول مرتب کردیم . کارهای خانه که تمام شد، ما هم آهسته به سمت ساختمان خودمان رفتیم. سکوت شب آرامش خاصی را به هردوی ما القا کرده بود . دست در دست هم در بین درختان خزان زده قدم زدیم. خوشبختی برای من همان لحظه بود .لحظه ای که میتوانستم دوباره دست حمایتگر کیان را بگیرم و کنار هم قدم بزنیم.در آن لحظه بخاطر برگشت کیان به زندگی‌ام شاکر خداوند بودم.هردو غرق فکر بودیم.من به فکر او و شاید او هم به فکر من بود. وارد خانه که شدیم روبه کیان کردم _عزیزم شما برو تو اتاق من برم آب بیارم داروهات رو بخوری . کیان به اتاق رفت، من هم پشت به او کردم و به آشپزخانه رفتم. یک پارچ آب به همراه لیوان و باند و بتادین برداشتم و به اتاق رفتم. لباس هایش را عوض کرده بود و یک بلوز آبی با شلوار کتان سفید پوشیده بود. همیشه خوش پوش بود حتی در منزل . _ببخشید آقا زیادی خوش تیپ کردید جایی تشریف میبرید. صدای خنده اش بلند شد _انقدر مزه نپرون عزیزم. _فعلا داروهاتو بخور بعد در مورد مزه پروندن من هم صحبت میکنیم. به تاج تخت تکیه داد و لیوان را از دستم گرفت . قرص هایش را از خشابش خالی میکردم و به دستش میدادم تا بخورد. چشمش که به باند و بتادین افتاد، ابرویی بالا انداخت _اینا چیه با خودت آوردی چپکی نگاهش کردم که خندید باند را بالا گرفتم _عزیزم به این میگن باند .حالا تکرار کن قشنگم صدای خنده اش اوج گرفت. _به این هم میگم بتادین عزیزم .مخصوص ضدعفونی کردن هستش. با لبخند چشمکی زد _خانم دکتر اینا رو میدونم .منظورم این بود چرا با خودت تو اتاقمون آوردی ؟ _معلومه دیگه واسه عوض کردن باند شما _لازم نیست خانومم.باند زخمم رو تازه عوض کردند چشم هایش که به دو دو افتاد مشکوک شدم . _کیانم من میخوام هم زخمت رو ببینم و هم باندت رو خودم عوض کن صدایش نگران بود _باشه فردا عوضش میکنم . _ترسیده نگاهش کردم _زخمت خیلی عمیقه؟مگه نگفتی یه کوچولو بریده شده نگاهش را به گل های روی روتختی داد و حرفی نزد .نه قبول کرد و نه تکذیب .من ماندم و غمی که به دلم سرازیر شد. &ادامه دارد... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 مرد تا یک قدم به مسجد نزدیک شد سعید به سمتش دوید تا قبل از عمل کردن بگیرش ولی ... با صدایی که از بغض میلرزید ادامه داد _ولی تا دست طرف رو گرفت .اون نامرد شاسی رو فشار داد و هردو منفجر شدند با وحشت به بدن تیکه پاره اش نگاه میکردم.روژان قرار بود ماه دیگه دخترش به دنیا بیاد . ای خدا صدای گریه اش بلند شد .منم پابه پایش اشک می ریختم .دلم به حال خانمش می‌سوخت .چطور به او خبر شهادت مردش را داده بودند .چگونه میگفتند طفلت نیامده یتیم شده بود. دیگر سوالی نپرسیدم میدانستم که با یادآوری شهادت دوستش بهم ریخته است و هر وقت آرام شود میگوید چه بلایی به سر خودش آمده است. مدتی که گذشت کمی آرام شده بود انگار میخواست تمام اتفاقات را بگوید و خودش را آرام کند _من و علی ماتمون برده بود باورمون نمیشد سعید شهید شده تا به خودمون اومدیم و به سمتش رفتیم یک ماشین انتحاری به ما نزدیک شد .چشمم به مرد سیاه پوش داخل ماشین بود که با ماشین وارد مسجد شد تا به سمتش رفتم ماشین منفجرشد و دیگه چیزی نفهمیدم. وقتی به هوش اومدم تو بیمارستان بودم.اونجا گفتند که انگار موقع انفجار یک تکه از بدنه ماشین وارد پهلوم شده و خدا رحم کرده که به کلیه ام آسیب نرسونده .میگفتن حالم خوب نبوده چندساعت هم تو کما بودم که خدا کمک کرده و به هوش اومدم. با صدایی که پر از حسرت و بغض بود آهسته نجوا کرد _لیاقت شهادت هم نداشتم.کاش من به جای شهید رفته بودم. ناراحت و با گله نالیدم _کیا....ن _خانومم میبینی که بادمجون بم آفت نداره .عزیزم میشه قرآن رو برام بیاری دیگر مثل کف دستم میشناختمش . هروقت ناراحت بود به قرآن پناه میبرد تا آرامش کند.میدانستم بخاطر اتفاقات پیش آمده وبخاطر سعید و کودک به دنیا نیامده اش ناراحت است و نیاز به منبع آرامشش دارد. قرآن را برایش آوردم. با مهربانی قرآن را گرفت _ممنونم عزیزم. روبه قبله نشست و شروع به خواندن قرآن کرد .من عاشق صوت قرآنش بودم.به تخت تکیه زدم و چشم دوختم به تکیه گاه زندگیم که حال و روزی خوبی نداشت. نگاهم به مردی بود که آرزویش شهادت بود و شاید التماس های من به خدا او را زمین گیر کرده بود و بال پروازش را بسته بود. میخواستم خودخواه باشم و تا ابد او را برای خودم نگاه دارم.کیان برای من دلیل زندگی بود.آن شب فکر میکردم کیان دیگر تا ابد کنارم می ماند و نمی دانستم یک سیب تا به زمین برسد هزاران بار چرخ میخورد. &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور