یا فارسَ الحِجاز ؛
وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ؛
نَفَسی هَمدَمِ ؛
ما شو کِه نَداریم کَسی ...
یَا مَنْ یُجِیرُ وَ لا یُجَارُ عَلَیْهِ ؛
#بغلم کن که هوا سرد تر از این نشود ...
مَن سَرَم گَرم ِ ؛
#گناه است ؛
سَرَم داد بِزَن ؛
اَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمیعِ الْعَلیم ؛
مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ ؛
وَ اَعُوذُ باللَّهِ اَنْ یَحْضُرُونِ ؛
اِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ ...
ای رفیقِ ابدی ...
حضرت ارباب ...
#آه ؛ ای حُسین ...
حُسین جان نگهام دار ...
یه روزی به کارِت میام ...
اَنْتَ فی قَلبی حُسَـیْن ...
#آسیدعلیآقاخامنهای ...
کسی که توانست از من ومایِ
دنیا کنار رود به راحتی میتواند
سلوک الی الله نماید ...
4_5974559354257413159
3.65M
يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ...
صاحِبُنا انْظُرْ إِلَيْنَا نَظْرَةً رَحِيمَةً ...
#برخوردارادهها یعنی تکرارعاشورا ؛
یعنی بیعت نکردن با یزید زمان ؛
یعنیما همچنان ایستاده ایم ؛
فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ ؛
تنها لشکر خدا فاتح و غالب خواهد بود
یَا ذَا الْعَهْدِ وَ الْوَفَاءِ
#خدایا کار دلخواه و یار
دلخواه را درمسیرزندگی
همه جوانان قرار بده ؛
#خدایا تنهایی و بیکسی
و افسردگی و ناامیدی را
از مسیر زندگی ها بردار ؛
#خدایا تمام راههای قلب
ما را به خودت منتهیکن ؛
#خدایا این قلبکوچک ما
را به بزرگیخودت شاد کن ؛
#خدایا کمکمان کناز ما
راضیباشی و راضیبمانی ؛
یَا ذَا الرَّأْفَةِ وَ الْمُسْتَعَانِ
#اسیراجابتنشدندعاهایمانمپسند
YEKNET.IR وفات حضرت خدیجه - حمید علیمی.mp3
2.81M
🔳 #وفات_حضرت_خدیجه (س)
لحظاتی که نشستی بغل بستر من
اینقدر گریه نکن فاطمه جان در بر من
🎤 #حمیدعلیمی
#وفات_حضرت_خدیجه_س
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان_عج
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
•┈••✾◆✦✧✦◆✾••┈•
غروب #ماه_رمضان بود ابراهیم آمد در خانه ما و بعد از سلام و احوالپرسی یک قابلمه از من گرفت، بعد داخل کله پزی رفت...
به دنبالش آمدم و گفتم: "ابرام جون کله پاچه براى افطاری! عجب حالی می ده؟!" گفت: "راست می گی، ولی براى من نیست"
یک دست کامل کله پاچه و چند تا نان سنگک گرفت وقتی بیرون آمد ایرج با موتور رسید ابراهیم هم سوار شد و خداحافظی کرد...
با خودم گفتم لابد چند تا رفیق جمع شدند و باهم افطاری می خورند از اینکه به من تعارف هم نکرد ناراحت شدم فردای آن روز ایرج را دیدم و پرسیدم: دیروز کجا رفتید؟
گفت: "پشت پارک چهل تن، انتهای کوچه، منزل کوچکی بود که در زدیم و کله پاچه را به آن ها دادیم چند تا بچه و پیرمردی که دم در آمدند خیلی تشکر کردند ابراهیم را کامل می شناختند آن ها خانواده ای بسیار مستحق بودند بعد هم ابراهیم را رساندم خانه شان..."
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم ۱
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی