eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
344 دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
10.7هزار ویدیو
137 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
با ستاره‌ها راه را پیدا کنیـم! ✭ 『 بنده‌شاکــر 』 🌙_ همسر شهید می گوید: «وقتی که بچه دوم ما، مصطفی به دنیا آمد و آوردند تا حاجی او را ببیند بچه را همان لحظه بغل نگرفت. اول دو رکعت نماز خواند و من با او شوخی کردم و گفتم: این دیگر چه صیغه ای است؟ حاجی گفت: اول باید شکر نعمت خدا را کرد و پس از آن از نعمت بهره مند شد» توجه داشته که کمتر کسی به این مرتبه از فضیلت شکر می رسد و رسیدن به اینجا هم لحظه ای نیست. تلاش شبانه روزی و توفیق خدا است که انسان را به این مقامات می رساند. ﴿ شـ‌هیدابراهیم‌همت ﴾ 🍂 ← 🍃 | نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
شعر علیرضا قزوه با نام «آتش به روی آتش» برای قتلگاه دختران مظلوم سیدالشهدای افغانستان ای طالبان! شرر به سپاه که می‌زنید؟ آتش به روی آتش آه که می‌زنید؟ این کودکان عزیز پدر مرده تو أند رنگ سیه به روز سیاه که می‌زنید؟ جغدان بی هویت و خفاش‌های کور! شلاق را به صورت ماهِ که می‌زنید؟ معصوم‌تر که بود از این کودکان پاک؟ بر بیگناه، حد، به گناه که می‌زنید؟ طفلان مکتب شهدا را چه می‌کنید؟ ای رهزنان عاطفه، راهِ که می‌زنید؟ یک مشت کودکان وطن غرق خون شدند این تیغ‌ها به پشت و پناه که می‌زنید؟ ای طالبان و داعشیان پشت کیستید؟ این خشت خون به دولت و جاه که می‌زنید؟ ای قصرتان تباه و شب و روزتان سیاه این زخم ها به حال تباه که می زنید تکبیر و "لااله" شما کبر و کافری ست بت های خدعه! دم ز "اله" که می‌زنید؟ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنران:استاد مسعود عـــالے کار‌ی‌از‌گروه‌معارفے‌بحار‌حدیثنشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 جان مادر کجاستی؟ ✍ سیدبشیر حسینی: تا حالا جنازه‌ی خونیِ دختر نوجوانت رو بغل کردی که بگذاری داخل قبر؟ به چه جرمی کشتنش؟ 🔹از همه‌ی افرادی که به تمسخر دائما می‌گویند «ولی عوضش امنیت داریم» تقاضا می‌کنم با چشم باز و دهن بسته، صحنه‌های این جنایت رو بارها ببینند و یک لحظه خودشان رو جای خانواده‌‌های این دسته گُل‌های بی‌جان بگذارند! 🔹ایران میان افغانستان و پاکستان و یمن و سوریه و عراق در قلب خاورمیانه‌ است؛ نه وسط اروپا و آمریکا! ولی اگر جای دخترهای مظلوم افغانستانی، بلوندهای غربستانی تکه‌پاره شده بودند، الان کل دنیا عزای عمومی بود. 🔹من خودم رو مدیون شهدای مدافع حرم می‌دانم و ممنون فرزندان شهیدی هستم که یتیم شدند تا من بتوانم زنده بمانم. اگر سردار و یارانش نبودند، ما الان کنار جنازه‌ فرزندانمان اشک می‌ریختیم و ایران ناامن‌ترین جای جهان و گوشت زیر دندان وحشیان بود. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
بدرقه‌ی مادرانه ....نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
۲۰ اردیبهشت سالروز شهادت فرمانده گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ حضرت رسول ﷺ در مرحله سوم عملیات بیت‌المقدس نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دَمِ افطار من از آب سؤالی دارم آب‌ دیدی ‌چقدر کامِ حُسین عطشان ‌است؟! .. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💛🖇 می‌گفت:« دوست دارم مفقودالاثر باشم. این آرزوی قلبی من است. آخر در مقابل خانواده‌هایی که جوانانشان به شـ‌هادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده ام..!» در روستای خودشان چند جوان شـ‌هید مفقودالجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی می‌کرد. 💛🖇 در نامه‌ای که برای دخترش، بنت الهدی فرستاد، نوشته بود:« دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه‌ای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین علیه‌السلام هستی، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما نمی‌رسد...!» 🌹 شـ‌هید جاویدالاثر محمدرضا عسگری نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
••/_📄🍃 • نام شـ‌هید: احمد سعیدی • تاریخ تولد: ۱۳۴۶/٠۱/۱۶ • محل تولد: ورزنه • تاریخ شـ‌هادت: ۱۳۶۲/٠۷/٠۲ • محل شـ‌هادت: کردستان • آدرس مزار مطهر شـ‌هید: اصفهان، ورزنه، گلزار شـ‌هدای ورزنه
••/_📄🍃 اول سعی کردم او را از تصمیمش منصرف کنم و به او گفتم: هنوز کوچکی و به درد جبهه نمی خوری و اگر صحرا کار کنی بهتر است.
••/_📄🍃 با شروع جنگ تحمیلی همیشه در فکر جبهه و جنگ بود و اصلا کار صحرا (کشاورزی) برایش مطرح نبود. یک روز نزدیک ظهر با ورقه کاغذی به صحرا آمد و گفت: پدر من می‌خواستم برای رفتن به جبهه ثبت نام کنم. گفته‌اند باید رضایت پدرت را به دست آوری و این نامه را آورده‌ام که شما آن را امضا کنی.
••/_📄🍃 [ قسمتی از وصیت‌نامه شـ‌هید ] بدانید که امروز ما می‌جنگیم و آنچه برای ما مهم است و اساس همه چیز است فقط اسلام است... باید بدانیم راه درازی را در پیش داریم. ملت ما باید خود را برای یک نبرد طولانی آماده کند. تا اسلام هست، جنگ هست و تا دشمن هست، جنگ ادامه دارد. و مسئله، مسئله صدام وآمریکا نیست، مسئله نابودی کفر و ستم است.
••/_📄🍃 احمد به من جواب داد: آیا دلت راضی می‌شود اینجا آسوده و راحت زندگی کنیم و بچه های مثل من در جبهه از اسلام دفاع کنند..؟! اگر من به جنگ با دشمنان نروم چه کسانی بروند؟ با شنیدن این جواب قانع کننده ورقه او را امضا کردم... 👤 به نقل از پدر شـ‌هید
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 روهام دستم را به آرامی فشرد _من هرلحظه کنارتم عزیزم ولی خودت رو باید جمع کنی .همه ما از بی خبری ناراحتیم ولی امیدواریم به اینکه کیان سالم باشه.پس لطفا گریه و زاری نکن برای اتفاقی که نیفتاده ،ان شاءالله کیان بر میگرده.،باشه عزیزم؟ حق با روهام بود من باید قوی شوم و در برابر کسانی که قراراست ما را بخاطر عقایدمان سرزنش کنند ،محکم بایستم. _باشه _آفرین دختر خوب ،من برم حسابداری الان برمیگردم تا بریم _باشه داداشی. با روهام به سمت خانه پدری ام به راه افتادیم.تازه به یاد آوردم که جلو دانشگاه بقیه هم کنار من بودند ولی در بیمارستان کسی را ندیدم. _راستی کمیل و دخترا کجان؟ _کمیل که رفت دنبال پیدا کردن خبری از کیان.زیبا و مهسا رو هم من رد کردم برن خونشون از بس جیغ جیغ کردند. _که اینطور از شیشه ماشین به خیابانی که منتهی می‌شد به منزل پدری‌ام نگاه کردم.به یاد روزهایی که با کیان در این خیابان قدم زده بودیم،افتادم و اشک به چشمانم دوید. حالا که قول داده بودم محکم باشم نمیخواستم دوباره بنای اشک ریختن ،بگذارم! روهام ماشین را داخل پارکینگ پارک کرد. باهم از ماشین پیاده شدیم. روهام کنارم ایستاد. _محکم باش عزیزم هیچ اتفاقی نیفتاده! _باشه. _پس بزن بریم خواهری همراه باهم به سمت درب ورودی رفتیم _محبوبه خانم مهمون داریم! برو تو عزیزم. با هم وارد خانه شدیم ،محبوبه خانم طبق معمول از آشپزخانه خارج شد _سلام خانوم خیلی خوش اومدید لبخندی مصنوعی به لب نشاندم. _ممنونم محبوبه جون ،شما خوبی _الحمدالله مادر روهام در حالی که کت اسپرتش را آویزان میکرد،محبوبه خانم را مخاطب قرار داد _مامانم کجاست ؟ _الان میان پایین ،رفتند دوش بگیرند روهام که به اتاقش رفت،من هم چادرم را دزآوردم و روی مبل انداختم،خودم نیز روی مبل دراز کشیدم &ادامه دارد... ☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️ ☔️🍄🌈🦋☔️ 🍄🌈🦋 ☀️هوالحبیب 🌈 🦋 🍄 📝به قلم ☔️ 📂 🖇 با شنیدن صدای پای مادرم برخواستم _سلام مامان _سلام عزیزم،خوبی ؟ چه عجب از این طرف ها لبخندی مصنوعی زدم _ممنونم ببخشید درگیر درس و دانشگاهم.چه خبر از اون شوهر سَرخوشت؟آخرش یک روز با همین کارهای عجیب و غریبش هممون رو دق میده! کاش میتوانستم واقعیت را بگویم،برایش درددل کنم مگر دختر به جز مادرش به کی می تواند رازش دلش را بگوید. ولی فاصله اعتقادی ما اصلا چنین اجازه ای را به من نمیداد. _ممنونم کیان هم خوبه ،مامان جان من عاشف همین کیان شدم،پس لطفا انقدر سرزنشم نکن.اومدم ببینمتون ،بابا که نیست بهتره برم. تا دهان باز کرد جوابم را بدهد ،تلفن خانه به صدا در آمد. بدون گفتن حرفی به من، گوشی تلفن را برداشت _الو _سلام گیلداجون خوبی عزیزم؟قربونت در حال برداشتن چادرم بودم که نگاهی به من انداخت _نه کدوم خبر؟نه اتفاقا روژان اینجاست؟چی شده گیلدا چرا استخاره میکنی حدس زدنش سخت نبود،گیلدا خانم خبر مفقودی کیان را به مادرم می‌داد.چشمان نگران مادرم که دوباره میخکوب من شد،چادرم از دستم رها شد. اولین قطره اشک که از چشمانم جاری شد مرا مخاطب قرارداد _چرا اشک می ریزی اتمام حرفش مصادف شد با شدت گرفتن اشک هایم. تلفن را قطع کرد و به سمتم آمد. صدایش را بالا برد _باتوام روژان، چرا گریه میکنی ؟اون کیان نامرد کجاست؟ قلبم به درد آمد، از شنیدن چنین پسوندی درکنار نام عزیزترینم! با عجز صدایش زدم _مامان! غرید _مامان و کوفت!چقدر گفتم این مرد زندگی نیست. _چه خبره مامان با شنیدن صدای روهام روی زمین آوارشدم و زار زدم &ادامه دارد... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🦋🌈🍄☔️ 🌈🦋 🍄 ☔️ 🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید 🦋 باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈 🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣ روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت دلبسته استاد راهش می شود.🌟 💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈 🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در دنبال میکنیم😍💕 😍 رمان زیبای را در کانال زیبای زخمیان عشق دنبال کنید نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{بسم الله الرحمن الرحیم...
💠 دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک ۱۴۰۰ 🤲 خدایا بهره ام را در این ماه از مستحبات فراوان کن، و مرا با تحقق درخواست ها اکرام فرما، و از میان وسایل وسیله ام را به سویت نزدیک کن، ای که پافشاری و اصرارورزان مشغولش نسازد. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh