🦋🌈🍄☔️
🌈🦋
🍄
☔️
🦋🌈عاشقانه ای شور انگیز را بخوانید #رمان_روژان 🦋
باقلم شیوای بانو فاطمی🍄🌈
🦋⚡️ رمانی متفاوت با آنچه که تا به حال خوانده اید.❣
روایتی عاشقانه❣مذهبی ، از دختری بد حجاب که بعد از شناخت #امام_زمانش دلبسته استاد راهش می شود.🌟
💖عشقی پاک که او را از فرش به عرش برساند.🍄🌈
🌟💕بعد از ازدواج عاشقانه ی #روژان و کیان ادامه ماجرای زیبا و خواندنی را به زودی در #فصل_دوم دنبال میکنیم😍💕
😍 #فصل_دوم رمان زیبای
#روژان را در کانال زیبای
زخمیان عشق دنبال کنید
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_هشتاد_پنجم
از حرف های حمیدآقا و خواب کیان بوی جدایی به مشامم می رسید.
جدایی که نزدیک دوماه بود طول کشیده بود و انگار میخواست به سالها و قرن ها بکشد.
میترسیدم!می ترسیدم از جدایی،از سالهایی که شاید بدون کیان بگذرد.
با خوابی که کیان قبل از سفردیده بود دیگر امیدی به دیدارش نداشتم.
گریه می کردم و زیر لب شعری را زمزمه میکرد
_دلم گریه میخواد کجاست شونه هات
کجا رفتی ای حس آرامشم
میخوام این شبایی که بارانی ام
با آرامش دستات آروم بشم
با دوری کناراومدن ساده نیست
بزار مثل سایه کنارت باشم
گریه ام اوج گرفت .روهام به سمتم آمد و مرا به آغوش کشید
_چرا گریه میکنی فدات شم؟
_داداشی کیان من کجاست؟فکر کنم از من دل بریده که دیگه خبری ازش نیست.من نتونستم به زندگی پایبندش کنم .دوماه گذشته و خبری ازش نیست تا امشب امیدداشتم به برگشتش ولی دیگه امیدی ندارم .داداشی.
منو برگردون به خونم ،حداقل اونجا هنوز بوی عطرش رو میتونم حس کنم.
روزی هزاربار میتونم تک تک پیراهناش رو به آغوش بکشم.اشتباه کردم اومدم دنبالش اون اگه دلش با من بود خودش برمی گشت
_هیچ کس نمیتونست به اندازه کیان تو رو دوست داشته باشه.اون یه عاشق بود پس فکرنکن تو نتونستی اونو پایبندش کنی.آروم باش عزیزم ،برمیگردیم ،تو فقط آروم باش.
مدتی در آغوش برادرم اشک ریختم تا کمی آرام شدم.
صدای حمیدآقا باعث شد که از آغوش روهام بیرون بیایم
_باید حرکت کنیم ،تا دو ساعت دیگه به بغداد میرسیم دوستانم اونجا منتظرمان هستند.
دوباره همگی به راه افتادیم .
نزدیکی های بغداد بودیم که متوجه سه تا داعشی شدیم.
اسلحه خودشان را به سمت ما گرفته بودند.
من و زهرا از ترس به هم چسبیده بودیم .
من زیر لب اشهد میخواندم.
_ارفع يديك(دستانتان را ببرید بالا)
اول از همه زهرا دستانش را بالا برد،من هم به تبعیت از او دستانم را بالا بردم
_ضع أسلحتك جانبا(اسلحه هاتون رو بزارید زمین)
صابر و حمیدآقا و روهام اسلحه هایشان را بر دوش نگه داشته بودند.حمیدآقا با اشاره چشم با صابر صحبت میکرد.
_ألا تسمع؟ سريع!(مگه نمیشنوی ؟سریع!)
اول روهام و بعد صابر و حمید آقا اسلحه هایشان را روی زمین گذاشتند
یکی از آنها به من و زهرا نزدیک شد.
نگاه کثیفش روی هردو ما می چرخید.
در آخر به من نزدیک تر شد.
صدای فریاد حمیدآقا بلند شد
_المس شرفي ، سأقتلك بنفسي. ابتعد عنهم(دستت به ناموس من بخورد،خودم میکشمت.
از اون ها فاصله بگیر)
مرد قهقهه کنان دستش را به سمت صورتم دراز کرد.
سرم را که عقب کشیدم ،به صورتم سیلی محکمی زد.صدای فریاد روهام اشکم را درآورد.
_روژا......ن
_سآخذه معي لجهاد الزواج(او را برای جهاد نکاح با خود میبرم)
قهقهه کنان دورم چرخی زد
_جمال جنود داعش يسعدهم ويصبحون أكثر حرصًا على أن يكونوا معها ، لكن أولاً سأعتبرها خادمتي.(زیبایی اوسربازان داعش را وجد می آورد و برای بودن با او مشتاقتر میشوند اما اول خودم او را به عنوان کنیزم برمی دارم)
با دست به حمیدآقا اشاره کرد
_ليس هناك ما يمكنك فعله (تو هیچ کاری نمیتونی کنی )
دستش که به سمت چادرم رفت،حمیدآقا با یک حرکت او را سمت خود کشید و سپر خود کرد.
اسلحه مرد را گرفت
_گفتم دستت به ناموس من بخوره میکشمت.
با یک تیر او را به درک واصل کرد.
صابر هم چند ضربه رزمی اسلحه را از دست دو داعشی دیگر انداخت و حمیدآقا با تیر انها را کشت.
حمیدآقا و صابر با عجله جنازه ها را به سمت خرابه درهمان نزدیکی بردند.
جنازه ها که از مقابل چشمانم کنار رفتند،به خودم آمدم.
نگاهم را به زهرا دوختم که روی زمین نشسته بود و به زمین چشم دوخته بود.روهام کنارش نشست
_زهرا جان ،منو ببین
صورت زهرا به سمت خودش چرخاند
_ببین عزیزم تموم شد ،تا من هستم نترس باشه فدات شم.
صدای گریه زهرا که بلند شد روهامدست دور شانه اش حلقه کرد تا بتواند آرامش کند.
نگاه از آنها گرفتم و کمی از آنها دور شدم.
نگاهم را به آسمان دوختم.
دروغ چرا به زهرا حسودیم شد.مردی کنارش بود که عاشقانه دوستش داشت ولی من چه؟آواره شدم بودم بخاطر مردی که عاشقش بودم.
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
☔️🍄🌈🦋☔️
🍄🌈🦋
☀️هوالحبیب 🌈
🦋 #رمان_روژان 🍄
📝به قلم #زهرا_فاطمی☔️
📂 #فصل_دوم
🖇 #قسمت_صد_هشتاد_ششم
صابر و حمیدآقا به سمت ما برگشتند.
روهام از زهرا فاصله گرفت و به سمت حمیدآقا رفت
_حالا باید چیکار کنیم، نکنه دوباره برگردند.
حمیدآقا نگاهی به صابر انداخت و سپس رو به ما کرد
_روهام تو باید زهرا و روژان خانم رو با خودت ببری .
صابر جلوتر میره تا راه رو بررسی کنه.
من هم با فاصله از شما میام تا دوباره این مشکل پیش نیاد .پس لطفا مواظبشون با...
هنوز حرفش تمام نشده بود که صدای خنده های چند نفر به گوشمان رسید.
حمید آقا که نگرانی در صدایش مشهود بود رو به ما کرد
_سریع برید تا من این ها رو سر گرم میکنم شما از اینجا برید.صابر راه رو بهتون نشون میده .عجله کنید.
حمیدآقا به عربی چیزی به صابر گفت.
صابر به راه افتاد .زهرا گریه می کرد
_عمو شما هم بیاین بریم .تنهایی ممکنه بلایی سرتون بیارن
_برو عزیزم .هیچ اتفاقی نمیفته .برو قربونت بشم.
نگاه ترسیده ام را به حمیدآقا دوختم
_اگه همه باهم باشیم شاید نتونند کاری کنند
حمیدآقا نگاهش را پایین انداخت
_هنوز بخاطر اون سیلی شرمنده شما و کیان هستم .نمیخوام این اتفاق دوباره بیفته،پس خواهش میکنم سریع برید .من به زودی میام بغداد.روهام برید داداش
روهام دست من و زهرا را گرفت و دوید.ماهم مجبور به دویدن شدیم.
دیگردیگربه نفس نفس افتاده بودیم،چند ساعتی میشد که می دویدیم.
نگران حمیدآقا بودم ،او بخاطر حماقت من به جای ایران به عراق آمده بود و حالا نمیدانستم ممکن است چه اتفاقی برایش بیفتد.
صابر با دیدن دوستانش به سمتشان رفت .روهام نفس آسوده ای کشید
_بالاخره به نیروهای خودی رسیدیم
زهرا هم مثل من نگران حمیدآقا بود و هرلحظه به عقب برمیگشت و مسیر را نگاه میکرد تا عمویش برسد ولی خبری از او نمیشد.
من که چیزی از حرفهای آنها نمیفهمیدم فقط اسم حاج قاسم را که شنیدم ،کنجکاو شدم بدانم چه می گویند
_زهرا اینا چی میگن.
زهرا با خوشحالی دستم را فشرد
_میگن حاج قاسم و نیروهاش به کمک مردم عزاق اومدند.
میگه نیروهاشون تو کل عراق تقسیم شدند و دارند به نیروهای حشدالشعبی کمک می کنند.
خوش حال سر به سوی آسمان بلند کردم .
_خدایا شکرت
مردی از جمع جداشد به سمت ما آمد
_سلام
همگی تعجب کرده بودیم .
مردانه خندید
_ایرانی هستم
لبخند به روی لب هرسه نفرمان آمد .همگی با او سلام و احوالپرسی کردیم
_من اولش فکر میکردم عراقی هستید،آقا صابر که گفت ایرانی هستید متعجب شدم.شما اینجا چیکار می کنید.
با یادآوری کیان اشک به جشمانم دوید
_برای پیدا کردن همسرم اومدم
مرد ایرانی متعجب گفت
_همسرتون ؟
اشک هایم که سرازیر شد ،سربه زیر انداختم و چیزی نگفتم.
روهام قضیه را تعریف کرد.مرد با هیجان گفت:
_نکنه منظورتون کیان شمس هستش؟
با شنیدن اسم و فامیل کیان ،با خوشحالی گفتم
_اره خودشه .میشناسیدش
مرد لبخندی زد
&ادامه دارد...
☔️🍄🌈🦋☔️🍄🌈🦋☔️
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
برای شناسایی رفته بودیم و خیلی به بعثیها نزدیک بودیم. محمدتقی با حرکت لب به من فهماند که وقت نماز است.
با اشاره گفتم: بر میگردیم مقر و نماز میخوانیم.
خیلی آهسته گفت: معلوم نیست برگردیم.
رویش را برگرداند به طرف قبله و تکبیرالاحرام گفت.
#شهید_محمدتقی_ابوسعیدی
#شهدای_فتح_خرمشهر
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
حضرت آیتالله خامنهای:
خرمشهرها در پیش است؛ نه در میدان جنگ نظامی، در میدانی که از جنگ نظامی سختتر است.
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
پارچهنوشته نصبشده بر سر در مسجد جامع خرمشهر توسط واحد تبلیغات تیپ ۴۱ ثارالله که بر روی آن عبارت «آزادی خرمشهر را به حضور امام و امت حزبالله تبریک میگوییم» نوشته شده است.
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
شهید میثم (محمد) افغانی فرزند خطهی کویری کهنوج و از رزمندگان دوران دفاع مقدس که در حماسه فتح خرمشهر، به شهادت رسید و جاودانه شد...
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
میدهم سوے امیرم یڪ سلام
صبح من آغاز شد با این ڪلام
ڪار هر روز من از فرط فراق
یڪ سلام از راه دور از روے بام
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#صبحم_بنام_شما
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
-
خرمشهر ؛
شقایقـے خون رنگ است؛ کھ داغ
جنگ بر سینھ دارد داغ شهادت ..
- آقا سید مرتضـے آوینـے
دست بیمـاران گرفتـن
بر طبیبـان واجب اسـت🌱
من زِ پـا افتـادهام
دستـمنمیگیــریطبیـب...؟!
#حاج_قاسم..
#کانال_زخمیان_عاشق
27.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقل داستانی زیبا از توسل به امام زمان عجل الله...
(سخنرانی شنیدنی حجت الاسلام عالی)
صوتی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🚩صابرین🚩
#شهيد_حسين_رضايي🌹
زندگينامه
یگان نیرو ویژه صابرین✨
☄️بخش اول☄️
پاسدار شهید حسین رضایی فرزند حاج زوار علی در 16/6/1357 در خانواده ای متدین و انقلابی در روستای طوغان از توابع شهرستان قروه استان کردستان دیده به جهان گشود .🍃✨
طوغان روستای کوچکی است که مردان بزرگی را در خود پرورده است . در سفر مقام معظم رهبری امام خامنه ای دامت برکاته به کردستان این روستا به عنوان روستای نمونه ایثارگری شناخته شده است .✨
دوران ابتدایی را در مدرسه زادگاه خود سپری نمود و پس از طی مقطع راهنمایی در سال 1374 وارد دبیرستان سپاه پاسداران سنندج شد و بعد از فراغت از تحصیل در مقطع متوسطه در سال 1378 وارد دانشگاه امام حسین تهران شد . وی پس از جذب در سپاه و طی مراحل آموزش مقدماتی رزمی به مدت دو سال دوره کاردانی را طی نمود و از سال 1380 تا 1381 در سپاه کردستان خدمت کرد . سپس سال 81 یگان ویژه صابرین نیروی زمینی سپاه تهران حسین و تعدادی دیگر از جوانان دلیر آن خطه راجذب نمودو ایشان به تهران منتقل شد .
آموزش های متعدد و بسیار سخت و پیچیده در مناطق مختلف کشور از حسین و همرزمانش جنگجویانی ورزیده و دلیر ساخت .
وی در اوایل سال 1383 ازدواج کرد و ثمره این ازدواج پاک دو فرزند به نام محمدطه(چهار ساله)تارا(در روز شهادت پدر تنها 25 روز داشت)شد .🍃
☄️ادامه دارد....
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
☄️بخش دوم☄️
ویژگی های روحی و اخلاقی شهید🌹✨
او جوانی با ایمان و سرشار از عشق به ارزشهای الهی و اسلامی بود . بسیار به نماز اهمیت میداد .عاشق و مطیع رهبر خویش بود و در مسایل سیاسی بیانات رهبرش را معیار و ملاک عمل و حرف خویش قرار میداد . حسین انسانی پرانرژی و فعال بود و همواره با انگیزه و با هدف تلاش میکرد و برای رسیدن به نتیجه هرگز خسته نمیشد . حسادت و کینه در وجود او دیده نمیشد .قلبی مهربان داشت و همواره خنده از لبانش جاری بود . بسیار شوخ طبع بود و اجتماعی و هرگز گوشه گیری را انتخاب نکرد . تعصب و غیرت از ویژگیهای روحی و اخلاقی این شهید بود .به همسر و خانواده اش بسیار احترام مینمود .
خدا شهيدم كن!🕊🌹
در نهایت در سحرگاه 13 شهریور سال 90 گروه پیشتازی به فرماندهی سردار جعفرخانی به کوه جاسوسان حمله نمودند . بقدری این شهید نترس و دلیر بودند که تا بالای ارتفاع روی کانال نیروهای پژاک رفتند و بصورت ایستاده شروع به شلیک گلوله کردند و تعداد زیادی از نیروهای پژاک رو به رگبار بستند و این امر موجب غافل گیری اولیه نیروهای پژاک از این عمل شد تا اینکه از داخل غار یکی از نیروهای پژاک خارج شدند و از سمت راست به پهلوی شهید تیر اندازی نمودند و ایشان را به شهادت رساندند.🌹
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#خاطره همسربزرگوار
☄️بخش پایانی☄️
ماجرای تلألو نور در قبور اموات ! :☀️✨
همسر شهید می فرمایند : یک شب با حسین به روستایشان رفتیم ، پدر و یکی از برادرانش نیز همان جا زندگی می کنند . نزدیک روستا و منزل آقای رضایی مزار اهل قبور هست.
شهید حسین گفتند بیا بریم یک فاتحه ای بخونیم ؛ موقعی که نزدیک شدیم به آنجا ، از دور متوجه نور عجیبی در قسمتی از قبرستان شدیم .
بعد از قبرستان به منزل پدر شهید رفتیم و بعد از صرف شام ، حسین برای چند دقیقه ای از منزل بیرون رفت .
وقتی برگشت از ایشون پرسیدم کجا رفتی ؟ گفت : به کسی نگو ، رفتم تو قبرستان واسه اون نوری که دیدیم ولی هیچ خبری نبود...!✨💫
حسین که شهید شد عده ای از فامیل گفتند تو مزار شهدای قروه دفن بشه و عده ای هم گفتند ببریم روستا و تو زادگاه خودش دفن بشه و من با اینکه قضیه را اصلا یادم نبود گفتم ببریم روستا و توی زادگاه خودش دفن کنیم .
بعدأ به خاطرم آمد که شهید حسین رضایی رو دقیقا همان جایی به خاک سپردند که ما آن نور رو در همان مکان دیده بودیم.
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌸ودر آخر
هدیه به ساحت مقدس
#امام_زمان"عج"وشادی روح شهید
#حسین_رضایی
3مرتبه سوره توحید و 3 شاخه گل صلوات🌺
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
دعـای هفتمـ صحیفـهـ سجادیهـ
به توصیهـ #رهبر عزیزمون،جهت رفع بیماری #کرونا ... ان شالله🍃
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
برادر شهید حاجقاسم سلیمانی:
آخرین وداع حاجقاسم با مادر، او سه مرتبه از مادر حلالیت طلبید و چون دلش آرام نگرفت دست مادر را بوسید رفت و دوباره برگشت و کف پای مادر را بوسید که فهمیدیم وداع آخرین است.
صبحتون شهدایی
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
من رای میدهم حتی اگر از آسمان سنگ ببارد،
قطع آب و برق که چیزی نیست...
#من_رای_میدهم
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
24.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥شهر موشک ها
💠ماجرای مقاومت و پایداری مردم غیور دزفول در دفاع مقدس
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
انتخابات در کلامِ شهدا :)🕊♥️
شهید اسدالله حبیبی :
هی نگویید انقلاب برای ما چه کرده ،
بگویید من به عنوان یک شیعه امام زمان
چه کاری برای انقلاب و امام زمان (عج)
کردهام؟!🙂🌱
🍀☘🌿🌱🍃🍂🍀☘🌿🍂🍃🍀☘🌿🌱🍂🍃
با سلول سلول وجودم در جمهوری اسلامی رای میدهم
*جمهوری اسلامی حَرم است*
اگر این *حَرم* بماند باقی حرم ها هم خواهد ماند! ان شاالله
نشر معارف شهدا درایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh