eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
واکنش سردار سعید محمد به توهین موساد به سردار سلیمانی و ابراهیم رئیسی به ۳ زبان مختلف سعید محمد پیامی به سه زبان مختلف در واکنش به پیام توهین آمیز حساب کاربری موساد علیه سردار شهید سلیمانی و سید ابراهیم رییسی در توییتر منتشر کرد. وی  در حساب توئیتر خود نوشت: جهان بدون اسرائیل زیباتر و امن‌تر خواهد بود. انشاالله ٢٠ سال آینده را نخواهند دید، روزشماری می‌کنیم و البته اقدام. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
در حیرتم ای خاک پیر با برکت چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم شما حماسه سرودید و ما به نام شما فقط ترانه سرودیم و نان در آوردیم نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💛🌻 خدا نکند که حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود ، پناه می برم به خدا از روزی که گناه،فرهنگ و عادت مردم شود . نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
" ‏وَانظُر بِعَینِ الوُدِّ وَالعَطفِ اِلیّ " با چشم محبتـ و مھربونۍ نگامـ کن ꔷ͜ꔷ !
تک3.mp3
9.62M
"محبت‌ابوتراب‌راکه‌جارمیکشم•°' نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🌷بخشی از وصیت نامه شهید آیت الله بهشتی🌷 ما مثل وضو ساده و پاکيم، عين اقطار بی آلايش و معصوميم، ما را مي‌شود در هر گوشه مسجد پيدا کرد. در هر جنسي جستجو نمود، با هر دردي دريافت، ما مثل تلاوت غمگينيم، مثل تکبير حالت خنجر داريم، و دوستان ما شيران روز و پارسايان شبند، از نوح به بعد تا کربلا و هويزه وتا هويزه حضور داريم، پشت هر سنگی روييده ايم، با هر بوته اي رسيده ايم، بر هر شاخی بر داده ايم، ما در اين آب و خاک سبز مي شويم ما بی شناسنامه نيستيم. ✅ هفتم تیر سالروز سرباز خدمت،نه تشنه قدرت،برهمه خادمین این مردم تسلیت باد🏴🌹🏴. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💞بهترین ها را با زخمیان عشق دنبال کنید 💞 به دنبال تو می‌گردم میان کوچه‌ها گاهی عجب طوفان بی‌رحمی‌ست، عطری آشنا گاهی 🌹 نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺 🍂🌺🍂 🍂🌺🍂 🌺 ♡یالطیف♡ 📒رمان عاشقانه هیجانی ❣ 🖊به قلم:ریحانه عزت پور؛ 🌷 🍂 نگاهی به سر در تالار کردم ،خلوت بود شنلم را نامحسوس بر داشتم آروم آروم به سمت سر در تالار رفتم تا بلکه از قفسی که بهش گیر کردم راحت شم .نگاه جلو میاد :کجا پناه؟ -من هیچی دستشویی -دستشویی اینوره -نگاه کمکم کن -کمک چی؟ -سر مامان رو گرم کن تا من برم -کجا؟ -قبرستون -پناه خودتو بدبخت نکن الان فرار کنی می خوای بدون پول کجا زندگی کنی؟ -هرجایی بجز اینجا -پناه نرو نگاهی به اطراف کردم بی توجه به نگاه به سمت در رفتم ،این تنها شانس منه .از پله ها پایین رفتم .تنها مرد های اطرافم پاشا بود .با عجله که نبینتم به سمت در فلزی بزرگ رفتم ،کفش های توی پام اذیتم می کرد با عجله به سمت در فلزی رفتم.کفش ها مو در آوردم و زیر بغلم زدم با سرت بیشتری به سمت خیابون دویدم .پاهای برهنه ام روی سنگ فرش خیابون اذیت می شد ولی من بی تفاوت می دویدم انگار که اصلا نفهمم. -پناه ...پناه بدون توجه به جلز و ولز پشت سرم می دویدم .به سمت خیابون می رسم ،فقط دلم می خواست از این قفس فرار کنم فقط همین .دستم کشیده می شود و روی زمین پرت می شم.به سمت دست های یوقور و مردانه بر می گردم .پاشا بود. -کجا؟ -سر قبر خودم ،سر قبر پناه میلانی بلند بلند گریه می کنم ،پاشا بلند می شود به سمت ماشین می رود و از راننده بابت حماقت من معذرت می خواهد.روی پاهایش می نشیند و اشک چشمانم را پاک می کند . -خواهر من کجا؟فرار کنی می خوای چی کار کنی هان؟ -نمی دونم ،نمی دونم پاشا نمی دونم بغلم کرد دلش نمی خواست گریه ام را ببیند ،بلندم کرد ،لباسم کثیف شده بود ولی مهم نبود .دستم را گرفت به سمت ماشینش رفت ،در را باز کرد و من را نشاند .کنارم روی صندلی راننده نشست .هیچ چیز نگفتم ،چشم هام رو بستم و به صندلی ماشین تکیه داد. نمی دونم چقدر طول کشید ولی دست های مردانه اش رو روی بازوم احساس کردم . -بلند شو بریم -کجا؟ -تو بیا کارتیت نباشه در رو باز کردم .از ماشین بیرون اومدم و نگاهی به محل غیر آشنا کردم ،بی مخالفت همراهش رفتم .کلید رو در آورد و در رو باز کرد ،وارد خونه شدم ،نگاهی کردم خونه خوبی بود حداقل برای الان که خیلی خوب بود 🌺🍂ادامه دارد..... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺🍂🌺🍂🌺🍂 🌺🍂🌺 🍂🌺🍂 🍂🌺🍂 🌺 ♡یالطیف♡ 📒رمان عاشقانه هیجانی ❣ 🖊به قلم:ریحانه عزت پور؛ 🌷 🍂 چشم ها مو باز می کنم ،اصلا نفهمیدم چطور و کی خوابم برد اون هم با لباس عروس یکم جلوی پاشا خجالت کشیدم از روی تخت بلند شدم و به سمت در رفتم .بوی نیمرو با کره بد جور توی خونه پرسه می زد .در رو باز کردم ،اینجا خونه کیه؟! پاشا کلید اینجا رو از کجا داره؟ جلوی اپن وایستادم .پاشا آواز خوانان نیمرو می پخت ،روی صندلی ناهار خوری نشستم نمی خواستم بی خیال آواز و مداحیش بشه ،صداش رو دوست داشتم البته نه اونجا ها که اوج می گرفت و صدای ناله جوجه اردکی رو میداد که تازه به دنیا اومده .برگشت نگاش به نگام گره خورد بعد انگار که چیزی یادش بیاد رو کرد بهم و گفت:علیک سلام ،الحمد الله منم خوبم خنده ام گرفت مثل آخوند ها سلام می کرد. در جوابم لبخندی زد :چه عجب سگرمه هاتون باز شدن .بعد لقمه سمتم گرفت تشکر کردم و بین دستام گرفتم . -پاشا -جون؟ -این خونه مال کیه؟ -مال منو دوستم -کی اینجا رو خریدی؟ -حالا -بگو دیگه -انقدر با دهن پر از من حرف نکش _خالی بشه می گی؟ سری به نشانه نه تکان داد.با لب و لوچه آویزون نگاش کردم .اشاره ای به لقمه تو دستم کرد.لقمه رو سمت دهنم بردم و به خیال اینکه منم می تونم مثل پاشا اونقدر دهنم رو باز کنم توی دهنم گذاشتم ولی انگار خیال بیهوده ای داشتم .پاشا خنده ای به چهره ام کرد و بد مغذرت خواهی کرد.صدای خنده ام بلخره بلند شد بعد از یه مدت طولانی .صدای زنگ آیفون بلند شد . -کیه ؟ -نمی دونم ...نکنه محمد حسینه با شنیدن این اسم لقمه تو دهنم زهر شد ،چرا باید حالا که من از این اسم بدم میاد اسم دوستش به طور اتفاقی محمد حسین باشه ؟! -بله؟ گوش ها مو تیز کردم که ببینم کیه .پاشا برگشت به سمتم سریع گفتم :کیه؟ -بابا خیلی خونسرد و آروم گفت بابا ،در حالی که می دونستم الان بابا به خون هر دومون تشنه اس. -تو نیا خودم حل می کنم لازم نبود بگه که نیام من اونقدر می ترسیدم که اصلا جرات نکنم برم پایین .نمی دونم پاش رسید به کوچه یا نرسید که بابا شروع کرد به داد زدن . -پناه کو؟ -سلام -گفتم پناه کو ؟ -کی گفته پناه اینجاس؟ -دهن منو باز نکن پاشا به خدا تا هر جفتتون رو نکشم ول کن نیستم . پرده ی اتاق رو کنار زدم تا قشنگ پاشا رو ببینم ،که ای کاش نمی دیدم که برای من دومین سیلی رو هم خورد و پشت سرش بی وقفه سوم و چهارمی ،می خواست پنجمی رو هم بزنه که کامیار جلوش رو گرفت .چقدر بد غرور شکسته شده ی برادرم رو دیدم .انگار بابا راضی نمی شد مثل ببر زخمی به سمتش هجوم برد و زیر مشت و لگدش قشنگ ماساژ ش داد.کل وجودم لرزید خنده های چند ساعت پیشم تبدیل شد به زهر برای اینکه بیشتر لگد نخوره از پله ها پایین رفتم و به سمت بابا رفتم .بابا با خشم نگاهم کرد و تا می تونست فحشم داد .نگام نگاه رو دنبال کرد که به سمت پاشا می رفت ،پاشا آروم گفت:اینجا رو از کجا پیدا کرد. -بین وسایلت سند خونه رو پیدا کرد بابا وحشیانه دستش رو بالا برد که کامیار دستش رو گرفت . -پناه از حالا زنه من شما نمی تونین دست روش بلند کنین جا خورد تا حالا کسی جلوش واینستاده بود و غرورش رو نشکسته بود .نمی دونم بگم از این کارش خوشم اومد یا نه!اینکه بگم دمت گرم که غرور بابامو شکستی یا نه بگم ...در کل با وضع من بی توجهی به کارش بهترین چیز بود.آخرش هم عروس سیاه بخت فریبا خانم با کتک خوردن برادرش راهی خونه که نه سیاهچال شد . 🌺🍂ادامه دارد..... نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠 🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸 💚اِلهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.💚 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 💠"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"💠 اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
سَلامٌ عَلى قَلبِ زَينَبَ الصَّبور
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
صد آرزو به گِرد دلم در طواف بود از حیرت ِجمالِ تـو بی آرزو شدم معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
«إِنَّالِلَّهِ وَإِنَّاإِلَیْهِ رَاجِعُونَ» روح بلند بانو « سکینه حورسی » جانباز شیمیایی دفاع مقدس ؛ اسوه‌ مقاومت زنان‌ و مردان مدافع‌خرمشهر از رهبران دفاع راهبردی در مقاومت ۴۵روزه و همسر جانباز سید رسول بحرالعلوم پس از سال‌ها مجاهدت و تلاش صادقانه در مسیر دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی بر اثر کرونا به همرزمان شهیدش پیوست عـروج این مجاهده و اسوه‌ی زنان رزمنده را به مردم غیور خرمشهر و خانواده محترم‌شان تسلیت عرض می‌نماییم. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
*یادی_از_شهید علی اکبر دهقان*😭😭😭😭😭😭😭😭😭 *شهیدی که سر بی تنش سخن گفت😭😭😭* *🌷🌷🌷 در جاده بصره خرمشهر شهید "علی اکبر دهقان" همین طور که می دوید از پشت از ناحیه سر مورد اصابت قرار گرفت و سرش از پیکر پاکش جدا شد.* *در همان حال که تنش داشت می دوید، سرش روی زمین غلتید.* *سر مبارک این شهید حدود پنج دقیقه فریاد "یاحسین، یاحسین" سر می داد.* *همه رزمندگان با مشاهده این صحنه شگفت گریه می کردند..* *چند دقیقه بعد از توی کوله پشتی اش وصیتنامه اش را برداشتند، نوشته بود:* *ألسلام علی الرأس المرفوع*😭 *خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع) با لب تشنه شهید شده است، من هم دوست دارم این‌گونه شهید بشوم…* *خدایا شنیده ام که سر امام حسین (ع) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم از پشت بریده بشود.*😭 *خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع) بالای نیزه قرآن خوانده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دانم، ولی به امام حسین (ع) خیلی عشق دارم، دوست دارم وقتی شهید می‌شوم سر بریده ام به ذکر "یاحسین" باشد...😭* *عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است* *دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است* *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم....🌷🌷🌷*
ان شاءالله همین تصویر کافی باشه # مدافعان حرم 🇮🇷
حضرت آقا، سینه‌شان از آن بمبی که در ششم تیرماه ۱۳۶۰ در مسجد ابوذر تهران منفجر شد، احتیاج به رطوبت و هوای مرطوب دارد. دست راست هم لمس است... سفر چین، در خدمت آقا بودم. دکترهای طب سوزنی چین به آقا گفتند در عرض یک هفته دست شما را راه می‌اندازیم. آقا فرمودند: در ایران معلولین مثل من زیاد هستند. اگر همه آن‌ها آمدند، من هم می‌آیم. امیرعلی‌اصغرمطلق چندخاطره‌اززندگی‌شخصی‌رهبرمعظم‌انقلاب، تابناک،۷تیر۱۳۸۹🌿!
من به شما خامنه‏‌ای عزیز، تبریک می‌‏گویم که در جبهه‌‏های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم... •°'
سر خم مۍ سلامتـ شڪند اگر سبویۍ ...! -فصیح‌الزمان‌شیرازی-🌱°•. نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh
64075241.out(1).mp3
455.8K
آخرین‌سخنان امام‌خامنه‌ای‌قبل از انفجار بمب در مسجد ابوذر تهران در تیر ماه ۱۳۶۰ •°' نشر معارف شهدا درایتا @zakhmiyan_eshgh