eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
{بسم الله الرحمن الرحیم...
{صَبَاحَاً أتَنَفَّسُ بِحُبِّ الحُسَین...
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗 قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ. اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ. ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ ❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️ اللهم عجل الولیک الفرجــ✨ @zakhmiyan_eshgh
صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام از کرب و بلا ،همیشه زیبا بنویس برآینه « ما رَایتُ اِلّا ...» بنویس در ترجمه ی حسین،همچون زینب با خط زلال آب :« دریا » بنویس یک سلامم را اگر پاسخ بگویی، می روم لذتش را با تمام شهر قسمت می کنم 🌴💙🌴 ✨اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.✨ 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🌷وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🤲🌷 🌴💎🌴 🌴💎🍁💎🌴
🥀 زنی دیدم که در گودال می رفت پریشان خاطر و احوال می رفت گلی گم کرده بود اما بمیرم به هر گل می رسید از حال میرفت... سلام الله علیها تسلیت باد 🌴🥀💙🥀🌴
🔺️فرا رسیدن سالروز وفات حضرت زینب کبری سلام‎الله‎علیها تسلیت باد 🌴🥀❄️🥀🌴
؛ فرزند رسالت "حضرت زینب سلام‌الله‌علیها" با یقین و بینش ژرف، مردمان را به اسلام فرا می‌خواند. مصیبت‌های عظیم، او را از رسالت خویش بازنمی‌داشت و سختی‌ها و دشواری‌ها در ادامۀ راهِ دعوت و هدایت، مانع او نمی‌شد، و او به راستی ادامه‌دهندۀ راه برادر شهید و خاندان مطهر خود بود.پس سزاوار است که روح بلند او را اسوۀ خویش گیریم، از نیروی بی‌مانند او یاری جوییم و جایگاهی را حفظ کنیم که او و خاندان مبارکش برای ما در نظر گرفته‌اند. -- بنت‌الهدی صدر، بخشی از مقالۀ نقش زن مسلمان در واقعۀ کربلا --🖤!
وسط میدان به حضرت زهرا (س) متوسل شد و لحظاتی بعد قرآن را باز کرد و به آیات آن نگاه کرد، پس از اینکه قرآن را بست گفت: از این معبر نمی‌رویم، باید از معبر دست راستی، گرای باغ شماره هفت برویم و آنجا به دشمن بزنیم، به قدری با قدرت این حرف را زد، که حتی حاج‌حسین خرازی هم چون و چرایی نیاورد و روی حرف او حرف نزد، گردان‌ها از همان مسیری که او گفته بود، به طرف دشمن حمله کردند و ساعاتی بعد، منطقه مورد نظر فتح شد، بعدا در بررسی‌ها متوجه شدیم که با انتخاب مسیر، عراقی‌ها را دور زده بودیم! 🌷شهید مصطفی ردانی‌پور🌷 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🔰 اگر می‌توانستند به امام (ره) هم اهانت می‌کردند... 🔺 رهبر انقلاب، صبح امروز: دشمنان اگر از خشم مردم نمی‌ترسیدند، به امام (ره) هم اهانت می کردند، منتها جرأت نمی‌کنند و می‌دانند مردم عکس‌العملشان تند است. ۱۴۰۰/۱۱/۲۸ نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 | ماجرای بالابردن عکس سردار شهید حاج قاسم توسط پلیس در کشمیر
بزرگترین دستاورد حاج قاسم فتح میدان نبرد نبود "فتح دل ها" بود... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
به فکر مثل شهدا مُردن نباش! به فکر مثل شهدا زندگی کردن باش!✨ نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
وسط میدان به حضرت زهرا (س) متوسل شد و لحظاتی بعد قرآن را باز کرد و به آیات آن نگاه کرد، پس از اینکه قرآن را بست گفت: از این معبر نمی‌رویم، باید از معبر دست راستی، گرای باغ شماره هفت برویم و آنجا به دشمن بزنیم، به قدری با قدرت این حرف را زد، که حتی حاج‌حسین خرازی هم چون و چرایی نیاورد و روی حرف او حرف نزد، گردان‌ها از همان مسیری که او گفته بود، به طرف دشمن حمله کردند و ساعاتی بعد، منطقه مورد نظر فتح شد، بعدا در بررسی‌ها متوجه شدیم که با انتخاب مسیر، عراقی‌ها را دور زده بودیم! 🌷شهید مصطفی ردانی‌پور🌷 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
حاج حسین یکتا: بچه ها نَمیریدا..!! اگه بمیرید به جسدتون دست نمی زنن! میگن غسل میّت داره.. ولی اگه شهید بشید؛ بچه ها! سر تیکه ی کفن تون دعواست ... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
امام‌خامنه‌ای: - سرِ خمّ مِی سلامت؛ شکند اگر سبویی امام‌خمینی : - بشڪست اگر دلِ مَن بفدای چشم مستت . . .
آسَی می گفت: در دعای مجیر خوندم: "سبحانک یا غفور تعالیت یا شکور" یعنی خدا می‌آمرزه و ارزش می‌ده . . . تو ارزشمندی !
اكثريت عظـيم روشنـفكرانى كه مى‌شناسم در جست‌وجوى چيزى نيستند و هـيچ كارى نمى‌كنند و به درد كارى نمى‌خورند‌، همه‌شان بد تحصيل كـرده‌اند، به طور جـدى مـطالعه نـمـى‌كـنـنـد، دربـاره‌ى علـوم فـقـط پـرحـرفى مــى‌كنـنـد، از هـنر هم كـم سـر در مـى‌آورنـد، همه‌شان خودشان را مى‌گيرند و با قيافه‌ى جدى گنـده‌گويـى و فلسـفه‌ بافـى مى‌كنند؛ حال آن كه پيـش چشـمـشـان كارگرها غـذا ندارند و چهل نفرى در يـک اتاق نامنـاسـب مى‌خـوابند، توى سـاس و تـعـفـن و گنـد و رطـوبـت و نـاپـاكــى اخــلـاقى مى‌لـولـنــد پـــر واضــح اســت كـه هــمـه‌ى حـرف‌هاى قشـنـگ‌مان فـقـط بــراى آن اسـت كـه سـر خودمان و ديگران شيره بماليم... [ آنتوان‌چخوف | باغ آلبالو ]
عشقی به پاکی گل نرگس ‏خدايا ؛ دنیا شلوغه ؛ ما را از هر چه حُب دنیا رد صلاحيت كن ؛ از بندگی نه ... إلهى هَبْ لى کَمالَ الْانْقِطاعِ إلَیْکَ •• نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
من۳: 🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 تو دلم به حضرت زهرا توسل کردم و گفتم هرچی خیره به زبونم بیارین رو به امیرعلی گفتم: خب، شمام منو میشناسین، خانوادم و شرایطشون، نوع تربیتم وازهمه مهمتر اطلاعات دینیم هم میدونید دیگه تقریبا صفرم. من فقط یه تصمیم برای اینده دارم که امتحانای اخرترممو شهریور بدمو دیپلم بگیرم و بعد برم حوزه علمیه چون دوس دارم تو مسایل دینی و وظایفی که خدا ازم خواسته قوی بشم. شما نظرتون چیه؟ امیر گفت:خیلی هم عالی،هرجاهم کمک لازم باشه همه جوره پایه هستم، باعث افتخارمه خانومم طلبه بشه.خب دیگه مسیله ای ندارین؟ گفتم: درباره ی مهریه ومجلس هم میشه نظر بدم؟ امیرعلی راحت گفت:چراکه نه،حق شماست گفتم: من دوس دارم مهریه م ازحضرت زهرا کمتر باشه،ینی از مهرالسنه، فک کنم حدود ۳۰تا سکه میشه،بعدجهیزیه و اینام ساده ودر حد ضرورت،و مجلسمم حتما مولودی باشه وساده،حالا هزینه اضافی مجلسمونو بدیم به یه زوج جوون دیگه که اونام بتونن ازدواج کنن. امیرعلی ذوق زده گفت: عالیه،الحمدلله که انقدر فکراتون خیره همون موقع گوشیش زنگ خورد.امیر علی به صفحه گوشی که کنار دستش بودنگاه کردو گفت: امیرعلی:اووه اووه باید جواب بدم اینو عاقده.. نگام کردو گفت: امیرعلی:اجازه هست؟ سری تکون دادم و تماس ووصل کرد.صدای شاکی عاقد پشت خط بلند شد. امیرعلی بالبخند سلام کردو گفت: امیرعلی:مخلصم حاجی،حلال کن معطل شدین، صدای اون طرف خط واضح بود قشنگ می شنیدم که داره گلایه میکنه. امیر فقط میگفت: مخلصم، چاکرم. گوشی و زد روی اسپیکر‌ عاقد: اقا امیر، من خیلی وقته منتظر تماسم،مرد مومن من چقدر تاکید کردم که به نماز نخوریم الانم هشته،نیم ساعت مونده به نماز خلاصه اقاجون من الان اومدم سر کوچتون، اگه همه چی اماده ست که بیام خطبه رو جاری کنم و برم، اگرنه که من برم‌نماز وشما خودتون می دونید دیگه.. امیرعلی سرش وبلند کردبه من نگاه کرد،چشماش، خیره به من،با حرکت لب پرسید: امیرعلی:چی بگم؟بیاد؟ سرم و انداختم پایین وبا خجالت گفتم:هرجور خودتون میدونید. امیر لبخندی زدودستش و از روی اسپیکر گوشی برداشت،گذاشت روی چشمش وگفت: الوو حاجی تشریف بیارین درخدمتیم.. گوشی وکه قط کرد وسریع بلندشد و گفت:بریم؟ با لبخند و ذوق و خجالت بلندشدم، یک قدم ازمن جلوتر راه میرفت و گفت: فکر می کنید الان تا بچه چندم و شناسنامه زدن برامون.. خندیدم و گفتم: نمی دونم.. رسیدیم پایین پله ها، مهین جون گفت: مهین:خب بسلامتی عروسمم اومد، ان شالله مبارکه دیگه هالین جون؟ واای خدایا چی بگم؟ امیرعلی اومد وسط حرف وگفت: مامان الان که جواب نمیگیرن که، عاقد پشت دره، ان شالله اونجا بعله رو بگیرین دیگه. مامان:ان شاللهی گفت با هول ادامه داد،مهتاب مادرپاشو کمک بده مهتاب باارامش پاشدوپرسید؛خب مامان همه چی هست،چیکار لازمه مگه؟ ایفن خورد،من طبق عادت رفتم سمت ایفن که امیرعلی صدام زد: هالین خانم؟ برگشتم که بگم میرم دروباز کنم،خودش گفت:من هستم دیگه شمابرین بشینین.ازاین حس حمایتی که توی جمع بهم دادخیلی لذت بردم.برگشتم روی مبل دونفره نشستم خانوم‌جون :مادر مبارکت باشه خداروشکرکه هستم وعروسیت ومیبینم بالبخندنگاهش کردم وتشکرکردم،مامان وبابا باهم حرف میزدن وسرتکون میدادن مهتاب اومدنزدیک گوشم وزیرکانه گفت: مهتاب:هالین جون زودجواب نده تازیر لفظی نگرفتی خندیدم وچیزی نگفتم،قران جیبیم وکنار میزتلفن گذاشته بودم برداشتم چادرکشیدم روسرم،قران، ارام بخش ترین چیزتودنیارومی خوندم انقدرغرق شدم که نفهمیدم کی عاقداومدوکی خطبه روشروع کردن،صدای امیرعلی روکنار گوشم شنیدم:هالین خانوم باشمان خدایا دفعه چندمه؟من چی بگم؟ صدای مهتاب اومد:عروس رفته وضو بگیره عاقددوباره خوند مهتاب جواب داد:عروس رفته قران بیاره عاقددفعه سوم روهم خوند،مهتاب بازم به حرف اومد:عروس زیرلفظی میخواد،امیرسرش وبلند کردوگفت: امیر:ابجی الان شماطرف دومادی یاعروس؟ مهتاب مغرورانه جواب داد:بنده خواهرعروسم زیرلفظی ندین عروس جواب نمیده امیرعلی درگوش عاقدچیزی گفت وعاقدشروع کرد:به به،مبارکه ان شالله دوشیزه خانم هالین محتشم،ایابنده وکیلم شمارابه عقداقای امیرعلی نورانی، بامهریه ی۳۰عددسکه بهار ازادی ویک سفرکربلا دراورم من ذوق کردم،کربلااضافه شد،کارمهتابه، میدونست من چقدرعاشق کربلام،یه چیزی میدونست که می گفت زودجواب نده. گفتم:بسم الله الرحمن الرحیم بامددحضرت زهرا،بااجازه بزرگترا،خانم جون وپدرومادرم و مهین جون؛ +بله♡ صدای صلوات بلندشدو ... &ادامه دارد.... نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
🌼🍃🌼 📚 🌼🍃 🌼 📝 نویسنده: 🔻 امیرعلی درگوشم زمزمه کرد؛ هالین خانوم مبارک باشه♡ چادرم وازروی صورتم برداشت،خودم حس کردم که توتیررس نگاهشم گرگرفتم، مهین جون یه جعبه سمت امیرعلی گرفت وگفت:پسرم،این نشون ناقابله دست عروسم کن ان شالله مبارکتون باشه مادر. امیر انگشتروازجعبه بیرون اوردوازمهین جون تشکرکرد،مهتاب دستم وگرفت وداد تودست امیر. گرمای وجودش،به دست یخ زده ی من جون داد، امیردرحالی که انگشترودستم می کرد،صورتشو بهم نزدیک کردوگفت:خوبین شما؟چقدرسرده دستاتون! بهش نگاه کردم وگفتم:خوبم.ممنون حالادیگه انگشترنشونی امیرعلی توی دستمه، دستم واوردم پایین، ولی امیردستم ورها نکرد، محکم گرفته بودبا چشمایی که برق خوشحالی توش پیدا بود،گفت: امیرعلی: چند تاعکس بگیریم بعد میبرمتون بالا، استراحت کنین. چشمام وروی هم گذاشتم ومنتظر شدم چند تاعکس خانوادگی تموم بشه.. بابابلندشد اومدمنو بوسید ویک پاکت دراورد: بابا:سندخونه باغه،ناقابله دخترم،روکردم بهش گفتم: +باباجون ممنون ولی من نمیتونم قبول کنم امیرعلی هم ادامه داد: امیرعلی: اقای محتشم،دخترشمابزرگترین هدیه به منه، هیچی ازتون نمیخوایم. مامان لبخندی زدویک گردنبندزمردازگردنش باز کردو گرفت سمتم و گفت: مامان: یادگاری خانم جونه، سر عقد به من داد، منم هدیه ش میدم به تنهادخترم. لبخندی زدم و مامان رو بوسیدم. صدای الله اکبر اذان بلند شد.. مامان و مهتاب مشعول پخش شیرینی بودن، بابا و مامان بلند شدن که برن، مهین جون جلوشون رو گرفت و گفت: مهین: کجا؟ شام فقرایی تدارک دیدیم کجا تشریف میبرین؟ بابا گفت: ببخشید خانم نورانی تا الان هم زحمتتون دادیم. ازشما به ما رسیده، من خیلی خسته ام،باشه یه وقت دیگه ان شالله شماتشریف بیارین، خونه باغ .. نگاهی به امیر انداختم وغمگین گفتم: مامان بابا دارن میرن.. امیر نگام کرد و گفت دوس دارین برین باهاشون؟ سریع گفتم: نهه. دوس داشتم بیشتر بمونن. امیرعلی رو کرد به بابا و گفت: اقای محتشم، هالین خانم دوس دارن شما رو بیشتر ببینن، اینجام که اتاق زیاد هست، خیلی ما رو خوشحال میکنین،امشب و مهمون ما باشین.. مامان ، بابا و خانم جون بهم نگاه کردن، چشام پر اشک شد، گفتم: خانم جون ،شما یه چیزی بگین.. بالاخره باباراضی شد شام بمونن بعد برن.. مهین جون اتاقش و برای استراحت بهشون نشون داد و با مهتاب رفتن اشپزخونه،امیرعلی رو به من کرد و مستقیم تو چشمام نگاه کرد:خب، خانومم خیالشون راحت شدکه بریم بالا، نماز... از این همه حجم نگاه پرانرژی کم اوردم وبلندشدم گفتم : خیلی خوب شد، ممنون، بریم &ادامه دارد.... 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh
بسم‌رب‌الشهداءوالصدیقین ( ابوجـواد ) جانباز شیمیایی هشت‌ سال دفاع مقدس و از فرماندهان جبهه‌ی مقاومت و همرزم شهید سردار محمدحجازی پس از سال‌ها مجاهدت در دفاع از حریم آل‌الله به دلیل ابتلا به کرونا در روز شهادت حضرت‌زینب [سلام‌الله‌ علیها] در لبنان به درجه‌ ی رفیع شهادت نائل آمدند. روحش‌شاد‌باذکرصلوات نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇 ❤️👆 @zakhmiyan_eshgh