فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『♡』
ریشه تمام غصهها، ناآرامیها، نگرانیها و افسردگیهای ما اینجاست!👌
راه حلی برای رفع نگرانی ها✨
#تصویری
#استادپناهیان
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
غم عشقت زده آتش به دل و زندگیم عشق من گوهر نایاب کدام دریا یی #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان 💓عاش
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_بیست_و_نهم
مامان هم اینورو و اونور میدویید که چیزی کم و کسر نباشه
از شلوغی خونه به سکوت اتاقم پناه بردم
روتخت ولو شدم و چشمامو بستم
تمام اتفاقاتی که تو این چند سال برام افتاده بودو مرور کردم یاد اولین
روزی که سجادی اومد تو اتاقم افتادم و لبخند به لبم نشست
سجادی نه، حاالا دیگه باید بگم علی
درسته که از آینده میترسم اما احساس میکنم با علی میتونم این ترسو از
بین ببرم
غرق در افکارم بودم که یدفعه....
بابا وارد اتاق شد
به احترامش بلند شدم
إ اسماء بابا هنوز آماده نشدی
از بابا خجالت میکشیدیم سرمو انداختم پایین و گفتم: الان آماده میشم
- باشه حاالا بیا بشین کارت دارم
چشم
- اسماء جان بابا اگه تا الان نیومدم پیشت و درمورد انتخابی کردی نظری
بدم یا باهات حرف بزنم واسه این بود که اطمینان داشتم دختری که من
تربیت کردم عاقلانه تصمیم میگیره و خانوادشو روسفید میکنه.
الان میخوام بهت بگم بابا من تا آخر پشتتم اصلا نگران نباش
مامانتم همینطور
دستمو گرفت و گفت:
- چقد زود بزرگ شدی بابا
بغضم گرفت و بغلش کردم و زدم زیر گریه نمیدونم اشک شوق بود یا
اشک غم
- اشکامو پاک کرد و گفت إ اسماء من فکر کردم بزرگ شدی داری مثل
بچه ها گریه میکنی
_ پاشو پاشو آماده شو الان از راه میرسن...
کمدمو باز کردم یه مانتوی سفید با روسری گلبهی که مامان بزرگ از مکه
آورده بودرو سر کردم
با یه چادر سفید با گلهای ریز صورتی
زنگ خونه به صدا در اومد از پنجره بیرونو نگاه کردم
علی با مامان و باباش و خواهرش جلوی در وایساده بودن
یه کت و شلوار مشکی با یه پیرهن سفید تنش بود
یه دسته گل یاس بزرگ هم دستش بود
سرشو آورد بالا و به سمت پنجره نگاه کرد سریع پرده رو انداختم و اومدم اینور
صدای یا الله های آقایون رو میشنیدم
استرس داشتم نمیتونستم از اتاق برم بیرون
مامان همراه با مامان بزرگ اومدن تو اتاق
مامان بزرگ بغلم کردو برام "لا حول والقوه الاباالله" میخوند
مامان هم دستمو گرفت و فشرد و با چشماش تحسینم میکرد
وارد حال شدم و سلام دادم.
علی زیر زیرکی نگاهم میکرد
از استرس عرق کرده بودو پاهاشو تکون میداد
مادرش و خواهرش بلند شدند اومدند سمتم و بغلم کردند
پدرش هم با لبخند نگاهم میکرد
بزرگتر ها مشغول تعیین مهریه و مراسم بودند
مهریه من همونطور که قبلا به مادرم گفته بودم یک جلد قرآن چندشاخه
نبات و ۱۴سکه بهار آزادی بود
سفر کربلا و مکه هم به خواست خانواده ی علی جزو مهریم شد
همه چی خیلی خوب پیش رفت و قرار شد فردا خطبه ی محرمیت خونده
بشه تا اینکه بعدا مراسم عقد رو تعیین کنن.
بعد از رفتنشون هر کسی مشغول نظر دادن راجب علی و خانوادش شد
بی توجه به حرفهای دیگران دست گل رو برداشتم گذاشتم تو اتاقم
مثل همیشه اتاق پر شد از بوی گل یاس شد
احساس آرامش خاصی داشتم .
ساعت ۸ و نیم صبح بود مامان اینا آماده جلوی در منتظر من بودن تا بریم
محضر
چادرم رو سر کردم و رفتم جلوی در
اردلان در حال غر زدن بود:
- اسماء بدو دیگه دیر شد الان میوفتیم تو ترافیک
دستشو گرفتم کشوندمش سمت ماشین و گفتم:ایشاالا قسمت شما
- خندید و گفت :ایشاالا ایشاالا
_ علی جلوی محضر منتظر وایساده بود...
بابا جلوی محضر پارک کردو ازمون خواست پیاده شیم
علی با دیدن ما دستشو گذاشت روسینشو همونطور که لبخند به لب داشت
به نشونه سلام خم شد
_ اردلان خندید و گفت ببین چه پاچه خواری میکنه هیچی نشده
محکم زدم به بازوش و بهش اخم کردم.
اردلان دستمو گرفت و از ماشین پیاده شدیم
مامان و بابا شونه به شونه ی هم وارد محضر شدن
منو اردلان هم با هم، علی هم پشت ما...
✍خانم علیآبادی
ادامه دارد...
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ #عاشقانه_دو_مدافع #قسمت_بیست_و_نهم مامان هم اینورو و اونور میدو
بِسمـِاللهِالرَّحمنِالرَّحیمِ
#عاشقانه_دو_مدافع
#قسمت_سی_ام
با ورود ما به داخل محضر، همه صلوات فرستادند
فاطمه خواهر علی اومد و دستم از دست اردالان کشید و برد سمت سفره
ی عقد
دختره با مزه ای بود صورت گرد و سفید با چشمای مشکی،درست مثل
چشمای علی داشت.
مادرش هم چادر مشکیمو از سرم برداشت و چادر سفید حریری که به
گفته ی خودش برای زن علی از مکه آورده بود و سرم کرد و روصندلی
نشوند.
هیچ کسي حواسش به علی که جلوی در سر به زیر وایساده بود نبود
عاقد علی رو صدا کرد
آقا داماد بفرمایید بشینید همه حواسشون به عروس خانومه. یکی هم هوای
دامادو داشته باشه
با خجالت رو صندلی کناری من نشست
باورم نمیشد همه چی خیلی زود گذشت و من الان کنار علی نشسته بودم
و تا چند دقیقه ی دیگه شرعا همسرش میشدم
استرس تموم جونمو گرفته بود.
دستام میلرزید و احساس ضعف داشتم
عاقد از بزرگ تر ها اجازه گرفت که خطبه عقدرو جاری کنه
علی قرآن رو گرفت سمتم و در گوشم گفت:
بخونید استرستون کمتر میشه
قرآن رو باز کردم
_ ِ "بسم الله الرحمن الرحیم"
یس_والقرآن الکریم...
آیه های قرآن تو گوشم میپیچید احساس آرامش کردم
تو حال و هوای خودم بودم که با صدای حاج اقا به خودم اومدم
_ برای بار آخر میپرسم
خانم اسماء محمدی فرزند حسین آیا وکیلم شما را به عقد آقای علی
سجادی فرزند محمد با مهریه معلوم در بیاورم آیا وکیلم ؟؟؟؟؟
همه سکوت کرده بودند و چشمشون به دهن من بود
چشمامو بستم
خدایا به امید تو
سعی کردم صدام نلرزه و خودمو کنترل کنم
- با اجازه ی آقا امام زمان ، پدر مادرم و بقیه ی بزرگتر ها
"بله"
_ صدای صلوات و دست باهم قاطی شد و همه خوشحال بودن
علی اومد نزدیک و در گوشم گفت: مبارکه خانوم
از زیر چادر حریر نگاهش کردم
خوشحالی رو تو چهرش میدیدم.
حالا نوبت علی بود که باید بله میگفت.
با توکل به خدا و اجازه ی پدر مادرم و پدر مادر عروس خانوم و بزرگتر
های جمع
"بله"
فاطمه انگشتر نشونو داد به علی و اشاره کرد به من
دستای علی میلرزید و عرق کرد دست منو گرفت و انگشترو دستم کرد
سرشو آورد باالا و چادرمو کشید عقب و خیره به صورتم نگاه کرد
حواسش به جمع نبود همه شروع کردن به دست زدن و خندید.
دستشو فشار دادم و آروم گفتم:
زشته همه دارن نگاهمون میکن.
متوجه حالت خودش شد و سرشو انداخت پایین
مامان اینا یکی یکی اومدن با ما روبوسی کردن و برامون آرزوی خوشبختی
میکردن
اردالان دستمو گرفت و در گوشم گفت
دیدی ترس نداشت خواهر کوچولو
دیگه نوبتی هم باشه نوبت داداشه
خندیدم و گفتم: انشا الله
علی رو در آغوش کشید و چند ضربه به شونش زدو گفت خوشبخت باشید
بعد از محضر رفتم سمت مامان اینا که برگردیم خونه
مادر علی دستم رو گرفت و رو به مامان اینا گفت:
- خوب دیگه با اجازتون ما عروسمون رو میبریم...
علی هم کنار من وایساده بود و سرش رو انداخته بود پایین
مامان هم لبخند زدو گفت خواهش میکنم دختر خودتونه
از بابا خجالت میکشیدم و نگاهش نمیکردم
پدر مادر علی و خواهرش با ماشین خودشون رفتن
ماهم با ماشین علی
در ماشین رو برام باز کرد و گفت بفرمایید اسماء خانم
لبخند زدم و نشستم
خودش هم نشست و همینطوری چند دقیقه بهم زل زده بود
دستمو جلوی صورتش تکون دادم و گفتم: به چی نگاه میکنید؟
لبخند زدو گفت:به همسرم. ایرادی داره؟
دستمو گرفتم جلوی دهنم و گفتم: نه چه ایرادی ولی یجوری نگاه میکنید
که انگار تا حالا منو ندیدید
خوب ندیدم دیگه...
✍خانم علیآبادی
ادامه دارد...
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
💌💗بسم الله الرحمن الرحیم 💌💗
قرائت دعای عهد جهت تعجیل در فرج امام زمــ❤️ـان
اللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ،
أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.
اللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.
أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.
اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.
اللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.
اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ
اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،
وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،
وَاجْعَلْهُ
اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ،
وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
❤️الْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ❤️
اللهم عجل الولیک الفرجــ✨
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
💙🍃
🍃🍁
#ختم_دعاےصنمی_قریش
#براےمطالب_و_حوائج_مشروعه
💠✍🏻و اما دعاے صنمی قریشی
🍂🍃بسم الله الرّحمن الرّحیم ..
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ العَن صَنَمَی قُرَیشٍ وَ جِبتَیها وَ طاغُوتَیهاوَ إِفکَیها وَ إِبنَتَیهِما اللَّذینَ خالَفا أمرَک وَ أنکَرا وَحیَک وَ جَحَدا إِنعامَک
وَ عَصَیا َرسُولَک وَ قَلَّبا دینَک وَ حَرَّفا کِتابَک وَ أحبا أعداءَک وَ جَحَدا آلاءَک وَ عَطَّلا أحکامَک وَ أبطَلا فَرائِضَک وَ ألحَدا فِی آیاتِک وَ عادَیا أولیاءَک وَ والَیا أعداءَک وَ خَرَّبا بِلادَک وَ أفسَدا عِبادَک اللّهُمَّ العَنهُما وَ أتباعَهُما وَ أولیاءَهُما وَ أشیاعَهُما وَ مُحِبّیهِما فَقَد أخرَبا بَیتَ النُّبُوَّه وَ رَدَما بابَه وَ نَقَضا سَقفَهُ وَ ألحَقا سَماءَهُ بِأرضِهِ وَ عالیَهُ بِسافِلِه وِ ظاهِرَهُ بِباطِنِه وَ استَأصَلا أهلَه وَ أبادا أنصارَه وَ قَتَلا أطفالَه وَ أخلَیا مِنبَرَه مِن وَصیِّه وَ وارِثِ عِلمِه وَ جَحَدا إمامَتَهُ وَ أشرَکا بِرَبِّهِما فَعَظِّم ذَنبَهُما وَ خَلِّدهُما فی سَقَرٍ وَ ما أدراکَ ما سَقَر لا تُبقی وَ لا تَذَر َاللّهُمَّ العَنهُم بِعَدَدِ کُلِّ مُنکَرٍأتَوهُ وَ حَقّ ٍاَخفَوهُ وَ مِنبَرٍ عََلوهُ وَ مُؤمِنٍ أرجَوهُ وَ مُنافِقٍ وَلَّوهُ وَ وَلیّ ٍآذُوهِ وَطَریدٍ آوَوهُ وَ صادِقٍ طَرَدوهُ وَ کافِرٍ نَصَرُوهُ وَ إِمامٍ َقهَرُوهُ وَ فَرضٍ غَیَّرُوهُ وَ أثَرٍ أنکَرُوهُ وَ شَرٍّ آثَرُوهُ وَ دَمٍ أراقُوهُ وَ خَیرٍ بَدَّلُوهُ وَ ُکفرٍ نَصَبُوهُ وَ إرثٍ غَصَبُوهُ وَ فَیءٍ اقتَطَعُوهُ وَ سُحتٍ اَکَلُوهُ وَ خُمسٍ استَحَلُّوهُ وَ باطِلٍ أسَّسُوهُ وَ جَورٍ بَسَطُوهُ وَ نِفاقٍ أسرَوُهُ وَ غَدرٍ أضمَرُوهُ وَ ظلمٍ نَشَرُوهُ وَ وَعدٍ أخلَفُوهُ وَ أمانٍ خانُوهُ وَ عَهدٍ نَقَضُوهُ وَ حَلالٍ حَرَّمُوهُ وَ حَرامٍ أحَلُّوهُ وَ بَطنٍ فَتَقُوهُ وَ جَنینٍ أسقَطُوهُ وَ ضِلعٍ دَقُّوهُ وَ صَکٍّ مَزَّقُوهُ وَ شَملٍ بَدَّدُوهُ وَ عَزیزٍ أذَلُّوهُ وَ ذَلیلٍ أعَزُّوهُ وَ حَقٍّ مَنَعُوهُ وَ کِذبٍ دَلَّسُوهُ وَ حُکمٍ قَلَّبَوهُ .اللّهُمَّ العَنهُم بِکُلِّ آیَهٍ حَرَّفُوها وَ فَریضَهٍ تَرَکُوها وَ سُنَهٍ غَیَّرُوها وَ رُسُومٍ مَنَعُوها وَ أحکامٍ عَطَّلُوها وَ بَیعَهٍ نَکَسُوها وَ دَعوى أبطَلُوها وَ بَیِّنَهٍأنکَرُوها وَ حیلَهٍ أحدَثُوها وَ خیانَهٍ أورَدُوها وَ عَقَبَهٍ اِرتَقُوهاوَ دِبابٍ دَحرَجُوها وَ أزیافٍ لَزَمُوها وَ شَهاداتٍ کَتَمُوها وَ وَصیَّهٍ ضَیَّعُوها .اللّهُمَّ العَنهُما فی مَکنُونِ السِّر وَ ظاهِرِ العَلانیَهِ لَعناً کَثیراً أبَداً دائِمَاً دائِباً َسرمَداً لا انقِطاعَ لِأمَدِه وَ لا نَفادَ لِعَدَدِه لَعناً یَغدُو أوَّلُهُ وَ لا یَرُوحَ آخِرُهُ لَهُم وَ لِأعوانِهِم وَ أنصارِهِم وَ مُحِبّیهِم وَ مُوالیهِم وَ المُسَلِّمینَ لَهُم وَ المائِلینَ إلَیهِم وَ الناهِضینَ بِاحتِجاجِهِم وَ المُقتَدینَ بِکَلامِهِم وَ المُصَدِّقینَ بِأحکامِهِم ..
🍂🍃پس چهار مرتبه بگو :
اللّهُمَّ عَذِّبهُم عَذاباً یَستَغیثُ مِنهُ أهلُ النّار آمینَ رَبَّ العالَمین ../.
▪️✔️ذڪات این نسخه:
اگر بتوانید به همراه این ختم ذڪاتش را هم بپردازید اثرش قویتر و نزدیڪتر میشه
۱-به ازاے هر روزے ڪه میخوانید مبلغ ۵۰۰ تومان ڪنار بگزارید تا روزے ڪه ختم تمام شود و بعد پولها را به یه نفر صدقه کنید
۲-بعد از هر بار خواندن دو رڪعت نماز براے حضرت علی (ع) بخوانید و ۱۴ صلوات هم بفرستید
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
18.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای صنمی قریش
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🌻روز پنجشنبه به نام حضرت امام حسن عسکرى علیه السّلام است. زیارت آن حضرت :
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ وَ خَالِصَتَهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا إِمَامَ الْمُؤْمِنِینَ وَ وَارِثَ الْمُرْسَلِینَ وَ حُجَّةَ رَبِّ الْعَالَمِینَ صَلَّى اللهُ عَلَیْکَ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ أَنَا مَوْلًى لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ وَ هَذَا یَوْمُکَ وَ هُوَ یَوْمُ الْخَمِیسِ وَ أَنَا ضَیْفُکَ فِیهِ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکَ فِیهِ فَأَحْسِنْ ضِیَافَتِی وَ إِجَارَتِی بِحَقِّ آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ.
سلام بر تو اى ولىّ خدا، سلام بر تو اى حجّت حق و بنده پاك خدا، سلام بر تو اى پيشواى مؤمنان، و وارث پيامبران، و برهان محكم پروردگار جهانيان، درود خدا بر تو و اهل بيت پاكيزه و پاكت باد، اى سرور من يا ابا محمّد حسن بن على، من دل بسته تو و اهل بيت توام، اين روز روز پنجشنبه و روز توست و من در آن ميهمان و پناهنده به توام، پس به نيكى پذيرايم باش و پناهم ده، به حق خاندان پاكيزه و پاكت.
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌷 شهید #حسن_تهرانی_مقدم🌷
رفته بود برای بازدید از موشک فوق پیشرفته روسی. به کارشناس موشکی شون گفت فناوری این موشک را به ما یاد بدین اونا خندیدن گفتن امکان نداره
حسن خیلی جدی گفت ولی ما #خودمون_اینو_میسازیم اونا دوباره خندیدند.
با تلاش بسیار وقتی از ساختش ناامید شدند حسن راهی مشهد شد
روز سوم که در حرم ماند حلقه مفقوده به ذهنش رسید.
برگشت و بهتر از آن را ساختن.
🌷 شهید مدافع حرم #مهدی_طهماسبی🌷
شاگردانش می گفتند: استاد بهمون می گفت کتاب و دفترها روجمع کنید و این چند توصیه رو گوش کنید:
1 نمازاول وقت
2 احترام به والدین
3 گریه برای اهل بیت مخصوصاامام حسین علیه السلام
4 پهلوان باشیم
و استاد خودش مرام پهلوانی را با پیکر سوخته اش در این راه به اثبات رسوند.
شادی روحش #صلوات
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#وقتى_حوصله_فرمانده_سر_مى_رود...!
🌷دکتر چهل و پنج روز بهش استراحت داده بود. آوردیمش خونه. عصر نشده گفت: بابا حوصلم سر رفته...! گفتم: چی کار کنم بابا؟
🌷....گفت: منو ببر سپاه، بچه ها رو ببینم. بردمش، تا ده شب ازش خبری نشد. ساعت ده تلفن کرد گفت: من اهوازم. بی زحمت داروهام رو بده یکی بیاره...!
🌹 به ياد فرمانده شهید حاج محمدحسین خرازی🌹
راوى: پدر شهيد معزز
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
شهدا اصرار داشتند هرچه زودتر در بهترین حالت، خداوند را ملاقات کنند، برای دنیا ذرهای ارزش قائل نبودند.
ما تازه می خواهیم سعی کنیم گناه نکنیم‼️
حجةالاسلام #پناهیان
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#روایت_عِـشق:
روحانی کاروان با کلی پرس و جو من رو پیدا کرد و از من پرسید: شما حاج منصوری؟!
گفتم: بله
بعد پرسید: شما پدر شهیدی و اسم پسرت عباسه؟
گفتم: بله، یکی از دو شهیدم عباسه....
روحانی کاروان گفت: حاج منصور من که شما رو نمیشناختم و نمی دونستم پدر شهید هستی، شهید شما به خوابم اومد و گفت اسم من عباس فخارنیاست، برید پدر من رو تو کاروان خودتون پیدا کنید و بهش بگید چون قلبش مشکل داره امشب به مشعر و فردا به منا نرود و از من خواست تا مراقب شما باشم....
به روحانی کاروان گفتم: اینطوری که نمیشه...
در جواب به من گفت: این چیزى بود که باید میامدم به شما می گفتم، شما هم مى توانید نائب بگیرید و خودتون از همین جا برگردید مکه به هتل تون...
حاج منصور گفت همین کار را انجام دادم و برای خودم و همسرم نایب گرفتم و برگشتیم هتل و بعد از این که حادثه منا رخ داد حکمت این اتفاق رو فهمیدم و به این که میگویند، شهدا زنده اند بیشتر اعتقاد پیدا کردم...
به روایت پدر بزرگوار شهید
#شهید_عباس_فخارنیا
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🍁زخمیان عشق🍁
ای شـهید دلم هواى تو دارد هواى زمزمه ات #شهید_غلامرضا_عمرانی🌷 #سالروز_ولادت نشر معارف شهدا در
🔺🔺🔺
❂○° #وصیٺـــ_نامہ °○❂
🍂پیامی به همسرم دارم و آن این است که از محسن فرزندم خوب پرستارى کن، هم برایش مادر و هم پدر باش. تو ای فرزندم درست را بخوان و خودت راه درست را انتخاب کن. قرآن بخوان و از آن الهام بگیر و به آن عمل کن. تو اى پدر عزیز و مهربان، صبر پیشه کن و افتخار کن که فرزندى تحویل جامعه دادى که روزى توانست به آن خدمت نماید و با افتخار این دیار فانى را وداع گفت.تو اى مادر عزیز صبور باش و در پرورش برادران و خواهرانم بکوش و به آنها قرآن و اسلام را بیاموز، تا در راه اسلام و قرآن قدم بردارند.🍂
#شهید_غلامرضا_عمرانی🌷
📎سالروز ولادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
#برباݪ_سـخن
🔷با اعتقاد به وجود قيامت و
حساب و كتاب و نكير و منكر و
بهشت و جهنم پا به جبهه هاى
حق و حقانيت عليه ظلمت
نهادم تا به نداى رهبرم، پير
جماران و نايب بر حق حضرت
بقيه الله الاعظم لبيك گفته و
اداى تكليف نمايم و به جهانيان
و مسلمانان جهان بگويم كه بايد
مانند سالار شهيدان امام
حسين(ع) كه فرمودند : «من
زندگى با ستمگران را ننگ و
مرگ در راه دين را جز سعادت
نمی دانم.» باشیم...
#شهید_عبدالعلی_مرادی🌷
#سالروز_ولادت
💠
🍃🌸🍃
✨گاهی اوقات وقتی بحثی صورت میگرفت میدیدم واقعا صحبت هایش منطقی است.
✨رسول میگفت: آیت الله حق شناس(ره) یا حاج آقا مجتبی تهرانی(ره) و چنین شخصیت هایی اگردر دانشگاه صحبت کنند قطعا بر محیط دانشگاه #تاثیر خواهد داشت. یعنی فقط به منبر هیئتها اکتفا نمیکرد، بلکه دغدغه دانشگاهها را نیز داشت.
✨من تاکنون ۱۲۶۸ دانشگاه و مقر در تهران و شهرستانها حتی کربلا و سوریه برای صحبت و سخنرانی در خصوص شهید خلیلی دعوت شده ام. به قول سردار حسینی میگفت: شهید خلیلی بین المللی شده است.
✨ما به رسول پول توجیبی میدادیم برای مسیر رفت و آمد از مدرسه به خانه، اما او این پولها را جمع میکرد میبرد به بسیج میداد، تا کار #فرهنگی در حوزه شهدا انجام دهند، ما هم وقتی رفتار او را میدیدیم تشویقش میکردیم.
🍃راوی: به نقل از پدربزرگوار شهید🍃
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
4_620996633995247965.MP3
5.97M
❖✨﷽✨❖
💐میروم شلمچه به عشق دیدن تو
ای عزیز مادر به من بگو کجایی؟
🕊به مناسبت ورود پیکر مطهر 44شهید تازه #تفحص شده
(20 تیرماه) امروز ازمرز شلمچه😥
یادهمه شهدای هشت سال دفاع مقدس علی الخصوص شهدای #گمنام گرامیباد 🌹
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh