#سلام_امام_زمانم✋🏻
ای چشــــمه دین ناب ما را دریاب
فرزنــــد ابوتـراب مـا را دریــاب
خورشید قشنگ فاطمه؛مهدی جان
بر عالم ما بتـاب و ما را دریاب
🌴💎🌼💎🌴
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرج
گوش عشق آری...زبان خواهد ز عشق...
فهم عشق آری...بیان خواهد ز عشق...
گوش میخواهد ندای آشنا...
آشنا داند صدای آشنا...
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
تواضع سردار دلها❤️
زمانی که در جنوب شرق ماموریت داشتیم شب به یک پاسگاه ژاندارمری که روستا بود رفتیم و قرار بود صبح برای شناسایی حرکت کنیم.
آن شب به دلیل کمبود جا باید حدود ۱۴ نفر در یک اتاق می خوابیدیم در حالی که فقط یک تخت سربازی در اتاق بود.❗️
من به گمان اینکه سردار حاج قاسم سلیمانی برای استراحت به اتاق دیگری می رود قبل از ورود بقیه روی تخت دراز کشیدم.
زمانی حاج قاسم را در حال ورود به اتاق دیدم از جا بلند شدم اما حاج قاسم آمد داخل همان اتاق و از من خواست سر جایم دراز بکشم.
من با اصرار خواستم ایشان به جای من روی تخت بخوابند اما خطاب به من گفت من فرمانده تو هستم و به تو امر می کنم همانجا بخوابی.
آن شب حاج قاسم با وجود کمبود جا زیر تختی که من خوابیده بودم با سختی خوابید و به ما درس های بزرگی داد...
شهید مدافع حرم🕊🌹
#حاج_قاسم_سلیمانی
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
امام به ما آموخت که انتظار در مبارزه است...
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
🚩 ″یه کنج از حرم، بهم جا بده
دلم تنگته، خدا شاهده...″
التماس دعای شهادت 🌹
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_*کوهی در ترکمنستان در کنارش چشمه آب است وقتیکه کنارش قرآن بخوانی از چشمه آب جاری میشه اگر آرام بخوانی آب هم آرام میاد اگر به سرعت و آواز بلند بخوانی آب هم زیاد میشود وقتی تلاوت قرآن را تمام کنی آب هم قطع میشه خیلی عجیبه چه اسرار است که ما نمیدانیم*_
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
امام محمد باقر علیهالسلام
#استوری
.
.
.
.
.✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
28.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدون شرح حتماً ببینید🕊🍃🌹🌹
خدای من اینا کی هستند ... !
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴ماجرایی بسیار سرّی که به تازگی نشر پیدا کرده است.
🔸 فیلم رو ببینید تا به هوش رهبر حکیم و فرزانه و توانایمان پی ببریم.
عضوکانال شوید ⬇️
#انتشار_حداکثری_با_شما
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای جالب مناظره عالم مسیحی با امام باقر... 🔥
❕ شما مسلمونا حرفهای عجیبی میزنید!...
👤 #کلیپ زیبای «مناظره امام باقر با مسیحیها» تقدیم نگاهتان
📥 دانلود با کیفیت بالا
🏴 ویژه شهادت #امام_باقر
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
☑️کابینه حسن روحانی ، ستاد انتخاباتی پزشکیان شد
💢مردم آگاه کشورمان ، خسران ۸ ساله دولت بنفش را فراموش نمیکنند و به دنباله های #دولت_دوم_روحانی رأی نمیدهند.
#انتخابات
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویری از دوخت پرده کعبه در شهر مکه
🔹پرده را با نخ های ابریشم، طلا و نقره می دوزند، ابریشم ها را ابتدا در آب با دمای لازم و سپس در آب شیرین شسته می شوند و پس از آن رنگ می شوند.
🔹قبل از گلدوزی، تمام نخ ها به دقت بررسی می شوند تا از انطباق با ویژگی های تعیین شده، اطمینان حاصل شود.
#رمان
#زیبای
#مهر_مهتاب
✍💞سرباز ولایت 💞
🤍خادم الشهدا مدیر کانال🤍
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
📚 #مهر_و_مهتاب
📝 نویسنده #تکین_حمزه_لو
♥️ #قسمت_صد_یکم
نفسم از خبری که شنیده بودم،بند آمده بود. آهسته گفتم:
- آخه چرا اینکار رو کرد...مگه من چه کار بدی در حقش کرده بودم؟یک موقع اگه می مردم حاضر بود خونم بیفته گردنش؟
حسین فوری گفت:خدانکنه عزیزم،شروین هم از حماقت و بچگی اینکارو کرده...می دونی که تمام کارهاش و خودنمایی هاش به خاطر اینه که هنوز بزرگ نشده...هنوز تو عالم بچگی است. غصه هم نخور،پلیس گرفتتش،الان بازداشته!
پرسیدم:به پدر و مادرم کی خبر داد؟
- لیلا دوستت زنگ زد بهشون گفت که تو تصادف کردی.
- حسین پدرم به تو چی گفت؟چطوری باهاشون آشنا شدی؟
حسین خندید و گفت:همه چی همینطوری پیش اومد.برای بستری کردن تو پول لازم بود که من از حسابم چک کشیدم و دادم. دستت بدجوری شکسته بود واحتیاج به جراحی داشت. بیهوش بودی و پاهات هم از چند جا ضرب دیده بود...این بیمارستانها هم که به این حرفها کاری ندارن،اول باید حسابشون پر بشه،بعد که پدرت آمد و فهمید که من پول رو پرداخت کرده ام خیلی ازم تشکر کرد. مادرت هم که فهمید تو اون شلوغ پلوغی من رسوندمت بیمارستان،فکر کرد من خیلی آدم حسابی ام!
بعد زد زیر خنده، فوری گفتم:خوب هستی. خیلی ازت ممنونم،اگه تو نبودی شاید می مردم.
بعد از چند لحظه حسین گفت:این چه حرفیه!تو جون بخواه...راستی مهتاب به نظرت الان اگه با پدرت صحبت کنم ،چی میگه؟
- این کارو نکنی ها!الان اصلا وقتش نیست. حالا که اینطوری باهات آشنا شدن خیلی خوب شد. بذار یک چند وقتی بگذره کم کم بهشون می گیم. باید اول سهیل سروسامون بگیره...برای تو هم چند پیشنهاد دارم که قبل ازحرف زدن با پدر و مادرم ،بد نیست بهشون گوش بدی!
حسین با تعجب پرسید:چه پیشنهادی؟
خسته گفتم:دیگه حال ندارم حرف بزنم.بذار بعد مفصل برات می گم.
وقتی گوشی را گذاشتم،به فکر فرو رفتم. از جهاتی بد نشده بود. حالا پدر و مادرم می فهمیدند که حسین چقدر پسر فهمیده و فداکاری است و شاید علی رغم نداشتن امکانات آنچنانی قبول می کردند ما با هم ازدواج کنیم. صبح فردا،از بیمارستان مرخص شدم. خدا را شکر کردم که دست چپم شکسته و می توانم سر کلاس جزوه بردارم. در مدتی که بیمارستان بودم،پدر و مادر شروین هم به عیادتم آمدند. پدر قد بلند و بد اخلاقی داشت. تمام مدت مثل طلبکارها گوشه ای ایستاد و حرفی نزد. اما مادرش زن پرحرف و لوسی بود. می دانستم که برای گرفتن رضایت به دیدنم آمده اند. برای همین خودم را زدم به خواب و گیج و منگی،می خواستم پدرم تصمیم بگیرد. پدرم معتقد بود که بد نیست این پسره کمی ادب شود. مخصوصا بعد از اینکه من تمام جریانات را برایش تعریف کردم. بنابراین رضایت نداد.
دانشگاه تق و لق بود و به روزهای عید نزدیک می شدیم. اسفند همیشه برایم ماه خوب و عزیزی بود.بوی عید در فضا پخش می شد. درختان لخت و شاخه های بی قواره کم کم به سبزی می زدند. مثل بچه هایی که کم کم دندان در می آورند. بعد از عید قرار بود سهیل عروسی کند و با گلرخ سر زندگی مشترک شان بروند. سهیل هم در مدتی که بیمارستان بودم،نگران و ناراحت بود از طرفی غیرتی هم شده بود که چرا شروین این همه مرا اذیت کرده و او خبر نداشته تا به قول خودش حالش را بگیرد. وقتی از بیمارستان مرخص شدم،دو هفته بیشتر تا پایان کلاسها زمان باقی نبود. تقریبا دو هفته در بیمارستان بستری بودم. مهره های کمرم آسیب دیده بود و دست راستم احتیاج به فیزیوتراپی داشت. حسین هم ترم آخرش بود و برای پروژه اش مشغول جمع آوری مطلب بود و کمتر فرصت حرف زدن با من را داشت و من سخت دلتنگ دیدنش بودم.
ادامه دارد....
✍💞سرباز ولایت 💞
خادم الشهدا مدیر کانال
💚نشر معارف شهدا درایتا👇👇👇
❤️👆#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh