#معرفی_شهید
#شهید_مصطفی_رشیدپور
در تاریخ یکم شهریور ماه سال 1347 دیده به جهان گشود و از سن 16 سالگی در سال 1362 به جبهه عازم شد.
این دلیرمرد در بیشتر عملیاتها مناطق عملیاتی در دوران #دفاع_مقدس حضور فعال داشت
به طوری که در عملیاتهایی همچون خیبر، بدر، والفجر 8، کربلای 4، کربلای 5، نصر 4، نصر 8 و والفجر 10 حضور یافت.
شهید مصطفی رشیدپور در بهمن سال 1394 در آزادسازی دو شهر شیعهنشین نبل و الزهرا در سوریه مجروح شد و پس از تحمل چند ماه درد و رنج مجروحیت سرانجام در روز یکشنبه هفتم شهریور ماه امسال به درجه رفیع #شهادت نائل شد.
#روحمان_بایادش_شاد
#سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
لازم است یاد آور شویم که:
شهید احمد رشیدپور برادر شهید مصطفی رشیدپور نیز در دوران دفاع مقدس به فیض #شهادت نائل آمدند
آخرین #دلنوشته های شهید :
#شهید_مصطفی_رشیدپور
خدایا اگر از من راضی نشده ای ، مرگ مرا نرسان ، ببخش که بنده گنه کارت غیر از رحمتت امیدی ندارد، و تو خود میدانی که هرگز از رحمتت نا امید نشده ام و نخواهم شد و به همه گفته ام که چقدر خدای مهربانی دارم. میدانی که چقدر همسرم ، پسرم و دخترم را دوست دارم ،اما تو متکفل امور آنهایی و من میدانم وسیله ای بیش نبوده ام. عزیزانم را به تو میسپارم. اکنون از هر وقت دیگری خوشحال ترم … خدایا شکر…
***
#نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
#بوسه بر پای رزمندگان
حاج حسين رزمندهها را عاشقانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد؛ یک شب تانک ها را آماده كرده بوديم و منتظر دستور حركت بوديم، من نشسته بودم كنار برجک و حواسم به پیرامونمان بود و تحركاتی كه گاه بچهها داشتند، یک وقت ديدم يک نفر بين تانک ها راه میرود و با سرنشينها گفت و گوهای كوتاه میكند كنجکاو شدم ببينم كيست، مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنار تانكی كه مـن نشسته بودم رويش، همين كه خواستم از جايم تكان بخورم، دو دستی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيد، گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنيدم، نفسم بريد گفتم: حاج حسين؟ گفت: هيس؛ صدات در نياد، و رفت سراغ تانک بعدی.
🌷شهید حسین #خرازی🌷
شادی روح پاک همه شهدا #صلوات
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
♡ولا تحسبن الذین قتلوا في سبیل الله امواتا بل احیاعند ربهم یرزقون♡
🌹امروز زنده نگهداشتن #یاد وخاطره شهدا
کمتراز #شهادت نیست🌹
👇👇👇👇👇👇👇
مبلغ کانال خودتون باشید
خیلی ها پیام میدن تماس می گیرند مسیر زندگی شون با پست ها و زندگی نامه های شهدا
تغییر کرده شهدایی شدن
الهی شکر
باعث افتخار منه
مبلغ فرهنگ ایثار و شهادت باشیم همه
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
May 11
CQADBAADsAEAAm_y8VFZ1OlhSLuRmwI.mp3
2.55M
#صابر_خراسانی
#حسین_سیبسرخی
🎼 دیدم به دست ساربان انگشترت رفت
دیدم که دستی سمت گوش دخترت رفت😭
#محرم 💔
نشر معارف شهدا در ایتا
#کانال_زخمیان_عشق
@zakhmiyan_eshgh
#ایننآمهرو_مجنون_فقطبخونه
•~ من الحبیب الی الغریـب ~•
سال۶۱هجری ست.
صدای چکاچکشمـشیر
آبنیست، عطش، زخم های بسیار
غم نبود عباس وعلی اکـبروقاسـم.
جهل و شقاوت مردم ازیکـسو
ونگرانی خیمه ها ازسوی دیگر...
+گفتی عاشق شدی وبیتاب من
+گفتی تو لیلایم شو من مجنون ات
+پس چرا تنهایم گذاشتی؟
هنوز هم که صدایم به تو نرسیده!
ازفرطگناه بیمارشدی..
+نگرانتم عزیزم💔
آمده ام برای پسـرم مهدی،
مجنون هارا فرابخوانم...
حاضری بخاطر مهدی من
گناه نکنی؟
...♡
دوستدارتو:
#حسین_بن_علی
ﺗا محرم... ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻤﺎﻧﻢ !
ﻧﮑﻨﺪ ﺑﻐﺾ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻏﻢ
ﻧﻪ ﺑﺒﺎﺭﺩ
ﻧﻪ ﺑﮑﺎﻫﺪ
ﺍﺑﺪ ﺍﻟﺪﻫﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ...
ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺷﮏ ﻧﺮﯾﺰﻡ...
ﻧﮑﻨﺪ ﮐﺮﺏ ﻭ ﺑﻼ ﺭﺍ ﻧﺪﻫﯽ
ﺣﻀﺮﺕ ﺍﺭﺑﺎﺏ ...
نکند باز بمانم ...
ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺣﺮﻡ
ﺍﻫﻞ ﺣﺮﻡ
ﻣﯿﺮ ﻭ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﻧﯿﺎﻣﺪ...
ﻧﮑﻨﺪ ﭘﺎﯼ ﭘﯿﺎﺩﻩ
ﺣﺮﻣﺖ ﺑﺎﺯ ﺑﻤﺎند
ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺣﺴﺮﺕ ﻭ ﺁﻫﺶ!
ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻧﮑﻨﺪ
ﺩﯾﺮ ﺷﻮﺩ ﺟﺎﯼ ﺑﻤﺎﻧﻢ...
اللهم الرزقنا حرم
السلام علی ساکن کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگذار افراد هرگز درنیابند که این قلبهای ما از چه اشتیاقی مالامال شور و نشاط است.....
.
.
.
#پنجشنبه_های_دلتنگی #یاد_شهدا_با_صلوات
#شهدا_رهبرم_را_دعا_کنید
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
سلام. وقتتون مهدوی. حرم امامزادگان سهل ابن علی(ع) و طالب ابن علی(ع) آستانه علوی(اراک) نائب الزیاره شما و اعضای کانال.
#ارسالی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
سلام. وقتتون مهدوی. حرم امامزادگان سهل ابن علی(ع) و طالب ابن علی(ع) آستانه علوی(اراک) نائب الزیاره شما و اعضای کانال.
#ارسالی
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺
🌸💜 #درحوالـےعطــرِیــاس💜🌸
قسمت #هفتاد_وچهار
تا نگاهم بهش خوردمات اشکای روی صورتش شدم …
با حالتی آشفته اومد تو و بغلم کرد
- معصومه … معصومه …😭
سعی کردم آرومش کنم
- چیشده سمیرا جان😧
ازم جدا شد، در و بستم و باهم لب حوض نشستیم، در حالی که نگاه نگرانم😧 هنوز رو صورتش بود گفتم:
_نمی خوای بگی چیشده؟!
با پشت دستش اشکاشو پاک کرد، چقدر برام عجیب بود که برای اولین بار سمیرا بدون آرایش میومد بیرون،😟😊
با صدای گرفته از گریه اش گفت:
_من اشتباه کردم، تمام عمرم رو اشتباه کردم😖😢
نگاهم کرد و ادامه داد
- من چقدر بی خاصیت بودم، چقدر نفهم بودم معصومه.. چقدر احمق بودم..😢
- این حرفا چیه میزنی عزیزم .. مگه چیکار کردی!😊
- معصومه چرا وانمود میکنی هیچی نمیدونی، 🙁تو صدها بار بهم مستقیم و غیر مستقیم یاداوری میکردی، تذکر میدادی، اما من همش به شوخی و مسخره بازی میگرفتم😓
هیچی نمیگفتم و فقط نگاهش میکردم، برام عجیب بود که این حرفا رو از سمیرا بشنوم
- دیروز که از خونه فاطمه سادات رفتم خونه انقدر حالم بد بود که فقط گریه میکردم،😣😢
یه لحظه احساس کردم من چقدر به نرگس دوماهه #مدیونم،
یه لحظه به خودم اومدم و فکر کردم چجوری از فردا میتونم تو روی #عاطفه نگاه کنم،
یه لحظه فکر کردم اصلا #هادی چرا باید میرفت که نرگسش #یتیم بشه،
چرا...😞
تو همیشه میگفتی اگه اونا نرن اسلام نابود میشه
اگه اسلام نباشه ما دیگه تو امنیت و راحتی الان نمیتونیم زندگی کنیم ..
معصومه من کل شب رو گریه میکردم و به همه چی فکر میکردم .. معصومه!...
ادامه دارد....
💚💛💚
💌نویسنده: بانوگل نرگــــس
❌#کپی_فقط_با_نام_نویسنده_و_ایدی_کانال_مجازه❌
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
#کانال_زخمیان_عشق
نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh.