eitaa logo
🍁زخمیان عشق🍁
350 دنبال‌کننده
27.3هزار عکس
9.8هزار ویدیو
136 فایل
ارتباط با مدیر.. @Batau110 اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#خاطره هر سال که نزدیک ماه محرم می شدیم مصطفی حسابی سرش شلوغ بود باید تدارک هیئتش رو می دید هر وقت خونمون می آمد، آروم و قرار نداشت، بس که فکرش درگیر کاراهاش بود دوست داشت به بهترین شکل ممکن برنامه ها و مراسم عزاداری انجام بشه و برای اربابش چیزی کم نذاره دورت بگردم دیدی اون همه خلوص و صداقت در کارها و رفتارت چه پاداشی داشت؟..." #راوی_مادرشهید ✍ #شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️ #فرمانده_گردان_عمار_فاطمیون نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای شهیدی که گوی سبقت در شهادت را از پدر جانباز خود ربود #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
خدایا نزدیک محرم است مال مان جان مان زندگیمان فداےحسین خدایا دراین روز آخرذیحجه مارابخشش، ازگناهان مابگذرکه بادلی پاک ونورانےواردمحرم شویم نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
⇯ #محرم_درجبهه_ها ❂ شهـــــدا.. اصحابـــ آخـرالزمانی سیدالشـهدا علیـه السلام هستنـد. پیـام آنها عشق و اطاعت است و وفاداری #شهید_مرتضی_آوینی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هرچه می توانید برای علیه السلام خدمتی انجام دهید دریغ نکنید. هیچ کاری برای ع بی اثر نمی ماند.هرکه میخواهد کاری انجام دهد که مطمئن باشد ثمره کارش درعالم جاودانه می ماند،برای امام حسین ع کار کند؛از برقراری روضه هفتگی تو هرنوع کار تبلیغی دیگر. نگوییم ضرورت ندارد و دیگران با قدر کافی فعال هستند.ازاین فیض عظیم بی نصیب نمانید..✨♥️ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ آثار و برکات دعا در حق امام✅ 🔴🔵 داستانی زیبا از اثر دعا در حق امام زمان : 🌺 در اصفهان مردي شيعه به نام عبدالرحمان بود، از او سئوال کردند: علت اينکه امامت امام علي النقي (عليه السلام) را پذيرفتي و دنبال فرد ديگري نرفتي چيست؟ گفت: جرياني از آن حضرت ديدم که قبول امامت آن حضرت را بر من لازم نمود. من مردي فقير اما زباندار وپر جرأت بودم به همين جهت در سالي از سالها اهل اصفهان من را برگزيدند تا با گروهي ديگر براي دادخواهي به دربار متوکل برويم. ما رفتيم تا به بغداد رسيديم هنگامي که در بيرون دربار بودم خبر به ما رسيد که دستور داده شده امام علي النّقي را احضار کنند،بعد حضرتش را آوردند. ♦️من به يکي از حاضرين گفتم: اين شخص که او را احضار کردند کيست؟ گفت: او مردي علوي وامام رافضي ها ست سپس گفت: به نظرم مي رسد که متوکل مي خواهد او را بکشد، گفتم: از جاي خود تکان نمي خورم تا اين مرد را بنگرم که چگونه شخصي است؟ 🔷 او گفت: حضرت در حالي که سوار بر اسب بودند تشريف آوردند ومردم در دو طرف او صف کشيدند واو را نظاره مي کردند. چون چشمانم به جمالش افتاد محبت او در دلم جاي گرفت و در دل شروع کردم به دعا کردن براي او که خداوند شرّ متوکل را از حضرتش دور گرداند. حضرت در ميان مردم حرکت مي کرد و به يال اسب خود مي نگريست نه به راست نگاه مي کرد ونه به چپ، من نيز دعا براي حضرتش را در دلم تکرار مي کردم. چون در برابرم رسيد رو به من کرد وفرمود: 🔴 استجاب الله دعاک، وطوّل عمرک وکثّر مالک وولدک. 🔵يعني: خداي دعاى تو را مستجاب کند. وعمر تو را طولاني ومال وفرزند تو را زياد گرداند. از هيبت و وقار او بدنم لرزيد ودر ميان دوستانم به زمين افتادم. دوستانم از من پرسيدند، چه شد؟ گفتم خير است وجريان را به کسي نگفتم. 🌹 پس از آن به اصفهان بازگشتيم. خداوند به سبب دعاى آن حضرت درهايي از مال وثروت را براي من باز کرد تا جايي که اگر همين امروز درب خانه ام را ببندم قيمت اموالي که در آن دارم معادل هزاران هزار درهم است واين غير از اموالي است که در خارج خانه دارم. خداوند به سبب دعاى آن حضرت ده فرزند به من عنايت فرمود. 🔴ببينيد که چگونه مولاي ما امام علي نقي (عليه السلام) دعاى آن شخص را به خاطر نيکي او جبران وتلافي نمود. براي او دعا فرمود با اينکه از مؤمنان نبود. 🔴🔵 آيا گمان مي کنيد که اگر در حق مولاي ما صاحب الزمان ارواحنا فداه دعا کنيد شما را با دعاى خير ياد نمي کند با اينکه شما از مومنان هستید؟ 📚 منبع : مکیال المکارم جلد 1 صفحه 333 ✅ آثار و برکات دعا ادامه دارد....✅ 🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
و هنگامی که سوال می کنند از تو در مورد عشق حسین(ع) قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي ... بگو این از فضل خدای من است (نمل/۴۰) إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ... خدا هر کس را که بخواهد روزیش می‌کند ، به غیر حساب ...♡ (آل عمران/۳۷) نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
اول حرکتش گفته بود هر کس میخواهد "مهجه" اش را در راه ما ببخشد و فدا کند، با ما بیاید. "مهجه" یعنی خون قلب. خون دل. لابد کنایه از عمق همراهی و وفاداری است. بعضی ها قیام کردند و همراه شدند. خون دلشان را ریختند به پای او. بعد توی زیارت عاشورا به آن صحابه ی رویایی با "الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ" اشاره می کنیم. دعا می کنیم که خدا قدم های ما را هم مثل آنها ثابت و صادق قرار دهد. از خود سیدالشهدا هم توی زیارت اربعین با همین لفظ یاد می کنیم؛ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ ... یعنی همان حسینی که خون قلبش را در راه تو فدا کرد همراهیِ‌ شان آسان نیست. باید خون دلت را بگذاری وسط و همه ی سختی کربلا شاید به همین باشد ... 💔•~°
ما که ظرفیت دریا نداریم همان قطره مان که در گلو چکانده ای حیات و زندگیمان بخشیده است.  ما در این کاروانسرای دنیا از آن جهت تنفس می کنیم که تو در آن درنگ کرده ای... حسین... لبیک یا حسین...♡
🕊 بعضی ها یا خودشان یا اعضای خانواده شان اسیر بیمارستان و دوا و دکتر هستند و در حسرت ساعات و روز هایی هستند بتوانند سبکبال به ساحت مقدس ارباب عرض ادب نمایند، بتوانند در مراسم های عزاداری شرکت کنند، اما نمی توانند بعضی ها هم با شروع محرم قلب شان هیچ تکانی نمی خورد و توفیق عرض ادب به این خاندان از آنها گرفته شده حال که در صحت و سلامت جسمی هستیم و ارباب هم نگاه پر مهرش را از ما برنداشته، قدردان سلامتی مان و شیر مادرانمان باشیم که شیر با اشک بر محرم، بر وجود ما ممزوج شده تا محرم برای ما یک اسم نباشد و حقیقت قلبی باشد زمانه ای که بسیاری درگیر مشکلات طاقت فرسای مالی و شخصی و روحی و خانوادگی و...هستند چه پناهگاهی بهتر از کشتی نجات امام حسین علیه السلام که پذیرای هر دل شکسته و از همه جا گسسته ای است با خودمان عهد ببندیم یک دهه برای شفای دل مان خاضعانه به رسم نوکری برای اباعبدالله علیه السلام و خاندان مطهرش عزاداری کنیم تا دل مان دوباره دل شود..
خادم امام زاده و هیئت بود ولی همیشہ جلوی در می ایستاد معتقد بود دربانی و خاکی بودن برای ائمـه لطف بیشتری دارد، میگفت هرچی کوچکتر باشی امام حسین بیشتر نگاهت می کند. 🌷شهیدامیرسیاوشی نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
🌹 اگر شهر سقوط کرد خیلی جای نگرانی نیست دوباره فتحش میکنیم، مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
@ramzeamaliyat.mp3
17M
#سبک_واحد .👆زیبا #شهدایی . احساسی 🎧( وقتی دلم از زمونه خسته میشه میرم تو گلزار میشینم) ◀️ حاج مهدی #رسولی🎤 #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
🌙اعمال توصیه شده در شب اول محرم 📚سیّد ابن طاووس در کتاب «اقبال» براى این شب، چند نماز ذکر کرده است. اول: صدر رکعت که در هر رکعت سوره‌هاى «حمد» و «توحید» خوانده می‌شود. دوم: دو رکعت که در رکعت اول سوره‌هاى «حمد» و «انعام»، و در رکعت دوم سوره‌هاى «حمد» و «یس» خوانده می‌شود. سوم: دو رکعت که در هر رکعت سوره «حمد» و یازده سوره «توحید» خوانده مى‌شود. از رسول خدا صلى اللّه علیه و آله روایت شده: هرکه این دو رکعت نماز را در این شب بجا آورد، و فردایش را که اول سال است روزه بدارد، مانند کسى است که همه طول سال را همواره کار خیر کرده، و در آن سال محفوظ باشد، و اگر بمیرد به بهشت می‌رود #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#خاطرات_شهید پیوند جهان‌آرا و خرمشهر به‌نظر من به علت علاقه زیادی بود که محمد به خرمشهر داشت. جهان‌آرا می‌گفت: مردم خرمشهر مظلوم واقع شده‌اند. به آنها کمکی نشد. تجهیزاتی نیامد. آنان از دل و جان نیرو گذاشتند. جهان‌آرا می‌گفت: من بعضی از شب‌ها جسد بچه‌های خرمشهر را می‌بینم که توسط سگ‌ها تکه‌پاره می‌شود، ولی ما نمی‌توانیم از سنگرها و پناهگاه‌ها خارج شویم و این جنازه‌ها را نجات دهیم. شب و روز جهان‌آرا خرمشهر بود. از روزی که عراق به خرمشهر هجوم آورد، محمد همّ خود را وقف جنگ کرد. ✍ به نقل از همسربزرگوارشهید اميدي به زنده ماندن نداشتيم. مرگ را مي‌ديديم. بچه‌ها توسط بي‌سيم شهادت‌نامه خود را مي‌گفتند و يك نفر پش بي‌سيم يادداشت مي‌كرد. صحنه خيلي دردناكي بود. بچه‌ها مي‌خواستند شليك كنند، گفتم: ما كه رفتني هستيم، حداقل بگذاريد چند تا از آن‌ها را بزنيم، بعد بميريم. تانك‌ها همه طرف را مي‌زدند و پيش مي‌آمدند. با رسيدن آن‌ها به فاصله صد و پنجاه متري دستور آتش دادم. چهار آرپي‌جي داشتيم. با بلند شدن از گودال، اولين تانك را بچه‌ها زدند. دومي در حال عقب‌نشيني بود كه به ديوار يكي از منازل بندر برخورد كرد. جيپ فرماندهي پشت سر، به طرف بلوار دنده عقب گرفت. با مشاهده عقب‌نشيني تانك، بلند شدم و داد زدم: الله اكبر، الله اكبر... حمله كنيد؛ كه دشمن پا به فرار گذاشته بود... راوی✍ : خودشهید #شهید_سیدمحمدعلی_جهان‌آرا🌷 #سالروز_ولادت #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh
مراسم غبار روبی حرم شریف ومطهر علی‌بن‌موسی‌الرضا‌ ع توسط مقام معظم رهبری :)❤️ 🌹🍃 نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
...♡نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
•~ ما اصاب المحبّ فی طریق حبیبه سهل ~• هر آنچه که به عاشق و مُحب در راه معشوق و محبوبش اصابت کند آسان است... و من یاد" حسین علیه السّلام" می افتم...!♡ نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh @zakhmiyan_eshgh
گوشۂ لعل لبم یک غزل الهام شود وصف لبخند قشنگت به غزل شیرین است شاعر #یاس_خادم_الشهدا_رمضانی_ #رمان #در_حوالی_یاس #کانال_زخمیان_عشق نشر معارف شهدا در ایتا http://eitaa.com/joinchat/2538668050Cf6cc334d85
🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀🌷🍀 🌸💜 💜🌸 قسمت لبخندی به روم زد،😊 توی چشماش اشک میدیدم، اشک شوق از داشتن پسری مثل عباس بود یا اشک دلتنگی از دوری عباس! - پسری که فقط معصومه ای مثلِ تو لیاقتش رو داره، تو ام خیلی خوبی معصومه جان! چه خوبه که تو رو برای عباسم انتخاب کردم😊😍 بلند شدم و کنار پاهاش نشستم، سرمو گذاشتم رو زانوهاش و گفتم: _ملیحه خانم منو ببخشین، ببخشین که اجازه دادم عباس بره و باوجود نارضایتی تون مجبور شدین رضایت بدین به رفتنش روی سرمو نوازش کرد وگفت: _قربونت بشم عزیزم، عباس کاش منو ببخشه که اینهمه مانع رفتنش شدم و اذیتش کردم😒 کمی مکث کرد و در حالی که هنوزم سرمو نوازش میکرد گفت: _هفتمِ شهید محلتون که اومده بودم با حرف زدم، تازه بعد اون روز متوجه شدم چقدر من بی تاب بودم و چقدر مادر شهید صبور بود، اون روز فهمیدم خدایی که میده مطمئنا میده .. دلم آروم تر شده ..گرچه برای دیدن عباس بی تابم ولی نفسهای خدا رو بیشتر حس میکنم کنارم ..😊☝️ همچنان که سرم رو زانو های ملیحه خانم بود اشک میریختم،😢 شهید هادی چه کرده بود با دلِ همه … 🌸باز هم بوی یاس میومد …🌸 مادر عباس عجیب بوی عباس رو میداد … حالا مطمئن بودم که پاکی و عطر یاس عباس از مادرِ مثل زینب  "سلام الله علیها “صبورش بود …👌 چه خوب بود که همه راهشونو پیدا کرده بودن … و چه سخت که من هنوز هم دلبسته و دلتنگ عباس بودم …😣 من کی از تو این دنیا که عباس بود … . . . رو تختم دراز کشیده بودم و منتظر تماسی از محمد، دیگه صبرم تموم شد، گوشی رو برداشتم و شماره محمد و گرفتم،📲 مثلا قرار بود زود خبر بده!! با شنیدن جمله ” مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد ” حرصم گرفت ..😬 ای بابا این مشترک کجاست پس!! باز دراز کشیدم و نگاهم رو به سقف دوختم، مهسا اومد تو اتاق  - نمیایی واقعا؟؟؟  همونطوری که نگاهم به سقف بود  گفتم: _نه، تا محمد زنگ نزنه و خبری بهم نده از خونه تکون نمیخورم شونه ای بالا انداخت وگفت: _باشه، خداحافظ ما رفتیم وقتی مامان و مهسا رفتن، بیشتر احساس تنهایی کرد بلند شدم قرآن رو برداشتم، تصمیم گرفتم صلواتی رو به امام زمان هدیه کنم و قرآن رو باز کنم شاید کمی آرومم کرد .. 💞🍁💞🍁💞🍁💞🍁💞 💜🌸 💜🌸 قسمت نمیتونستم جمله ام رو ادامه بدم، دنیا بشدت دور سرم می چرخید، دلم می خواست این لحظه زنده نباشم، چقدر سخت بود، چقدر سخت … خود عباس حتی بهم گفته بود که اگه شهید شد من چیکار میکنم … کاش اون روز جوابشو میدادم .. کاش بهش میگفتم منم دیگه زنده نمی مونم .. کاش میگفتم …😣😢 محمد با ناراحتی 😞و چشمای خیس😢 سرشو انداخت پایین و گفت: _آره، 👣 👣شد!! دیگه هیچی نفهمیدم.... فقط چشمام سیاهی رفت و تو بغل محمد از حال رفتم …😖 . . . تا به خودم اومدم پشت تابوت عباس حرکت میکردم سیل عظیمی از جمعیت اومده بودن تشییع عباس … مگه عباس رو چند نفر میشناختن .. .. پشت سر تابوت راه میرفتم و باهاش حرف میزدم..😭 عباس! عباس چقدر زود .. عباس چرا انقدر زود رفتی .. ما هنوز باهم زندگی نکرده بودیم .. ما هنوز یکبار هم بی دغدغه راجب خودمون حرف نزده بودیم .. عباس مگه نمیدونستی که من چقدر دلتنگت بودم ..😭 عباس چرا انقدر زود انتخاب شدی برای شهادت ..😭 عباس من از تنهایی بعد از تو میترسم .. عباس چرا زود رفتی ..  چرا انقدر زود .. چرا … . . . قبر آماده بود، 🌷پیکر عباسم🌷 رو داخل قبر گذاشتن،  به خودم اومدم من اینجا چیکار میکنم پس؟؟!  منم باید با عباس دفن کنن ..😖 چرا عباس تنهایی میره .. پس من تنها تو این دنیا چیکار کنم .. من بدون 🌸عطر یاس🌸 میمیرم .. اکسیژن دلیل زنده موندن من نیست،  اکسیژن من عطر یاسِ عباس بود .. خواستن سنگ لحد رو بزارن، خودمو بالای قبر رسوندم، افتادم کنار قبر .. صداش زدم: _عبااااااس .. نباید بری عباس ..نباید بری عباسِ من باید زنده بشه ..😫😭😵 باید ..مگه من چند وقت بود که داشتمش .. قطره ای 😢از اشکم داخل قبر افتاد .. فقط صدای “یازینب” بود که میشنیدم .. . . “لحظھ ے وداع با چشم پر اشڪ ڪنار قبر میشینم آه اے مهربــون بارِ آخــره دارم تو رو میبینم” 💔💔 ادامه دارد.... 💚💛💚 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس ❌. نشر معارف شهدا در ایتا @zakhmiyan_eshgh