eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
895 فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh تبادل @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت (15) 🌺. ترحم بر قاتل خود جالب اين كه: امام حسن (ع) ظرف شيرى نزديك آورد و به پدر شير داد، آن حضرت كمى از آن را خورد، و فرمود: بقيه آن را براى اسيرتان (ابن ملجم) ببريد، و به حسن (ع) فرمود: به آن حقى كه برگردن تو دارم، در لباس و غذا، آن چه مى پوشيد و مى خوريد به ابن ملجم نيز بپوشانيد و بخورانيد. (اثبات الهداه جلد ۵ صفحه ۳۵ و ۳۶ ) 🌺. گريه و زارى امام حسن (ع) محمد بن حنيفه روايت كرده است كه حضرت اميرالمؤ منين (ع) فرمود: مرا برداريد و به خانه ببريد، پس حضرت را با نهايت ضعف برداشتيم و به خانه برديم و مردم بر دور آن حضرت گريه و زارى مى كردند، نزديك بود كه خود را هلاك كنند، پس امام حسن (ع) در عين گريه و زارى و ناله و بى قرارى، با پدر بزرگوار خود گفت: اى پدر بعد از تو براى ما كه خواهد بود، مصيبت تو بر ما امروز مثل مصيبت رسول خدا (ص) است، گويا گريه را به خاطر مصيبت تو آموخته ايم. اميرالمؤ منين (ع) آن حضرت را به نزديك خود طلبيد، چون نظر كرد ديده هاى آن امام مظلوم را ديد كه از بسيارى گريه مجروح گرديده است، به دست مبارك خود آب از ديده هاى نور ديده خود پاك كرد و دست بر دل مباركش گذاشت گفت: اى فرزند! خداوند عالميان دل تو را به صبر ساكن گرداند، مزد تو و برادران تو را در مصيبت من عظيم گرداند و اضطراب تو را و اشك تو را ساكن سازد، به درستى كه حق تعالى تو را اجر داد به قدر مصيبت تو. (نهج البلاغه شرح ابن ابی حدید جلد ۸ ص ۲۵۳) 🌺 شير آوردن بينوايان گفته شد شير براى براى امام على (ع) خوب است، بينوايان كه همواره مورد لطف آن حضرت بودند، ظرف‌ها را پر از شير كرده براى آن حضرت آوردند. (جاذبه و دافعه علی ص ۳۳و ۳۴) 🌺 ملاقات اصبغ بن نباته از على (ع) اصبغ بن نباته گويد: هنگامى كه اميرمؤ منان (ع) ضربتى بر فرق مباركش فرود آمد كه به شهادتش انجاميد مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار كشتن ابن ملجم لعنه الله بودند. امام حسن (ع) بيرون آمد و فرمود: اى مردم، پدرم به من وصيت كرده كه كار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم، اگر پدرم از دنيا رفت، تكليف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصميم مى گيرد؛ پس باز گرديد خدايتان رحمت كند. (کتاب غارات جلد ۱ ص۲۵۸ ) به جمع عشاق امیرالمومنین ع بپیوندید. کانال باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein کانال ضامن اشک در تلگرام https://telegram.me/zameneashk کانال ضامن اشک در واستاپ https://chat.whatsapp.com/HkZLpTUd0zlGJETZ7wYhAO
قسمت (16) 🌺. آخرين سخنان على (ع) با زينب (س) حضرت زينب (س) فرمود: زمانى كه ابن ملجم لعنه الله عليه پدرم را ضربت زد و من اثر مرگ را در آن حضرت مشاهده كردم محضرش عرضه داشتم: اى پدر‌ام ايمن برايم حديثى چنين و چنان نقل نمود، دوست دارم اين حديث را از شما بشنوم. پدرم فرمودند: دخترم، حديث همان طورى است كه‌ام ايمن نقل كرده، گويا مى بينم كه تو و دختران اهل تو در اين شهر به صورت اسيران در آمده، خوار و منكوب مى گرديد، هر لحظه هراس داريد كه مردم شما را بربايند، بر شما باد به صبر و شكيبايى، سوگند به كسى كه دانه را شكافته و انسان را آفريده روى زمين كسى غير از شما و غير از دوستان و پيروانتان نيست كه ولى خدا باشد و هنگامى كه رسول خدا (ص) اين خبر را براى ما نقل مى نمودند) قاموس الرجال ج ۷ ص۴۶۴) 🌺 فرزندان على كنار بستر پدر هنگامى كه حضرت على (ع) بسترى شد فرزندانش يك يك آمدند و به دست و پاى پدر افتادند، و قدم مبارك او را مى بوسيدند و مى گفتند: پدر جان اين چه حالى است كه از شما مشاهده مى كنيم، كاش مادرمان فاطمه (س) زنده بود و ما را تسلى مى داد، و كاش در مدينه كنار قبر جدمان رسول خدا (ص) بوديم و درد دل خود را به آن حضرت مى گفتيم، آه از غريبى و يتيمى... (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۶ ص۱۱۳...۱۱۴) 🌺. آه جانسوز و شيون جانكاه آنها به گونه اى بود كه هر كس مى شنيد بى اختيار گريه مى كرد. اميرمؤ منان (ع) يكايك آنها را به آغوش مى گرفت و مى بوسيد و مى فرمود: صبر كنيد، من نزد جد شما محمد مصطفى (ص) و مادر شما فاطمه (س) مى روم، من در اين شب‌ها در خواب ديدم، رسول خدا (ص) با آستين خود، غبار از چهره‌ام پاك كرد و مى گفت: (اى على آن چه بر تو بود به جاى آوردى)، اين خواب دلالت دارد كه نقاب جسم را از پيش روى جانم بر خواهند داشت. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۶ ص ۱۱۳ و ۱۱۴ ) 🌺. گريه ابا عبدالله بر على (ع) محمد حنفيه مى گويد: پس از ضربت خوردن، پدرم فرمود: مرا برداريد و به محل نمازم ببريد، آن حضرت را به مكان نمازش حمل كرديم، مردم زار زار مى گريستند، و به گونه اى جانسوز گريه مى كردند كه نزديك بود روح از بدنشان بيرون رود، امام حسين (ع) (پسر جانم خداوند قلبت را با صبر و استقامت، توان بخشد، و بزرگ ترين پاداش را به تو و برادرت عنايت فرمايد، آرام باش، گريه نكن، خداوند در قبال اين مصيبت عظيم به تو اجر مى دهد). سپس فرزندان ديگر امام به بالين او آمدند و گريه مى كردند و امام آنها را امر به صبر مى كرد، و گاهى خود نيز بى اختيار همراه آنها مى گريست. (ارشاد شیخ مفید ج۱ ص۱۷) 🌺 استقبال زهرا (س) از على (ع) از اسماء بنت عميس روايت شده است كه گويد: پس از آن كه حضرت على (ع) مورد اصابت شمشير ابن ملجم قرار گرفته بود، من خدمت حضرت بودم، ناله اى كرد و از هوش رفت و بعد از لحظه اى به هوش آمد و فرمود: خوش آمدى. به آن حضرت گفته شد: چه مى بينى؟ على (ع) فرمود: اينان رسول خدا (ص) و برادرم جعفر و عمويم حمزه هستند درهاى آسمان گشوده گشته و فرشتگان فرود آمده و بر من سلام و بشارت مى دهند و اين فاطمه (س) است كه فرشتگان خدمتكارانش اطرافش را گرفته اند و به استقبال من مى آيد. (الامام علی علیه السلام ) به جمع عشاق امیرالمومنین ع بپیوندید. کانال باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein کانال ضامن اشک در تلگرام https://telegram.me/zameneashk کانال ضامن اشک در واستاپ https://chat.whatsapp.com/HkZLpTUd0zlGJETZ7wYhAO
قسمت (17) 🌺. وصيت على (ع) به عباس (ع) بعضى نقل كرده اند: حضرت على بن ابى طالب (ع) در شب ۲۱ رمضان سال چهلم هجرت (شب شهادت خويش) ابوالفضل العباس (ع) را در آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و فرمود: پسرم، به زودى در روز قيامت به وسيله تو چشمم روشن مى گردد. آن گاه افزود: (ولدى، اذا كان يوم عاشوراء و دخلت المشرعة، اياك ان تشرب الماء و اءخوك الحسين عطشان)، 🌺. پسرم هنگامى كه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعه آب وارد شدى، مبادا آب بياشامى در حالى كه برادرت تشنه است. (ارشاد شیخ مفید صفحه ۱۹ و ۲۰) 🌺. جاءت السيّدةزينب (عليها السلام) إلى أبيهاأميرالمؤمنين (عليه السلام) يوماً وهيتحمل أخاها العباس وقد ضمّته إلى صدرهاوقالت له: أبة يا أميرالمؤمنين! مالي أرىقلبي متعلّقاً بهذا الوليد أشدّ التعلّق،ونفسي منشدّة إليه أكبر الإنشداد؟ فأجابها أبوها الإمام أميرالمؤمنين (عليهالسلام) بلطف وحنان قائلاً: وكيف لا تكونينيا أبة كذلك، وهو كفيلك وحاميك؟ فقالت السيّدة زينب (عليها السلام)بتعجّب: إنّة كفيلي وحاميني؟ فأجابها (عليه السلام) بعطف وشفقة: نعم يابنيّة، ولكن ستفارقينه ويفارقك. فقالت السيّدة زينب (عليها السلام)باستغراب: يا أبتاه! أيتركني هو أم أتركهأنا؟ فقال الإمام أميرالمؤمنين (عليه السلام)وهو يجيبها بلهفة ولوعة: بل تتركينه يابنية وهو صريع على رمضاء كربلاء، مقطوعاليدين من الزندين، مفضوخ الهامة بعمدالحديد، ضام إلى جنب الفرات. فلم تتمالكالسيّدة زينب (عليها السلام) لمّا سمعت ذلكحتّى اعولت وصاحت: وا أخاه وا عباساه. 🌺 آيا سؤلى داريد كه بخواهيد بپرسيد؟ آيا آنها را كه در كنار بستر على (ع) نشسته اند، مى شناسى؟ فكر مى كنم آنها طبيبان كوفه هستند و براى معالجه على (ع) آمده اند. آيا آنها خواهند توانست كارى بكنند؟ بايد صبر كنيم. هركدام از طبيبان كه زخم على (ع) را مى بيند به فكر فرو مى رود، آنها مى گويند كه معالجه اين زخم كار ما نيست، بايد استاد ما بيايد. استاد شما كيست؟ آقاى سَلُولى! بايد او را خبر كنيد. چند نفر مى خواهند به دنبال آقاى سَلُولى بروند كه خودش از راه مى رسد، سلام مى كند و در كنار بستر على (ع) مى نشيند. به آرامى زخم سر او را باز مى كند و نگاهى مى كند. همه منتظر هستند تا او چيزى بگويد و دارويى تجويز كند. او لحظه اى سكوت مى كند، بار ديگر با دقّت به زخم نگاه مى كند و سپس مى گويد: «براى من ريه گوسفندى بياوريد». بعد از مدّتى ريه گوسفند را براى او مى آورند، او رگى از آن ريه را جدا مى كند و با دهان خود در آن مى دمد و سپس به آرامى آن را در ميان شكاف سر على (ع) مى گذارد، لحظه اى صبر مى كند. بعد آن را بيرون مى آورد و به آن نگاه مى كند، همه منتظر هستند ببينند او چه خواهد گفت. خداى من! چرا او دارد گريه مى كند؟ چه شده است؟ او سفيدى مغز على (ع) را مى بيند كه به آن ريه چسبيده است. او رو به على (ع) مى كند و مى گويد: مولاى من! شمشير ابن ملجم به مغز تو رسيده است، ديگر اميدى به شفايت نيست. ۶۶ با شنيدن اين سخن همه شروع به گريه مى كنند، طبيب با على (ع) خداحافظى مى كند و از جاى خود برمى خيزد كه برود. يكى از او سؤل مى كند: چه غذايى براى مولاى ما خوب است؟ طبيب در جواب مى گويد: به او شير تازه بدهيد. (۶۶. الكافي، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكليني الرازي (ت ۳۲۹ ه)) به جمع عشاق امیرالمومنین ع بپیوندید. کانال باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein کانال ضامن اشک در تلگرام https://telegram.me/zameneashk کانال ضامن اشک در واستاپ https://chat.whatsapp.com/HkZLpTUd0zlGJETZ7wYhAO
قسمت (18) 🌺. وصیت های امام شما را سفارش مى‏کنم به ترسیدن از خدا، و این که دنیا را مخواهید هر چند دنیا پى شما آید. و دریغ مخورید بر چیزى که به دستتان نیاید و حق را بگویید، و براى پاداش ‏[آن جهان‏] کار کنید و با ستمکار در پیکار باشید و ستمدیده را یار. و شما و همه فرزندانم و کسانم و آن را که نامه من به او رسد سفارش می‎کنم به ترس از خدا و آراستن کارها و آشتى با یکدیگر، که من از جد شما شنیدم، می‎گفت: آشتى دادن میان مردم بهتر است از نماز و روزه سالیان.» خدا را، خدا را درباره یتیمان، آنان را گاه گرسنه و گاه سیر مدارید و نزد خود ضایعشان مگذارید. خدا را، خدا را. همسایگان را بپایید که سفارش شده ی پیامبرند، پیوسته درباره آنان سفارش مى‏فرمود چندان که گمان بردیم براى آنان ارثى معین خواهد نمود. خدا را، خدا را، درباره قرآن، مبادا دیگرى در رفتار به حکم آن بر شما پیشى گیرد. خدا را، خدا را، درباره نماز که ستون دین شماست. 🌺. وصیت های امام قسمت دوم خدا را خدا را در حق خانه پروردگارتان! آن را خالى مگذارید، چندانکه در این جهان ماندگارید که اگر [حرمت‏] آن را نگاه ندارید به عذاب خدا گرفتارید. خدا را خدا را، درباره جهاد در راه خدا به مال‎هاتان و به جان‎هاتان و زبان‎هاتان، بر شما باد به یکدیگر پیوستن و به هم بخشیدن. مبادا از هم، روى بگردانید و پیوند هم را بگسلانید. امر به معروف و نهى از منکر را وامگذارید  که در این صورت بدترین شما حکمرانى شما را بر دست گیرند، آنگاه دعا  می کنید و از شما نمی پذیرند. پسران عبدالمطلب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفته‏اید و دست‎ها را بدان آلوده، و گویید امیرمؤمنان را کشته‏اند. بدانید جز کشنده من نباید کسى به خون من کشته شود. بنگرید! اگر من از این ضربت او مُردم، او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اندام او را مبرید که من از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیدم مى‏فرمود: «بپرهیزید از بریدن اندام مرده، هر چند سگ دیوانه باشد.»(۳) اندک اندک آرزوى او تحقق مى‏یافت و بدانچه مى‏خواست نزدیک مى‏شد. او از دیرباز، خواهان شهادت بود و مى‏گفت: «خدایا بهتر از اینان را نصیب من دار و بدتر از مرا بر اینان بگمار!» على(علیه‎السلام) به لقاء حق رسید و عدالت، نگاهبان امین و بر پا دارنده مجاهد خود را از دست داد، و بى‏یاور ماند. ظالمان از هر سو دست به حریم آن گشودند و به اندازه توان خود اندک اندک از آن ربودند، چندانکه چیزى از آن بر جاى نماند چون على(علیه‎السلام) را به خاک سپردند. امام حسن(علیه‎السلام) به منبر رفت و گفت: «مردم! مردى از میان شما رفت که از پیشینیان و پسینیان کسى به رتبه او نخواهد رسید. رسول الله صلوات الله علیه پرچم را به او می‎داد و به رزمگاهش می‎فرستاد و جز با پیروزى باز نمى‏گشت. جبرئیل از سوى راست او بود و میکائیل از سوى چپش. جز هفتصد درهم چیزى به جاى ننهاد و مى‏خواست با آن خادم بخرد.»(۴) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ منبع: ۱٫ تاریخ ابن اعثم، ج ۴، ص ۱۴۰ـ ۱۳۹ . ۲٫ انساب الاشراف، ص ۴۹۹ . ۳٫ نامه ۴۷ . ۴٫ طبقات، ج ۳، ص ۲۶ به جمع عشاق امیرالمومنین ع بپیوندید. کانال باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein کانال ضامن اشک در تلگرام https://telegram.me/zameneashk کانال ضامن اشک در واستاپ https://chat.whatsapp.com/HkZLpTUd0zlGJETZ7wYhAO
قسمت(19) 🌺 پیش بینی حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) از نزول بلا پس از شهادت ایشان در برخی کتب از جمله الخرائج و الجرائح، إثبات الوصية و بحارالانوار از قول حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) خبر نزول بلا پس از شهادت ایشان آمده است که در این مجال به ذکر این نقلها می پردازیم: «وَ مِنْهَا مَا رُوِيَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ السَّبِيعِيِّ عَمْرِو بْنِ الْحَمِقِ قَالَ‏ دَخَلْتُ عَلَى عَلِيٍّ (ع) حِينَ ضُرِبَ الضَّرْبَةَ بِالْكُوفَةِ فَقُلْتُ: لَيْسَ عَلَيْكَ بَأْسٌ إِنَّمَا هُوَ خَدْشٌ قَالَ لَعَمْرِي إِنِّي لَمُفَارِقُكُمْ ثُمَّ قَالَ لِي إِلَى السَّبْعِينَ بَلَاءٌ قَالَهَا ثَلَاثاً قُلْتُ فَهَلْ بَعْدَ الْبَلَاءِ رَخَاءٌ فَلَمْ يُجِبْنِي.... (11) 🌺 ابوحمزه از ابواسحاق سبیعی عمرو بن حمق نقل کرد که گفت هنگامی که علی (علیه السّلام) در کوفه ضربت خورد گفتم: مشکلی ندارید زخم سطحی است. امام (علیه السّلام) فرمودند: به جان خودم سوگند شما را ترك خواهم کرد. آنگاه سه مرتبه فرمودند: تا هفتاد سال بلا می آید. گفتم: آیا بعد از مصیبت آسایشی است؟ ایشان به من پاسخ ندادند و بیهوش شدند. پس حضرت ام کلثوم (سلام الله علیها) گریست. هنگامی که به هوش آمدند؛ فرمودند: اي ام کلثوم مرا ناراحت نکن اگر آنچه را که من می دیدم تو نیز می دیدي گریه نمی کردي. فرشتگان هفت آسمان یکی پس از دیگري و پیامبران می فرمایند: اي علی به ما بپیوند، به راستی آنچه در پیش رو داري بهتر است از آنچه در آن هستی. من گفتم: اي امیرالمؤمنین شما فرمودید: تا هفتاد سال بلا و گرفتاري است، آیا بعد از هفتاد سال آسایشی پدید می آید؟ ایشان فرمودند: بله، به راستی بعد از بلا و سختی، آسایش است. «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: خداوند هر چه را بخواهد محو می کند و ام الکتاب نزد اوست.(سوره مبارکه رعد، آیه39)» ابوحمزه گفت: من به حضرت امام باقر (علیه السّلام) گفتم: حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) فرمودند: تا هفتاد سال بلا و سختی می آید و فرمودند: بعد از هفت سال آسایش و راحتی است امّا ما تاکنون آرامشی ندیده ایم. حضرت امام باقر (علیه السّلام) فرمودند: اي ثابت، خداوند براي این امر هفتاد سال تعیین کرد پس هنگامی که حضرت امام حسین (علیه السّلام) شهید شدند خداوند بر اهل زمین خشم گرفت و آن را تا صد و چهل سال به تأخیر انداخت. پس ما شما را از حدیث آگاه کردیم و شما آن را افشا کردید و پرده از اسرار برداشتید، پس خداوند آن را به تأخیر انداخت و بعد از آن نزد خداوند براي آن وقتی تعیین نشده است. «یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ: خداوند هر چه را بخواهد محو می کند و ام الکتاب نزد اوست.» ابوحمزه گفت: به حضرت امام صادق (علیه السّلام) این (روایت) را گفتم، پس فرمودند: همین گونه بوده است.(12)   ترجمه بحار الأنوار، جلد ‏42، صفحه 240 🌺. شرح حال حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و خاندان عصمت (علیهم السّلام)در روزهای پس از ضربت خوردن حضرت 🌺. در نقلی از بحارالانوار درباره احوال حضرت امیرالمومنین (علیه السّلام) و خاندان عصمت (علیهم السّلام) در شب بیستم ماه مبارک رمضان چنین گزارشی نقل شده است: «محمد بن حنیفه گفت: ما شب بیستم ماه رمضان همراه پدرم خوابیده بودیم در حالی که سم به پاهاي ایشان سرایت کرده بود و آن شب نشسته نماز می خواندند و به ما وصیت می کردند و ما را دلداري می دادند و تا سپیده دم ما را از کار خود آگاه می ساختند. چون صبح فرا رسید مردم براي ملاقات ایشان اجازه ورود گرفتند. امام (علیه السّلام) به آنها اجازه دادند، مردم وارد شدند و به ایشان سلام کردند. امام نیز جواب سلام آنها را دادند. سپس فرمودند: اي مردم قبل از اینکه مرا از دست بدهید از من سؤال کنید و به خاطر مصیبتی که به امامتان وارد شده است سؤالات را کوتاه کنید. آنگاه مردم به شدت گریستند و براي مدارا کردن با ایشان کم سؤال کردند پس حجر بن عدي طائیّ برخاست و این ابیات را سرود: آه از حسرت و اندوهم براي مولاي پرهیزگار و پدر طاهرین، حیدر پاك. کافر، گناهکار و ناپاکزاده، لعین و هرزه و فساد کننده در زمین و شقی او را کشت. پس پروردگار ما به کسانی که از شما رويگردان شوند، لعنت فرستد و لعنت را از شما و من دور گرداند. چون شما در روز محشر ذخیره و توشه من هستید و شما عترت پیامبر هدایتگر هستید. به جمع عشاق امیرالمومنین ع بپیوندید. کانال باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein کانال ضامن اشک در تلگرام https://telegram.me/zameneashk کانال ضامن اشک در واستاپ https://chat.whatsapp.com/HkZLpTUd0zlGJETZ7wYhAO
قسمت20 🌺. عیادت اصبغ بن نباته از حضرت علی ع اصبغ بن نباته گوید: هنگامی که امیرمومنان ع ضربتی بر فرق مبارکش فرود آمد که به شهادتش انجامید مردم بر در دارالاماره جمع شدند و خواستار کشتن ابن ملجم - لعنة الله - بودند. امام حسن علیه السلام بیرون آمد و فرمود: ای مردم، پدرم به من وصیت کرده که کار قاتلش را تا هنگام وفات پدرم رها سازم، اگر پدرم از دنیا رفت، تکلیف قاتل روشن است و اگر زنده ماند خودش در حق او تصمیم می‌گیرد؛ پس بازگردید خدایتان رحمت کند. مردم همه بازگشتند و من بازنگشتم. امام دوباره بیرون آمد و به من فرمود: ای اصبغ، آیا سخن مرا درباره پیام امیرمومنان نشنیدی؟ گفتم: چرا، ولی چون حال او را مشاهده کردم دوست داشتم به او بنگرم و حدیثی از او بشنوم؛ پس برای من اجازه بخواه خدایت رحمت کند. امام داخل شد و چیزی نگذشت که بیرون آمد و به من فرمود: داخل شو. من داخل شدم دیدم امیرمومنان دستمال زردی به سر بسته که زردی چهره‌اش بر زردی دستمال غلبه داشت و از شدت درد و کثرت سم پاهای خود را یکی پس از دیگری بلند می‌کرد و زمین می‌نهاد. آن‌گاه به من فرمود: ای اصبغ آیا پیام مرا از حسن نشنیدی؟ گفتم: چرا، ای امیرمومنان، ولی شما را در حالی دیدم که دوست داشتم به شما بنگرم و حدیثی از شما بشنوم. فرمود: بنشین که دیگر فکر نمی‌کنم، که از این روز به بعد از من حدیثی بشنوی. بدان ای اصبغ، که من به عیادت رسول خدا رفتم همان گونه که تو اکنون آمده‌ای، به من فرمود: ای اباالحسن، برو مردم را جمع کن و بالای منبر برو و یک پله پایین‌تر از جای من بایست و به مردم بگو: «به هوش باشید، هر که پدر و مادرش را ناخشنود کند لعنت خدا بر او باد. به هوش باشید، هر که از صاحبان خود بگریزد لعنت خدا بر او باد. به هوش باشید، هر که مزد اجیر خود را ندهد لعنت خدا بر او باد.» ای اصبغ، من به فرمان حبیبم رسول‌ خدا عمل کردم، مردی از آخر مسجد برخاست و گفت: ای اباالحسن، سه جمله گفتی، آن را برای ما شرح بده. من پاسخ ندادم تا به نزد رسول خدا رفتم و سخن آن مرد را بازگو کردم. اصبغ گفت: در این جا امیرمومنان دست مرا گرفت و فرمود: ای اصبغ، دست خود را بگشا. دستم را گشودم، حضرت یکی از انگشتان دست مرا گرفت، سپس ادامه داد كه پیغمبر فرمود: هان، ای اباالحسن، من و تو پدران این امتیم، لعنت خدا بر آن کس که از ما بگریزد. هان که من و تو اجیر این امتیم، هر که از اجرت ما بکاهد و مزد ما را ندهد لعنت خدا بر او باد. آن‌گاه خود آمین گفت و من هم آمین گفتم. اصبغ گوید: سپس امام بیهوش شد، باز به هوش آمد و فرمود: ای اصبغ، آیا هنوز نشسته‌ای؟ گفتم: آری مولای من. فرمود: آیا حدیث دیگری بر تو بیفزایم؟ گفتم: آری خدایت از مزیدات خیر بیفزاید. 🌺 قسمت دوم عیادت اصبغ بن نباته فرمود: ای اصبغ، رسول خدا در یکی از کوچه‌های مدینه مرا اندوهناک دید و آثار اندوه در چهره‌ام نمایان بود، فرمود: ای ابا الحسن، تو را اندوهناک می‌بینم؟ آیا تو را حدیثی نگویم که پس از آن هرگز اندوهناک نشوی؟ گفتم: آری، فرمود: چون روز قیامت شود خداوند منبری بر پا دارد برتر از منابر پیامبران و شهیدان، سپس خداوند مرا امر کند که بر آن بالا روم، آن گاه تو را امر کند که تا یک پله پایین‌تر از من بالا روی، سپس دو فرشته را امر کند که یک پله پایین‌تر از تو بنشینند، و چون بر منبر جای گیریم احدی از گذشتگان و آیندگان نماند جز آن که حاضر شوند. آن‌گاه فرشته‌ای که یک پله پایین‌تر از تو نشسته ندا کند: ای گروه مردم، بدانید: هر که مرا می‌شناسد که می‌شناسد و هر که مرا نمی‌شناسد خود را به او معرفی می‌کنم، من «رضوان» دربان بهشتم، بدانید که خداوند به من و کرم و فضل و جلال خود مرا فرموده که کلیدهای بهشت را به محمد بسپارم، و محمد مرا فرموده که آنها را به علی بن ابی‌طالب بسپارم، پس گواه باشید که آن‌ را به او سپردم. سپس فرشته دیگر که یک پله پایین‌تر از فرشته اولی نشسته برمی‌خیزد و به گونه‌ای که همه اهل محشر بشنوند ندا کند: ای گروه مردم، هر که مرا می‌شناسد که می‌شناسد و هر که مرا نمی‌شناسد خود را به او معرفی می‌کنم، من «مالک» دربان دوزخم، بدانید که خداوند به من و فضل و کرم و جلال خود مرا فرموده که کلیدهای دوزخ را به محمد بسپارم، و محمد مرا امر فرموده که آنها را به علی بن ابی‌طالب بسپارم، پس گواه باشید که آنها را به او سپردم. پس من کلیدهای بهشت و دوزخ را می‌گیرم. آن‌گاه رسول به من فرمود: ای علی، تو به دامان من می‌آویزی و خاندانت به دامان تو و شیعیانت به دامان خاندان تو می‌آویزند. من (از شادی) دست زدم و گفتم: ای رسول خدا، همه به بهشت می‌رویم؟ فرمود: آری به پروردگار کعبه سوگند. اصبغ گوید: من جز این دو حدیث از مولایم نشنیدم که حضرتش چشم از جهان پوشید، درود خدا بر او باد امام علی بن ابی‌طالب (ع)، ص 962 کانال باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein