eitaa logo
ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
6.5هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
963 فایل
السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh تبادل @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
#عباس_قمر_بني_هاشم_عليه_السلام 3.mp3
10.56M
3 أن العباس لما رأي وَحَدَتهُ عليهالسلام، أتي أخاه و قال : يا أخي، هل من رخصة؟ فبکي الحسين عليهالسلام بکاء شديدا، ثم قال: يا أخي، أنت صاحب لوائي، و اذا مضيت تفرق عسکري! فقال العباس: قد ضاق صدري، و سئمتُ من الحياة، و أريد أن أطلب ثاري من هؤلاء المنافقين. فقال الحسين عليهالسلام: فاطلب لهولاء الأطفال قليلا من الماء. فذهب العباس و وعظهم و حذرهم، فلم ينفعهم، فرجع الي أخيه، فأخبره، فسمع الأطفال ينادون: العطش العطش! فرکب فرسه، و أخذ رمحه و القربة، و قصد نحو الفرات، فأحاط به أربعة آلاف ممن کانوا موکلين بالفرات، و رموه بالنبال، فکشفهم ، و قتل منهم علي ما روي ثمانين رجلا حتي دخل الماء. فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء، ذکر عطش الحسين و أهل بيته، فرمي الماء و ملأ القربة ای دی برای ارسال مطالب و سوالات مقتل در تلگرام و ایتا @m_h_tabemanesh1 کانال مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک کانال ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1
#عباس_قمر_بني_هاشم_عليه_السلام 4.mp3
7.88M
#عباس_قمر_بنی_هاشم_علیه_السلام 4 #شهادت_قمر_بنی_هاشم_عباس_بن_علی_ع #مقتل_قمر_بنی_هاشم_عباس_بن_علی_ع فلما أراد أن يشرب غرفة من الماء، ذکر عطش الحسين و أهل بيته، فرمي الماء و ملأ القربة و حملها علي کتفه الأيمن، و توجه نحو الخيمة، فقطعوا عليه الطريق و أحاطوا به من کل جانب، فحاربهم حتي ضربه نوفل الأزرق علي يده اليمني، فقطعها، فحمل القربة علي کتفه الأيسر، فضربه نوفل، فقطع يده اليسري من الزند فحمل القربة بأسنانه، فجاءه سهم، فأصاب القرية و اريق ماؤها، ثم جاءه سهم آخر، فأصاب صدره،فانقلب عن فرسه و صاح الي أخيه الحسين:أدرکني. فلما أتاه، رآه صريعا، فبکي، و قال«الآن انکسر ظهري و قلت حیلتی » #خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش ای دی برای ارسال مطالب و سوالات مقتل در تلگرام و ایتا @m_h_tabemanesh1 کانال مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk لینک کانال ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1
#عباس_قمر_بني_هاشم_عليه_السلام 5.mp3
19.26M
5 العباس ع و الأسدي: حرملة بن الکاهل الذي جاء برأس عباس بن علي بن أبيطالب و هو قتله مع الحسين بالطف. البلاذري، جمل من أنساب الأشراف، 256 / 13 أقول قد ذکر صاحب الکامل البهائي خبر سهل بن سعد، بنحو أخصر، و فيه و رأيت الرؤوس علي الرماح و يتقدمهم رأس العباس بن علي عليهماالسلام و رأس الامام عليهالسلام کان وراء الرؤوس أمام المخدرات، و للرأس الشريف مهابة عظيمة و يشرق منه النور بلحية مدورة قد خالطها الشيب و قد خضبت بالوسمة، أدعج العينين، أزج الحاجبين، واضح الجبين، أقني الأنف، متبسما الي السماء، شاخصا ببصره الي نحو الأفق، و الريح تلعب بلحيته يمينا و شمالا کأنه أميرالمؤمنين. القمي، نفس المهموم، 432 - 431 @m_h_tabemanesh1 کانال مقتل ضامن اشک @zameneashk لینک کانال ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1
مقتل خوانی عباس ع همراه با متن عربی مقتل بعد از ورود به کانال ضامن اشک لطفا هشتکهای بالا را بزنید. کانال مقتل ضامن اشک @zameneashk لینک کانال ضامن اشک در ایتا https://eitaa.com/zameneashk1
مصائب اهل بیت در شام عاشوراء به روایت سید بن طاووس ره حال بقايا اهل البيت ليلة الحادي عشر اعلم أن أواخر النهار يوم عاشوراء کان اجتماع حرم الحسين عليه‏السلام،: و بناته، و أطفاله في أسر الأعداء، و مشغولين بالحزن و الهموم و البکاء، و انقضي عنهم آخر ذلک النهار و هم فيما لا يحيط به قلمي من الذل و الانکسار، و باتوا تلک الليلة فاقدين لحمائهم و رجالهم، و غرباء في اقامتهم و ترحالهم، و الأعداء يبالغون في البراءة منهم، و الاعراض عنهم، و اذلالهم ليتقربوا بذلک الي المارق عمر بن سعد موتم أطفال محمد، و مقرح الأکباد و الي الزنديق عبيدالله بن زياد، و الي الکافر يزيد بن معاوية، رأس الالحاد و العناد [...]. أقول: فاذا کان أواخر نهار يوم عاشوراء، فقم قائما، و سلم علي رسول الله صلي الله عليه و آله، و علي مولانا أمير المؤمنين عليه‏السلام، و علي مولانا الحسن بن علي عليه‏السلام، و علي سيدتنا فاطمة الزهراء عليهاالسلام، و عترتهم الطاهرين صلوات الله عليهم أجمعين. و عز هم علي هذه المصائب بقلب محزون، و عين باکية، و لسان ذليل بالنوائب. ثم اعتذر الي الله جل جلاله، و اليهم من التقصير فيما يجب لهم عليک، و أن يعفو عما لم تعمله مما کنت تعمله من يعز عليک. فانه من المستبعد أن تقوم في هذا الصماب الهائل بقدر خطبه النازل . ابن‏طاووس، الاقبال، / 583: عنه: القمي، نفس المهموم، / 385 ، 384؛ المازندراني، معالي السبطين، 83- 82 / 2 سيد رحمه الله در اقبال گويد: «بدان که پسين روز عاشوراء بود که حرم حسين عليه‏السلام و دختران و کودکانش اسير دشمن شدند و به اندوه و افسوس و گريه گرفتار آمدند و روز را به حالي به شب آوردند که شرح اندازه دل شکستگي و خواري آنها در توان خامه من نيست و آن شب را بدون حامي و مردان خود غريبانه گذرانيدند و دشمان بي‏نهايت از آن‏ها بي‏زاري جسته و روگرداني کرده و خوارشان مي‏شمردند تا بدين وسيله خود را در نزد عمر بن سعد از دين برگشته و يتيم کننده اطفال محمد صلي الله عليه و آله و سلم و خراشنده جگرها و به عبيدالله بن زياد زنديق و به يزيد بن معاوية کافر که رأس الحاد و عناد بود مقرب نمايند». [...]. گويم: «گويا به پدر و مادر و عزيزان تو چنين گرفتاري رسيده است، نبايد آن را کوچک شمرد و هيچ مسلماني که مقام بزرگزادگان را شناسد نبايد آن را کوچک شمارد. من هم مي‏گويم پسين روز عاشورا که شد بايست و به رسول خدا و اميرالمؤمنين و حسن بن علي و فاطمه زهرا سلام بده و با دلي شکسته و چشمي گريان و زباني سوزناک آن‏ها را بر اين مصائب تسليت بده و از تقصير خود در مصيبت داري عذر بخواه و از آن که مانند عزيز مردگان سوگوار نيستي بخشش بجو، زيرا بيعد است که انسان حق عزاداري اين مصيبت هولناک را ادا کند». کمره‏اي، ترجمه‏ي نفس المهوم، / 180 - 179. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
‍ بسم الله الرحمن الرحیم بأبي من عسکره في يوم الاثنين نهبا، بالجمله، به حکم پسر سعد، آتش در خيمه هاي اهل بيت زدند. شعله‏ي نار بالا گرفت. فرزندان پيغمبر دهشت زده و آسيمه سر از خيمه‏ها بيرون دويدند و با سر و پاي برهنه به جانب مصرع (مصرع: محل افتادن بر زمين.) حسين عليه‏السلام روان گشتند و دوان دوان خود را به قتلگاه رسانيدند و سر و روي را با مشت و سيلي بخستند. زينب عليهاالسلام با صوتي حزين و قلبي کئيب (کئيب: اندوهناک) ندا برداشت که: وا محمداه! صلي عليک مليک السماء، هذا حسين مرمل بالدماء، مقطع الأعضاء و بناتک سبايا. الي الله المشتکي و الي محمد المصطفي و الي علي المرتضي و الي حمزة سيد الشهداء. وا محمداه! هذا حسين بالعراء، يسفي عليه الصبا، قتيل أولاد البغايا. يا حزناه! يا کرباه: اليوم مات جدي رسول الله. يا أصحاب محمداه! هؤلاء ذرية المصطفي، يساقون سوق السبايا. و نيز فرمود: يا محمداه! بنات السبايا و ذريتک مقتلة، تسفي عليهم ريح الصبا و هذا حسين مجزوز الرأس من القفاء، مسلوب العمامة و الرداء. بأبي من عسکره في يوم الاثنين نهبا، بأبي من فسطاطه مقطع العري، بأبي من لا هو غائب فيرتجي و لا جريح فيداوي، بأبي من نفسي له الفداء، بأبي من له الهموم حتي قضي، بأبي من هو العطشان حتي مضي، بأبي من شيبه تقطر بالدماء، بأبي من جده رسول اله السماء، بأبي من هو سبط نبي الهدي، بأبي محمدا المصطفي، بأبي خديجة الکبري، بأبي عليا المرتضي، بأبي فاطمة الزهراء سيدة النساء، بأبي من ردت له الشمس حتي صلي. زينب از در زاري و استغاثت (استغاثة: داد خواستن، ياري طلبيدن.) فرياد برداشت که: «وا محمداه! آفريننده‏ي آسمان بر تو رحمت کناد! اينک حسين است با اعضاي پاره پاره در خون خويش آغشته (آغشته: آميخته.). اينک دختران تواند که مانند اسيران، شکايت و استغاثت به درگاه اله و محمد مصطفي و علي مرتضي و حمزه سيد الشهداء مي‏برند. وا محمداه! اينک حسين است، قتيل اولاد زنا و دستخوش باد صبا. اي قوم! نگران باشيد، مصايب و مکاره مرا. همانا امروز جد من رسول خدا وفات نمود. اي اصحاب رسول خدا! اينک ذريه‏ي رسول خداست که چون اسيران مي‏رانند. يا محمداه! اينک دختران تواند که اسيرانند. اينک فرزندان تواند که مقتول و مهب (مهب: محل وزش باد.) باد صبايند. اينک حسين تست که سرش را از قفا بريده‏اند و سلاح و سلبش را به غارت برده‏اند. پدر و مادرم فداي آن کسي که لشکرش را روز دوشنبه منهوب داشتند. پدر و مادرم فداي آن کس که سراپرده‏اش را نگون آوردند. پدر و مادرم فداي مسافري که اميد مراجعت از براي او نيست و مجروحي که در خور مداوا (مداوا: معالجه.) نتواند بود. جان من فداي آن کس که جان من خاص از براي فداي او است. پدر ومادرم فداي آن کس که در حزن و الم بزيست تا گاهي که درگذشت. پدر و مادرم فداي آن کس که با لب تشنه وداع جهان گفت. پدر و مادرم فداي آن کس که خون فرق مبارکش بر روي و موي بدويد. پدر و مادرم فداي آن کس که جدش رسولخدا و فرزند نبي هدي بود. جانم فداي محمد مصطفي و خديجه‏ي کبري و علي مرتضي و فاطمه‏ي زهرا، سيده‏ي نسا باد، در و مادرم فداي آن کس که آفتاب از براي او بازگشت نمود تا نماز بگذاشت.» چون زينب اين کلمات بگفت، دوست و دشمن به ناله او بناليدند و به هاي هاي بگريستند و هر يک از اهل بيت، جسد شهيدي را در بر کشيدند و زار زار بگريستند. سکينه دختر حسين جسد پاره پاره‏ي پدر را در برکشيد و سينه‏ي خود رابر سينه‏ي مبارک آن حضرت بچسبانيد و به عويل و ناله که دل سنگ خاره را پاره مي‏کرد، مي‏ناليد و مي‏گريست. سپهر، ناسخ التواريخ سيد الشهدا عليه‏السلام، 30 - 28 / 3 @m_h_tabemanesh @zameneashk
مقتل شهادت دو طفل شام غریبان و قال في الايقاد عن مقتل ابن‏العربي: لقد مات طفلان عشية اليوم العاشر من أهل البيت من الدهشة و الوحشة و العطش. قال: فلما ذهبت زينب عليهاالسلام في جمع العيال و الأطفال، فلما جمعتهم اذا بطفلين قد فقدا. فذهبت في طلبهما، فرأتهما معتنقين نائمين، فلما حرکتهما فاذا هما قد ماتا عطشا. و لما سمع بذلک العسکر قالوا لابن سعد: رخص لنا في المازندراني، معالي السبطين، 89 / 2: عنه: الزنجاني، وسيلة الدارين، 344 ، 297 - 296 در کتاب مقتل محمد بن عبد الله حايري روايت است که: چون حضرت امام حسين به زينب وصيت فرموده بود که اطفال آن حضرت را جمع آوري و پرستاري کند بعد از غارت خيمگاه، زينب خاتون به صدد جمع اطفال حرمسرا برآمد که در بيابان متفرق شده بودند. پس رسيد به دو طفل که از خوف دشمنان و تشنگي در پاي درختي وفات يافته بودند و مؤيد آن است حديث: «يا موسي صغيرهم نميتة العطش و کبيرهم جلده منکمش» که در بحار است؛ وليکن بايد از غير اطفال خود سيد الشهداء عليه‏السلام باشند. و الله العالم، ألا لعنة الله علي القوم الظالمين، و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون. بيرجندي، کبريت احمر، / 233. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
خلاصه چند مقتل معتبر درباره شهادت امام حسین ع آلاف التحیة و السلام امام حسين -عليه‏السلام- پس از شهادت طفل شيرخوارش عازم ميدان پيکار شد و پيکارگر طلبيد و اشعاري خواند. هر کس در برابر او مي‏آمد به خاک هلاکت مي‏افتاد و کسي جرئت پيکار با او را نداشت، تا اينکه تعداد بسياري از آنان را کشت، و به مرکز لشکر خويش بازگشت و فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم. عمر بن سعد وقتي صحنه را اينچنين ديد، فرياد برآورد: واي بر شما! آيا مي‏دانيد با چه کسي مي‏جنگيد و با چه شجاعي نبرد مي‏کنيد؟ او فرزند علي بن ابيطالب -عليه‏السلام- است که شجاعان عرب و دليران روزگار را به خاک نيستي مي‏انداخت. پس همگي همدست شويد و دسته جمعي از هر سو بر وي حمله کيند، تا او را به زانو درآوريد. لشکر دشمن بطور دسته جمعي و از هر سو بر امام حسين -عليه‏السلام- تاختند و به سوي او تيرها از کمان رها نمودند. آن گاه پيرامون حضرت را فرا گرفتند و بين او و خيمه‏هاي اهل بيتش فاصله انداختند و حايل شدند، و شماري از دشمنان به سوي خيمه‏ها رفتند. امام حسين -عليه‏السلام- تا اين صحنه را ديد، بانگ بر آنان زد و فرمود: ويحکم يا شيعة آل أبي‏سفيان! ان لم يکن لکم دين و کنتم لا تخافون المعاد، فکونوا أحرارا في دنياکم و ارجعوا الي أحسابکم اذ کنتم أعرابا. واي بر شما اي پيروان آل ابوسفيان! اگر دين نداريد و از روز معاد نمي‏ترسيد، پس در دنياي خود آزادمرد باشيد و به حسب و نسب خويش بازگرديد، زيرا شما عرب هستيد (و عربها غيرت دارند). شمر رو به حضرت کرد و گفت: اي پسر فاطمه! چه مي‏گويي؟ حضرت به او فرمود: من با شما جنگ دارم و نبرد مي‏کنم و شما نيز با من مي‏جنگيد و نبرد مي‏کنيد، پس زنان چه تقصير و گناهي کرده‏اند؟ تا من زنده هستم، نگذاريد که سرکشان شما به اهل و عيال من تعرضي کنند. شمر فرياد زد: اي لشکر! از خيمه‏ها و سراپرده‏ي اين مرد دور شويد و به سوي خودش برويد که به جان خودم سوگند، او حريفي جوانمرد است. پس لشکر دشمن بر آن حضرت حمله کردند و او نيز مانند شيري خشمناک بر آنان حمله مي‏نمود و آنها را به خاک مي‏انداخت، تا سرانجام به خاطر تشنگي بسيار به سوي شريعه و شط فرات رفت. لشکر دشمن بر حضرت حمله کردند و نگذاشتند که او به سوي آب فرات برود. ولي حضرت صفوف دشمن را شکافت و خودش را با اسب به آب رساند. اسب حضرت نيز سخت تشنه بود و سر در آب گذاشت تا آب بياشامد. در اين هنگام امام حسين -عليه‏السلام- فرمود: أنت عطشان و أنا عطشان. والله، لاذفت الماء حتي تشرب. (اي اسب!) تو تشنه‏اي و من نيز تشنه‏ام. سوگند به خدا من آب نمي‏آشامم تا هنگامي که تو آب بياشامي. گويي اسب، سخن حضرت را فهميد و سر از آب بيرون آورد و آب نياشاميد، يعني من در آشاميدن آب بر تو پيشي نمي‏گيرم. حضرت به اسب خود فرمود: آب بياشام، من نيز آب مي‏آشامم. حضرت مشتي آب براي حيوان برداشت تا بياشامد، که ناگاه سواري فرياد زد: يا أباعبدالله! تتلذذ بشرب الماء و قد هتک حرمک. اي اباعبدالله! تو آب مي‏آشامي و حال آنکه لشکر به سراپرده و خيمه‏هاي تو مي‏روند و هتک حرمت تو مي‏کنند. امام حسين -عليه‏السلام- تا اين سخن را شنيد، آب را ريخت و با شتاب از شريعه‏ي فرات بيرون آمد و بر لشکر دشمن حمله کرد و خود را به خيمه‏ها رساند. اما معلوم شد که کسي متعرض خيمه‏ها نشده و فريبي در کار بوده است. حضرت دوباره با اهل بيت خود خداحافظي کرد و آنان را به صبر و شکيبايي دعوت نمود و به آنها وعده‏ي ثواب و پاداش داد و فرمود تا چادر اسيري به سر کنند و آماده‏ي بلا و مصيبت شوند. و همچنين به آنان فرمود: بدانيد خداي بزرگ، شما را حفظ و حمايت مي‏کند و از شر دشمنان نجات مي‏دهد و عاقبت کار شما را ختم به خير مي‏نمايد و دشمنانتان را به انواع بلاها عذاب مي‏کند و در برابر آن به شما انواع نعمتها و بخششها را عطا مي‏نمايد. پس مواظب باشيد که زبان به شکايت نگشاييد و سخني نگوييد که از قدر و منزلت شما بکاهد. حضرت اين سخنان را فرمود و دوباره به سوي لشکر دشمن رفت و بر آنان حمله کرد. لشکر نيز از هر سو او را تيرباران کردند، به گونه‏اي که سينه‏ي حضرت از تعداد زياد تيرها مانند خارپشت شد. فوقف يستريح ساعة و قد ضعف عن القتال. فبينما هو واقف اذ أتاه حجر فوقع في جبهته، فأخذ الثوب ليمسح الدم عن وجهه فأتاه سهم محدد مسموم له ثلاث شعب فوقع السهم في صدره و في بعض الروايات علي قلبه.... امام حسين (ع) در حالي که توان کارزار نداشت درنگي کرد تا استراحتي کند، که ناگاه يکي از دشمنان سنگي به سوي حضرت انداخت و به پيشاني مبارک حضرت خورد و خون از پيشاني بر صورت نازنينش جاري شد. حضرت جامه‏اي برداشت تا چشم و صورت خود را از خون پاک نمايد که ناگهان تيري زهرآلود و سه شعبه بر سينه‏ي مبارکش - و به گفته‏اي بر قلب مبارکش - نشست و از پشت بيرون آمد. حضرت در اين حال فرمود:
بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله. آن گاه امام حسين -عليه‏السلام- سر به آسمان برد و عرض کرد: الهي! انک تعلم انهم يقتلون رجلا ليس علي وجه الأرض ابن نبي غيره. ثم أخذ السهم فأخرجه من قفاه. اي خداي من! تو مي‏داني اين گروه مردي را مي‏کشند که بر روي زمين پسر پيغمبري جز او نيست. سپس حضرت دست برد و آن تير را از پشت بيرون کشيد. فانبعث الدم کالميزاب، فوضع يده علي الجرح فلما امتلأت رمي به الي السماء. (از جاي تير) خون مانند ناودان سرازير شد. حضرت دست خود را زير جاي جراحت گرفت و چون از خون پر شد، آن را به سوي آسمان پاشيد (و از آن خون شريف قطره‏اي به سوي زمين برنگشت). دوباره کف دست خود را از خون پر کرد و به سر و صورت و محاسن خود کشيد و فرمود: هکذا أکون حتي القي جدي رسول الله و أنا مخضوب بدمي و أقول: يا رسول الله! قتلني فلان و فلان. من با سر و صورت خون آلود خواهم بود تا اينکه جدم پيامبر خدا (ص) را ديدار کنم و نام قاتلان خود را به او بگويم. در اين هنگام ضعف و ناتواني بر آن حضرت چيره شد و از کارزار باز ايستاد، تا آنکه مالک بن يسر به حضرت دشنام داد و با شمشير خود ضربه‏اي بر سر مبارک امام حسين -عليه‏السلام- زد: کان عليه قلنسوة فقطعها حتي وصل السيف الي رأسه فأدماه فامتلأت القلنسوة دما. به گونه‏اي که کلاه آن حضرت شکافته شد و شمشير به سر مقدسش رسيد و خون از آن جاري گشت، به حدي که آن کلاه پر از خون شد. حضرت در حق او نفرين کرد و سپس آن کلاه پر خون را از سر مبارک انداخت و دستمالي گرفت و زخم سر را بست و کلاه ديگري بر سر گذاشت و عمامه‏اي بر آنبست. لشکر دشمن لحظه‏اي از جنگ با حضرت درنگ نمودند، ولي دوباره پيرامون او را فراگرفتند. در اين هنگام عبدالله بن الحسن - عليهماالسلام - بيرون آمد (و به گونه‏اي که پيش از اين گفته شد به شهادت رسيد.) سيد بن طاووس و ديگران گفته‏اند که پس از اين، حضرت سيد الشهداء -عليه‏السلام- فرمود: براي من جامه‏اي بياوريد که کسي براي پوشيدن، رغبتي در آن نداشته باشد و آن را زير جامه‏هايم بپوشم تا پس از مرگم کسي آن جامه را از تن من بيرون نياورد. جامه‏اي براي حضرت آوردند که کوچک و تنگ بود، حضرت فرمودند: اين جامه‏ي اهل ذمه و ذلت است. جامه‏اي بزرگتر از اين بياوريد. پس جامه‏اي بزرگتر آوردند و حضرت آن را پوشيد. به روايت سيد بن طاووس جامه‏ي کهنه‏اي آوردند. حضرت چند جاي آن جامه را پاره کرد تا از قيمت افتاد و بي‏ارزش شد و آن را در زير جامه‏هاي خود پوشيد: فلما قتل عليه‏السلام جردوه منه. اما چون امام حسين -عليه‏السلام- به شهادت رسيد، آن جامه‏ي کهنه را نيز از تن حضرت بيرون آوردند. شيخ مفيد - رحمت الله عليه - فرموده است که آن حضرت گر چه از بسياري زخم و جراحتها سنگين شده بود، ولي با اين حال بر دشمنان حمله مي‏کرد و آنان را به چپ و راست پراکنده مي‏نمود. شمر که اين صحنه را ديد، دستور داد تا حضرت را دوباره تيرباران کنند. آن قدر او را تيرباران کردند تا از جنگ باز ايستاد و لشکر دشمن در برابرش توقف نمودند. حضرت زينب - عليهاالسلام - که چنين ديد، بر در خيمه آمد و بر عمر بن سعد فرياد کشيد و به او فرمود: ويحک يا عمر! أيقتل ابوعبدالله و أنت تنظر اليه؟ اي عمر! واي بر تو، حضرت اباعبدالله را مي‏کشند و تو به آن مي‏نگري؟ عمر سعد پاسخي نداد و به روايت طبري اشکش جاري شد و صورت خود را از سوي حضرت زينب - عليهاالسلام - برگرداند. سپس حضرت زينب - عليهاالسلام - رو به لشکر دشمن کرد و فرمود: ويحکم! ما فيکم مسلما؟ واي بر شما! آيا مسلماني در ميان شما نيست؟ ولي هيچ کس پاسخ او را نداد. سيد بن طاووس - رحمت الله عليه - روايت کرده است: در اين هنگام که امام حسين - عليه‏السلام- توان کارزار نداشت، صالح بن وهب المزني (اليزني) از کنار حضرت آمد و با قدرت تمام نيزه‏اي بر پهلوي مبارکش زد: فسقط الحسين عليه‏السلام‏عن فرسه الي الأرض علي خده الأيمن. پس امام حسين -عليه‏السلام- چنان از روي اسب افتاد که با طرف راست صورت مبارکشان بر زمين فرود آمد. آن گاه حضرت فرمود: بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله صلي الله عليه و آله. حضرت دوباره برخاست و ايستاد. حضرت زينب - عليهاالسلام - که تمام نگاهش به برادر بود، چون اين صحنه را ديد، از در خيمه بيرون دويد و فرياد زد: وا أخاه! وا سيداه! وا أهل بيتاه! ليت السماء أطبقت علي الأرض و ليت الجبال تدکدکت علي السهل. اي کاش آسمان خراب مي‏شد و بر زمين مي‏افتاد! اي کاش کوهها از هم مي‏پاشيد و بر روي بيابانها پراکنده مي‏شد! راوي مي‏گويد: شمر بن ذي الجوشن لشکر خود را صدا زد و گفت: براي چه ايستاده‏ايد و انتظار مي‏کشيد؟ چرا کار حسين را تمام نمي‏کنيد؟ آن گاه همگي بر امام حسين - حمله بردند، تا او را از پاي درآوردند.
‍ در روايت ابن‏شهرآشوب است که تير به سينه‏ي مبارک حضرت رسيد. آن حضرت بر زمين افتاد و خون مقدسش را با کف دست خود گرفت و بر سر خود ريخت. عمر سعد به مردي که در طرف راست او بود، گفت: از اسب پياده شو و به سوي حسين برو و کار او را تمام کن. خولي چون اين سخنان را شنيد، براي کشتن حضرت بر آن مرد پيشي گرفت. اما هنگامي که پياده شد تا سر مبارک آن حضرت را از بدن جدا کند، لرزشي بدن او را فراگرفت و نتوانست اين کار را بکند. شمر ملعون به او گفت: خدا بازويت را قطعه قطعه کند! چرا مي‏لرزي؟ و نزل شمر اليه فذبحه. پس خود شمر سر مقدس آن حضرت را از بدن جدا کرد. سيد بن طاووس و ابن‏نما و برخي ديگر گفته‏اند که سنان ابن‏انس سر مقدس آن حضرت را از بدن جدا کرد. در اين هنگام غبار زيادي که سياه و تاريک بود، در هوا پيدا شد و باد سرخي وزيدن گرفت، و چنان هوا تيره و تار شد که هيچ کس ديگري را نمي‏ديد. مردم منتظر عذاب بودند، تا اينکه پس از مدتي هوا روشن شد و تاريکي آن برطرف گرديد. از امام صادق - روايت شده است: هنگامي که امام حسين -عليه‏السلام- شهيد شد، لشکريان شخصي را ديدند که ناله و فرياد مي‏کند. به او گفتند: اي مرد بس کن! اين همه ناله و فرياد براي چيست؟ در پاسخ گفت: چگونه ناله و فرياد نکنم و حال آنکه پيامبر خدا - صلي الله عليه و آله - را مي‏بينم که ايستاده است و گاهي به آسمان و گاهي به محل کارزار شما نگاه مي‏کند، و من مي‏ترسم که خدا را بخواند و نفرين کند و همه‏ي اهل زمين را هلاک نمايد و من هم در ميان ايشان هلاک شوم. برخي لشکريان گفتند که اين مرد، ديوانه است و سخن سفيهانه مي‏گويد، و گروهي ديگر که به آنها «توابين» مي‏گويند، از اين سخنان متنبه شدند و گفتند به خدا سوگند، ستمي بزرگ به خويشتن کرديم و سرور جوانان اهل بهشت را کشتيم. آن گاه همان جا توبه کردند و سپس بر ابن‏زياد خروج نمودند وقيام کردند. راوي از امام صادق -عليه‏السلام- پرسيد که آن فرياد کننده چه کسي بود؟ حضرت فرمود: ما او را به جز جبرئيل کس ديگري نمي‏دانيم. منتهي الآمال، ص 468-459 و نفس المهموم، ص 371-351. ؛ سرشگ خوبان، عبدالرحيم موگهي ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk 3 روایت بردن انگشت و انگشتر توسط ساربان روايت‏شده است: يکي از شتربانان کاروان حسيني پس از شهادت امام، به طمع‏ برداشتن بند زير جامه آن حضرت، دوباره به مقتل آن امام بازگشت و آن حضرت را سربريده و خونين يافت. دست برد تا آن بند را بردارد، که دست امام برآمد و بر دست او زد و مانع شد.کاردي در آورد و انگشت‏ يا دست‏ حضرت را بريد تا آن بند را برگيرد.امام‏ دست چپ را برآورد، دست چپ را هم بريد.[1] اين شخص، بعدا چهره‏اش سياه شد و در راه مکه فرياد برمي‏آورد که: «ايها الناس!دلوني علي اولاد محمد».[2] اي مردم! مرا به فرزندان محمد راهنمايي کنيد. نام او را «بريدة بن‏ وائل‏» گفته‏اند. اين قضيه به صورتهاي ديگر هم در برخي کتب نقل شده است،[3] از جمله‏ درباره کسي به نام ابحر بن کعب، که لباس از تن آن حضرت درآورد و او را عريان نهاد. بعدا دستانش مثل دو چوب خشک، خشکيد.[4] اما نمي‏توان به صحت آنها اطمينان يافت. در نقلها، گاهي قضيه انگشت و انگشتر هم آمده است و اينکه، بجدل بن سليم انگشت را با انگشتر قطع کرد و انگشتر را به غارت برد.[5] . فرهنگ عاشورا / جواد محدثي [1] اثبات الهداة، ج 5، ص 205. [2] ناسخ التواريخ، ج 4، ص 19، به نقل از «مدينة المعاجز». [3] همچون: بحار الانوار، ج 45، ص 311، معالي السبطين، ج 2، ص 61. [4] اثبات الهداة، ج 5، ص 201. [5] عوالم (امام حسين)، ص 302. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
4 شام غريبان در لغت، به معناي شب مردم غريب و از يار و ديار دور افتاده است، شام مسافران که‏وحشتناک مي‏باشد.شام غريبان گرفتن: زاري کردن به درد، چنانکه بر وفات کسي گريستن‏و غم نمودن. شب اول وفات کسي براي خانواده آن کس، شب يازدهم محرم و عزاداري ‏بعد از آن شب.[1] در اصطلاح، به مراسم سوگواري شبانه در شب يازدهم محرم گفته‏مي‏شود که مردم به صورت دو گروه مجزا، پس از غروب آفتاب عاشورا در مسجدها و تکيه‏ها، با خواندن نوحه‏هاي غمگين، ياد اسراي اهل بيت را گرامي مي‏دارند.اين برنامه، اغلب با در دست داشتن شمعهايي و در شب تاريک يازدهم محرم انجام مي‏گيرد و بيشتراز کودکان و نونهالان در اين سوگواري تمثيلي استفاده مي‏شود.ياد کردي است از آوارگي ‏اهل بيت امام حسين‏ «ع‏» و کودکان باز مانده از شهداي کربلا که در غروب عاشورا، بي‏پناه و درمانده، در ظلمت اندوهبار شب، در دشت و بيابان کربلا به سر آوردند.در اين شب، «مراسمي ساده و غم‏انگيز بر پا مي‏شود و عزاداران با لباسهاي سياه و شمعي افروخته در دست گرفته، کاه بر سر مي‏پاشند و نوحه‏هاي غم‏انگيز مي‏خوانند و دسته دسته در معابرحرکت مي‏کنند و هر چند قدم، مدتي مي‏نشينند و مي‏گريند، آرام و غمناک.در اين مراسم ‏بکلي سينه زني نمي‏شود و علم و بيرق نيز حرکت داده نمي‏شود».[2] . فرهنگ عاشورا / جواد محدثي [1] لغت‏نامه، دهخدا. [2] تعزيه در ايران، صادق همايوني، ص 289. ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk
5 رحلت دو تن از اطفال اهل بيت پس از آتش زدن خيام حرم و حمله وحشيانه گرگان و سگان کوفه و شام به مخدرات و اطفال بي‏پناه حضرت سيد الشهداء عليه‏السلام طبيعتا هر يک از اطفال و بانوان براي مصون ماندن از آسيب آن درندگان خونخوار بطرفي گريخته و متفرق شدند و پس از خاموش شدن آتش و دور شدن آن نااصلان و بي‏غيرتان از آن محوطه چطور اهل بيت و بانوان و اطفال خردسال دوباره جمع شدند و دور هم حلقه زدند، مدرک و ماخذ معتبري نديدم که آن را تشريح و توضيح داده باشد تنها در يکي از کتب ارباب مقاتل مقاله‏اي ديدم که از کتاب بحر المصائب نقل کرده و آن اينست: در شب پرتعب يازدهم عليا مکرمه زينب عليهاالسلام فضه خاتون را نشانيد يکان يکان اطفال برادر را جمع آوري کرد و به دست فضه خاتون سپرد ولي ديد دو طفل از اطفال نيستند، ناله از دل برکشيد که اي واي بر دل زينب عجب وصيت برادرم را به عمل آوردم، ديشب که شب عاشوراء بود برادرم با من وصيت اطفال را داشت امروز هم در وقت وداع عمده سفارشش درباره ايتام صغير بود، سپس خطاب به خواهرش نمود و فرمود: خواهرم ام‏کلثوم امروز همه مبتلا بوديم نميدانم اين دو طفل کجا رفته‏اند، آيا زنده‏اند يا مرده‏اند؟ پس حضرت زينب و ام‏کلثوم سلام الله عليها هر دو سر در بيابان گذاشته به هر طرفي سراغ اين دو طفل را گرفتند تا به تلي رسيدند که روي آن خار مغيلان روئيده بود و در زير بوته آن خار آن دو طفل يتيم را ديدند که دست در گردن يکديگر انداخته، صورت به صورت هم گذاشته آن قدر گريه کرده‏اند که زمين از اشگ چشمشان گل شده عليا مخدره حضرت زينب سلام الله عليها خواهر را طلبيد، هر دو ببالين ايشان نشستند قدري گريستند، سپس حضرت زينب سلام الله عليها فرمود: خواهر گريه ثمري ندارد برخيز يکي را تو بردار و ديگري را من برميدارم اما آهسته بلند کن مبادا از خواب بيدار شوند زيرا گرسنه و تشنه‏اند ولي همينکه ايشان را بلند کردند ديدند هر دو از دنيا رفته‏اند، خداوند متعال در روضه‏اي که براي جناب موسي کليم عليه‏السلام خواند فرمود: يا موسي صغيرهم يميته العطش و کبيرهم جلده منکمش گويا همين اطفال صغير باشند که از تشنگي مرده‏اند مقتل مدینه تا مدینه ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanesh1 لینک مقتل ضامن اشک پاسخ به شبهات @zameneashk