الْمُسْلِمِينَ حَتَّى كَانَ مِنْ أَمْرِي مَا رَأَيْتَ وَ مَا شَاهَدْتَ وَ مَا شَعَرَ أَحَدٌ بِي بِأَنِّي ابْنَةُ مَلِكِ الرُّومِ إِلَى هَذِهِ الْغَايَةِ سِوَاكَ وَ ذَلِكَ بِاطِّلَاعِي إِيَّاكَ عَلَيْهِ وَ قَدْ سَأَلَنِي الشَّيْخُ الَّذِي وَقَعْتُ إِلَيْهِ فِي سَهْمِ الْغَنِيمَةِ عَنِ اسْمِي فَأَنْكَرْتُهُ وَ قُلْتُ نَرْجِسُ فَقَالَ اسْمُ الْجَوَارِي فَقُلْتُ الْعَجَبُ أَنَّكِ رُومِيَّةٌ وَ لِسَانُكِ عَرَبِيٌّ قَالَتْ بَلَغَ مِنْ وُلُوعِ جَدِّي وَ حَمْلِهِ إِيَّايَ عَلَى تَعَلُّمِ الْآدَابِ أَنْ أَوْعَزَ إِلَيَّ امْرَأَةَ تَرْجُمَانٍ لَهُ فِي الِاخْتِلَافِ إِلَيَّ فَكَانَتْ تَقْصُدُنِي صَبَاحاً وَ مَسَاءً وَ تُفِيدُنِي الْعَرَبِيَّةَ حَتَّى اسْتَمَرَّ عَلَيْهَا لِسَانِي وَ اسْتَقَامَ قَالَ بِشْرٌ فَلَمَّا انْكَفَأْتُ بِهَا إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى دَخَلْتُ عَلَى مَوْلَانَا أَبِي الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيِّ ع فَقَالَ لَهَا كَيْفَ أَرَاكِ اللَّهُ عِزَّ الْإِسْلَامِ وَ ذُلَّ النَّصْرَانِيَّةِ وَ شَرَفَ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ ص قَالَتْ كَيْفَ أَصِفُ لَكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي قَالَ فَإِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُكْرِمَكِ فَأَيُّمَا أَحَبُّ إِلَيْكِ عَشَرَةُ آلَافِ دِرْهَمٍ أَمْ بُشْرَى لَكِ فِيهَا شَرَفُ الْأَبَدِ قَالَتْ بَلِ الْبُشْرَى قَالَ ع فَأَبْشِرِي بِوَلَدٍ يَمْلِكُ الدُّنْيَا شَرْقاً وَ غَرْباً وَ يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً قَالَتْ مِمَّنْ قَالَ ع مِمَّنْ خَطَبَكِ رَسُولُ اللَّهِ ص لَهُ مِنْ لَيْلَةِ كَذَا مِنْ شَهْرِ كَذَا مِنْ سَنَةِ كَذَا بِالرُّومِيَّةِ قَالَتْ مِنَ الْمَسِيحِ وَ وَصِيِّهِ قَالَ فَمِمَّنْ زَوَّجَكِ الْمَسِيحُ وَ وَصِيُّهُ قَالَتْ مِنِ ابْنِكَ أَبِي مُحَمَّدٍ قَالَ فَهَلْ تَعْرِفِينَهُ قَالَتْ وَ هَلْ خَلَوْتُ لَيْلَةً مِنْ زِيَارَتِهِ إِيَّايَ مُنْذُ اللَّيْلَةِ الَّتِي أَسْلَمْتُ فِيهَا عَلَى يَدِ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ أُمِّهِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع يَا كَافُورُ ادْعُ لِي أُخْتِي حَكِيمَةَ فَلَمَّا دَخَلَتْ عَلَيْهِ قَالَ ع لَهَا هَا هِيَهْ فَاعْتَنَقَتْهَا طَوِيلًا وَ سُرَّتْ بِهَا كَثِيراً فَقَالَ لَهَا مَوْلَانَا يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ أَخْرِجِيهَا إِلَى مَنْزِلِكِ وَ عَلِّمِيهَا الْفَرَائِضَ وَ السُّنَنَ فَإِنَّهَا زَوْجَةُ أَبِي مُحَمَّدٍ وَ أُمُّ الْقَائِمِ ع
📚 كمال الدين، ج2، ص: 424
ادامه مطلب(ترجمه)👇👇
#ولادت_حضرت_مهدی_عج
🔰آنچه در باره نرجس مادر قائم روايت شده است كه نامش مليكه دختر يوشع بن قيصر ملك است
📝 ابو الحسين بن محمد بن يحيى شيبانى گويد در سال 286 وارد كربلا شدم و قبر غريب رسول خدا را زيارت كردم و ببغداد برگشتم و در هنگام گرما كه آسمان تافته بود بمقابر قريش رفتم و چون بمشهد امام كاظم عليه السلام رسيدم و تربت رحمت بار او را كه در بساتين آمرزش جاى دارد استشمام كردم با اشكهاى پياپى و نالههاى دمادم بر او گريستم و اشك هر دو چشم مرا گرفته بود و چيزى نميديدم چون اشكم خشك شد و نالهام قطع گرديد ديده گشودم پيرمردى در برابرم بود پشت خميده هر دو شانه كوژ شده پيشانى و هر دو كفش پينه سجده داشت و با ديگرى كه در سر قبر با او بود ميگفت اى برادر زاده عمويت بوسيله اسرار علوم شريفى كه جز سلمان نداشت و آن دو سيد بوى سپردند شرف بزرگى دريافته است عمويت نزديك وفات رسيده و روزهاى آخر عمر را ميگذراند و از اهل ولايت كسى را ندارد كه اسرار خود را بوى سپارد، من با خود گفتم هميشه رنج و تعب ميكشم و سوار شتر و استر براى دانش از اين سو بآن سو ميروم و اكنون گوشم از اين شيخ سخنى ميشنود كه دلالت بر علم جسيم و آثار عظيمى دارد گفتم ايشيخ آن دو سيد كيستند؟ گفت آن دو ستاره كه در سر من رأى بخاك خفتند گفتم من بموالات و شرافت محل اين دو بزرگوار در مقام امامت و وراثت سوگند ميخورم كه در طلب علم آنها و جوياى آثارشان هستم و از جان خود سوگندهاى مؤكد ميخورم كه اسرار آنها را نگهدارم گفت اگر در آنچه گوئى راست و درستى آنچه همراه خود از آثار و اخبار آنان دارى بياور چون كتب مرا وارسيد و روايات آنها را يافت گفت راست گفتى من بشر بن سليمان نخاس از نسل ابو ايوب انصاريم، يكى از دوستان ابى الحسن و ابى محمد (امام دهم و يازدهم) ميباشم و در سر من رأى همسايه آنها بودم گفتم برادر خود را بذكر پارهاى از آنچه از كرامات آنها ديدى گرامى دار گفت
✨مولايم ابو الحسن على بن محمد عسكرى مسائل بنده فروشى را بمن آموخت و جز باجازه او خريد و فروش نميكردم و از موارد شبهه كناره گير بودم تا معرفت من در باره آن كامل شد و فرق ميان حلال و حرام را نيكو دانستم،
يك شب در خانه خود بودم و پاسى از شب گذشته بود كه كسى درب منزل كوفت شتابانه پشت در دويدم كافور خادم را ديدم كه فرستاده مولايم ابو الحسن بود و مرا خدمت آن حضرت دعوت كرد؛ من جامه پوشيدم و خدمت او رسيدم و ديدم در پشت پرده با پسرش ابو محمد و خواهرش حكيمة گفتگو دارد چون نشستم فرمود اى بشر تو از سران انصارى و ولايت ائمه هميشه پشت در پشت در ميان شما بوده و شما مورد اعتماد ما خانواده هستند و من ميخواهم شرف يكى از اسرار امامت را بهره تو گردانم و تو را براى خريدن يك كنيزى گسيل دارم، آن حضرت نامهاى بخط و زبان رومى نوشت و بست و مهر آن را بآن زد و كيسه زردى كه يك صد و هشت اشرفى در آن بود آورد آنها را بمن داد، فرمود اينها را بگير و برو بغداد و ظهر فلان روز در معبر نهر فرات حاضر شو در اطراف تو زورقهاى اسيران ميرسند و خريداران و وكلاء افسران بنى عباس دور آنها را ميگيرند و جمعى از جوانان بغداد هم مى آيند، چون چنين ديدى دورا دور بنده فروشى بنام عمر بن يزيد نخاس تا آخر روز پاس بده و چون كنيزى را كه صفات چنين و چنان دارد و دو پارچه حرير نازك پوشيده است براى فروش بيرون آورد از گشودن رو و لمس خريدار و اطاعت آنان سرباز زند و از پشت رو بند نازكى كه
دارد بطالب خود بنگرد و در او تامل كند، بنده فروش او را بزند و او بزبان رومى ناله و زارى كند و بدان كه ميگويد واى از هتك ستر من برخى از خريداران گويد من او را به سيصد دينار ميخرم زيرا عفت او باعث مزيد رغبت من شده در جوابش گويد به زبان عربى اگر در لباس سليمان و كرسى سلطنت او جلوه كنى من به تو رغبتى ندارم ملاحظه مال خود را داشته باش بنده فروش گويد چاره چيست؟ بايد تو را فروخت،
آن جاريه گويد چه شتابى دارى بايد در انتظار يك خريدارى باشى كه دل من به امانت او اطمينان يابد در اين وقت تو برو نزد عمر بن يزيد نخاس و به او بگو من نامه سر بستهاى از يكى از اشراف دارم كه به زبان رومى و خط رومى كرم وفا و بزرگوارى و سخاوت خود را نوشته اين نامه را به او بده تا در اخلاق نويسنده آن انديشه كند، اگر او را پسنديد و راضى شد من وكيلم و او را ميخرم،
🌸💫🌸بشر بن سليمان گويد همه دستورات مولاى خود را انجام دادم درباره خريد آن كنيز و چون نامه بدست او رسيد و خواند بسختى گريست و به عمر بن يزيد گفت مرا به صاحب اين نامه بفروش و سوگندهاى شديد خورد كه اگر او را به صاحب نامه نفروشد خود را ميكشد و در بهاى او گفتگو كردم تا به همان مقدار از اشرفى رسيد كه مولاى من با من در دستمال از وى همراه كرده بود آنها را از من دريافت كرد و من هم كنيز را كه روى شاد و خندانى داشت از او گرفتم و او را به حجرهاى كه در بغداد منزلم بود بردم به محض آن كه در آن حجره وارد شد نامه مولايم را از جيب خود در آورد و بوسيد و به گونهها و چشمان خود كشيد و به بدن خود ماليد و من از روى تعجب به او گفتم تو نامه كسي را ميبوسى كه او را نميشناسى؟ گفت اى درمانده و سست معرفة به مقام پيغمبرزادگان به من گوش كن و دل به سوى من دار
💫🌸💫من مليكه دختر يوشعا بن قيصر روم و مادرم از نژاد حواريين مسيح شمعون است من براى تو داستان بسيار عجيبى نقل كنم، جدم قيصر روم ميخواست مرا در سن سيزده سالگى به برادرزادهاش تزويج كند، در كاخش انجمنى بدين صورت تشكيل داد
1- از اولاد حواريين و كشيشان و رهبانان 300 تن
2- از رجال و بزرگان كشور روم 700
3- از دانشمندان و افسران قشون و سرهنگان لشكرى و سران عشائر 4000
4- تخت زيبائى كه از انواع جواهر و دانههاى قيمتى ساخته شده بود در صحن كاخ بالاى چهل پله قرار داد و برادرزاده خود را بر آن نشانيد چون برادرزادهاش را بالاى تخت نشانيد و صليبها اطرافش افراشته شدند و كشيشها به دعا ايستادند و انجيلها را گشودند يكباره همه صليبها سرنگون شدند و به زمين افتادند و ستونها از جا در رفتند و سرنگون گرديدند و آنكه بر تخت بود به زمين خورد و بيهوش شد، رنگ از روى كشيشها پريد و بلرزه افتادند و بزرك آنها به جدم گفت ما را از ملاقات اين نحسيها كه دلالت بر زوال دين مسيحى و مذهب ملكانى دارد معاف دار و جدم از اين پيشامد فال بد زد و به كشيشها گفت بار ديگر اين ستونها را بر پا داريد و صليبها را برافرازيد و برادر اين بخت برگشته و طالع سوخته را بياوريد تا اين دختر را به او تزويج كنم و نحس او را به سعد آن ديگرى دفع كنم چون دوباره مجلس جشن فراهم كردند همان پيشامد براى دومى تكرار شد و مردم پراكنده شدند و جدم قيصر اندوهناك شد و درون كاخ خود رفت و پردهها را انداخت.
💫🌸💫من در آن شب خواب ديدم كه حضرت مسيح و شمعون الصفا و جمعى از حواريون در كاخ جدم انجمن شدند و در همان جا كه جدم تخت زده بود منبرى نصب كردند كه از بلندى سر به آسمان كشيده بود و محمد (ص) با جمعى جوانان و شمارى از پسرانش بر آنها وارد شد حضرت مسيح به استقبال او برخاست و آن حضرت بوى گفت يا روح اللَّه من آمدم از وصيت شمعون دخترش مليكا را براى اين پسرم خواستگارى كنم و بدست خود اشاره بابى محمد صاحب اين نامه كرد
✨مسيح به شمعون متوجه شد و فرمود شرافت نزد تو آمده است رحم خود را به رحم رسول اللَّه پيوند كن عرض كرد بچشم و بالاى آن منبر رفت و محمد خطبه خواند و مرا به پسرش تزويج كرد و فرزندان محمد گواه بودند و حضرت مسيح و حواريون هم گواه بودند و چون از خواب بيدار شدم ترسيدم اگر خوابم را به پدر و جدم بگويم مرا بكشند آن را در دل نهان كردم و سينهام از عشق ابى محمد پرشد تا دست از خوردن و نوشيدن كشيدم و دچار ضعف گرديدم و تنم باريك شد و سخت بيمار شدم، در شهرهاى روم پزشكى نماند كه جدم آن را بالين من نياورد و درمان مرا از او نخواست چون نوميد شد به من گفت اى نور چشمم خواهشى در اين دنيا دارى كه آن را برآورم؟ گفتم همه درى به روى من بسته شده كاش شكنجه را از اسيران مسلمانى كه زندانى هستند برميداشتى و آنها را آزاد ميكردى شايد مسيح و مادرش از اين راه بمن شفا و عافيت ميدادند
و چون جدم اين كار را كرد من خود را وادار كردم و اظهار صحت نمودم و اندكى غذا خوردم و جدم بسيار خرسند شد و اسيران را عزت و احترام كرد
🌸💫🌸و بعد از چهار شب ديگر سيدة النساء را بخواب ديدم كه بهمراهى مريم و هزار كنيز بهشتى از من ديدن كرد، مريم فرمود اين سيده زنان و مادر شوهرت ابى محمد است، من به او چسبيدم و گريستم و شكايت كردم كه ابى محمد به ديدنم نمي آيد حضرت فاطمه س فرمود تا تو مشرك باشى و بدين نصارائى پسرم ابو محمد به ديدنت نمي آيد و اين خواهرم مريم است كه از دين تو به خدا بيزارى مي جويد اگر ميل به رضاى خداى عز و جل و رضاى مسيح و مريم از خود دارى و مشتاق ديدار ابى محمد از خود ميباشى بگو اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا رسول اللَّه چون اين كلمه را گفتم سيده النساء مرا به سينه خود چسبانيد و دلم را خوش كرد و فرمود اكنون انتظار ديدار ابى محمد را داشته باش كه من او را نزد تو روانه ميكنم.
من از خواب بيدار شدم و ميگفتم وا شوقاه براى ديدار ابى محمد چون شب آينده رسيد ابو محمد به خوابم آمد و او را ديدم گويا گفتم اى دوست عزيزم به من جفا كردى پس از آن كه همه دل مرا به عشق خود مبتلا كردى، فرمود تاخير من براى شرك تو بود حال كه اسلام آوردى هر شب از تو ديدن كنم تا وقتى خدا وصال عيانى را ميسر كرد و بعد از آن ديگر ديدار او تا كنون از من قطع نشده .
بشر گويد به او گفتم چگونه در ميان اسيران افتادى؟
💫🌸💫گفت يك شب ابى محمد به من گفت جدت لشكرى به جنك مسلمانان در فلان روز گسيل ميدارد و خود هم دنبال آنها ميرود و لازم است بصورت كنيزان درآئى و بطور ناشناس با جمعى كنيزكان از فلان راه بروى من عمل كردم و پيشقراولان لشكر اسلام به ما برخوردند تا كارم باينجا رسيد كه ديدى و شنيدى و تا كنون كسى نفهميده است كه من دختر قيصر روم هستم ، جز تو كه خودم برايت نقل كردم و آن شيخى كه من در سهم غنيمت او افتادم نامم را پرسيد من پنهان داشتم و گفتم نامم نرجس است گفت بنام كنيزان ماند گفتم عجب دارم كه تو رومى هستى و بزبان عربى سخن ميكنى؟ گفت جدم بسيار در آموختن ادبيات به من حريص بود و زنى كه مترجم عربى بود گماشت تا هر صبح و شام نزد من مىآمد و به من عربى مىآموخت تا زبانم بر آن عادت كرد.
✨بشر گويد چون او را بسر من راى رسانيدم و خدمت امام حسن عسكرى بردم فرمود چطور خدا عزت اسلام و ذلت نصرانيت را به تو نمود و شرافت خاندان پيغمبر را به تو ارائه داد؟
عرض كرد يا ابن رسول اللَّه چيزى را كه خود بهتر ميدانى من چطور بيان كم آن حضرت فرمود من ميخواهم به تو احترامى كنم كدام را دوستتر دارى ده هزار درهم يا مژدهاى كه در آن شرافت ابديست؟
عرض كرد البته شرافت را
🌸💫🌸فرمود تو را مژده باد به پسرى كه مالك شرق و غرب گردد و زمين را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از جور و ستم شده باشد،
عرض كرد از كى؟ فرمود از چه كسى رسول خدا (ص) در شب فلانى در فلان ماه از فلان سال رومى تو را خواستگارى كرد؟
عرض كرد از مسيح و وصى او، فرمود مسيح و وصى او تو را بكه تزويج كردند؟
عرض كرد بپسرت ابى محمد؟
فرمود او را ميشناسى؟ گفت از آن شب كه مسلمان شدم هر شب در خدمت او بودم، امام دهم فرمود اى كافور خواهرم حكيمه را نزد من دعوت كن، چون خدمت او رسيد فرمود اين است همان حكيمه او را مدتى در آغوش كشيد و بسيار با او راز گفت، مولايم به او فرمود او را به منزل خود بر و فرائض و سنن باو بياموز،
🌸💫🌸 او همسر ابى محمد است و مادر قائم عجل اللَّه فرجه.
📚كمال الدين، ج2، ص: 96
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در تلگرام
https://telegram.me/Aldolatahalzahraeyah
کانال الدولة الزهرائیة (عج) در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2080309258Cc6c103cb84
4_5929054351849950080.mp3
4.05M
#ولادت_حضرت_مهدی_عج
#امام_مهدی_عج
🌹🌿 تذکر درباره تزئين خانه و بيرون خانه و هدیه دادن به همسایه
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی استاد برای طرح سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
گروه و کلاس مقتل شناسی متضمن البکاء
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
ضامن اشک در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FZyB8wtSEIs1huKFB7rOqG
کانال ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
4_5929054351849950083.mp3
8.26M
#ولادت_حضرت_مهدی_عج
#امام_مهدی_عج
🌹🌿دعای امام رضا ع در حق امام زمان عج
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی استاد برای طرح سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
گروه و کلاس مقتل شناسی متضمن البکاء
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
ضامن اشک در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FZyB8wtSEIs1huKFB7rOqG
کانال ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
4_5929054351849950085.mp3
5.21M
#ولادت_حضرت_مهدی_عج
#امام_مهدی_عج
🌹🌿 دعای امام زمان عج در حق شيعيان
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی استاد برای طرح سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
گروه و کلاس مقتل شناسی متضمن البکاء
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
ضامن اشک در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FZyB8wtSEIs1huKFB7rOqG
کانال ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
4_5929054351849950087.mp3
5.64M
#ولادت_حضرت_مهدی_عج
#امام_مهدی_عج
🌿🌹 یک حکومت جهاني نیاز داریم که حاکم آن معصوم باشد
#خادم_الحسین_علیه_السلام_تابع_منش
ای دی استاد برای طرح سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
گروه و کلاس مقتل شناسی متضمن البکاء
https://t.me/joinchat/1mMEyJCOrVMwYmI0
ضامن اشک در واتساپ
https://chat.whatsapp.com/FZyB8wtSEIs1huKFB7rOqG
کانال ضامن اشک ایتا
https://eitaa.com/zameneashk1
#مهدویت_در_قران_مجید
(هل اتيک حديث الغاشيه - وجوه يومئذ خاشعه - عامله ناصبه - تصلي نارا حاميه.)
سهل بن محمد از حضرت ابي عبدالله نقل ميکند: مراد از حديث غاشيه، قائم مهدي است که با شمشير خروج ميکند و کساني که به غير حق بر مردم سلطنت ميکنند،ميجنگند.
(والفجر- وليال عشر - والشفع والوتر - والليل اذا يسر)
حضرت ابي عبدالله فرمود: مراد از فجر، فجر ظهور قائم است و شبهاي عشر،دولت ائمه تا دولت قائم است.
(والشمس و ضُحيها - و القمر اذا تليها - و النهار اذا جلّيها - و الليل اذايغشيها)
سليمان ديلمي از ابي عبدالله نقل ميکند: که در اين سوره معناي شمس و قمر سوال کردند، فرمود: شمس شخصيت رسول خدا (ص) و قمر امير المؤمنين و نهار فاطمه الزهرا و مراد «جلّيها» نسل فاطمه زهرا مخصوصاً مهدي قائم است و «وضحيها» قيامقائم است.
(والليل اذا يغشي - و النهار اذا تجلي)
از حضرت ابي عبدالله روايت شده که مراد از شب، تاريکي دولت ابليس است و نهار، متجلي دولت قائم آل محمد(ص) است.
(امن يجيب المضطر اذا دعاهُ و يکشف السوء و يجعلکم خلفاء الارض)
از حضرت ابي عبدالله (ع) روايت است که فرمود: قائم ما وقتي خروج ميکند، وارد مسجد الحرام ميشود و رو به قبله ميايستد و پشت به ديوار کعبه ميدهد و دو رکعت نماز ميخواند و با صداي بلند ميگويد: «ايها الناس انا أولي الناس بآدم يا ايهاالناس انا أولي الناس بابراهيم يا ايهاالناس انا اولي الناس باسماعيل يا ايهاالناس انا اولي الناس بمحمدثم يرفع يده الي السماء و يدعو و يتضرع حتي يقع علي وجهه و هو قول ا... عز و جل (امنيجيب المضطر اذا دعاه و يکشف السوء و يجعلکم خلفاء الارض أءله مع الله قليلا ما تذکرون)؛ اي مردم! من اکنون اوليتر از آدم و از ابراهيم و از اسماعيل و از محمد (ص) به شما هستم. آن گاه دست بلند کند و دعا و تضرع نمايد و ميخواند آيا کسي هست اجابتکند مضطر را، و بديهاي وارده بر او را برطرف کند. آري، قرار داد خداوند خلفاي خود را در زمين. آيا با وجود خداي يکتا، خدائي هست، ليکن مردم اندکي يادآور اين حقيقتاند.
در کتاب مسطور از علي بن احمد از عبدالله بن موسي از برقي از پدرش از محمدبن سليمان از ابي بصير از ابي عبدالله در آيه معروف (يعرف المجرمون بسيماهُم) روايت کرده که آن حضرت فرمود: خدا مجرمان را ميشناسد، ليکن قائم (عج) ايشان را از سيما و صورت ميشناسد و با شمشير ايشان را ميزند.
مفصل بن عمر روايت کرده که از ابي عبدالله تأويل آيه: (ولنذيقنهم من العذابالادني دون العذاب الاکبر) را پرسيدم، فرمود: عذاب ادني گراني نرخها و قحط، و عذاب اکبر شمشير مهدي است.
در تفسير مزبور از پدر قائم (عج) از ابن ابي عميد از ابن مکان از ابي عبدالله (ع) در تاويل آيه شريفه. (اذن للذين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير) روايت کرده که آن حضرت فرمود: اهل سنت ميگويند که اين آيه در شأن رسول خدا و آل او نازل شد وقتي که قريش آن حضرت را از مکه بيرون کردند. نه، چنين نيست، بلکه مراد از آيه قائم (عج) است که براي خون خواهي امام حسين (ع) خروج خواهد کرد. حاصل و مضمون آيه اين است کساني که مظلوم شدهاند، در قتال مأذون ميشوند و خدا به ياري ايشان قادر است. ايضاً در تفسير (و من عاقب بمثل ما عوقب به ثم بغي عليه لينصرنه الله) ذکر کرده که هر کس اراده کشتن پيغمبر و ستم بر او نمايد، هر آيينه خدا او
را با قائم (عج) ياري خواهد کرد. هم چنين در کتاب مذکور آمده است:
(الذين اءن مکناهم في الارض اقاموا الصلوة و اتوا الزکوة)؛ هر گاه ايشان را در روي زمين متمکن نمائيم، اقامه نماز و اداي زکات ميکنند.
از ابي الجارود از ابي جعفر (ع) روايت کرد، که آن حضرت فرمود: اين آيه در شأن آل محمد است تا آخر ائمه و مهدي و احجاب او. خداي تعالي ايشان را به مشرق و مغرب زمين ملک گرداند و دين را ظاهر ميکند و بدعت و باطل را محو ميکند؛ چنان که سفيهان، حق را مضمحل کردند و در آن وقت ظلم و ستم اصلاً ديده نميشود و امر به معروف و نهي از منکر ميکنند؛ در تغيير مذکور (ان نشأننزل عليهم من السماء آيه فظلت اعناقهم لها خاضعين)؛
هرگاه بخواهيم از آسمان بر ايشان آيتي نازل ميکنيم، آيتي که گردنهاي ايشان در مقابل آن ذلت و فروتني قبول ميکنند.
از صالح بن سهل از ابي عبدالله (ع) روايت کرده که آن حضرت فرمود: آيه: (وقضينا الي بني اسرائيل في الکتاب لتفسدُن في الارض مرتين)؛ ما به بني اسرائيل درکتاب ـ تورات ـ اعلام کرديم که دوبار در زمين فساد خواهيد کرد، عبارت از کشته شدن امير مؤمنان (ع) و ضربت خوردن حسن بن علي (ع) است (و لتعلن علوا کبيرا)؛سرکشي بزرگي ميکنيد، عبارت از کشتن امام حسين (ع) (فاذا جاء وعد اوليهما)؛هنگامي که وعده اولي (وقت انتقام) فرا رسد وقتي است که وعده خونخواهي امامحسين(ع) رسيد (بعثنا عليکم عبادا لنا اولي باس شديد فجاسوا خلال