eitaa logo
زمینه سازان ظهور
581 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
16 فایل
حالمان حال خوشے نیست بیا اے جانا زندگے بے تو دگر سخت و نفس گیر شده.. • • • اطلاعاتمون و ناشناس‌ها🌱 @etlaatemonn به گوشیم...⇓ https://harfeto.timefriend.net/16776723367354 کپی‌با‌ذکر‌صلوات‌مجاز‌است✨
مشاهده در ایتا
دانلود
↯|آسمـانۍ‌میشوم، ↯|وقتےنگاھت‌مۍ‌ڪنمـ ↯|اےتماشایۍ‌ترین ↯|مخلوق‌خاڪۍدر‌زمینـ🧸 جانم به فدایتان ---------
‏نگرانے؟ - آره.. پس زیاد‌ بگو... - چی!؟ حسبنا‌الله‌و‌نعم‌الوکیل ؛ # آیھ گرافۍ🌸⃟✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🖇📕› ‌- - اِفتِخـٰآرِمَنِ‌مَج‌ـنون‌همین‌بَس‌کِہ‌ اَربـٰابَـم‌تویۍ...!♥🍃•• - - ...ジ!💔🖐🏻•• اس‌ت هوایت‌نڪنم‌میمیرم 💔
اللهم عجل لولیک الفرج 🌺☘
*🍁🌸* پدر شهید : بابک آدمی بود که همیشه پرسش داشت 🙂، از اون جوانان بی سوال و [بی توجه به موضوعات] نبود، 🦋 ذهنی بسیار کنجکاو ، ذهنی بسیار فعال و انسان بسیار جستجوگری بود . 😌🙃 یعنی بابک غیر ممکن بود ، غیر ممکن بود که یه چیزی رو بدون اینکه روش مطالعه کنه بپذیره، آگاهانه یه چیزی رو میپذیرفت.😸😻 روش تحقیق میکرد ، وقت میگذاشت و بعد میپذیرفت یا درموردش ادعا میکرد. 🍂🌹
🌻🍊 کودکی از خدا پرسید🧐 : تو چه میخوری🍕؟ چه میپوشی🍒؟ در کجا ساکنی💒؟ خدا آرام بر دل کودک زمزمه کرد: غصه بندگانم را میخورم🥀💕 عیب بندگانم را میپوشانم🍂💕* و در قلب شکسته ی آنان ساكنم💔
🔸 تا حالا دقت کردید که آدم به محض اینکه از یه گناهی توبه میکنه همون فرداش اتفاقا موقعیت همون گناه براش پیش میاد و معمولا هم گرفتار گناه میشه؟!😊 کافیه که شما مثلا تصمیم بگیری که دیگه غیبت نکنی همون فرداش موقعیت های فراوانی پیش میاد که بخوای غیبت کنی! یا چشم چرانی و مسخره کردن و ...☹️ چرا؟ ✅ چون خدا میخواد ببینه که تو آیا جوگیر شدی برای ترک اون گناه یا واقعا با برنامه و حساب شده میخوای گناه رو ترک کنی میخواد ببینه که یه موقع اون توبه و ترک گناهت موجب عُجبت نشده باشه!☺️
زمینه سازان ظهور
زندگینامه شہـــید مدافع حرم بابک نوری🌱🍁 بابک نوری هریس دانشجوی غیور بسیجی داوطلبانه برای دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زینب کبری سلام الله علیها به صفوف رزمندگان مدافع حرم در سوریه ملحق شد و در عملیات آزاد سازی منطقه البوکمال بال در بال ملائک گشود و دعوت حق را لبیک گفت. گذری بر زندگی شهید بابک نوری هریس/شهیدی که علاوه بر رسیدگی به ظاهرش از باطنش غافل نبود نوید شاهد گیلان: « آیا در زمان حیات شهید خود به این نکته توجه داشتید که آنها از اولیاء الهی به شمار می‌روند؟ شهیدی که در سوریه، عراق و در هر مکان و زمانی، شهید شده باشد همانند این است که جلوی در حرم امام حسین (علیه السلام) شهید شده است؛ چراکه اگر این شهیدان نبودند، اثری از حرم اهل بیت(ع) نبود.» این سخنان نقل قولی است از فرمایشات حضرت آیت الله خامنه‌ای در جمع خانواده‌های شهدای مدافع حرم، که به تنهایی گویای منزلتی است که می‌توان برای این شهدا تصور کرد. در روزهای آخر آبان 96 خبر شهادت جوان خوشتیپ و خوش عکس گیلانی در رسانه های گیلانی و شبکه های اجتماعی دست به دست شد و نگاه خیلی ها را به سوی خود کشاند. بابک با این که سن و سال زیادی نداشت دفاع از اعتقادات و باورهایش را به خیلی چیزها مانند زندگی در اروپا ترجیح داده است، امروز بر آن شدیم تا با نزدیک شدن به نخستین سالگرد شهید مدافع حرم، بابک نوری هریس در منزل پدر ایشان حضور پیدا کنیم و ایشان گذری کوتاه از زندگی این شهید بزرگوار برای ما داشته باشند، که در ادامه به ان خواهیم پرداخت؛ می‌دانستم بابک شهید می شود محمد نوری هریس، پدر شهید بابک نوری هریس با بیان اینکه خاطرات کل جبهه خود را نوشته‌ام، اظهار کرد: بابک به واسطه سوالات زیادی که از جبهه از من می‌کرد، دفتر خاطراتم را به او دادم تا مطالعه کند. وی با بیان اینکه من دو آلبوم پر از عکس از رزمندگان دفاع مقدس دارم که اکثریت شهید شده‌اند، افزود: بابک در همچنین فضا و خانواده‌ای رشد داشته است. پدر شهید نوری با بیان اینکه هر وقت اخباری از سوریه می آمد مشتاقانه اخبارش را دنبال می کرد، گفت: بابک نزدیک شش ماه بود که در سپاه برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده بود و بالاخره مجوز رفتنش را اخذ کرد. وی با بیان اینکه هشت و نیم شب در حال دیدن اخبار بودم که یک ان دیدم بابک بدو بدو آمد رفت اتاق بالا و کوله پشتی اش را برداشت و رفت، تصریح کرد: با پسرخاله اش هماهنگ کرده بود که با ماشین سر کوچه بایستد تا کوله پشتیش را به او دهد ببرد و بابک به خانه برگردد که برگشت. نوری با بیان اینکه وقتی بابک به خانه آمد به برادرها، پسرها و دخترم زنگ زدم گفتم که گمان می کنم بابک به سوریه می رود شما بیایید، خاطرنشان کرد: بعد اینکه بابک رفت به همه گفتم بروید و بابک را بدرقه کنید چون دیگر بابک بر نمی گردد و آخرین باریست که او را می بینید. وی اظهار کرد: به همه این حرف را زدم ولی خودم توان اینکه از صندلی بلند شوم و با بابک خداحافظی کند را نداشتم و نه اینکه بابک طاقت این را داشت با من خداحافظی کند و ما فقط با چشمانمان با هم خداحافظی کردیم. پدر شهید نوری به عنوان یک پدر وقتی خاطراتش یادم می‌افتد خلا فیزیکی اش حس می شود، افزود: بابک وقتی زخمی شده بود در آمبولانس به همرزمانش گفته بود که به مادرم بگویید فقط یک بار حرف او را گوش نکردم و مرا حلال کند. بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود مادر شهید نوری با بیان اینکه فرزندم از کودکی بسیار زرنگ بود و مدرسه‌اش را به موقع می‌رفت، اظهار کرد: بابک وقتی کارشناسی‌اش را گرفت، در مقطع ارشد در تهران قبول شد. وی با بیان اینکه بابک هنگام ورزش آهنگ زینب زینب را می گذاشت، افزود: همیشه به فرزندم می گفتم تو جوانی یک آهنگ شاد بگذار چرا این نوحه را در موقع ورزش می‌گذاری، می گفت مامان اینطوری نگو من این آهنگ را دوست دارم. مادر شهید با بیان اینکه بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود، گفت: مشارکت در مشارکت های اجتماعی و عام المنفعه مانند هلال احمر یکی از فعالیت های بابک است. وی با بیان اینکه بابک مسجدی، هیئتی، ورزکار، بسیجی و ... بود، تصریح کرد: من و پدرش و کل خانواده بابک را پس از شهادتش شناختیم. گفتنی است؛ شهید بابک نوری هریس متولد 21 مهر سال 1371 بود که در 28 آبان 96 در منطقه البوکمال به دست تکفیری های داعش به شهادت رسید و در یکم آذرماه در رشت تشییع و تدفین شد.
زمینه سازان ظهور
زندگینامه🌱🥀 سردار شهید عارف حاج علی محمدی پور متولد:۱۳۳۸دقوق ابادنوق رفسنجان شغل:کارمند شرکت ملی مس رفسنجان سمت:فرمانده گردان ۴۱۲لشکر۴۱ثارالله سال اعزام:۱۳۶۱ تاریخ شهادت:۱۳۶۵/۱۰/۱۹ محل شهادت:شلمچه سن هنگام شهادت ۲۳سال ارامگاه :گلزارشهدای دقوق ابادنوق شهید حاج علی محمدی پور فرزند جواد به سال ۱۳۳۸ در روستای دقوق آباد از توابع نوق رفسنجان دیده به جهان گشود. از سالهای جوانی به مبارزات مردمی بر علیه رژیم ستم شاهی پیوست و در سازماندهی تظاهرات و مبارزات مردمی نقشی بسیار پر رنگ و حضوری مؤثر داشت . وی که همواره تحت تعقیب ماموران ساواک و نیروهای امنیتی رژیم پهلوی بود، اکثراً به زندگی مخفیانه و ادامه مبارزه حتی در سایر استانها و شهرهای کشور می پردخت و با توجه به شجاع ذاتی و اعتقادی که داشت مبارزه مستقیم با مزدوران و عوامل رژیم را سرلوحه کار خود قرار داده بود. شهید محمدی پور در سال ۱۳۶۱ به استخدام شرکت ملی صنایع مس ایران در آمد و در امور ذوب مجتمع مس سرچشمه مشغول به کار شد . اما همزمان با سالهای آغازین جنگ تحمیلی دست از کار شست و به سوی جبهه ها شتافت و طی این سالها با مسئولیت پذیری و شجاعتی که داشت به فرماندهی گردان ۴۱۲ لشکر پیروز ثارالله منصوب گردید. این رشید سپاه اسلام پس از سالها مجاهدت و تحمل ترکشها و زخمهای فراوان در تاریخ ۱۹/۱۰/۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی شلمچه به خیل عظیم هم رزمان شهیدش پیوست و دعوت حق را لبیک گفت . قسمتی ازوصیت نامه شهید خدایا کوله بارم را بسته ام اگر چه خالی است .اما می دانی فقیر این راه منم.خدایا احساس میکنم نقطه امیدی در قلبم پیدا شده وبه لحظات موعود نزدیک میشوم.خدایا مرا ببخش مرا عفو کن .خدایا میدانم چه کردم وچه بودم خوب می دانم خدایاهر چه قدر بد هستم تو خوبی تو رحمان ورحیم هستی پس مرا ببخش.اما تو ای برادر عراقی اگر چه تو ماموری وقاتل جان من اما من تورا برادر خود می دانم از تو خواهم گذشت اگر خدا اجازه دهد اول کسی را که شفاعت می کنم تو هستی آماده باش وغمی به دل راه مده. وحشتی نداشته باش.سینه من آ ماده است. فرازهایی از مناجات نامه و وصیت نامه شهید حاج علی محمدی پور خدایا ما ادعای یاری کردن دینت را نداریم. چرا که لیاقت آن را نداریم . ولی دلمان به این خوش است که پرچم اسلام به دست روح ا… است و ما زیر این پرچم در حرکتیم.خدایا شهیدمان کن . رسوامان مکن . شهیدمان کن ، شرمنده و روسیاهمان مکن . خدایا به نصرت تو شکی ندارم ، ولی به اعتقاد ضعیفم شک دارم که رسوا گردم. خدایا عاشورایی سخت در پیش است . جنگی عاشقانه در پیش است. یارانی با وفا به وفای یاران حسین جان در طبق اخلاق نهاده اند. قصد سفر به سوی تو کردند. و توای دشمن خدا بدان که ما برای شهادت آمده ایم و شما ای توپها، ای تانکها ، ای موشکها ، با ریخته شدن خون ما اسلام یاری می شود ، ما برای به خاک و خون افتادن آماده ایم. شما ای دوستان ، ای برادران ! بدانید قیامتی هست. گناه نکنید. نافرمانی نکنید . حساب و کتابی است . خدایا بخودت قسم ، به امام زمانت قسم، به علی و فاطمه، به رسولت قسم،این بار دست از دنیا شسته ام و برای دیدار تو به خوزستان می آیم. اما تو ای برادر عراقی ،اگر چه تو ماموری و قاتل جان من ،اما من تو را برادر خودم می دانم. از تو خواهم گذشت . اگر خدا اجازه بدهد اولی کسی را که شفاعت کنم تو هستی . آماده باش و غمی به دل راه مده . وحشتی نداشته باش. سینه من اماده است. تو تفنگ را آماده کن. تو خون مرا خواهی ریخت،اما من امیدوارم با ریخته شدن خونم گناهانم بخشیده شود. خاطرات شهید حاج علی محمدی پور از زبان حمید محمدی دوست و همسنگر او ما با هم خدمت سربازی رفته بودیم . او انسانی بسیار فعال و مقرراتی بود و به نظامی گری هم علاقه وافر داشت. با هم به استخدام شرکت مس در آمدیم و او داوطلبانه به جبهه رفت. یک روز در عملیات کربلای یک پس از نماز صبح دیدیم حاج علی نیست. او بدون سلاح و هر گونه وسایلی به شناسایی منطقه رفته بود. ساعت سه بعداز ظهر در جاده صالح آباد مهران می رفتیم که یک نفر جلو ماشین دست بلند کرد. وقتی نگه داشتیم دیدیم که این فرد لبانش از تشنگی داغ بسته و سفید شده است و اصلاً شناخته نمی شد.از صبح راه رفته بود و منطفه عملیاتی را دور زده بود و تشنه و گرسنه سر تا پا خاکی شده بود. به او گفتم اسلحه ات کجاست؟ گفت اسلحه ما همین نفس ماست . ما در ماشین مقداری آب و غذا داشتیم و او دادیم خورد و کمی خالش بهتر شد شب نیز عملیات شروع شد و در همان عملیات شهید محمدی پور زخمی شد
🦚 *قرار روزانه* 🦚 فرستادن🌟🦋 10عدد شاخھ گـــــــل صــــلوات بھ زیبآیے🍒💕 گــــــــل ھاے لالـــــہ🌺🌹 تقدیــم کنیم بھ آقا امــــــــ🕊️ـــــــام زمان* عــــ🦋ــــجل الله تعالی فرجه الشریف........* و هدیه به روح- مطهر- شهدا🍂🥀