༻﷽༺
#شهیدانه🌸
کدومتون حاضرید که یک مین منور رو با درجه حرارت 1600 درجه سانتیگراد که توی سکوت و تاریکی شب داره می سوزه و نزدیکه که عملیاتو لو بده و جون هزاران رزمنده رو به خطر بندازه ، توی شکمتون بگیرید و ذره ذره آب بشید و بسوزید و ذغال بشید و دم نزنید ؟!
۳۱ سال پیش شهید "رضا میرزایی" که فقط ۱۵ سال سن داشت این کارو کرد...
❁۩۩◊۩۩❁۩۩◊◊۩۩❁۩۩◊◊۩۩❁۩۩◊۩۩❁
ایدهی جالب👌شهیدباڪری برای ڪمڪ به فقرا
شـــهداء رو یاد کنید ولو بایـڪ صلوات
#اللــهمصلعلےمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
°○•#شهیدانہ•○°
#سنگر_خاطره
#شهیدانه
🔻 همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت می گفت طوری زندگی و رفاقت کن که احترامت را داشته باشد بی دلیل از کسی چیزی نخواه و عزت نفس داشته باش .
می گفت این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر بخاطر اینه که کسی گذشت نداره بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن را نداره آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داࢪه....
#شهیدابراهیم_هادی
#شهیدانه ♥️↓
#شهیدعلیرضاقبادی
مادر علیرضا تعریف مے ڪرد؛ روزۍ سر قبر علیرضا بودم ڪه متوجه خانمۍ شدم ڪه شدیدا گریه
مے ڪرد ...از ایشان سوال ڪردم ڪه شما علیرضا را مۍ شناسید؟
گفت:
من شهید رو نمیشناسم روز تشییع شهید من در امامزاده بودم ڪه دیدم تشییع شهید است به شهید گفتم اگر تو واقعا شهیدۍ پس براۍ من ڪارۍ ڪن، من دخترۍ دارم ڪه نمۍ تواند صحبت ڪند و سه پسر بیڪار در خانه دارم... ڪمڪم ڪن ...
میگن شهدا حاجت میدن !
🌹این اتفاق گذشت چند روز بعد دخترم در خانه یڪدفعه مرا صدا زد و آب خواست! باور نمیڪردم شهید اینقدر زود جوابم را بدهد. چند روز بعد هم یک نفر درب خانه ما آمد و پرسید خانم شما سه پسر بیڪار دارید؟ من با تعجب پرسیدم بله چطور مگه؟؟ ایشان آدرسے به من داد و گفت فردا بگویید بیایند سرڪار...
#شهیدانه ♥️↓
#شهیدمحمدباقرمؤمنیراد
قبل اذان صبح بود. با حالت عجیبے از خواب پرید....
گفت: حاجے خواب دیدم. قاصد امام حسین عليه السلام بود. بهم گفت: آقا سلام رساندند و فرمودند: به زودے به دیدارت خواهم آمد!
یه نامه از طرف آقا به من داد ڪه توش نوشته بود:« چرا این روزها ڪمتر زیارت عاشورا مے خوانی؟»
همینجور ڪه داشت حرف میزد گریه مے ڪرد. صورتش شده بود خیس اشک. دیگه تو حال خودش نبود.
چند شب بعد شهید شد....
#شهیدانه ♥️↓
#شهیدعبداللهمیثمی
✦وقتے در زندان ساواک با شڪنجه نتوانستند چیزے از زبانش بیرون بڪشند، با یک ڪمونیست هم سلولش ڪردند. آن ڪمونیست ڪه متوجه شده بود عبدالله حساس است، تا آب یا غذا مے آوردند، اول خودش مے خورد تا عبدالله نتواند بخورد. وقتے نماز و قرآن مے خواند، زندانے ڪمونیست مسخره اش مے ڪرد.
شب جمعه بود. دل عبدالله بدجورے گرفته بود. شروع ڪرد به خواندن دعاے ڪمیل تا رسید به این جمله از دعا ڪه: «خدایا! اگر در قیامت بین من و دوستانت جدایے بیندازے و بین من و دشمنانت جمع ڪنے، چه خواهد شد؟»نتوانست خودش را نگه دارد، افتاد به سجده و هاے هاے گریه ڪرد...
سرش را ڪه بلند ڪرد، دید هم سلولے ڪمونیستش، سرش را گذاشته ڪف سلول و گریه میڪند
#شهدا
زمینه سازان ظهور
#بخشیازوصیتنامهشهیدهادی ❖«همیشه #باوضو باشید ،قرآن بخوانید . ❖ حجابهارااز #قلب خودبردارید تا
•═┄•※☘🌺☘※•┄═•
#شهیدانه❤️
🔸بچه هاۍ تفحّص تلاش زیادۍ ڪردند،اما شهیدۍ پیدا نمے شد یڪۍ از دوستان نوار مرثیه ایام فاطمیه راه گذاشت اشک همه جارۍ شد.
🔸آن روز ، رمز حرڪت ما نام مقدس مادر رزمندگان بود مشغول جستجو بودیم ڪه یک دفعه استخوان یک بند انگشت نظرم را جلب ڪرد.
🔸با سرنیزه مشغول ڪندن شدم یک تڪه پیراهن از زیر خاک نمایان شد مطمئن شدم شهیدۍ در اینجاست با ذڪر یا زهرا خاک ها را ڪنار زدیم متوجه شدیم شهید دیگرے هم در ڪنارش قرار دارد به طورے ڪه صورت هایشان رو به همدیگر بود.
🔸وقتے پیڪر شهدا را خارج ڪردیم،با ڪمال تعجب مشاهده ڪردیم ڪه پشت پیراهن هردو شهید نوشته شده:«مے روم تا انتقام سیلے زهرا بگیرم»
📚برگرفته از ڪتاب«مهرمادر».
اثر گروه شهید هادۍ