دکتر محمود رفیعی در سال ۱۳۸۴ چله ای را به نیت دیدار مجدد با امام زمان آغاز کرد.
در روز آخرین چله، پیرمردی را دید که او را به اسم صدا کرد و گفت: آقای رفیعی، امام زمان به شما سلام رساند و گفت: دیدار ما فعلا میسر نیست، اما به دیدار نائب ما خواهی رسید.
دکتر رفیعی تعجب کرد، این شخص که بود؟! از کجا می دانست...
همان روز با او تماس گرفتند وگفتند: به همراه دیگر جانبازان برای افطار به خدمت رهبر انقلاب خواهید رسید و در آنجا خاطرات را نقل خواهید کرد.
چند روز بعد، دکتر رفیعی به دیدار نائب امام نائل شد.
ایشان میگفت: دیگر یقین پیدا کردم که ولی فقیه، نائب امام عصر عج است.
📙برگرفته از کتاب منتظر. خاطرات جانباز شهید دکتر محمود رفیعی.
⚜@p_Mahdavi
18.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 امر به #معروف_کردن دختری که در تهران کشف حجاب کرده بود!
🔰 #بی_تفاوت_نباشیم
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند:بیشترین چیزی که موجب ورود به بهشت میگردد چیست؟ گفتند:تقوای الهی و خوش اخلاقی.
مفاتیح الحیاة صفحه ۳۳۷
🌹 @dobare_zendegi 🌹
🔍روحها وقتی بزرگ شد، وای به حال آن بدنها! روح وقتی بزرگ شد و روح همه بدنها شد و درد همه را احساس کرد،
😔کارش به آنجا میکشد که مجازات میبیند، برای چه؟ برای غافل ماندن از حال یک بیوه زن و چند یتیم.
🧕میان کوچه زنی را میبیند که مشک به دوش گرفته است. علی علیه السلام آدمی نیست که بیتفاوت از کنار این مناظر بگذرد.
🙆♀💧علت ندارد که یک زن خودش آب کشی کند، حتماً کسی را ندارد یا کسی دارد ولی به حال این زن نمیرسد. فوراً خودش جلو میرود
🤦♂(نمیگوید: آی شُرطه! آی پاسبان! آی نوکر! آی غلام! آی قنبر! تو بیا)، با کمال ادب میگوید: خانم! اجازه میدهید شما را کمک دهم و من مشک آب را به دوش بکشم؟ این زحمت را به من بدهید.
👈🧕آن زن میگوید: خدا پدر تو را بیامرزد. به خانه آن بیوه زن میرود.
⚠️💁♂همینکه مشک را زمین میگذارد، استفسار میکند که ممکن است برای من توضیح بدهید که چرا خودتان آب کشی میکنید؟ شاید مردی ندارید؟ میگوید:
🧔👩👧👧بله، اتفاقاً شوهر من در رکاب علی بن ابیطالب کشته شد. من هستم و چند تا یتیم. این کلمه را که میشنود، سرتا پایش آتش میگیرد.
🌌🚶♂نوشتهاند آن شب وقتی برگشت و به خانه رفت، تا صبح خوابش نبرد. صبح، نان و گوشت و خرما و پول با خودش برمیدارد و با عجله میرود و درِ خانه همان زن را میزند.
🧕☝️میگوید: کیستی؟ میفرماید: من همان برادر مؤمن دیروز تو هستم. به سرعت گوشتها را کباب میکند و به دست خودش در دهان یتیمها میگذارد و یتیمها را روی زانو مینشاند
😭و آرام به آنها میگوید: از تقصیر علی که از شما غافل مانده بگذرید. آنگاه تنور را آتش میکند.
🔥😰وقتی سر تنور میرود، صورتش را به آتش نزدیک میکند. حرارت آتش را احساس میکند، [با خود میگوید:[ علی! حرارت آتش دنیا را بچش و آتش جهنم یادت بیاید،
❌تا دیگر از حال مردم غافل نمانی. بدنی که باید جور بکشد اینطور است، بدنی که روحش روح همه مردم است این گونه است.
🤲باسمک العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاکرم یا الله....
✨خدایا تو را قسم میدهیم به حقیقت علی بن ابیطالب که درد اسلام را در دل ما ایجاد کن. عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرما. درد محبت، و ✨معرفت و طاعت و عبادت خودت را در دلهای ما قرار بده. احساس همدردی با خلق خودت را در ما ایجاد بفرما. ما را از پرتو نور ولایت علی علیه السلام ✨بهرهمند بفرما. ما را پیرو واقعی آن بزرگوار قرار بده. دلهای ما را به نور ایمان منور بگردان. ما را با حقایق اسلام آشنا بفرما.
⚡️و لا حول و لا قوّة الّا بالله العلی العظیم
📚 #استاد_مطهری، انسان کامل
ص74، 75، 76 ✨
🌹 @dobare_zendegi 🌹
🍃🌹حدیث روز
💐امام صادقعليه السلام از پيامبر خدا صلی الله علیه و اله نقل مىكند كه فرمود:
✨🔸اغزوا تورثوا أبناءكم مجدا
🔹جهاد كنيد تا مجد و عظمت را براي فرزندانتان به ميراث بگذاريد.
📗وسائل الشيعه، ج۱۱ص۹
🌷عملیات فتح ۳ ۲۴ آبان ۶۵
🌹 @dobare_zendegi 🌹
🟣دوره ی مخفی شدنِ امام زمان
دوره های زندگی حضرت را میتوان به چهار بخش «اختفا»، «غیبت صغری»، «غیبت کبری» و «پس از ظهور» تقسیم کرد.دوره ی اختفا و مخفی بودن حضرت، از هنگام تولد (255ه.ق) شروع و تا رحلت امام عسکری (260ه.ق) پایان پذیرفت.
امام حسن عسکری در این دوران دو وظیفه مهم و حساس را عهده دار بودند؛ یکی حفظ فرزندش از گزند خلفای عباسی و دیگر اثبات وجود او و اعلام امامتش بعنوان امام دوازدهم. ایشان از عهده هر دو به بهترین شکل برآمد. ولی بخاطر اختناق شدید توسط عباسیان، تنها تعداد اندکی از یاران و نزدیکان صدّیق امام عسکری از ولایت حضرت آگاه بودند.
معاویة بن حکیم و محمد بن عثمان عمری و محمد بن ایوب نقل میکنند: چهل تن از شیعیان نزد امام عسکری آمدیم. ایشان فرزندش را به ما نشان داد و فرمود: این امام شما پس از من و جانشین من است، از او پیروی کنید و از گرد او پراکنده نگردید که هلاک میشوید و دینِتان تباه میگردد، این را هم بدانید که پس از امروز او را نخواهید دید.
📚کمال الدین ص435
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸
⚜@p_Mahdavi
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📝اگه ولم کنی آقا، تمومه کارم
❤️اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج❤️
❤️سه شنبه های جمکرانی❤️
#سه_شنبه_های_جمکرانی #امام_زمان
⚜@p_Mahdavi
💠 حدیث روز 💠
#امیرالمؤمنین #امام_علی علیهالسلام:
🍀 إنَّ ماضی یَومِکَ مُنتَقِلٌ وَ باقیهِ مُتّهمٌ فَاغتَنِمْ وَقتَک بِالعَمَل.
🍃 دیروز که گذشت و به فردا هم اطمینان نیست
امروزت را با اعمال صالح غنیمت شمار
📖 شرح غررالحکم، ج۲، ص ۵۰۷
🌹 @dobare_zendegi 🌹
8.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی🎤
👈 حیات سالمِ برزخی هم مثل حیات دنیوی لوازم خاصِ خودش رو میطلبه
لوازمی از جنس ارتباط که اگه با خودمون نبریم، زندگیمون سخت میگذره!
این ارتباطات چیاند و چطور بوجود میان؟
🌹 @dobare_zendegi 🌹
امام علی علیه السلام:
(إيّاكَ أن يَنزِلَ بكَ المَوتُ و أنتَ آبِقٌ مِن ربِّكَ فی طَلَبِ الدُّنيا)
مبادا مرگ در حالى به سراغت آيد كه تو از پروردگارت در طلب دنيا گريخته باشى.
غررالحكم حدیث2398🍃
🌹 @dobare_zendegi 🌹
🎬 یک سکانس از زندگی امیرالمؤمنین علی علیه السلام
🔻زنی فرزند شش ماهه داشت. بچّه را روی بام، رها کرده بود. بچه، چهار دست و پا کنان رفت. از بام خارج شد و بر نوک ناودان نشست. مادر به بام آمد؛ دید دلبندش از بام رفته و توانِ باز پسگیری او را ندارد. نردبان آوردند و بر دیوار نهادند. باز هم دستشان به کودک نرسید؛ بس که ناودان، دراز بود و از دیوار فاصله داشت.
مادر، به شیون مشغول شد و خانواده، به گریه. روزگار، روزگار خلیفهی دوم بود. سراغش رفتند. همراه مردم، پای دیوار آمد. همگی را حیرت گرفت. گفتند: «این، کار کسی نیست؛ جز علی ابن ابیطالب.»
🔹علی ـ جانها به فدایش ـ، حاضر شد. مادر، سفره دل بر علی گشود. امیرالمؤمنین، به کودک نگاهی کرد. کودک، به او چیزهایی گفت که هیچ کس نفهمید.
مولا فرمود: «بچهای مثل این بیاورید.» بچه را آوردند. دو کودک به هم نگاه میکردند و با زبان خود، همدیگر را ندا میدادند. ناگهان دیدند کودک، از ناودان، به بام بازگشت. آن چنان فرحی بر مدینه افتاد که تا آن روز دیده نشده بود.
از امیر ـ علیه السلام ـ پرسیدند: «این دو، با هم چه میگفتند؟»
فرمود: «آنچه در ابتدا دیدید، سلام کودک بر من بود؛ که مرا با نام امیرالمؤمنین سلام داد و جوابش گفتم. پس از آن، دیدم به بلوغ نرسیده و شایستگی امر و تکلیف ندارد. همین بود که گفتم بچهای بیاورید.
کودک، به زبان هم سنّ خود، به او گفت: برادر! به بام برگرد و با مرگ خود، دل مادر و پدر و خانوادهات را مسوزان!
آن یکی در جوابش گفت: برادر! بگذار بروم؛ قبل از اینکه بالغ شوم و شیطان بر من چیره شود!
🔸دیگری گفت: به بام برگرد! چه بسا بالغ شوی و از صلب تو فرزندی بیاید؛ خدا و رسول را دوست بدارد و ولایت این مرد (علی ـ علیه السلام ـ) را بپذیرد.
پس آن طفل به بام بازگشت؛ به کرامت خدا که بر دستان علی جاری شد.»
📚 الفضائل، ص ۶۳ - ۶۴
@masafe_akhar2