eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
سقاخانه پانزده سال پيش که کفشدار بودم، شبي حدود ساعت ۱۲ شب براي انجام کاري از آسايشگاه بيرون آمدم، روبروي سقاخانه مشاهده کردم که فردي در حالي که گريه مي‌کرد و حال طبيعي نداشت خود را بر روي زمين مي‌کشدتا برود وضو بگيرد و هيچ کس نمي توانست او را کنترل کند، پس از اينکه وضو گرفت براي زيارت به حرم رفت. من سر پستم رفتم. صبح ديدم که آن جوان به همراه پدر خود در حالي که جعبه شيريني در دست داشت وارد حرم شد. جلو رفتم و متعجبانه در مورد وضعيت ديشب و امروز از او سوال کردم. به من گفت: ديشب سيدي را جلوي پنجره فولادي ديدم که به من گفت: از جا بلند شو، وضو بگير و نماز بخوان. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
بر غريبي حسين و درد او گريه كنيد ثقه جليل ريان بن شبيب گفت: در روز اول محرم بر امام ابي الحسن رضا عليه السلام وارد شدم، به من فرمود: «اي پسر شبيب! آيا روزه داري؟ » گفتم: نه. گفت: «اين روز، روزي است كه زكرياي پيامبر در آن پروردگار خود را خواند و گفت: «رب هب لي من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء» [۳۶]. يعني «اي پروردگار من! مرا از نزد خويش ذُريتي پاك [صفحه ۳۵] ببخش، همانا كه تو دعا را شنونده اي. » پس خداي تعالي دعاي او را مستجاب كرد، و ملائكه را فرمود تا زكريا را در حالتي كه وي در محراب ايستاده بود و نماز مي‌گزارد، ندا كردند كه: «خداوند تو را به يحيي مژده مي‌دهد! » پس هر كس اين روز را روزه بدارد و خداي تعالي را بخواند، خداي تعالي او را اجابت كند، چنان كه زكريا را. » آن گاه گفت: «اي پسر شبيب! محرم آن ماه است كه مردم جاهليت در گذشته حرمت آن ماه را نگاه مي‌داشتند، اما اين امت نه حرمت ماه را شناختند و نه حرمت پيمبر خود را. و در اين ماه ذريه او را كشتند، و زنان او را اسير كردند، و اثاث او را به تاراج بردند، خداوند هرگز آنان را نيامرزد! اي پسر شبيب! اگر براي چيزي گريه خواهي كرد، براي حسين بن علي بن ابي طالب عليهم السلام گريه كن، براي آن كه او را مانند گوسفند ذبح كردند، و هيجده مرد از خاندان او با او كشته شدند كه روي زمين مانند آنها نبود. اي پسر شبيب! اگر خوشحال مي‌كند تو را كه در درجات بلند بهشت با ما باشي، براي اندوه ما، اندوهناك باش و از فرح ما شادمان. و بر تو باد دوستي ما كه اگر مردي سنگي را دوست بدارد، خدا او را روز قيامت با آن سنگ محشور گرداند. » [۳۷]. [صفحه ۳۶] (ع) در آثار استاد علامه حسن زاده https://eitaa.com/zandahlm1357
چشم به راه - قسمت هفتاد و نهم.mp3
28.81M
🎬 قسمت: هفتاد ونهم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔻 با نوای حاج صادق آهنگران 🔅 ای جان نثاران حسین یارتان.. @zandahlm1357        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
🍂 🔻 7⃣2⃣ سردار علی ناصری اوایل زمستان 1362، حادثه ای بسیار خطرناک اتفاق افتاد که مو ها را از ترس بر انداممان راست کرد . حادثه البته در هور اتفاق نیفتاد در طلاییه رخ داد ؛ اما به ما هم مربوط می شد . یکی ازمحور هایی که ما کار شناسایی انجام می دادیم ، طلاییه بود . در حد فاصل طلاییه جدید و قدیم و روبه روی سیل بند شهید باکری ، شبی بچه ها به شناسایی می روند ؛ تیمی شامل محسن بنی نجار ، هدایت الله ترک زاده و کاظم جودی . مسئول آن محور ، مرتضی طالب زاده بود . قرار بوده برای شناسایی کانال پنجاه متری عراق بروند. دو نفر هم عقب می مانند . در حال عبور از میدان مین ، یکی از آن سه نفر روی مین می رود . انفجاری صورت می گیرد و هر سه نفر زخمی و بیهوش می شوند . مین جهنده بوده . عراقی ها شروع می کنند به تیر اندازی به طرف آن سه نفر ؛ اما چون شب و میدان مین بوده ، جرئت نزدیک شدن نداشته اند . محسن بنی نجار از آن دو احوال می پرسد . آنها پاسخ می دهند که پاهایشان زخمی شده و قدرت حرکت و راه رفتن ندارند . به محسن می گویندکه برود عقب و کمک بیاورد . محسن ، قطب نما را می گیرد ، صورت آن دو نفر را می بوسد و به عقب بر میگردد؛ اما هنوز کمی نرفته با صورت به زمین می خورد . هر چه صدایش می زنند ، جوابی نمی دهد . کشان کشان خود را به او می رسانند و می بینند بدنش سرد شده و شهید شده است . گویا ترکش به قلبش خورده بود . آن دو نفر ، پاهای خود را با چفیه می بندند و تا صبح در حالت هوش و بی هوشی همان جا می مانند . صبح که می شود ، عراقی ها می آیند و آن دو را به اسارت می گیرند . آن دو نفر که پشت کانال بودند ، وقتی که صبح می شود و از آن سه نفر خبری نمی شود ، بر می گردند و خبر می دهند که برای تیمشان دیشب اتفاقی افتاده است . به من که خبر دادند ، بلافاصله با حمید رمضانی به طلاییه و همان جایی که بچه ها شب پیش رفته بودند ، رفتم . با دوربین نگاه کردیم و دیدیم تحریک دشمن غیر عادی است و عراقی ها آنجا گشت می زنند . فهمیدیم برای بچه ها اتفاقی افتاده ؛ اما نمی دانستیم چه اتفاقی . حتی نمی دانستیم شهید یا اسیر شده اند . ترک زاده و جودی را عراقی ها به بصره می بردند و در آنجا پاهایشان را که روی مین رفته بوده ، قطع می کنند . بعد از عملیات خیبر ، عراقی ها آن دو را آزاد کردند و تحویل ایران دادند . من و حمید رمضانی برای استقبال از آنان به ایستگاه راه آهن اهواز رفتیم . در اهواز ، استقبال باشکوهی از آنان کردند . برای لحظه ای آن استقبال عظیم را که دیدم ، دلم خواست من هم اسیر شوم ! از ته قلب از خدا اسارت خواستم . از همان روز به دلم الهام شد که من نیز روزی اسیر خواهم شد ! این رازی بود بین من و خدا که با احد الناسی مطرح نکردم. پیگیر باشید @zandahlm1357