eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.7هزار عکس
34.6هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: این فووووق العاده ترین متن همه عمرم بود ﺑﺎ ﯾﮏ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﻣﯿﺸود ﺁﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﻣﯿﺸود ﺷﻄﺮﻧﺞ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻣﻌﻠﻮﻝ ﺫﻫﻨﯽ ﻣﯿﺸود ﺭﻗﺼﯿﺪ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺳﺮﻃﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸود از زندگی گفت ﺑﺎ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺭﻭﯼ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻣﯿﺸود قدم زد ﻭﻟﯽ ﺑﺎ یک ﺁﺩﻡ بی احساس، ﻧﻪ ﻣﯿﺸود ﺣﺮﻑ ﺯﺩ،ﻧﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩ ،ﻧﻪ ﻗﺪﻡ ﺯﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺷﺎﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ !!!! یک ضرب المثل چینی می گوید برنج سرد را می توان خورد، چای سرد را می توان نوشید اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد... مهم نیست کف پاتو شستی یا نه؟! حتی مهم نیست کف پات نرمه یا زبر اما این مهمه که وقتی از زندگی کسی رد می شی ؛ رد پای قشنگی از خودت به جا بگذار همیشه میشه تموم کرد فقط بعضی اوقات دیگه نمیشه دوباره شروع کرد... مواظب همدیگه باشیم ! از یه جایی بــه بعد...............دیگه بزرگ نمیشیم؛ پـیــــــــــر میشیم از یه جایی بــه بعد............. دیگه خسته نمیشیم؛ می بُــــــــــــرّیم از یه جایی بــه بعد..........دیـگه تــکراری نیستیم؛ زیـــــــــــادی هستــــــــیم...!! پس قدر خودمون ، دوستانمونو، زندگيمونو و کلأ حضور خوشرنگ مون رو تو صفحهء دفتر خلقت بدونيم...و الا... محبت تجارت پایاپا https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.......: 🎥 فرمول حل مسئله و اختلاف در زندگی زناشویی ♨️حتما ببینید https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از حسین زاده....
🍃🍃🍃🍃🍃💠﷽💠🍃🍃🍃🍃🍃 💠 خداوند در آیه ۹۶ سوره مریم میفرماید: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَٰنُ وُدًّا ﻗﻄﻌﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ عمل صالح ﺍﻧﺠﺎم میدهند، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﺧﺪﺍﻯ ﺭﺣﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻝهاﻣﺤﺒﺘﻰ ﻗﺮﺍﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ. یعنی آنها را دیگران میکند. 🌹زن و شوهرها بدانند: 💠 اگر و عمل خود را تقویت کنند! طبق سنت الهی، همسرتان عاشق شما میشود. 💠 عمل صالح یعنی عملهای مثل ، حرف زدن، نداشتن، نکردن، شدن در آشتی، و به همسر و به رفتارهای او 💠 این فرمول، تمام فرمولهای است!👌 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ➖➖ https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: #مقام_معظم_رهبری حفظه‌الله 💠 اگر یک وقتی خدای نکرده یک #کدورتی پیش آمد، باید لا‌به‌لای #محبت ذوبش کنید و از بین ببرید، نباید یک حرف #کوچکی را بزرگ کنند و مرتب کش بدهند، این‌ها نباید باشد. 📙 مطلع عشق، صفحه ۷۲ https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💠 برای حمید تخم‌مرغ آب‌پز کرده بودم. موقع برداشتن از روی گاز، آبِ جوش ریخت پشت گردن احسان. هم بودم، هم ترسیده بودم. حمید سریع خودشو رسوند و با گفت:«آروم باش. تا آروم نشی بچه رو نمی‌برم دکتر». اینقدر با نرمی باهام حرف زد تا آروم شدم. یه هفته‌ی تموم می‌بردش دکتر. می‌گفت: «دیدی خودتو بیخود ناراحت کردی، دیدی بچه خوب شد» 📘نیمه‌پنهان‌ماه،ص۲۶
.......: 💠 وقتی با همسرتون میرید تفریح؛ تا جایی که ممکنه از #مشکلات صحبت نکنید. 💠 بذارید اون چند ساعتی که برای #تفریح اومديد بیرون، فقط صرف #لذتِ در کنار هم بودن و دور شدن از استرس باشه. 💠 یادآوری مشکلات زندگی یا محیط کار، از #شیرینی تفریح‌تون کم می‌کند و همسرتون رو برای دوباره بیرون رفتن و گشت و گذار #دلسرد می‌کند‌. https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💫🌴 ﷽ 🌴💫 🎴من به تو گفتم، تو نیز به دیگران بگو. ▪️➖💠•°•⚜➖¤¤ 🏮فراز《۲۰》: ✨ هان مردمان! او هم جوار و هم سایه‌ی خداست که در کتاب گرانقدر خود (قرآن) او را یاد کرده و درباره‌ی ستیزندگان با او فرموده : " …مباد کسے در روز قیامت بگوید افسوس کہ درباره هم جوار و هم سایه‌ی خداوند کوتاهے کرده ام ." ( زمر/۵۶)؛ فراز ۲۱ ✨ هان مردمان! در قرآن اندیشہ کنید و ژرفاے آیات او را دریابید و بر محکماتش نظر کنید و از متشابھات آن پیروے ننمایید؛ به خدا سوگند که باطن ها و تفسیر آن را روشن نمےکند مگر همین کسے که دست و بازوے او را گرفتہ و بالا آورده ام و اعلام مےدارم : هر آن کس که من سرپرست اویم این علے سرپرست اوست و او علے، فرزند ابے طالب، برادر و وصے من است؛ ولایت و سرپرستے او حکمے از سوی خداست که بر من فرستاده است .… ✨ هان مردمان! همانا علے و پاکان از فرزندانم از نسل او، یادگارِ گران سنگ کوچک ترند، و قرآن یادگار ارزشمند بزرگتر؛ هر یک از این دو از دیگر همراه خود حکایت می کند و با آن سازگار است؛ آن دو هرگز از هم جدا نمےشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.… 🏮فراز《۲۲》: ✨ هشدار که من وظیفه‌ی خود را ادا کردم؛ وظیفه ام را ابلاغ کردم و بہ گوش شما رساندم؛ هشدار کہ روشن نمودم؛ بدانید کہ این سخن خدا بود و من از سوے او سخن گفتم؛ ✨ هان بدانید! هرگز به جز این برادرم کسے نباید "امیرالمؤمنین" خوانده شود؛ هشدار که پس از من امارت مؤمنان بر کسے جز او روا نباشد.… ▪️➖💠•°•⚜➖¤¤ 📣مبلغ غدیر باشیم! https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
مبلغ غدیر باشیم ...... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
داستان واقعی از شهید ایمانی https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: 💠 : سرزمین عجایب . هواپیما به زمین نشست ... واقعا برای من صحنه عجیبی بود ... زن هایی که تا چند لحظه قبل، با لباس های باز نشسته بودن، یهو عوض شدن ... خیلی از دیدن این صحنه تعجب کردم ... کوین، خودت رو آماده کن ... مثل اینکه قراره به زودی چیزهای عجیب زیادی ببینی ... . . بعد از تحویل ساک و خروج از گمرک، اسم من رو از بلندگو صدا زدن ... رفتم اطلاعات فرودگاه... چند نفر با لباس روحانی به استقبال من اومده بودن ... رفتار اونها با من خیلی گرم و صمیمی بود ... این رفتارشون من رو می ترسوند ... چرا با من اینطوری برخورد می کنن؟ ... . نفر اولی، دستش رو برای دست دادن با من بلند کرد ... با تمام وجود از این کار متنفر بودم ... به همون اندازه که یه سفید از دست دادن با ما بدش می اومد و کراهت داشت ... اما حالا هر کی به من می رسید می خواست باهام دست بده ... . باز دست دادن قابل تحمل تر بود ... اومد طرفم باهام مصافحه کنه ... خدای من ... ناخودآگاه خودم رو جمع کردم و یه قدم رفتم عقب ... توی تصاویر و فیلم ها این رفتار رو دیده بودم ... ترجیح می دادم بمیرم اما یه سفید رو بغل نکنم ... . . من توی استرالیا از حق موکل های سفید زیادی دفاع کرده بودم ... چون مظلوم واقع شده بودن ... اما حقیقت این بود که از اولین روز حضورم در دادگاه ... حس من نسبت به اونها ... به تنفر تبدیل شده بود و هرگز به صورت هیچ کدوم لبخند نزده بودم ... حالا هر بار که اینها با من صحبت می کردن بهم لبخند می زدن... و من گیج می شدم ... من که تا اون لحظه، از هیچ چیز، حتی مرگ نترسیده بودم ... از دیدن لبخندهای اونها می ترسیدم و نمی تونستم باهاشون ارتباط برقرار کنم ... رفتار محبت آمیز از یک سفید؟ .. بالاخره به قم رسیدیم ... وارد محوطه که شدیم چشمم بین طلبه ها می دوید ... با دیدن اولین سیاه پوست قلبم آروم شد ... من توی اون دنیای سفید، تنها نبودم ... . . در زدیم و وارد اتاق نسبتا بزرگی شدیم ... همه عین هم لباس پوشیده بودن ... اصلا رده ها و درجه ها مشخص نبود ... آقای نسبتا مسنی با دیدن من از جاش بلند شد ... به طرف ما اومد و بهم سلام کرد ... دستش رو برای دست دادن بلند کرد و برای مصافحه کردن اومد طرفم ... . گریه ام گرفته بود که روحانی کناری ... یواشکی با سر بهش اشاره کرد ... و اونم سریع، حالتش رو تغییر داد ... به خیر گذشت ... . زیرچشمی حواسم به همه چیز بود ... غیر از اینکه من یه وکیل بودم که پایه درسیم، فلسفه و سیاست بود ... و همین من رو ریز بین و دقیق کرده بود ... ورود به دنیای جدید هم، این دقت رو چند برابر می کرد ... . با این وجود، هنوز بین حالت ها و رفتارهای اونها گیج بودم که اون آقا رو بهم معرفی کردن ... رئیس اونجا بود ... تا حالا هیچ رئیسی جلوی پای من بلند نشده بود ... کم کم گیجی من، داشت به سرگیجه تبدیل می شد ... . ⬅️ادامه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 💐 🍃 💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐🍃💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.......: در این عالم تنها ... الموت یاتی بغته است که یهویی می آید میگویی نه؟ تماشا کن👆 امان از لحظه مرگ اگر درحال باشیم. https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🌻 دیدار مردگان با خانواده در دنیا 🌻 ⇦عبد الرحیم قصیر می گوید: « از امام سوال کردم: آیا روح مومن به دیدار خانواده اش می آید ؟ فرمود: بله از خداوند اجازه می گیرد ٬ خداوند نیز به او اجازه می دهد و دو تا فرشته به همراه او می فرستد به صورت بعضی از پرندگانی که روی دیوار می نشینند به دیار آنان می آید و به ایشان نگاه می کنند و کلامشان را می شنوند. ⇦ اسحاق بن عمار می گوید : « به امام موسی کاظم (ع) عرض کردم : آیا روح مومن به دیدار خانواده اش می آید ؟ فرمودند : بله. عرض کردم : هر چند وقت یک بار به ملاقات ایشان می آید ؟ فرمودند : به اندازه فضیلت و قدر و منزلتی که هر کدام دارند . بعضی هر روز ٬ بعضی هر دو روز یک بار و بعضی هر سه روز یک بار و هرکدام که منزلتشان کم است هر جمعه. عرض کردم : در چه ساعتی می آیند ؟ فرمودند : هنگام ظهر و مانند آن. عرض کردم : در چه صورت و قیافه ای می آیند ؟ فرمودند : در شکل گنجشک یا کوچکتر از آن . خداوند فرشته ای را هم با او می فرستد تا آنچه مایه خوشحالی اوست به او نشان می دهد و آنچه مایه ناراحتی اوست از او می پوشاند . » 📚 بـحــار ج۶۰ ص۲۵۷ https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.......: 🔰گریه آیت الله جوادی آملی و شاگردان 💠مومن هنگام مرگ چه می‌ بیند؟ https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💠﷽💠 💠 امام صادق (علیه السلام) به عقبه فرمود: روز قيامت جز همين مذهبي كه شما داريد قبول نخواهند كرد... بين شما و بين صحنه اي كه ديدن آن سبب روشنايي چشمتان خواهد شد فاصله اي نيست جز اينكه جانتان به اينجا برسد (اشاره به حلق خود كردند.) يعني به محض رسيدن جان به گلو، با صحنه شادي آفرين مواجه خواهيد شد. امام (علیه السلام) اين جمله را گفت و سكوت كرد. راوي مي گويد: من با خود گفتم: آيا انسان مؤمن دم جان دادن چه مي بيند كه شادمان مي شود؟ ولي هيبت امام مانع از اين شد كه بپرسم. مُعَلّي كنار من نشسته بود آهسته با دست خود فشاري به بازوي من داد كه از آقا بپرس چه مي بيند؟! من گفتم: آقا بفرماييد چه مي بيند؟ باز امام (علیه السلام) فرمود: مي بيند. تا ده بار پرسيدم و در هر بار امام (علیه السلام) مي فرمود: مي بيند. آخرين بار من گريه ام گرفت و گفتم: يا بن رسول الله! من مي خواهم دينم را از شما بگيرم. بفرماييد انسان مؤمن در حال احتضار چه مي بيند؟ فرمود: به خدا قسم وقتي جان به گلو رسيد، رسول خدا و عليّ مرتضي (علیهِما السلام) را مي بيند بعد فرمود: «رسول خدا و امير مؤمنان (علیهِما السلام) كنار محتضر حاضر مي شوند. رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) …بالاي سر او و امير مؤمنان (علیه السلام) كنار پاي او مي نشينند». آنگاه رسول خدا خطاب به محتضر مي فرمايد: «اي دوست خدا! بشارت كه من رسول خدا هستم». من براي تو بهترم از آنچه كه در دنيا گذاشته و آمده اي! سپس رسول خدا… (صلی الله علیه و آله و سلم)  برمي خيزد و اميرالمؤمنين (علیه السلام) بالاي سر محتضر مي نشيند و مي گويد: «اي دوست خدا! بشارت كه من عليّ بن ابي طالبم. من همان علي هستم كه در دنيا دوستم داشتي. اينك وقت آن رسيده كه من نافع به حالت باشم». بعد امام صادق (علیه السلام) فرمود: اين جريان در قرآن آمده است. راوي گفت: در كجاي قرآن؟! فرمود: در سوره يونس آنجا كه مي فرمايد: { الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ*لَهُمُ الْبُشْري فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ} 📕كافي،جلد۳،ص۱۲۸و۱۲۹ https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: .......: کارتون زهره وزهرا رو یادتونه؟ خداییش باهمه سادگی این برنامه برای ما بهترین کارتون بود یادش بخیر☺️☺️☺️☺️ https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
کیا از این لیوانها داشتن https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
ادوات شکنجه ده شصتیها😢😢 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
داستان واقعی از شهید ایمانی https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: 💐🍃💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐 🍃 💐 ⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 🌷✅ 💠 : خمینی نشستیم روی صندلی ها و جوانی برای ما شربت آورد ... یکی از آقایون همراه، کنارم و حاج آقای مقابلم ... - حتما خسته شدید... اول پرواز، بعد هم که تا اینجا توی ماشین بودید ... پیرمرد با لبخند با من حرف می زد و من از دیدن این رفتارها کلافه شده بودم ... روال اینه که قبل از ورود به خوابگاه ... دوستان تازه وارد میان و با هم گپی می زنیم ... حالا اگر شما خسته اید، می خواید برنامه رو به فردا موکول کنیم ... . . سری تکان دادم ... نه این چیزها برای من خسته کنندخ نیست ... و توی دلم گفتم ... مگه من مثل تو یه پیرمردم؟... من آدمیم که با تلاش و سختی بزرگ شدم، این چیزها من رو خسته نمی کنه ... . . دوباره لبخند زد ... من پرونده شما رو خوندم... اینطور که متوجه شدم شما برای طلبه شدن مسلمان شدید ... - اشکالی داره؟ . . دوباره خندید ... نه ...اشکالی که نداره اما عموم افراد بعد از اینکه مسلمان میشن ... یه عده شون به خاطر علاقه به تبلیغ اسلام و آشنایی بیشتر، میان و طلبه میشن ... تا حالا مورد برعکس نداشتیم ... . به زحمت خودم رو کنترل می کردم ... خنده هاشون شدید، من رو عصبی می کرد و ذهنم رو بهم می ریخت ... . - منم به خاطر طلبه بودن، مسلمان نشدم ... مسلمان شدم چون شرط پذیرش تون برای طلبه شدن، بود ... . حالا اونها هم گیج شده بودن ... حس خوبی بود، دیگه نمی خندیدن ... می شد امواج متلاطم سوال های مختلف رو توی چهره شون دید ... - توضیح اینکه واقعا برای چی اینجام، اصلا کار راحتی نیست... من از اسلام هیچی نمی دونم ... اطلاعات من، در حد مطالعه سطحی از آیات قرآنه ... حتی علی رغم مطالعات زیادی که کردم، بین فرقه ها و تفکرات گیر کردم و قادر به تشخیص درست و غلط نیستم ... من فقط یه چیز رو فهمیدم ... فقط اسلام قادر به عوض کردن تفکر تبعیض نژادیه... منم برای همین اینجام ... . سکوت عمیقی اتاق رو پر کرد ... چهره روحانی مسن به شدت جدی شده بود ... پس چرا بین این همه کشور، ایران رو انتخاب کردی؟ ... . . محکم توی چشم هاش نگاه کردم ... چون باید خمینی بشم ... 💠 : به سفیدی برف . همون چهره جدی، به شدت توی فکر غرق شد ... اون روزها اصلا نمی تونستم حدس بزنم، داشت به چی فکر می کرد ... نمی شد عمق نگاهش رو درک کرد ... اما از خندیدن بهتر بود ... . . من رو پذیرش کردن و راهی خوابگاه شدیم ... فضای بزرگ، ساده و تمییزی بود ... فقط ازشون درخواست کردم، من رو با سیاه پوست ها هم اتاق کنن ... برام فرقی نداشت از کدوم کشور باشه ... اما دلم نمی خواست حتی با یه گندم گون، توی یه اتاق باشم ... . یکی از آقایون باهام اومد تا راه رو نشونم بده ... در اتاق رو که باز کردم بهت زده شدم ... تا وسط سرم سوخت ... با صدای در، یه جوان بی نهایت سفید ... با موهای قهوه ای روشن و چشم های عسلی ... جلوی پای من بلند شد ... . . مثل میخ، جلوی در خشک شدم ... همراهم به فارسی چیزی بهش گفت ... جوان هم با لبخند جلو اومد و به انگلیسی شروع به سلام و خوش آمدگویی کرد .. . چند لحظه طول کشید تا به خودم بیام ... از شدت عصبانیت، چشم هام داشت از حدقه بیرون می زد ... دستش رو که برای دست دادن جلو آورد، یه قدم رفتم عقب ... بدون توجه به ساکم، سریع دوییدم پایین ... من رفتم ... رفتم سراغ اون روحانی مسن ... . - من از شما پرسیدم توی خوابگاه، طلبه سیاه پوست دارید؟... شما گفتید: بله ... و من ازتون خواستم، من رو توی اتاق اونها بگذارید ... حالا یه گندم گون هم، نه ... اصلا از این جوان، سفیدتر کسی وجود داشت که من رو باهاش توی یه اتاق بگذارید؟ ... . . نگاه عمیقی بهم کرد ... فکر کردم می خوای خمینی بشی ... هیچ جوابی ندادم ... تو می خوای با فکر تبعیض نژادی مبارزه کنی و برای همین مسلمان شدی اما نمی تونی یه سفیدپوست رو تحمل کنی ... پس چطور می خوای این تفکر رو از بین ببری و به مردم یاد بدی، همه در برابر خدا، برابرن؟ ... . خون، خونم رو می خورد ... از خشم، صدای سائیده شدن دندان هام بهم بلند شده بود ... یعنی من حق نداشتم، حتی شب ها رو با آرامش بخوابم؟ ... . چند لحظه بهم نگاه کرد ... اگر نمی خوای می تونی برگردی استرالیا ... خمینی شدن به حرف و شعار ... و راحت و الکی نیست ... . . چشم هام رو بستم ... نه می مونم ... این رو گفتم و برگشتم بالا ... . ⬅️ادامه دارد... 💐https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃 💐🍃💐 🍃💐🍃 💐🍃💐🍃💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.......: ♻️حکایت ماجرای علی گندابی و تاثیر آن بر روی یک جوان ⭕️نوکر حسین شدن اینجوریه👆 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
داستان واقعی از شهید ایمانی https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃