🌟💐🌟💐🌟💐
💐🌟💐🌟💐
🌟💐🌟💐
💐🌟💐
🌟💐
💐
💐قسمت شصت و پنجم 🌟
🔱داستانهاى_هزار_و_يك_شب_دربار
🔰خاطرات_پروين_غفارى
🔱سالهای پس از جدایی من از شاه ، برای من سالهای پرماجرايی بود .
⚜اکنون زنی بودم زیبا و آزاد و دوستان بسیاری داشتم. غلامرضا برادر شاه، ایادی و خاتم خلبان مخصوص شاه که بعدها داماد شاه شد ، در محافلى که من آمد و شد داشتم به گردم می چرخیدند.♠️
🔱وضع مادی من بهتر از زمانی بود که به دربار رفت و آمد داشتم .یادم می آید که در حدود سالهای ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۴ خورشیدی ، منزل ما در خیابان چال هرز و نزدیک کلوپ آمریکاییها بود .خلبانی آمریکایی به نام جک سخت عاشق و شیدای من شده بود و گاهی به منزل ما میآمد و من نیز در اکثر مجالس آمریکاییها در آن کلوپ شرکت میکردم. جک آنقدر مرا دوست داشت که عکس قاب شدهای از مرا به دیوار اتاقش نصب کرده بود همین عکس پای مرا به ماجرایی کشاند که روح من از آن خبر نداشت.🖼❤️🔥
⚜ قضیه از این قرار بود که روزی از روزها جسد جک را در حالی که پیشانی اش با گلوله ای سوراخ شده بود در اتاقش یافتند .علوی مقدم رئیس شهربانی وقت از طرفی رئیس انگشت نگاری با دیدن عکس من در اتاق جک مرا به عنوان مظنون به شهربانی برده و در شرایط سختی بازجویی کردند.
⚜ من هم که از اصل ماجرا بی اطلاع بودم با تندی به سوالات بازجویان پاسخ میدادم و در نهایت به دلیل فقدان مدارک آزاد شدم
🔱 بعدها از غلامرضا شنیدم که در شب بازجویی من در محل شهربانی شخص اشرف با علوی مقدم ملاقاتی داشته و سفارشات لازم را به او و صرفی کرده است تا بر علیه من پرونده سازی کنند‼️
⚜ قصد اشرف از این پرونده سازی این بوده که هم کینه دیرينه اش را نسبت به من خالی کند و هم اینکه پرونده به نوعی لوث کردد چرا که طبق اطلاع ، جک با زنی به نام نلی که چشمان سبزی داشت و مهماندار هواپیما بود مبادرت به آوردن کوکائین و هروئین به ایران می کردند
🔱 اشرف نیز که در این امور ید طولانی داشت در یک رقابت مافیایی دستور قتل جک را صادر کرده بود و قاتلین با کمین کردن و پنهان شدن در پشت پرده اتاقش به محض این که وی وارد اتاق شده با تفنگی کوتاه و از پشت پرده به پیشانی او شلیک کرده بودند .
⚜این قضیه به من ثابت کرد که اشرف هنوز از دشمنی و عداوت با من دست بر نداشته و به عناوین مختلف در صدد ضربه زدن به من است .البته این تنها مورد جنایتى نبود که اشرف در آن دست داشت .مرگ مرموز پسر اکبر دادستان به نام شهریار نیز از شاهکارهای اشرف بود.
🔱 جوان خوش قیافه و جذابی بود و اشرف به سختی عاشق او شده بود و چون از این جوان بی اعتنایی دید حکم قتل او را نیز صادر کرده بود و گویا در جایی گفته بود حال که او مال من نیست پس نباید مال کس دیگری نیز باشد...
ادامه دارد.....
✍#امينه
📔برگرفته از كتاب تا سياهى در دام شاه
🌟💐🌟💐🌟💐🌟💐
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🌸الاغ در آسایشگاه
عید فرا رسیده بود؛ اما جوّی افسرده بر اردوگاه و بچّهها حاكم شده بود. باید فكر میكردیم، از این رو عدهای از بچّهها جمع شدیم و ترتیب یك تئاتر طنز را دادیم؛ بدین شكل كه یكی از اسرا به نام صادق از بچّههای اصفهان در قالب یك روستایی و به عنوان كدخدا در جلوی بچّهها حاضر شود و با لهجه روستایی به بیان قضایایی بپردازد و الاغی نیز درست كنیم كه مشصادق با آن وارد شود.
از این رو دست به كار شدیم و با درآوردن عرقگیر و كشیدن آن روی بالش، زمینه سفیدی درست كردیم. از آستینها با گذاشتن پارچه، گوش درست كردیم و از یقهی آن به عنوان دهان استفاده كردیم و با نقاشی چشم و بینی باقی اجزا را پرداختیم.
یكی از بچّه ها این بالش را روی سر كشید و دیگری كه خودم باشم، با گرفتن كمر او خم شدم و بچّهها پتویی را روی ما انداختند و مشصادق روی كمر من نشست. نگهبان آسایشگاه هم تعیین شد و پس از راحت شدن از این بابت، برنامه را شروع كردیم.
با حضور مشصادق بر روی سن (گوشهی آسایشگاه) بچّهها همه به وجد آمدند و صدایشان به خنده بلند شد. با صحبتهای صادق، ولُوم خنده بچّهها باز هم بالاتر رفت و با شدت گرفتن سر و صدا، حضور نگهبان عراقی طبیعی بود.
با آمدن سرباز عراقی، نگهبان آسایشگاه شروع كرد به گفتن رمز؛ اما شدت سر و صدا نگذاشت ما متوجه شویم. در نتیجه وقتی به خود آمدیم كه نگهبان عراقی پشت پنجره بود و متحيّر از دیدن الاغ درون آسایشگاه. بعد گفتن چند جمله به سمت دفتر افسر عراقی حرکت کرد.
به سرعت وسایل را جمع كردیم و تمام چیزهایی را كه ساخته بودیم، به طور طبیعی از بین بردیم. نگهبان عراقی موضوع را گزارش داد و متعاقب آن افسر عراقی به درون آسایشگاه آمد و گفت: آن الاغ را از كجا آوردید و به كجا بردید؟ شما توطئه كردهاید و وقتی ما انكار كردیم، گفت: سرباز من با چشم خودش دیده. زود بیاوردیدش و الّا...
وقتی از این صحبتها طرفی نبست، ما شروع به صحبت كردیم كه: جناب سرهنگ این سربازتان میخواهد هم ما و هم شما را اذیت كند و شاید هم چیزی خورده باشد. خودتان قضاوت كنید وقتی در اردوگاه اصلاً از این حیوانات نداریم و تازه هیچ راهی برای آوردن این چیزها وجود ندارد؛ چگونه میشود الاغی را بیاوریم؟ شما حتی سوراخ كلیه درها را جوش داده اید. حالا خودتان كه عاقل و فهمیده هستید، قضاوت كنید.
افسر عراقی با شنیدن این صحبتها دستور داد سربازان از آسایشگاه بیرون بروند و همین كه رفتند، صدای نواخته شدن سیلی محكمی به صورت سرباز عراقی در محوّطه بلند شد.
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸طنز جبهه
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
3.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطره ای طنز از واحد تخریب در زمان دفاع مقدس
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
3.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🙂قدیما خبری از گوشی و اینترنت و فضای مجازی نبود
آدما کنار هم حقیقی بودن، ی تلویزیون سیاه و سفید بود با دوتا شبکه، که ساعت ده به بعد تعطیل بود، دورهمیا پر از خنده و صحبت بود...
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎞 سریال زیبای بهترین تابستان من 😍 طنز ، کمدی ، جنگی 📼 قسمت هفتم #سریال #بهترین_تابستان_من ┄┅┅┅┅❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
56.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سریال زیبای بهترین تابستان من
😍 طنز ، کمدی ، جنگی
📼 قسمت هشتم
#سریال #بهترین_تابستان_من
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔴فرزندم فدای سید، داغ اصلی ما داغ شهادت اوست.. 🔹مادر شهید لبنانی: 🔹 سلام من را به سید برسان، تنها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 درخواست حمله به ایران توسط #ننگ_ملت !
🔹 اپوزیسیون آویزون یعنی کسانی که خودشان توان براندازی ندارند و آویزون جنگ و تحریم تروریستها میشوند.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🔴آخرین بار که اصلاحات گفت همه چی با مذاکره حل میشه، هشت سال مملکت خوابید، کارخونه ها تعطیل شد و اقتصاد داخل فنا شد!
آخر هم ترامپ اومد به التماس هاشون گفت«نه مرسی» با یه امضا و بدون هیچ ضمانتی از برجام خارج شد!
وکیلش هم برجام رو پاره کرد و روش تف کرد!
👈با چه رویی باز حرف مذاکره میزنید؟!
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357