#پرسش_پاسخ
#مشاور_خانواده
سلام
سن دخترم ۲۹
دامادم ۳۷
نحوه آشنایی .خواستگاری
وازدواج سنتی
دخترم لیسانس وحافظ قرآن
دامادم فوق لیسانس
کارمند دانشگاه آزاد
دخترمن ده سال پیش ازدواج کرد
از سالهای اول زندگی متوجه این شدم
که دامادم به شدت به مادرش وابسته س
واستقلال فکری نداره
توروزهایی که اولین بچه شون بدنیا اومد ومن چند روزی کنارشون بودم
ازنزدیک دیدم که دخترم هیچ تصمیمی
نمیتونه تو زندگیش بگیره
حتی اسم برای بچش انتخاب کنه
تا۹سال طبقه پایین خونه مادرشوهرش زندگی میکرد
وبالاخره بعدازسالهارنج دخترم
همین امسال رفت مسکن مهر
وازاون خونه بیرون اومد .
از تیرماه که اومده بیرون خونه مادرشوهرش نرفته
میگه اگه برم منو ملزم میکنن به اینکه فقط ارتباطم باید بااوناباشه ولاغیر
نه دوست نه فامیل ونه هیچ
خودشونم باهیچکس رفت وآمدی ندارن
دامادمم اصلاخونه مانیومده
حتی به بچه ها ی دخترم اونقدر رو مخشون کار کردن که خونه ما نمیان
واقعا مستاصلم
هیچ مشاوره ای هم نمیره
وخودشوخیلی قبول داره
باور کنید بارها همسایه هاشون به من گفتن دخترت داره خیلی اذیت میشه
نمیدونم بایدچیکارکنم
راهنمایی م کنین لطفا
دخترم .از دخالتها خسته وعصبیه
اجازه نداشت بدون اجازه مادرشوهرش
ازخونه بیرون بیاد
یااگه دوستش میومد خونه شون
بدر خونه رومیزدن کی خونتونه
چرابدون هماهنگی اومده
دخترم میگه چون من تواین چندماه نرفتم خانه مادرش شوهرمم با نیامدن ب خانه شما میخادانتقام بگیره
ولی قبلشم دیر به دیرمیومد
ومعمولاطلبکار وبداخلاق وهمیشه متوقع
دخترم تعطیلات عید گذشته روچند روزی از خونه ش اومد قهر
تااون موقع بامن حرفی نمیزد چون خیلی توداره
ولی تواون چند روز مافهمیدیم چه مشکلاتی داره
علاوه بر چیزایی که گفتم
فهمیدم شوهرش بهش خیانت کرده بارها آنهم فکر کنم تا حد رابطه جنسی
دوتادختر ۷و۸ ساله داره
که مدت زمان قهر دخترم اوناباخانواده پدرشون بودن اون چند روز
دخترم داشت دق میکرد ازغصه ندیدن بچه هاش
یه مشاور پیداشد ومهدی دامادم اونو آورد به عنوان وکیل مدافعش
ودخترمم مجاب کرد به ادامه زندگی
البته ماهم راضی شدیم چون دخترم خیلی غصه میخورد ازندیدن بچه هاش
دامادم هیچ حرفی وقبول نداره
خودش وخیلی قبول داره وخانواده شو
تو اختلافا فقط دختر منو مقصر میدونه
غد وعصبیه
وبه شدت لجباز
وهرچی خانواده ش میگن همونو قبول داره
حتی هرسال برای تولد دخترم مایه میذاشت ولی امسال هیچی
دخترم خیلی زجر میکشه
ومن غصه های پوشیده شو میبینم
همیشه لبخند میزنه ومیگه مامان چیزی نبست ولی یه غم پنهان داره 😭😭😭
لطفا بگین ب عنوان یک مادر چ کمکی از من برمیاد
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
با سلام
مادر خوبم بزرگترین کمکی که شما می تونید به دخترتان داشته باشید اینه که دخالتی نداشته باشید
اونا ۱۰سال از زندگی مشترکشان گذشته ودو فرزند دختر دارند .مطمئن باش که شرایط بدی بود وبالاتر از آستانه تحمل دختر شما بود ول میکرد ومیومد نه اینکه این همه صبوری کنه پس لابد با همدیگه خوش هستند الحمدلله که صبوری وسازش اوبه نتیجه هم رسیده و صاحب خونه هم شدن مادر شوهر هم یه مادره ک۶ سالها زحمت کشیده پسر بزرگ کرده و حالا وظیفه فرزندش هست که بهش احترام بزاره وبه حرفش گوش بده و این خیلی کار مهمی نیست وظیفه است تصور کن خودت مادر شوهری بعد عروسک بی احترامی کنه حالت بد نمیشه؟بهتره که در این مورد دخالتی نکنی دخترت خودش از پس قضیه بر میاد پس شما بده نباشید لطفا اما به دخترتان سر بزنید محبت کنید مهمونش کنید ودامادتون رو هم تحویل بگیرید وبا محبت و چشم پوشی از کم وکاستی ها اورا شرمنده محبت خودتون بکنید و اصلا به روی خودتون هم نیارید
به نظرم دخترتان هم اشتباه میکنه که از خانواده همسرش دوری میکنه که شوهرش هم جبهه بگیره آنکه این همه خانمی و صبوری کرده !بهتره بازهم همچنان به خانمی خودش ادامه بده وبی احترامی نکنه وبا خدا معامله کنه انشاالله که عاقبت بخیر باشه
https://eitaa.com/zandahlm1357
#پرسش_پاسخ
#مشاور_خانواده
سلام .
من ۲۹سالمه و سال ۹۵بعد از سه سال فرزند خواستن ،درکمال ناامیدی باردار شدم ،البته هیچ وقت اصرار و به این امر نداشتم ،یعنی درمانها را انجام میدادیم اما بازم سعی میکردم از زندگیم راضی باشم و به زور چیزی را از خدا نخام .دوران بارداری فوق العاده سختی را داشتم .چون هم مراقبت نیاز داشتم و هم دچار سنگ کلیه شده بودم و دردهای شدیدی را تا آخر بارداری تحمل کردم .و در این مدت همسر عزیزم و مادرشون بسیار برام زحمت کشیدند
به دلیل عدم تشخیص به موقع دکتر زنان ،دیر زایمان صورت گرفت و بچه مون با دفع و خوردن مکونیوم غلیظ متولد شدند ،خدا را شکر با گریه متولد شد .خودم هم دوروز در آی سی یو بودم .
بعد از ۵روز با انجام اکو قلب از نوزادم متوجه شدیم ، فرزند عزیزم مشکل قلبی دارند.در حالیکه تمام سونو های ایشون در زمان بارداری نرمال و خوب بودند .
بلاخره بعد از معاینه تشخیص دادند با عمل جراحی ۹۹%این تیپ بیماری قلبی خوب شده اند ،اما چون عمل سنگین بود باید سن نوزادی را سپری میکردند ،
فرزندم در 50روزگی عمل قلب باز شد و خب تا دوهفته من اصلا نمیتونسم ببینمشون .چون جناق باز بود ،البته من با صرار به دیدنش میرفتم ،بعد از این مدت به یه بیمارستان دیگه ارجاع داده شدیم ،و تا 5ماهگی من و فرزندم در بیمارستان بودیم ،که البته مادرم و همسرم و خواهر شوهرم در این مدت خیلی زحمت کشیدند .
در این مدت 5ماه هرروز یه آزمایش جدید یه سی تی جدید ،عکس های زیاد از ریه ...و هرروز آزمایش خون از فرزندم گرفته میشد و من شاهد رنج های اون ،بی قراری های فرزندم ،و گاهی تا چند روزاز شیر خوردن محروم میشد و گاهی باز برمیگشت .
یک هفته نفس های عالی ،یک هفته اینقدر اوضاع تنفس بد میشد که اینتوبه میشد ،البته کار درمان بعضی از پزشکان هم بی اثر نبود .کار به جایی رسید که زنده بودن فرزندم را امری محال میدونستند در حالیکه تا مدتی قبل از اون ریس کل علوم پزشکی از عمل تقریبا راضی بودند و گفتند با گذشت زمان و وزن گیری ،نفس های بچه خوب میشه .
خلاصه اینکه به حدی رسیدیم که وقتی حال فرزندم خوب و بدون اکسیژن تنفس میکرد ،همه این را معجزه میگفتند .
بعد از 5ماه بالاخره ما به منزل آمدیم ،البته تعداد داروهای فرزندم خیلی بیشتر از قبل از عمل شده بود و ما در منزل دستگاه اکسیژن ساز هم داشتیم .
زمان گذشت و روز به روز حال فرزندم بهتر شد ،اما فشار ریه همچنان بالا بود .
ولی اکسیژن زیادی نیاز نداشتند .
در یکی از همین روزهای دی ماه ،شب جمعه ،فرزندم در آغوش خودم فوت شدند .
من ضربه روحی زیادی خوردم .
بخاطر رنج های زیادی که فرزندم کشید .
دردهای شدید و زخم های شدیدش ،رنج های زیادی که کشید ولی همیشه لبخند بر لبانش بود همیشه ...
و ...
دلم براش تنگ میشه .
و از اینکه بعضی مردم بهم بگن انشاالله بچه بعدی بیشتر میسوزم .
خیلی بیشتر ،...
میدونم میخان آرامم کننند ،اما بنظرم سکوت کنند بهتر از حرف ناپخته هست .
البته الان خوب میدانم که فرزندم در کمال سعادت و خوشبختی در دنیای ابد زندگی با آرامش دارد و من از این بابت خوشحالم ،چون آسایش و رفاه را برایش خواستار بودم و چه بهتر از زندگی ابد سرشار از موفقیت .
اکنون یک سال و ده روز از فوت فرزندم میگذرد .ومن و همسرم ترس بسیار شدیدی از بچه داری مجدد داریم ،
واز این بدتر که علت این نقص قابل تشخیص نبود و ما برای بارداری مجدد خب درمان هایی بیشتر از قبل احتیاج داریم .
ومن از رنگ بیمارستان و دکتر دلهره شدیدی دارم و تحمل رفتن و ادامه درمان را ندارم .
از طرفی اگر بخواهم به این رویه ادامه بدهم ،دچار بی انگیزگی شده ام ،نمیدانم اوقات و وروزها را چطور سپری کنم ،کلاس ها و مجالس مذهبی مختلفی را برای خودم برنامه ریزی کرده ام ،اما از بی برنامه و بی انگیزه بودن همسرم رنج میبرم ،در حالیکه همسرم در کمال مهربانی هست و اصلا ابراز ناراحتی نمیکند اما در وجودش این حس پدر بودن را که شکوفا نشد احساس میکنم ،
گاهی با جدیت یا با شوخی ازش تقاضا میکنم ازدواج مجدد کند اما با اشکی درون چشمانش روبرو میشوم و سکوت ...
و نمیدانم چطور بر ترسم از بارداری غلبه کنم و .....
مممنون میشم راهنمایی بفرمایید .
باتشکر از شما 💐
#پاسخ
سرکار خانم امیری #مشاور_خانواده
سلام خدمت شما . ممنون از اعتمادی که به ماکردین . تاثر وتاسف ما رو پذیرا باشید وما رو در غم خودتون شریک بدونید .عزیزم من میدونم که خیلی سختی کشیدید وواقعا خیلی سخته رنج وعذاب فرزند دیدن ولی خاصیت این دنیا همین هست که همه ماها داریم امتحان پس میدیم وهر کس به اندازه ظرفیت وجودیش .عزیزمن درسته خیلی امتحان سختی پس دادید ولی این رو بدونید بعد از هر سختی اسانی هست وروزهای سخت زندگی به امید خدا وتوکل وتوسل بر خود او سپری خواهند شد وما هرچه از ایمان قوی بر خوردار باشیم به همان میزان برنده این میدانیم وباید تمام امید وتوکلمون به خدا باشه وشما الان باید به خدا توکل کنید ویار مهربان همیشگی که همیشه به ما نظر لطف داره طلب خیر کنید به دلتون ترس راه ندید واین رو همیشه با خودتون زمزمه کنید که
گر نگه دار من آنست که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد امیدتون به خدا باشه واقدام کنید خیلی از این موارد بوده ولی الان چند تا بچه سالم دارن حتما از طب اسلامی هم کمک بگیرید واینکه همسر مهربانی دارید خدا رو شاکر باشید بابت نعمتهایش .فرمودین کلاسهای مذهبی شرکت میکنید این خیلی خوبه بازم برنامه ریزی کنید کنار این کلاسها مطالعه داشته باشید ورزش کنید وانواع کارهای هنری انجام بدید در مورد همسرتون تشویق وتاییدش کنید بهش امید بدید ونگران نباشید انشاء الله به امید خدا روزهای سخت سپری خواهند شد استغفار زیاد کنید که استغفار زیاد باعث گشایش در کارها میشود .به حول وقوه الهی مشکلات حل خواهند شد دعای در شدت وسختی رو یامن تحل به عقد المکاره ...رو زیاد بخونید .موفق باشید
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هرشب
انس با قران .....
https://eitaa.com/zandahlm1357
shahadte sardar Solymani(2).mp3
2.19M
#لالایی_خدا
#محسن_عباسی_ولدی
▪️صحبتهای عمو عباسی در باره شهادت سپهبد #حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_میشم...:
#از_بیت_الاحزان_من_تا_فردوس_تو
قسمت پنجاه و هفتم
امسالی که پشت کنکوری بودم برای اولین بار نه به صورت مهمان بلکه بصورت عضوی ثابت از اهل خونه کنار نامادری و خواهرام یک سال تمام زندگی کردم تو این یک سال متوجه مسائلی شدم که هیچوقت فکرش رو هم نکرده بودم متوجه بدخواهی ها و حسادت نامادریم شدم که تو تمام این سالها چون ازش دور بودم تونسته بود پشت نقاب سادگیش پنهانش کنه، ارتباطم با نامادریم همیشه همراه با احترام و رودربایستی بود و اونم مقابلِ خودم واسم احترام قایل میشد و هیچوقت بهم امر و نهی نمیکرد؛ برخلاف فرشته که زیاد باهم کل کل میکردن و به هم میپریدن و از هم شاکی میشدن در کل هم زن بدی نبود و خیلی جاها بدرد بخور بود و شاید بشه بدخواهیاش رو گذاشت پای اینکه گاها بابا بهش بی توجهی میکرد، اما خب فهمیدن این مسئله واسه منی که روح و روانی حساس و رنج دیده داشتم باعث شد تا آرام و قرار و راحتی ازم سلب بشه و تو اون یک سال مثل مهمون رفتار کنم و معذب باشم
😔هیچوقت نتونستم تو اون خونه راحت بلند شم ، راحت بخوابم و بخورم بااینکه کسی زیاد کاری بهم نداشت اما خودم این احساس رو داشتم و معذب بودم بابا ازین اخلاقم متنفر بود و خیلی وقتا سر همین دعوام میکرد و یکی دور روز باهم حرف نمیزدیم دوست داشت تا میتونم ریخت و پاش کنم و راحت باشم اما حیف که هیچوقت نتونستم چون از بچگی عادت کرده بودم دست از پا خطا نکنم و از نامادری بترسم..
ازین نامادریم نمیترسیدم از لحظاتی میترسیدم که با نادانی خودش پشت سرم پیش فرشته بدخواهی میکرد و فرشته رو تبدیل کرده بود به سگِ هار که حریفش نمیشدم مثل قبلا برام احترام قائل نمیشد و خیلی راحت باهام دهن به دهن میشد و بهم بی احترامی میکرد. اونقدر ازم نفرت پیدا کرده بود که اگه تو دعواهامون گاها دست روش بلند میکردم ، اون بدترشو میکرد و بهم فحش میداد
😔یه بارم موقع دعوا خیلی اتفاقی بحث رو کشید رو مادرم و بهش بی احترامی کرد این رفتار فرشته برام دردناک بود و هر بار که اتفاقی میفتاد هفته ها ذهنم درگیر بود و تو این فضا داشتم واسه کنکور آماده میشدم! نمیدونستم این رفتاراش از کجا آب میخوره و فکرم هزار راه میرفت که نکنه کسی زیر گوشش خونده که مادرت رو بخاطر فردوس طلاق دادن و اونم اینطوری داره ازم انتقام میگیره
😔تمام اتفاق ها موقعی میفتاد که بابا خونه نبود یه بار بابا سفری یه هفته ای رفته بود و نامادریم مثل همیشه دعوا راه انداخت و منو فرشته به جون هم افتادیم اونم نگامون میکرد و میگفت بس کنید وگرنه به باباتون زنگ میزنم؛ منم دیگه صبرم سر اومد و داغ دلم رو خالی کردم و از دوتاشون تا تونستم گله کردم اینجا بود که نامادریمم اومد تو دعوا و مقابلم وایساد و گفت چرا گله مند میشی کی بهت بی احترامی کرده تا حالا؟! کی جرات داره بگه بالا چشمت ابروه؟! اونقد فضای خونه برام غیر قابل تحمل شد که رفتم تو اتاق و واسه نهارو شام بیرون نیومدم
🔸تا اینکه فرشته تو خلوت اومد پیشم گریه کرد ابراز پشیمانی کرد و گفت منو ببخش بچه بودم گولِ حرفاشو خوردم همش تقصیره اونه زیر گوشم میخونه که بابات فردوس رو بیشتر میخواد و تو و دخترِ منو اصلا نمیخواد، وگرنه من میدونم تو بیشتر از هممون نیاز به محبت و دلگرمی داری اونجا دلم کمی آروم گرفت وقتی فهمیدم محبتا و دل نگرانیام واسه فرشته موقعی که بچه بود و ازش دور بودم، تلف نشده و جایِ دوری نرفته
😔ترس از وقتایی داشتم که نامادریم درِ گوشش بابا وِز وِز میکرد و واسه دانشگاه نرفتنم نقشه میکشید و میگفت حیفِ این پولا نیست میدی کتابِ کنکور واسه دخترت؟ دختره فردا میره خونه خودش کی میگه دستت درد نکنه؟! و کلی حرفای خاله زنکی دیگه وقتی هم بابا به خودش و حرفاش بی محلی میکرد دعوا راه مینداخت تا به خیال خودش توجه بابا رو جلب کنه اونوقت واسه ساکت کردنش بابا مجبور میشد کتکش بزنه و آخر سرهم من باید هفته ها عذاب میکشیدم که چرا وجودِ من باعث این همه تلخی شده ؛ نامادریم تنبیه نمیشد و هربار طوری زهرش رو خالی میکرد و این تراژدی ها و صحنه های ویران کننده بارها تکرار میشد. بابا همیشه ازم دفاع میکرد و هوامو داشت حتی سرِ سفره چون میدونست تعارف میکنم و مثل اونا نیستم که واسه خودم راحت باشم اونام همین رو بهونه کرده بودن و مدام از بابا خورده میگرفتن که تو به فردوس توجه ویژه داری گرچه بابا گوشش بدهکار حرفاشون نبود اما اگه سرِ هرچی باهم اختلاف پیدا میکردیم منت تمام دعواها و ناخوشی ها و لحظات تلخش رو رو سرم میذاشت شایدم حق داشت چون از بچگی بخاطر من خیلیا ازش شاکی میشدن
😔تو این خفقان و فضای سنگین که صدها مرتبه از زندان برام سختتر بود، درس میخوندم و کم کم از جریان فرهاد فاصله گرفتم لحظات سختی بود که الله به دادم میرسید و صدام رو میشنید و با توفیق دادنم بر عباداتش دردهامو تسکین میداد و اجابت کننده دعاهام شد
💛ادامه دارد...
https://eitaa.co
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #کلیپ
⭕️آمریکا دارد بازوهای ایران را قطع میکند...
مراقب #سواد_رسانه_ای باشیم
مراقب مواضع موشکی باشیم .....
#مرگ_ب_آمریکا
#سردار_سلیمانی
@zandahlm1357
.......:
🌸✨🌸✨🌸
✨وَذَرُوا ظَاهِرَ الْإِثْمِ وَبَاطِنَهُ إِنَّ الَّذِينَ يَكْسِبُونَ الْإِثْمَ سَيُجْزَوْنَ بِمَا كَانُوا يَقْتَرِفُونَ ✨
✨و گناه آشكار و پنهان را رها كنيد
✨زيرا كسانى كه مرتكب گناه مى شوند به زودى در برابر آنچه به دست مى آوردند كيفر خواهند يافت .
🌸 سوره انعام ✨ آیه 120 🌸
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💝✨💝✨💝✨
ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ وَكِيلٌ
✨همین الله، ربّ شماست
✨ معبودي جز او، كه آفرينندة همه چيز است، وجود ندارد،
✨پس تنها او را بندگي كنيد
✨ كه كارگزار همه چيز است.
✨سوره انعام 💝 آیه 102✨
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@zandahlm1357
99.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ذكري_رحيل_الشيخ_الشحات_أنور
🥇#پخش_برای_اولین_بار
🔴 استاد شحات
🔹 سوره مبارکه #اسرا آیات ۱ الی ۳۴
@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠☀️💠☀️💠☀️💠 ☀️اخلاق مهدوی ☀️ 8⃣1⃣ قسمت هجدهم ⚠️سخن چینی گاهاً بین دو نفر دشمنی می اندازد.. این دا
💠☀️💠☀️💠☀️💠
☀️اخلاق مهدوی ☀️
9⃣1⃣ قسمت نوزدهم
👈این حدیث خیلی به درد من و شما می خورد. محمد بن فضل می گوید به امام موسی کاظم (ع) گفتم فدایت بشوم از برادران دینی ام چیزی به من رسید که آن را خیلی بد میدانستم. (یعنی به من خبر دادند که فلان آقا فلان کار را کرد من خیلی ناراحت شدم). ولی وقتی می روم به خودش می گویم این کار را کردی؟ می گوید من چنین کاری نکردم! اما چند نفر می گویند این کار را کرد.. اتفاقا آن چند نفر هم اهل فضل و اعتماد هستند، آدم های دروغگویی نیستند من چه کار کنم؟
🔆امام کاظم (ع)می گوید؛ ای محمد اگر خودت بشنویی یا ببینی گوش و چشم خود را تکذیب کن! (یعنی خودت را به ندیدن بزن! اگر دیدی هم به ندیدن بزن) و اگر پنجاه نفر نزد تو شهادت بدهند که فلانی فلان کار را کرد! اما خودش می گوید من نکردم، حرف خود آن فرد را قبول کن و حرف آن پنجاه نفر را قبول نکن!
👌حالا بحث دادگاه جداست.. آن که شهادت می دهد بحثش جداست! در زندگی عادی و در عرف .. مثلا فلان مسئول می گوید من فلان کاری را نکردم، ولی می گویند نه!!! چند نفر دیدند که..
⚠️این جمله زیاد بین مؤمنین تکرار می شود. می گویند فلانی فلان کار را کرد.. حضرت علی (ع) می گویند؛ کمترین مرتبه بی تقوایی آن است که هر آنچه را شنیدید بازگو کنید.
⚠️آدم دهانش بسته باشد بهتر است، این حدیث را خیلی انسان باید در زندگی اش عمل کند.. اگر چند نفر آمدند به شما گفتند فلانی فلان کار را کرد! اگر خودش گفت من این کار را نکردم، حرف آن طرف را باور کنید و دیگر ادامه ندهید.
👌ان شاء الله خدای متعال ما را به این اخلاق متخلق بکند و کسی هم که سرباز امام زمان (عج) است باید همه این ها را انجام بدهد. سرباز امام زمان (عج) اگر سخن چین باشد، دیگر سرباز نیست، ادا در می آورد.
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از سخنرانی"اخلاق مهدوی" فایل شماره (2)
🎤استاد احسان عبادی
#اخلاق_مهدوی 19
💠☀️💠☀️💠☀️💠
______________
https://eitaa.com/zandahlm1357
🔻رهبر انقلاب: اینکه میگویند انتظار فرج داشته باشید، یعنی اگر در شدتی قرار دارید، انتظار داشته باشید که آن برطرف شود
🔹آیتالله خامنهای امروز درابتدای درس، در تفسیر روایت «انتظار الفرج عبادة»: انتظارفرج فقط انتظار فرج به معنای #ظهور حضرت ولیعصر سلام الله علیه و عجل الله فرجه و جعلنا الله فداه نیست، مطلق فرج است.
🔹 نفس اینکه انسان انتظار فرج داشته باشد، یعنی اگر در یک شدتی قراردارد، انتظار داشته باشد که آن شدت برطرف بشود.
🔹 این یعنی چه؟ یعنی اینکه شما هرگز در هیچ شرایطی نباید ناامید بشوید، در هیچ شرایط شما #امید را از دست ندهید.
🔹 فرض کنید انسان در یک تونلی گیر افتاده که مدخل تونل را مثلاً یک سنگی بسته، انتهای تونل هم بسته است، در یک چنین وضعی هم انتظار فرج داشته باشید.
🔹 یعنی خدای متعال ممکن است یک تفضلی بکند، فرض کنید گوشهای از سقف بریزد راهی باز بشود انسان بیرون برود.
🔹 در هیچشرایطی انسان نباید احساس بنبست بکند بلکه بایستی همیشه انتظار فرج داشته باشید.
🔹در مورد این #انتظار_فرج میفرمایند: عبادت است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای « خلوتگه امن »
✅ اونایی که حال و هوای امام رضا(علیه السلام) رو کردن حتما ببینند
دل های پاکتون رو به پنجره فولاد #امام_رضا گره بزنید
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
https://eitaa.com/zandahlm1357
#توجه_به_حلال_و_حرام
در #مغازه سبزی فروشی مشغول کار شد، یک روز آمد و گفت دیگه نمیروم. پرسیدم چرا؟ گفت آدم درستی نیست سبزی ها را میریزه توی آب که سنگین تر بشه
بعد رفت داخل #لبنیاتی ،آنجا هم زیاد نماند. گفتم چی شد؟ گفت کم فروشی میکنه، جنس بد و خوب رو قاطی می کنه
از فرداش رفت سَرِ گُذَر برای بنایی، کم کم توی کارش جا افتاد و بعد از مدتی شاگرد هم میگرفت. دستمزدش هم از قبل بهتر شده بود. شهید عبد الحسین #برونسی به روایت مادر شهید
https://eitaa.com/zandahlm1357