.......:
کلاس درس معلم آذربایجانی
کلاس درس معلم آذربایجانی دلسوز برای دو دانشآموز عشایر در دل طبیعت زیبای مغان با حفظ فاصلهگذاری اجتماعی ❤️
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صف دو مایلی دریافت غذا در آفریقای جنوبی
تصاویر هوایی صف طولانی هزاران نفر را در آفریقای جنوبی نشان میدهد که برای گرفتن کمکهای غذایی و رها شدن از گرسنگی که با محدودیتهای وضع شده به علت شیوع ویروس کرونا تشدید شده است، صف کشیدهاند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هوارد باسکرویل معلم مدرسه مموریال در تبریز بود که در جنبش مشروطه کنارستارخان جنگید و رهبری فوج نجات را بعهده داشت و در این راه کشته شد ،
او را "شهید آمریکایی جنبش مشروطه ایران" میدانند !
https://eitaa.com/zandahlm1357
4_5931321218408908237.mp3
10.18M
💠 سرود #معلم (نسخه باکلام ) کاری از گروه هنری کانون فرهنگی تربیتی شهید صالحی
🔸 تقدیم به همه معلمان خوب سرزمینمان
4_5861879792030187589.mp3
4.23M
معلم شهید من
باکلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
شرح دعای افتتاح 6.MP3
3.68M
💠 سلسله مباحث #شرح_ساده_دعای_افتتاح
🎼 جلسه 6
🎤 با توضیحات #استادعبادی از اساتید مهدویت
✳️ از مبلغین و سخنرانان خواهش می شود این مباحث را در بین مردم بگویند تا مردم بیشتر با این دعای مهم آشنا شوند.
.......:
#نماز شب هشتم ماه #رمضان
2 رکعت نماز، در هر رکعت بعدازحمد، 11 مرتبه سوره توحید، و بعد از نماز هزار بار "سبحان الله"
پاداش این نماز طبق روایت:
هشت درب بهشت بر او گشوده میشود و از هرکدام که بخواهد به بهشت وارد می شود.
📚 بحارالأنوار، ج۹۷، ص۳۸۲ به نقل از اربعین شهید نقل از امیرالمؤمنین علیه السلام
#دعای شب هشتم ماه #رمضان منقول از #پیامبراکرم صلّی الله علیه وآله
اللَّهُمَّ هَذَا شَهْرُكَ الَّذِي أَمَرْتَ فِيهِ عِبَادَكَ بِالدُّعَاءِ وَ ضَمِنْتَ لَهُمُ الْإِجَابَةَ وَ الرَّحْمَةَ وَ قُلْتَ (وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ)[1] فَأَدْعُوكَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ وَ يَا كَاشِفَ السُّوءِ عَنِ الْمَكْرُوبِينَ [الْمَكْرُوبِ] وَ يَا جَاعِلَ اللَّيْلِ سَكَناً وَ يَا مَنْ لَا يَمُوتُاغْفِرْ لِمَنْ يَمُوتُ قَدَّرْتَ وَ خَلَقْتَ وَ سَوَّيْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ أَطْعَمْتَ وَ سَقَيْتَ وَ آوَيْتَ وَ رَزَقْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ فِي (اللَّيْلِ إِذا يَغْشى)[2] وَ فِي (النَّهارِ إِذا تَجَلَّى)[3]وَ فِي الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى وَ أَنْ تَكْفِيَنِي مَا أَهَمَّنِي وَ تَغْفِرَ لِي إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيم
[1]) سوره البقره، آیه 186
[2]) سوره اللیل، آیه 1
[3]) سوره اللیل، آیه 2
https://eitaa.com/zandahlm1357
1526454397687.mp3
2.45M
❤️ تواشیح بسیار زیبا باحضور
🎤🎤 محمد اصفهانی
❤️ یاعلی و یا عظیم
❤️ #ماه #رمضان #صلوات
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزن بریم صفحه خنده ههههه😂😂😂
.......:
@zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حوصله ات سر رفته؟
کار یادت بدم؟
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزه گرفتن پدر اکبر عبدی
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینم از طوطی دوچرخه سواری که در نهایت خونسردی رانندگی میکنه
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامرد تا حالا مارو فیلم میکرده ک نمیتونه بپره عجب دروغگوی بزرگی؟
https://eitaa.com/zandahlm1357
#قسمت_هفتاد_و_هشتم_رمان_نسل_ سوخته: الفاتحه
برق از سر جمع پرید ...
کجا هست؟ ...
یه جای بکر ...
- تو از کجا بلدی؟ ...
خندید ...
من یه زمانی همه اینجاها رو مثل کف دستم می شناختم... یه نقشه الکی می دادن دست مون ... برو و برگرد ... حالا هستید یا نه؟ ...
هر کی یه چیزی می گفت ... دل توی دلم نبود نتیجه چی میشه ... همون طوری ایستاده بودم اونجا و خدا خدا می کردم ...
خدایا ... یعنی میشه؟ ... خدایا پارتی من میشی؟ ...
بساط غذا که جمع شد ... دو گروه شدیم ... صاحب خونه آقا مهدی رفت توی یکی دیگه از ماشین ها ... اون دو تا ماشین برگشتن ... و ما زدیم به دل جاده ... از شادی توی پوست خودم جا نمی شدم ...
تا چشم کار می کرد بیابان بود ... جاده آسفالت هم تموم شد و رفتیم توی خاکی ... حدود ظهر بود ... رسیدیم سر دو راهی ... پیچید سمت چپ...
- باید مستقیم می رفتی ...
برای اینکه بریم محل شهادت پدربزرگ مهران ... باید از منطقه * بریم ... اونجا رو چند بار شیمیایی زدن ... یکی دو باری هم بین ما و عراق ... دست به دست شد ... ممکنه دوبله آلوده باشه ...
آقا رسول ... نگاه خاصی بهش کرد ...
مهدی گم نشیم؟ ... خیلی ساله از جنگ می گذره ... بارون زمین رو شسته ... باد، خاک رو جا به جا کرده ... این خاک و زمین هزار بار جا به جا شده ... نبری مون مستقیم اون دنیا ...
آقا مهدی خندید ...
- مسافرین محترم ... نیازی به بستن کمربندهای ایمنی نمی باشد ... لطفا پس از قرائت شهادتین ... جهت شادی روح خودتان و سایر خدمه پرواز ... الفاتحه مع الصلوات ...
پ.ن: در بخش هایی که راوی، اسم مکان یا اسم خاصی را فراموش کرده؛ از علامت * استفاده شده است.
.
.
ادامه دارد...
🌸نويسنده:سيدطاها ايماني🌸
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌎 آقای بهرام ناصری فرد ، میلیاردر ایرانی
بزرگ ترین نخلستان خصوصی جهان در دشتستان برازجان را با بیش از 200000 نخل ، وقف خیریه نموده است . خرماهای این نخلستان در زمان افطار ماه رمضان ، در سفره های بوشهری ها به وفور یافت می شود .
او داستان جالبی از زمانی که در فقر زندگی کرده است ، بازگو می کند .
مي گويد : " من در خانواده ای بسیار فقیر در روستای شول برازجان زندگی می کردم به حدی که هنگامی که از بچه های مدرسه خواستند که برای رفتن به اردو یک ریال بیاورند، خانواده ام به رغم گریه های شدید من، از پرداخت آن عاجز ماندند. یک روز قبل از اردو، در کلاس به یک سوال درست جواب دادم و معلم من که برازجانی بود ، به عنوان جایزه، به من یک ریال داد و از بچه ها خواست برایم کف بزنند. غم وغصه من ، تبدیل به شادی شد و به سرعت با همان یک ریال در اردوی مدرسه ثبت نام نمودم. دوران مدرسه تمام شد و من بزرگ شدم و وارد زندگی و کسب و کار شدم و به فضل پروردگار، ثروت زیادی به دست آوردم و بخشی از آن را وارد اعمال خیریه نمودم. در این زمان به یاد آن معلم برازجانی افتادم و با خود فکر می کردم که آیا آن یک ریالی که به من داد، صدقه بود یا جایزه؟! به جواب این سئوال نرسیدم و با خود گفتم: نیتش هرچه بود، من را خیلی خوشحال کرد و باعث شد دیگر دانش آموزان هم نفهمند که دلیل واقعی دادن آن یک ریال، چه بود. تصمیم گرفتم که او را پیدا کنم و پس از جستجوی زیاد، او را یافتم در حالی که در زندگیِ سختی به سر می برد و قصد داشت که از آن مکان کوچ کند. بعد از سلام و احوال پرسی به او گفتم: "استاد عزیز! تو دِین بزرگی به گردن من داری!" او گفت: "اصلاً به گردن کسی دِینی ندارم." من داستان کودکی خود را برایش بازگو نمودم و او به سختی به یاد آورد و خندید و گفت: "لابد آمده ای که آن یک ریال را پس بدهی!" من گفتم: " آری! " و با اصرار زیاد، او را سوار بر ماشین خود نموده و به سمت یکی از ویلاهایم حرکت کردم. هنگامی که به ویلا رسیدم، به استادم گفتم: "استاد، این ویلا و این ماشین را باید به جزای آن یک ریال، از من قبول کنی و مادام العمر حقوق ماهیانه ای نزد من داری. "استاد خیلی شگفت زده شد و گفت: "اما این خیلی زیاد است." من گفتم: "به اندازه آن شادی و سروری که در کودکی در دل من انداختی، نیست." من هنوز هم لذت آن شادی را در درونِ خود احساس می کنم.
🍏مرد شدن، شاید تصادفی باشد اما مرد ماندن و مردانگی کردن کار هر کسی نیست!🍎
این سرگذشت را بدقت مطالعه کنید!
https://eitaa.com/zandahlm1357