eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ذکر بسیار عالی از آیت الله سید علی قاضی ره ،برای رفع همه مشکلات ✅علاّمه انصاری لاهیجی که ازشاگردان مرحوم آیت الله قاضی هستند، فرمودند: روزی از ایشان پرسیدم که: در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی، و در بن بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابم؟ ❌سید علی قاضی ره در جواب فرمودند: ”پس از پنج مرتبه صلوات و آیة الکرسی، در "دل خود و بدون آوردن به زبان "بسیار بگو: 🌟«اللّهُم اجعَلنی فی دِرعِکَ الحَصینَةِ الّتی تََجعَلُ فیها مَن تَشاءُ»🌟 إن شاء الله گشایش یابد.❌ ✅ علاّمه انصاری فرمودند:من اطاعت کرم و در مواقع گرفتاری های سخت و مشکلات لاینحلّ به این دستور عمل کردم و نتیجه های عجیب و بسیار عالی گرفتم 📚 مهر تابناک ص 260 💚تعجیل درفرج وسلامتی امام زمان عج صلوات 💚 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☘ آیت الله کشمیری(ره) : 🌷 ، روزی صد مرتبه چنان چه در روایت آمده ، هفتاد نوع بلا را از انسان دور می کند که آسان ترین آن غم و اندوه است. 📖 آفتاب خوبان ، ص۸۳ https://eitaa.com/zandahlm1357
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و ششم پدر پیراهن مشکی‌اش را از کمد بیرون کشید و ابراهیم هم به بیمارستان رفت تا باور کنم که مادر رفته و دیگر به خانه باز نمی‌گردد. چقدر به سلامتی مادرم دل بسته بودم و حالا چه راحت باید لباس عزایش را به تن می‌کردم. باز روی تخت افتادم و سرم را در بالشتی فرو می‌کردم که از باران اشک‌های خونینم خیس شده و از لحظه‌ای که خبر مرگ مادر را شنیده بودم، پناه گریه‌هایم شده بود. از بیرون اتاق صدای افرادی را که برای عرض تسلیت به خانه پدر آمده بودند، می‌شنیدم و قدرت تکان خوردن نداشتم. همه برای پذیرایی از اتاق بیرون رفته و من روی تخت‌خواب اتاق زمان دختری‌ام خزیده و از اینهمه بی‌کسی‌ام ناله می‌زدم. پدر که هیچ‌گاه همدم تنهایی هایم نبود، ابراهیم و محمد هم کمتر با من رابطه داشتند و عبدالله هم که گوش شنوای حرف‌های دلم بود، بیش از تدارک مراسم نمی‌رسید. لعیا و عطیه هم با همه مهربانی نمی‌توانستند مرهم زخم‌های دلم باشند، هرچند آنها هم تمام مدت مشغول پذیرایی از میهمانان بودند و کمتر به سراغم می‌آمدند و تنها محبوب دل و مونس مویه‌های غریبانه قلبم، حالا به شعله تنفری تبدیل شده بود که هر لحظه از آتش خشمش می‌سوختم که چقدر مرا به شفای مادر امید داد و چقدر دلم را به بازگشت مادر به خانه خوش کرد و من چه راحت خبر مرگ مادر را در میان این همه امیدواری شنیدم و او فقط گریه کرد! نمی‌دانم چقدر در آن حال تلخ و دردناک بودم که صدای اذان مغرب به گوشم رسید. با شنیدن نام خدا، گریه امانم نداد و بار دیگر شیشه شِکوه‌هایم شکست. ملحفه تشک را با ناخن‌هایم چنگ می‌زدم و در فراق مادر جیغ می‌کشیدم که صدای ضجه‌هایم بار دیگر همه را به اتاق کشاند. هر کس می‌خواست به چاره‌ای آرامم کند و من دیگر معنی آرامش را نمی‌فهمیدم. هیچ کس نمی‌توانست احساس مرا درک کند که من اگر اینهمه به شفای مادر دل نبسته و اینهمه دلم را به دعا و توسل‌های کتاب مفاتیح‌الجنان خوش نکرده بودم، حالا اینهمه عذاب نمی‌کشیدم که من در میان آنهمه نذر و ذکر و ختم صلواتی که از شیعیان آموخته بودم، چقدر خودم را به اجابت نزدیک می‌دیدم که هر روز به امید بازگشت مادر، حیاط را آب و جارو می‌کردم، تخت خواب مادر را مرتب می‌چیدم، آشپزخانه را می‌شستم و حالا چطور می‌توانستم باور کنم که دیگر مادری در میان نیست! همه دور اتاق نشسته بودند، لعیا مدام پشتم را نوازش می‌داد تا نفسم بالا بیاید و عبدالله مقابلم نشسته و با هر زبانی و کلامی دلم را تسلا می‌داد تا سرانجام قدری قلبم آرام شد و برای گرفتن وضو از اتاق بیرون رفتم. حالا این نماز پس از مادر، مجال خوبی بود تا بی‌هیچ پرده‌ای به درگاه پروردگارم گلایه کنم که چرا حاجتم را روا نکرد و چرا اجازه داد تا مجید دلم را بازی داده و اینهمه زجرم دهد! https://eitaa.com/zandahlm1357
جز تو هیچ ندارم.mp3
2.94M
🎤 🌟شبهای جمعه که زمین تنگ می‌شود ؛ و بارِ غبارآلود یک هفته، روی قلبمان، وزنه‌های ریز و درشت اضافه می‌کند؛ وقت است ! 💫 فقط ؛ محلِ دوربرگردان ، و نحوه‌ی دور زدن را، باید بلد بود .... ♻️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا