eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹تیک یا چشم : بر اثر اسپاسم عضلات چشم و اطراف آن بوجود می‌آید که ادامه یافتن آن بیش از چند روز زنگ خطری برای ابتلا به بیماری‌های بسیار جدی است. پریدن چشم یا ماهیچه‌های اطراف آن شده‌اید، بهتر است به شمادر اصطلاح پزشکی به این وضعیت اسپاسم چشمی یا تیک پلک می‌گویند و به طور ناخودآگاه ابتدا پلک پایین را تحت تاثیر قرار می‌دهد و پس از مدتی سبب پرش پلک بالا نیز می‌شود.  در بیشتر موارد تیک‌های چشم و پلک مدتی کوتاه طول می‌کشد اما در برخی موارد تا ماه‌ها به طول می‌انجامد که بسیار نگران‌کننده است. 🔶مهم‌ترین علل اسپاسم‌های چشم و ماهیچه‌های اطراف آن: -قرار گرفتن در معرض نور شدید -مصرف زیاد کافئین -خستگی -استرس -فشار روحی -حساسیت سطح پوست چشم به ماده‌ای خاص -وارد شدن گرد و غبار به چشم -قرار گرفتن در معرض بادهای شدید -سیگار کشیدن است.  اگر اسپاسم مدتی طولانی طول بکشد و تعداد دفعات وقوع آن به شدت افزایش پیدا کند، می‌تواند نشان‌دهنده این مشکلات باشد؛ -مشکلات و اختلالات جدی روانی -مشکلات مغزی مثلMS -مشکلات عصبی -بیماری پارکینسون -آسیب‌های جدی چشمی  باشد. به همین علت در صورت طولانی شدن این وضعیت فورا به پزشک مراجعه کنید. درمان پرش پلک گاه یک طرفه و گاه دو طرفه می باشد. دامنه این حرکات از انواع ظریف و خفیف تا انواع شدید و آزاردهنده متغیر است. علامت تیک پلک، حرکات سریع پلک می باشد که گاه به صورت پلک زدن غیرارادی بروز می کند. معمولاً اختلال بینایی نمی دهد. علل پرش پلک چشم : 1- ضعف مغز و اعضاب (و گاها ضعف بدنی و عمومی) 2- سوء تغذیه و کمبود بعضی املاح معدنی و یون ها در بدن مانند منیزیم ، کلسیم بصورت طبیعی در مواد غذایی توجه : کمبود ویتامین را با قرص های شیمیایی جبران نکنید 3- ضعف چشم و ایجاد خستگی در چشم 4- خواب کم روزانه 5- خشکی چشم 6- خستگی شدید و کار زیاد 7- تماشای طولانی مدت تلویزیون و کامپیوتر و خیره شده به نور شدید 8- مصرف الکل ، دخانیات ، چای و قهوه درمان: علت اصلی پرش پلک ضعف مغز و ضعف عمومی بدن می باشد ، این عارضه به راحتی قابل درمان است و کافی است موارد زیر را را به مدت دو هفته انجام دهید 1- هر روز صبح ، ظهر و شب 2 قاشق غذاخوری از ترکیب زیر را همراه شیر یا به تنهایی میل نمائید (بادام + گردو + فندق + پسته + کنجد + رازیانه همه را به نسبت مساوی پودر کرده و با مقداری پودر نبات ترکیب نمائید) 2- هر روز یک عدد هویج یا زردک میل نمائید 3- در برنامه غذایی خود منابع غنی از آهن(برگ چغندر کاهو تره خرما مویز عسل گوشت گوسفندی) بگنجانید. برگ چغندر کاهو عسل مویز باقلا با پوست بغیر از قسمت سیاه آن به همراه پونه گوشت گوسفندی و شیره خرما و انگور و توت از منابع اهن طبیعی هستند 4- هر شب یک قاشق چای خوری هلیله سیاه پودر شده را با مقداری عسل ترکیب کرده و میل نمائید. 5- هر روز صبح ناشتا یک مشت مویز یا کشمش میل نمائید 6- هر شب به مقدار کافی بخوابید و از انجام کارهای سخت خودداری نمائید و اگر چشمتان ضعیف است آن را با نسخ طبیعی درمان کنید ماساژ چشم بسیار موثر خواهد بود با رعایت موارد فوق به راحتی از این عارضه دردسر ساز خلاص خواهید شد البته رعایت موارد فوق به مدت بیشتر مثلا یک ماه بهتر است تا کمبودهای بدن رفع شده و مغز کامل تقویت شود زیرا علت اصلی این عارضه سوء تغذیه و ضعف مغز است ولاغیر . البته در برخی مواقع تصادفات ، ضربه یا التهاب در موضع پشت گوش نیز می تواند با فشار بر عصب فاشیال سبب عارضه پرش پلک چشم شود که باید این علت فیزیکی رفع شود
🌹 قاب‌هایی از طبیعتِ زیبایِ خوی خوی، شهری زیبا و خوش آب‌وهوا در استان آذربایجان غربی است که بعد از ارومیه مهم‌ترین و بزرگ‌ترین شهر استان است. خوی در شمال غربی‌ترین نقطه ایران و نزدیک به مرز ترکیه واقع‌شده است و از نظر تاریخی جایگاه بسیار مهمی دارد. کوه چله‌خانه در مجاورت این شهرستان قرار دارد و نیز کوه اورین که برای مردم این شهر کوهی با ارزش و تاریخی است. بسیاری از مزارع شهرستان خوی مزرعه گل آفتابگردان است. این شهرستان یکی از مهمترین تولید کنندگان تخمه گل آفتابگردان در سراسر کشور به شمار می‌آید. منطقه بکر جهنم دره، شهر سرسبز و توریستی فیرورق، روستای علی شیخ، روستای وار و پسک و منطقه قطور با آبگرم درمانی آن یکی از مراکز گردشگری این شهرستان بحساب می‌آید. بهترین زمان برای دیدن جاذبه های گردشگری خوی فصل بهار و تابستان می‌باشد و حتی در فصل تابستان، خوی یکی از خنک‌ترین شهرهای ایران محسوب می‌شود. https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 دشت آفتابگردان کالپوش دشت آفتابگردان در منطقه کالپوش یکی از جاذبه‌های گردشگری استان سمنان است که معمولا اواخر تابستان گل‌های آفتابگردان در دشت‌های کالپوش شکفته می‌شوند و نمایی شگفت انگیز و زیبا به وجود می‌آورند. عاشقی که آفتابگردان است و معشوقی که خورشید ... دشتی پر از عاشق که چشم از معشوق برنمی‌دارند ... قدم‌شان برای رسیدن و یکی شدن با نور است و نه از سر غرور .  اواسط تابستان و شهریور فرصتی است برای به چشم دیدن قصه این عاشقی در دشتی پهناور.  اگر دیدن دشت گل‌های شقایق این منطقه را در اردیبهشت ماه از دست داده‌اید، می‌توانید برای سفر به این منطقه و دیدن دشت آفتابگردان که به دشت طلایی هم معروف است، در اواسط مرداد و شهریورماه برنامه‌ریزی کنید. کالپوش در شهر میامی شهرستان شاهرود واقع در استان سمنان قرار دارد. این منطقه در فاصله‌ای حدود ۱۴۰ کیلومتری شمال شرقی میامی است و دشت‌هایش در فصل بهار از گل‌های شقایق و از اواسط فصل تابستان از گل‌های آفتابگردان پوشیده می‌شود. https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: حاج آقا مجتهدى ايشان فرمودند: ( (حاج آقاى هاشمى) ) كه خدارحمتش كند ايشان از دوستان مرحوم ( (آشيخ جعفر مجتهدى) ) رضوان اللّه تعالى عليه بود ايشان تعريف كردند: ما يك روز مشهد با ( (حاج آقا مجتهدى) ) بوديم. و براى سوار شدن ماشين و تاكسى خالى سر خيابان ايستاده بوديم، اتفاقا يك تاكسى خالى آمد و جلوى ما ايستاد، آقاى مجتهدى يك نگاهى كرد بعد فرمود: خير حواله نداريم توى اين تاكسى سوار شويم، تاكسى رفت. دوباره يك تاكسى خالى ديگر آمد، به آن ايست دادم دوباره آقا فرمود: توى اين هم حواله نداريم سوار شويم. من توى دلم گفتم آخر تاكسى سوار شدن هم حواله مى خواهد؟! يك وقت رويش را به من كرد و فرمود: بله آقاى هاشمى توى يك بنز مشكى حواله داريم. من خودم را جمع كردم، ناگهان يك بنز مشكى آمد جلوى پاى حاج آقا جعفر مجتهدى ترمز كرد و گفت: آقا بفرمائيد سوار شويد، رفتيم سوار ماشين شديم. راننده گفت: كجا مى رويد؟ آقا فرمود: برو نخريسى، مانزديك نخريسى كه رسيديم ديدم آقا يك دسته اسكناس از جيب در آورد و گذاشت پهلوى هم و يك كش هم دورش پيچيد. وقتى پياده شديم اين دسته اسكناس را به راننده داد و بعد پياده شد. راننده گفت: آقا اين همه پول مال كيست.؟! فرمود: مال شما است. گفت: يك تومان كرايه اش است. اين همه پول نيست . آقا فرمود: مگر شما امروز از ( (حضرت على ابن موسى الرضا عليه السلام) ) پول نخواستى؟ گفت: چرا. فرمود: خُب اين هم هزار تومان كه مى خواستى. راننده حيران مانده بود، آقا هم راهش را كشيد و رفت. راننده به من گفت: آقا ايشان امام زمان هستند. گفتم: خير. گفت: ايشان از كجا مى دانست، من امروز توى حرم امام رضا (ع) گفتم آقا من هزار تومان لازم دارم، از كجا فهميد؟ گفتم: پولها را گرفتى؟ گفت: آره، گفتم: ماشينت را سوار شو و برو، كارى به اين كارها نداشته باش ايشان هم امام زمان نيست. مرحوم حاج آقا مجتهدى ( (يكى از مردان خدا و اهل مكاشفه) ) بود كه كسى او را نشناخت. https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و پنجاه و سوم و چون نگاه نوریه به سمتش چرخید، صورش را غرق چین و چروک کرد و با حالتی کلافه توضیح داد: «از بس که گداست! برای چندرغاز که رفت رو اجاره خونه، ببین چی کار می‌کنه!» بهانه پدر گرچه به ظاهر نوریه را متقاعد کرد و صورتش را به نیشخندی به روی من گشود، ولی دلم را در هم شکست که مجید از روی اعتقادی قلبی و عشقی آسمانی چنین کرد و پدر برای خوشایند نوریه، دنیای مجید را بهانه کرد که من هم نتوانستم سر جایم دوام بیاورم و با عذرخواهی کوتاهی، اتاق را ترک کردم. در تاریکی راهرو، با حالی آشفته و قلبی شکسته پله‌ها را بالا می‌رفتم که از خانه پدر وهابی‌ام بیرون زده و می‌ترسیدم در خانه شوهر شیعه‌ام هم دیگر جایی نداشته باشم. اگر مجید هم مثل من از اهل سنت بود، رفتار امشب پدر و نوریه اینهمه برایش گران تمام نمی‌شد و اگر شیعیان با این همه هیاهو، بساط عزاداری بر پا نمی‌کردند، این وهابیون افراطی مجال طعنه و توهین پیدا نمی‌کردند و حال من اینقدر پریشان نبود که به خوبی می‌دانستم این حجم از غصه و اضطراب تا چه اندازه کودک عزیزم را آزار می‌دهد. با نفسی که بخاطر بالا آمدن از همین چند پله به شماره افتاده بود، در اتاق را باز کردم و قدم به خانه گذاشتم. از باد خنکی که از سمت اتاق پذیرایی می‌وزید، متوجه حضور مجید در بالکن شدم و به سمتش رفتم. کف بالکن نشسته بود و همانطور که پشتش را به دیوار سرد و سیمانی بالکن تکیه داده بود، نگاهش به سیاهی شب بود و گوشش به نوای حزینی که هنوز از دور شنیده می‌شد. حضورم را حس کرد، سرش را به سمتم چرخاند و مثل اینکه نداند چه بگوید، تنها نگاهم کرد و چه نگاه سنگینی که نتوانستم سنگینی‌اش را بر روی چشمانم تحمل کنم که چشم از چشمش برداشتم و همانجا کنارش روی زمین نشستم. برای چند لحظه تنها نغمه نفس‌های غمگینش به گوشم می‌رسید و باز هم دلش نیامد بیش از این منتظرم بگذارد که با حس غریبی صدایم زد: «الهه...» سرم را بالا آوردم و او پیش از اینکه چیزی بگوید، با نگاه عاشقش به پای چشمان غمزده‌ام افتاد و بعد با لحنی که زیر بار شرمندگی قد خم کرده بود، شروع کرد: «الهه جان من امشب قبول کردم بیام پایین، چون نمی‌خواستم آب تو دلت تکون بخوره. قبول کردم لباس مشکی‌ام رو دربیارم، چون نمی‌خواستم همین امام رضا (علیه‌السلام) بازخواستم کنه که چرا تن زن باردارم رو لرزوندم، ولی دیگه نمی‌تونم بشینم و ببینم با شیعه‌ها بدتر از هر کافر و مشرکی رفتار می‌کنن!» و بعد سری تکان داد و با حسرتی که روی سینه‌اش سنگینی می‌کرد، ادامه داد: «ولی بازم نمی‌خواستم اینجوری شه، می‌خواستم تحمل کنم و هیچی نگم، می‌خواستم به خاطر تو و این بچه هم که شده، دم نزنم. ولی نشد... نتونستم...» و من منتظر شنیدن همین اعتراف صادقانه بودم که به چشمان شکسته‌اش خیره شدم و با قاطعیتی که از اعماق اعتقاداتم قوت می‌گرفت، پاسخ کلمات پُر از احساس و جملات دریایی‌اش را دادم: «نتونستی سکوت کنی، چون اعتقاد داری این عزاداری‌ها باید انجام بشه! نتونستی هیچی نگی، چون نمی‌خوای قبول کنی که این گریه و سینه زنی هیچ فایده‌ای نداره!» و چقدر قلبم به درد آمد وقتی دیدم مات منطق سرد و ، فقط نگاهم می‌کند و باورش نمی‌شود در این منتهای تنهایی، برایش کلاس درس برگزار کرده‌ام که چند پله از منبر موعظه پایین آمدم و با لحنی نرم‌تر ادامه دادم: «مجید! منم وقتی اون حرفا رو از بابا و نوریه شنیدم، خیلی ناراحت شدم. چون اعتقاد دارم که نباید یه گروه از مسلمونا رو به خاطر اعتقادات مذهبی شون، لعن کرد.» و هدایتش به مذهب اهل تسنن برایم به قدری عزیز بود که از همین فرصت حساس استفاده کرده و پیش چشمانش که از شراب عقاید عاشقانه‌اش به خماری افتاده بود، فتوای عقلم را قاطعانه اعلام کنم: «ولی اعتقاد دارم که باید در برابر عقاید غلط وایساد تا همه مسلمونا به راه صحیح هدایت بشن!» و تازه باورش شده بود که می‌خواهم امشب بار دیگر بختم را برای کشاندنش به مذهب اهل تسنن بیازمایم که از اوج آسمان احساسش به زیر آمد و با صدایی گرفته پرسید: «عزاداری برای کسی که دوستش داری و حالا از دستت رفته، غلطه؟!!! گریه برای کسی که بهترین آدم روی زمین بوده و مظلومانه کشته شده، بَده؟!!!» و حالا چه فرصت خوبی به دست آمده بود تا گره‌های اعتقادی‌اش را بگشایم که دیگر نمی‌خواست به بهانه محبتی که بین دل‌هایمان جریان دارد، بحث را خاتمه دهد و من در میدان عقاید منطقی‌ام چه قاطعانه رژه می‌رفتم که پاسخ دادم: «نه، این کارا بد نیس، ولی فایده‌ای هم نداره! این گریه و سینه‌زنی، نه به حال تو سودی داره، نه برای اون امام ارزشی داره. اگه واقعاً امام رضا (علیه‌السلام) رو دوست داری، باید از رفتارش الگو بگیری و ازش پیروی کنی! فقط همین!» https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹
ارتباط موفق_13.mp3
11.02M
۱۳ دوستانِ شما، - حتی اگر به همراهتان نباشند، - یا اگر کسی آنها را نشناسد؛ 🤝 در قدرت جذب، و موفقیت ارتباط شما، بسیار مؤثرند! انرژی دوستان شما، از طریق روح شما، توسط دیگران، قابل دریافت است! در انتخاب دوستان پاک و مثبت ، بشدت وسواس‌گونه عمل کنید. 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani - ترانه : مهر علي و زهرا - ناصر عبدالهي.mp3
1.64M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 باز بیا نقره بکوب طلا بریز پولک بپاش زهره ی نور و غزل به گل نشسته خنده هاش پدر خاک به آسمون سپرده دلشُ صدای بال فرشته ها میاد یواش یواش قنوت بسته آسمون به قامت ستاره رو بوم کعبه ربنا نفس نفس می باره نفس نفس می باره اگه که سبزه فدک اگه می چرخه فلک اگه خدا نسیمشُ سپرده به قاصدک بهونه ی تمومشون مهر علی و زهرا ست ترانه ها ترانه ها اول عشق همین جاست 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3118-fa-tajali-ghadier-dar-aser-zohor.pdf
395.7K
📚 معرفی کتاب ویژه 2 💠 کتاب تجلی غدیر در عصر ظهور 🌀 دانلود و نشر کتاب حلال می باشد
1_390499128.mp3
1.28M
خوانش پیامبر اکرم 5️⃣🔶بخش پنجم خطبه : تاکید بر توجه امت به مسئله امامت
حرمت انسان براى حريم انسان، جان انسان، وجود انسان آنقدر احترام قائل بود كه مى گفت: دشمن ترين دشمنان من بيمارند، بايد علاجشان كرد. علاج. او غير حكومت هايى بود كه اگر يك نفر بر اثر درد بگويد: بالاى چشمتان ابروست، مأمور در خانه اش بيايند و دعوتنامه بفرستند و او را به انواع مراكز اطلاعاتى بكشند و به خاك سياه بنشانند. او مى گفت: اولا اينها انسان هستند و بعد هم عارضه بيمارى به آنها خورده، بايد معالجه شان كرد، نااميد هم نباشيد. يك روزى روى منبر كوفه در ايام حكومت و قدرتش سخنرانى مى كرد، آنقدر مردم تحت تأثير سخنرانى بودند كه مات زده نگاهش مىكردند، يكى از همين گروه از وسط جمعيت بلند شد و گفت: پسر ابوطالب! خدا ريشه ات را بكند كه چقدر خوش زبانى! تا چهل پنجاه نفر قصد حركت كردند، امام (ع) از روى منبر فرمود: با شما بود؟! گفتند: نه. فرمود: به چه كسى گفت خدا ريشه ات را بكند؟ گفتند: به شما. فرمود: حق درگيرى بر عهده من است، من بايد با او درگير بشوم، من هنوز سخنرانى‌ام تمام نشده، بگذاريد بنشيند و گوش بدهد، شايد هدايت بشود. https://eitaa.com/zandahlm1357