eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
Part15_علی از زبان علی.mp3
6.01M
............ دوران جنگ صفین ............ *اعزام نماینده به شام *پاسخ معاویه به امام(ع) و ادعای خونخواهی عثمان *شروط معاویه برای بیعت *پاسخ امام به نماینده خود در شام
آیا میدانید؟ .......: @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔍ویکتور لوستیگ یکی از بزرگترین کلاهبرداران تاریخ بود که برج ایفل را فروخت! وی به 5 زبان تسلط داشت و در یک روزنامه، مقاله‌ای خواند. در این مقاله آمده بود که برج ایفل نیاز به تعمیرات اساسی دارد و هزینه این کار برای دولت کمرشکن خواهد بود. در ذهن لوستیگ ایده‌ای شکل گرفت: «فروش برج ایفل»!!! به همین دلیل او اسناد و مدارکی تهیه کرد که در آن‌ها خود را به عنوان معاون ریاست وزارت پست و تلگراف وقت جا زد وبه یک تاجر به نام «آندره پویسون» فروخت! نام لوستیگ بعنوان یک نخبهٔ کلاهبردار که توانسته بود، برج ایفل را بفروشد در تاریخ ثبت شد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذهن شما چقدر قویه؟ بدون اینکه کلمات رو بخونید نام رنگی که روی اونها هست رو بگید اگر از عهده انجام این تست بر بیاید،شما یک ذهن قوی دارید.
یکی از سوالاتی که ممکن است ذهن ما را بخود مشغول کند اینست که یک انسان تا چه میزان می تواند نخوابد؟ آیا واقعا امکان دارد که ما بتوانیم مثلا 48 ساعت نخوابیم؟ سه شبانه روز چطور؟ نه، غیرممکن است. واقعا؟ اما فردی وجود دارد که در این زمینه رکوردی عجیب بجای گذاشته و صاحب رکورد گینس شده است. این جوان 17 ساله بنام رندی گاردنر 11 روز و 25 دقیقه نخوابید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔍"آتش در اقیانوس" تنها ترکیبیه که دور از ذهن و نشدنیه و در عین حال اتفاق میوفته اینجا خلیج مکزیکه که در میان آبها آتش برپا شده و چند روزی هست درگیر خاموش کردن آتش هستند. علت هم نشت لوله‌های نفتی اند
تحقيقات ثابت كرده افراد با استعداد اصولاً دست خط بدي دارند چون ذهن اونها سريع تر از دستاشون كار مي كنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعی کنید از دست غیر تخصصی خود استفاده کنید. نوربیولوژیست ها استفاده از دست غیر غالب را برای تقویت ذهن توصیه میکنند، این کار شاید ساده به نظر بیاد اما چالش سختی برای مغز محسوب میشه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند برای روزهای بارانی و رهایی از آب پاشیدن ماشین ها😂 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قطع شدن برق در جلسه هیئت دولت هنگام پخش زنده و صحبت‌های وزیرا! 😅 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و شصت و هفتم از ترسی که سراپای وجودم را گرفته بود، بی‌صدا نفس می‌کشیدم تا متوجه حضورم در خانه نشوند و فقط خدا را صدا می‌زدم تا به فریادم برسد که صدای نخراشیده‌اش، پرده گوشم را پاره کرد: «کسی خونه نیس؟!!!» صدایم در نمی‌آمد و او مثل اینکه مطمئن شده باشد کسی در خانه نیست، سر به مسخره بازی گذاشته بود: «آهای! صابخونه؟!!! کجایی پس؟!!! ما اومدیم مهمونی!» و بعد همچنانکه صدای پایش می‌آمد که از پله ها پایین می‌رفت، با لحنی تمسخرآمیز ادامه داد: «برادرا! کسی اینجا نیس! از خودتون پذیرایی کنید تا این عبدالرحمنِ بی‌پدر برگرده ببینیم میخواد چه غلطی بکنه!» و صدای خنده‌های شیطانی‌شان راهرو را پُر کرد و دیگری میان خنده پاسخ داد: «می‌خوای چه غلطی بکنه؟ عبدالرحمن خرِ خودمونه! هر سازی براش بزنی، برات می‌رقصه! فقط باید تا میتونی خَرِش کنی! بعد افسار رو بنداز گردنش و هِی!!!!» و باز هیاهوی مشمئزکننده خنده‌هایشان، خانه را پُر کرد. حالا تپش قلبم کُند تر شده که خیالم از بابت خودم و دخترم راحت شده بود و در عوض با هر اهانتی که به پدرم می‌کردند، خنجری در سینه‌ام فرو می‌رفت که دیگر توانم را از دست دادم و خودم را روی کاناپه رها کردم و شنیدم یکی‌شان می‌پرسید: «من که سر از کار این دختر و داماد عبدالرحمن در نیاوردم! اینا بلاخره چی کارن؟» و دیگری پاسخش را داد: «نوریه میگه دامادش خیلی مارموزه! نَم پس نمیده! ولی دختره بی‌بخاره! فقط فکر خونه زندگی خودشه! نوریه میگه کلاً بچه‌های عبدالرحمن همه شون بی‌بخارن! حالا این کتاب‌هایی رو که اُوردی بده نوریه که بین‌شون پخش کنه، شاید یه اثری کرد! ولی من بعید میدونم از اینا آبی گرم شه!» که یکی دیگر با صدای بلند خندید و در جوابش گفت: «آب از این گرم‌تر میخوای؟ عبدالرحمن تو مُشت خودمونه! هر چی درمیاره، صاف میریزه تو جیبِ ما! دیگه چی میخوای؟» و باز خنده‌های مستانه‌شان در خانه بلند شد. سرم از حقایق وحشتناکی که غافل از حضور من به زبان می‌آوردند، منگ شده و دلم از بلایی که به سرِ خانواده‌ام آورده بودند، به درد آمده بود که تازه می‌فهمیدم نوریه جاسوسِ این خانه شده و هنوز نمی‌دانستم به جز اموال پدرم برای چه چیز دیگری در این خانه نقشه می‌کشند که یکی میان خنده گفت: «ولی حیف شد! نوریه میگه این دختر عبدالرحمن یه ساله با این پسره عروسی کرده! زودتر اومده بودیم، من خودم عقدش می‌کردم!» و دیگری با ناسزایی پاسخش را داد و باز نعره خنده‌هایشان گوشم را کَر کرد و دیگر نمی‌فهمیدم چه می‌گویند که نگاه بی‌حیا و کثیف برادر جوان نوریه پیش چشمانم زنده شده و تمام وجودم را آتش می‌زد. تازه می‌فهمیدم مجید آن شب در انتهای چاه چشمان آلوده او چه نجاستی دیده بود که از داغ غیرت آتش گرفته و به هیچ آبی آرام نمی‌شد و چقدر دلم هوای حضورش را کرده بود که در این لحظه کنارم باشد و بین این همه حرامی، محرم دل تنهایم شود. دستم را روی بدنم گذاشته و همچنانکه حرکت نرم دخترم را زیر انگشتانم احساس می‌کردم، آیت‌الکرسی می‌خواندم تا هم دل خودم، هم قلب کوچک او به نام و یاد خدا آرام بگیرد که همه جای خانه از حضور شیطانی برادران نوریه بوی تعفن گرفته و حتی توان نفس کشیدن را هم از سینه تنگم می‌گرفت. حالا تمام خاطرات ماه‌های گذشته مقابل چشمانم رژه می‌رفتند؛ از روزی که پدر معاملاتش را با همه شرکای خوش نام و قدیمی‌اش به هم زد و به طمع سودی کلان با تاجری غریبه وارد تجارت شد و به سرمایه‌گذاری در دوحه دل بست و هنوز سه ماه از مرگ مادر نگذشته، با دختر جوانی از همان طایفه ازدواج کرد و حالا هنوز سه ماه از این ازدواج نگذشته، این جماعت خود را مالک جان و مال و حتی ناموس پدرم می‌دانستند و هنوز نمی‌دانستم باز چه خواب شومی برای پدرم دیده‌اند که بلاخره پس از ساعتی پدر و نوریه بازگشتند. پدر نه تنها از حضور برادران نوریه در خانه تعجب نکرد، بلکه با روی باز خوش آمد گفت تا در اوج ناباوری، باور کنم که پدر خودش کلید خانه را به آنها داده است و من دیگر در این خانه چه امنیتی داشتم که کلید خانه و تمام زندگی‌ام به دست این اراذل افتاده بود! ساعتی نشستند و صدایشان می‌آمد که چطور با پدر گرم گرفته و با چه زبانی چاپلوسی‌اش را می‌کردند تا بلاخره رفتند و شرّشان را از خانه کم کردند. https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹
ارتباط موفق_27.mp3
21.84M
۲۷ 🌖 محال است حال ‌و روز انسان، همیشه یکسان باشد! بالا و پایین‌های روح، برای همه، حتی اولیاء خدا وجود دارد؛ اما ☜ آنچه در ارتباطات مهم است، [ قدرت مدیریت و کنترلِ روح در تغییر حالتهای گوناگون است.] چگونه می‌توان به چنین قدرتی رسید؟ 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani - تصنیف : یا علی - علیرضا افتخاری.mp3
3.11M
‌ ‌ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 برو ای گدای مسکین ، در خانه ی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را 🎶🎶🎶🎶🎶🎶 در رهت از پا فتادم یا علی دستم بگیر سر به سودای تو دادم یا علی دستم بگیر در میان گریه میخندم چو ابر نوبهار با غمت پیوسته شادم یا علی دستم بگیر سایبان خستگی ها یا علی مهر تو بود حاصل ما از دو دنیا یاعلی مهر تو بود در شب دریای طوفانی و امواج بلا ساحل آرامش ما یا علی مهر تو بود دین حق را هیچ راهی یا علی غیر از تو نیست بی پناهان را پناهی یا علی غیر از تو نیست یا علی گفتیم و از غمها رهایی یافتیم عاشقان را تکیه گاهی یا علی غیر از تو نیست غیر تو یاری ندارم یا علی دستم بگیر سر به پایت میگذارم یا علی دستم بگیر از تو هم سرشارم و با یاد تو تا اوج عشق رهسپارم رهسپارم یا علی دستم بگیر 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا