eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.6هزار عکس
34.6هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و چهل و سوم حالا نه تنها از داغ حوریه که از جراحتی که به جان مجیدم افتاده بود، طاقتم تمام شده و طوفان گریه آسمان چشمانم را به هم پیچیده بود و وقتی به خاطر می‌آوردم که هنوز از حال من و حوریه بی‌خبر است، تا مغز استخوانم می‌سوخت که می‌دانستم همه این درد و رنج‌ها ارزش یک تار موی دخترش را برایش ندارد و من چه بد امانت‌داری کردم که حوریه را از دست دادم و باز به یاد چشمان خواب و دهان بسته حوریه، ضجه‌ام بلند شد. هر چه می‌کردم تصویر چشمان باریکش که به خواب نازی فرو رفته و دهان کوچکش که هیچ تکانی نمی‌خورد، از مقابل چشمانم کنار نمی‌رفت که دوباره ناله زدم: «عبدالله! بچه‌ام از دستم رفت... عبدالله! دخترم رو ندیدی، خیلی خوشگل بود، خیلی ناز بود... عبدالله! دلم براش خیلی تنگ شده...» و حالا بیش از خودم، بی‌تاب مجید بودم که هنوز باید خبر حوریه را هم می‌شنید که میان هق هق گریه به عبدالله التماس می‌کردم: «تو رو خدا به مجید چیزی نگو! فعلاً بهش چیزی نگو! اگه بفهمه دِق می‌کنه، می‌خوام خودم بهش بگم...» چشمان مهربان عبدالله به پای این همه بی‌قراری‌ام از اشک پُر شده و نگاهش از غصه حال خرابم به خون نشسته و باز سعی می‌کرد با کلماتی پُر مِهر و محبت آرامم کند. دوباره از شدت ضعف، حالت تهوع گرفته و چشمانم سیاهی می‌رفت و من دیگر این ناخوشی‌ها را دوست نداشتم که تا امروز به عشق حوریه همه را به جان می‌خریدم و حالا هر درد، نمکی بود که به زخمم می‌پاشیدند و داغ حوریه را برایم تازه می‌کردند. به گمانم ساعت از دو بامداد گذشته بود که بلاخره گرداب گریه‌هایم به گِل نشست و نه اینکه داغ دلم سرد شده باشد که دیگر توانی برای نالیدن و اشکی برای گریستن نداشتم و باز دلم پیش مجید بود که با صدای ضعیفم رو به عبدالله کردم: «مجید کسی رو نداره. الان کسی تو بیمارستان بالا سرش نیس. تو برو اونجا، برو پیشش تنها نباشه. من کسی رو نمی‌خوام.» ولی محبت برادری‌اش اجازه نمی‌داد تنهایم بگذارد که باز اصرار کردم: «وقتی مجید به هوش بیاد، هیچکس پیشش نیس. از حال منم بی‌خبره، گوشی منم خونه جا مونده. نگران میشه، برو پیشش...» و حتی نمی‌توانستم تصور کنم که خبر این حال من و مرگ دخترش را بشنود که دوباره با دلواپسی تأکید کردم: «عبدالله! تو رو خدا بهش چیزی نگو! اگه پرسید بگو الهه خونه اس، بگو حالش خوبه، بگو حال حوریه هم خوبه!» که به اندازه کافی درد کشیده و نمی‌خواستم جام زهر دیگری را در جانش پیمانه کنم که باز تمنا کردم: «بگو الهه خیلی دلش می‌خواست بیاد بیمارستان عیادتت، ولی بخاطر حوریه نمی‌تونست بیاد.» و چقدر هوای هم صحبتی‌اش را کرده بودم که به ظاهر به عبدالله سفارش می‌کردم و در دلم حقیقتاً با محبوبم سخن می‌گفتم: «بهش بگو غصه نخور! بگو الهه آرومه! بهش بگو یه جوری به الهه خبر دادم که اصلاً هول نکرد. بگو الانم حالش خوبه و منتظره تا تو برگردی خونه.» و دلم می‌خواست با همین دستان ضعیف و ناتوانم باری از دوشِ دلش بردارم که از عشقم هزینه کردم: «بهش بگو الهه گفت فدای سرت! بگو الهه گفت همه پولی که ازت دزدیدن فدای یه تار موت! بگو الهه گفت جون مجید از همه دنیا برام عزیزتره!» با ما همراه باشید🌹
جهاد با نفس 68.mp3
1.72M
🔰 سلسله جلسات 68 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه ❇️ جلسه 8⃣6⃣ ذکری مهم برای استغفار و توبه 🎤 با تدریس از اساتید مهدویت 👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamosigiirani-Raz o Niaz - Alireza Eftekhari.mp3
776.2K
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 دل عاشق به پیغامی بسازد خمار آلوده با جامی بسازد مرا کیفیت چشم تو کافیست ریاضت کش ببادامی بسازد 🎶🎶🎶🎶🎶🎶 قدم دایم زبار غصه خم بی چو مو خونین دلی در دهر کم بی مو هرگز زغم آزادی ندیرم دل بی طاقت مو کوه غم بی 🎶🎶🎶🎶🎶🎶 به هر شام و سحر گریم بکوئی که جاری سازم از هر دیده جوئی مو آن بی طالعم در باغ عالم که گل کارم بجایش خار روئی 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
نوزدهم بهمن، نماد آگاهي انقلابي هر سال روز نوزدهم بهمن، يكي از شيرين ترين روزهاي دهه ي فجر براي بنده است؛ چون روزي پرمعنا و داراي خاطره ي پرمغز و الهام بخشي است. محتوا و مضمون نوزده بهمن صرفاً اين نيست كه جمعي با امام بزرگوار ما در روز دشواري بيعت كردند- اگرچه خود اين، مسأله ي مهمي است- فراتر از اين است. در آن روز، اين حركت نشان دهنده ي گسترش و نفوذ آگاهي در همه ي اعماق جامعه ي ما نسبت به كاري كه مي‌كنند و راهي كه در پيش گرفته اند، بود. برخلاف تحليل‌هاي مغرضانه ي كساني كه سعي مي‌كنند حركت عظيم انقلاب را حركتي وانمود كنند كه از درك و آگاهي برخوردار نبوده است، حركت انقلاب، يك حركت آگاهانه از سوي مردم بود. يكي از سندهاي زنده ي آن، همين حادثه ي نوزده بهمن است. جمعي از كاركنان مؤمن پرانگيزه ي ارتش، آن هم نيروي هوايي ارتش- كه نظام طاغوت نسبت به آن، توجه ويژه اي نشان مي‌داد و بيش از نيروهاي ديگر، آن را به طور كامل در قبضه ي خود و متعلق به خود مي‌دانست- با لباس نظامي و با كارت‌هاي شناسايي كه آن روز بعضي سر دست گرفته بودند، وارد ميدان مبارزه در حساس ترين نقاط آن شدند؛ مي‌فهميدند دارند چه مي‌كنند؛ هم به خطر آن آگاه بودند، هم به اهميت و عظمت اين كار واقف بودند. در عمل هم آگاهانه بودن حركت ملت ايران را نشان دادند؛ اين كه آزادگان اين ملت در همه ي اقشار جامعه حاضر نيستند كمند اقتدار قدرت‌هاي بيگانه و مستكبر و بي اعتنا به خواست و هويت ملت ايران را بر دست و پاي خود ببينند؛ اگرچه اقتدارگرايي دشمنان به وسيله ي ايادي داخلي آن‌ها تحقق پيدا كند. لذا اين خاطره، بسيار مهم، ماندگار و داراي پيام است. افتخار ملت ايران هم در اين است كه اين حركت آگاهانه را در مقابل طوفان‌هاي سهمگين مخالفت و معارضه، از دست نداد و رها نكرد؛ آن را حفظ كرد. ديدار با پرسنل نيروي هوايي ۱۹/۱۱/۱۳۸۳ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤲دعا و مناجات از نگاه قرآن 💫آیه ای تو قرآن هستش و واقعا برای اینکه حق این آیه ادا بشه، نیاز هست که قدری تو خلوتهای خودمون در موردش فکر کنیم تا بتونیم به بخشی از محتوای عمیق اون پی ببریم: 🌷قُلْ مَا يَعْبَأُ بِكُمْ رَبِّي لَوْلَا دُعَاؤُكُمْ...🌷 📙 فرقان/٧٧ یعنی همین دعا كردن شما به درگاه خداوند، و ناله ها و تضرّع های شما سبب عنايت خداوند به شماست. 🌺واقعا که بزرگترین فلسفه دعا کردن در همین هست که ارتباط انسان با خدا قطع نشه که اگر انسان، خداوند رو داشت، همه چیز رو داره والّا فقیر به معنای واقعی است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّمَا إِلَٰهُكُمُ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ وَسِعَ كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا - طه 98 معبود شما تنها الله است، همان خدائی که معبودی جز او نیست. دانش او همه‌چیز را فرا گرفته است (و از گذشته و حال و آینده، و آنچه بوده است و هست و خواهد بود، باخبر است). كَذَٰلِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ ۚ وَقَدْ آتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا - طه 99 این چنین اخبار گذشتگان را برای تو بازگو می‌کنیم. ما از سوی خود قرآن را به تو عطا کرده‌ایم (که صلاح دین و دنیا را به تو و پیروانت تذکّر می‌دهد). 📺 تلاوت بسیار زیبا و دلنشین آیات 98 تا 114 سوره مبارکه طه با صدای ادریس ابکر با ترجمه و زیرنویس فارسی
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: جنبش مردم طبرستان در سال ۱۸۵ هجرى، مردم طبرستان، به انگيزه بركنارى مهرويه رازى، كه از سوى هارون الرشيد به فرماندارى منطقه منصوب شده بود، به پا خاستند و خود، عبدالله بن سعيد خرشى را به جاى او نشاندند و چون به هدف خود دست يافتند، آرام گرفتند. شارى را از پاى درآورد و شورش را با شكست روبرو ساخت. https://eitaa.com/zandahlm1357
خاطره حرم امام رضا ع سلام اول ممنونم واسه کانال خوبتون و خواستم خاطره خودمو از مشهد واستون بگم . چند سال پیش من و مادرم دو نفری با کاروان رفتیم مشهد یه شب که از پنجره سوییتمون به گنبد امام رضا نگاه میکردم از مادرم پرسیدم شده تا حالا غذای حضرت رو بخوری؟ مادرم جواب داد نه تا حالا نشده . من گفتم یعنی میشه اینبار که امدم مشهد امام رضا مهمونم کنه؟ مادرم پشت چشم نازک کرد و بهم گفت نیست نمازهاتو میخونی و ادم خوبی هستی و کلی عیب و ایرادهامو گفت بهم منم خیلی دلم شکست گفتم امام رضا فقط مال ادمای خوبه یعنی؟؟؟؟ اونشب با دل شکسته خوابیدم حدودای 6 صبح در سوییت رو زدن هنوز هوا تاریک بود و هنوز سپیده صبح نزده بود که یه اقایی در زد مادرم در رو باز کرد و اون اقا پرسید چند نفرید؟ مادرم گفت 2 نفر اون اقا دوتا بلیط غذا حضرت رو داد به مادرم گفت امروز ظهر مهمون امام رضا هستید . منو میگی مثل فنر از رو تخت پریدم و همین طور اشک میریختم مادرم هنوز توی شوک بود بهش گفتم دیدی امام رضا دعوتم کرد دیدی شاه خراسان منو دعوت کرد . دوستان جاتون خالی دم دمای ظهر بهترین لباسمو پوشیدم و کلی به خودم رسیدم که بریم حرم امام رضا زیارت و بعدش بریم نهار . مادرم گفت چرا اینقدر به خودت میرسی گفتم شاه خراسان دعوتم کرده با بهترین لباسم میخام برم خلاصه رفتیم . ریارت که کردیم با مادرم رفتیم طرف رستوران حضرت که یه پیر زنی منو دید و با التماس گفت ژتون غذاتو بده به من . من خواستم ژتون غذامو بدم که مادرم گفت نه تو دیشب تا حالا میخاستی بری چرا ژتون غذا تو میخای بدی منم گفتم گناه داره . خلاصه مادرم منو کشید و نزاشت ژتونمو بهش بدم رفتیم رستوران جاتون خالی دو دست چلو کباب خیلی خوشمزه اوردن منم یه دست چلوکباب رو تو ظرف یکبار مصرف ریختم و گزاشتم تو کیفم و اون یه غذای دیگه رو با مادرم خوردیم . تا امدم بیرون رستوران اون پیرزن رو دیدم پشت در نشسته منم غذای تو کیفم رو بهش دادم و گفتم 3 تایی مهمون امام رضا بودیم پیر زنه خیلی خوشحال شد و دعام کرد و رفت . حالا چند سال میگذره هر وقت مادرم میخاد عیب هامو به رخم بکشه با نیش خند نگاش میکنم خودش بیخیال میشه😆 . یادتون نره دل شکسته خیلی زود جواب میگیره دل کسی رو نشکنیم و با دل شکسته نفرین نکنیم . دوستتون دارم . (نوش) https://eitaa.com/zandahlm1357 ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄