#هرروزیک_آیه
☘اٍنَّ اللهَ لا یْغَیٌرُ ما بقَومٍ حَتٌیَ یْغَیٌرواما بِاٌ نفُسِهِم....
خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی دهد
مگر انکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند
📖سوره رعد ، آیه ٢١
19.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد تصویری
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنگامى كه امام رضا (ع) لباس خويش را به عنوان خلعت به او بخشيد و او همراه آن لباس وارد قم شد، مردم قم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
ترجمه قصيده تائيه دعبل خزاعى در ستايش خاندان پيامبر (ص)
مويه گران،
با آه سوزان و ناله دردناك، در همهمه اى گنگ و نامفهوم با يكديگر سخن گفتند.
ناله زنان، با دم زدن هاى آرام خويش، دلباختگانى را ياد كردند كه پيشتر دربند عشق بوده اند يا زين پس گرفتار آن مى شوند.
مرغان نوحه گر، بالا و پايين پريدند، تا آن دم كه سپاه شب با يورش لشكر نور، در هم شكست و گريخت.
سلام بر عرصه هاى بى معشوق! آن سان كه اندوهناكى شيفته و غمزده بر عرصه هاى تهى، سلام دهد.
ياد باد روزگاران سرسبزى ِ سرزمين عشق، كه ما را با شميم دلربايان و شرم سپيدسيمايان الفتى بود.
ياد باد شبهايى كه دلدادگان، وصال يار را بر هجران و نزديكى محبوب را بر دورى او برترى مى دادند.
ياد باد آن گاهى كه دلبران با سيمايى گشاده، دزدانه مى نگريستند و دست خويش را شرمگنانه، حجاب رويشان مى كردند.
ياد باد زمانه اى كه هر روز، ديدار يارانِ دلربا مرا شادابى مى داد و هر شب شادمانى بى اندازه اى بر من خيمه مى زد.
آن هنگام كه همه در دشت عرفات گرد آمده بودند، ايستادن من در صحراى محسّر چه اندوه برانگيز و حسرت زا بود!
مگر نديدى كه روزگار بر مردم چه ستمها كرد: از كاستن شمار ايشان و پراكنده ساختنشان.
. تا برآمدن فرمانروايانى سخره پرداز، و گمراهانى كه در سياهى شب، در پى ايشان افتادند و كوردلانه، نور را در ميان
تاريكى ايشان جست و جو كردند!
از نماز و روزه كه بگذريم، چگونه و از كجا مى توان نزديكى خدا را دريافت؟
جز از راه دوستى فرزندان و خاندان پيامبر و خشم گرفتن بر بدكاره زادگان و نسل امويان؟
جز از راه دشمنى با فرزندان هند و تبار سميّه ناپاك كه همه كافرپيشه و گنه كردار بودند؟
همانان كه با گفته هاى نادرست خويش و شبهه پردازى، پيمانهاى قرآن و احكام استوار آن را بشكستند.
كارى كه آنان كردند، چيزى نبود جز آزمونى كه پرده از گمراهى و دورويى و كينه هاى ديرينه اين و آن برداشت.
ميراثى بود كه بدون پيوندهاى خويشاوندى بدان دست يازيدند، خلافتى كه بدون شايستگى رهبرى بدان رسيدند و حكومتى كه بدون تكيه بر شورا و گمراهانه بدان آويختند.
اين است دردهايى كه سرسبزى افق را در ديدگان ما به سرخى مى كشاند و شيرينى آبهاى گوارا را در كام ما تلخ مى سازد.
آنچه اين شيوه هاى نادرست را در ميان مردم گستراند، تنها آن بيعتِ شكننده اى بود كه بى انديشه فردا ميان خويش بستند.
و فريادهاى آشكار و بيهوده سقيفه نشينان كه گمراهانه به ادعاى خلافت بلند شد!
اگر خلافت را به آن كسى مى سپردند كه سفارش شده بود، از هر لغزشى ايمن مى ماندند.
همان برادر خاتم پيامبران، همان پيراسته از هر ناپاكى، همان شير ميدانهاى نبرد......
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
پسر گمشده
عامربن عبدالله از جمله اصحاب حديث و حاكم مرو بود فرمود:
وقتي من در مشهد مقدس رضوي در حرم مطهر مشرف بودم شخص تركي را ديدم وارد حرم شد و تا نزديك سر مبارك امام رضا (ع) آمد و ايستاد و شروع
به گريه و تضرع و زاري كرد و با زبان تركي با خداي خود مناجات مينمود و من هم كه نزديك او بودم ميشنيدم.
گفت اي پروردگار من اگر پسرم زنده است او را بمن برسان و چشم مرا به ديدار او روشن فرما و اگر مرده خبر او را باز بمن برسان و در هر حال مرا بحال او آگاه گردان چرا كه بيش از اين طاقت انتظار ندارم.
من چون بزبان تركي وارد بودم دعاي او را شنيدم و فهميدم چه درد دل نمود دلم بحال او سوخت بزبان تركي به او گفتم اي مرد ترا چه ميشود و قضيه تو چيست؟!
گفت مرا پسري بود كه مايه حيات من بود و او در جنگ اسحق آباد مفقود شده و هيچ خبري از او ندارم و او را مادري است كه شب و روز پيوسته در فراقش گريه و بي قراري ميكند و من چون شنيدهام كه دعاي من در اين مشهد شريف مستجاب ميشود لاجرم خود را باين عتبه مقدسه رسانيدهام تا اظهار حاجت كنم و به مقصود خود برسم.
من چون بر اين قضيه مطلع شدم دلم به حالش سوخت و دستش را گرفته و با يكديگر از حرم بيرون آمديم و من باين خيال بودم كه او را به منزلم برده پذيرائي و دلجوئي و مهماني كنم تا از مسجد بيرون شديم ناگهان جواني بلند قامت و تازه خط ديدم كه جامه اي كهنه اي دربر داشت تا آن جوان نظرش به آن مرد افتاد دستهاي خود را بر گردن او انداخت و هر دو شروع به گريه كردند معلوم شد كه
اين جوان همان كسي است كه مرد ترك خبر او را از خدا به توسط حضرت رضا (ع) ميطلبيد و باين زودي دعاي پيرمرد مستجاب شد.
از آن جوان پرسيدم كه تا حالا كجا بودي و چطور به اينجا آمدي؟! گفت من پس از جنگ در طبرستان واقع شدم در آنجا شخصي از اهل ديلم مرا تربيت كرد تا بزرگ شدم و در جستجوي پدر و مادر خود بود چون خبري از آنها نداشتم.
در اين اثناء گروهي را ديدم كه رو به مشهد مقدس آورده منهم همراه آنها شدم تا باين مكان شريف رسيدم.
آنگاه آن مرد ترك كه پدر آن جوان بود گفت حال كه چنين پيش آمدي شد من ديگر بر خود قرار دادم كه تا زنده هستم دست از اين مشهد شريف بر ندارم. [۵۰].
درماندهام دستم بگير مولا علي موسي الرضا (ع)
افتادهام دستم بگير مولا علي موسي الرضا (ع)
پاسخ ده از لطف و كرم از در مرانم با كرم
آوارهام دستم بگير مولا علي موسي الرضا (ع)
اي ملجا درماندگان اي چاره بيچارگان
بيچارهام دستم بگير مولا علي موسي الرضا (ع)
زار و حقير و بندهام شاها ز بس شرمنده ام
سر بر زمين افكندهام مولا علي موسي الرضا (ع)
https://eitaa.com/zandahlm1357