eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه امر به معروف و نهی از منکر .......: @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«حجت الاسلام حسینی قمی» ✅ در رفتار آیت الله صافی گلپایگانی 🍀 🌺🍀 💠💠💠💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«حجت الاسلام فلاح زاده» 🔸اگر دختر محجبه ای، یک دوست بدحجاب دارد و امر به معروف او اثر ندارد، آیا باید قطع رابطه کند؟ 🍀 🌺🍀
❓آپارتمانی را پیش خرید کرده ام که پس از دو سال تاخیر تحویل گرفتم و چند سالی است که مالک سند نمی زند و فقط وعده می دهد مشکل اضافه بنا و جریمه 80 میلیونی شهرداری است، اکنون می گوید سند نمی زند اگر شکایت کنم و الزام به تنظیم سند بگیرم آیا وجه شهرداری را من باید پرداخت کنم یا مالک مجبور به پرداخت می شود اگر مالک گفت ندارم و پرداخت نکرد آیا دادگاه می تواند از املاک او بردارد؟ 🔦پاسخ شما باید دادخواست الزام به اخذ پایان کار شهرداری – الزام به اخذ صورتمجلس تفکیکی و الزام به تنظیم سند را مطرح نمایید و در مرحله اجرای حکم اگر ایشان از پرداخت هزینه شهرداری استنکاف ورزد می توان از دادگاه تقاضای توقیف اموال ایشان را نمود. Mr_Vakiil2‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴آيا مستاجر مسئول هزينه نقاشي پس از تخليه مي باشد؟ 🔹پرسش: در زمان تخليه ملك، صاحب خانه مي گويد هزينه نقاشي و تعمير درب ورودي را بايد مستاجر بپردازد، به ايشان گفتم اگرخودتان هم استفاده مي كرديد بهتر از اين تحويل نمي داديد؟ 🔸پاسخ: اگر مورد اجاره بدون " تعدي و تفريط " از سوي شما، از بين رفته و يا مستهلك شده است. مطابق ماده 50 قانون مدني شما "مسئول نيستيد". اما در صورتي كه از مورد اجاره سوءاستفاده، ايراد خسارتي واقع و يا بر خلاف انچه در" قرارداد اجاره مقرر" بوده عمل شده باشد، و شرايط قرارداد شما نيز مطبق بر قانون و عرف بوده باشد. شما وفق ماده 52 همان قانون "ضامن تضررات" مالك "هستيد" Mr_Vakiil2‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍با خود چه کنیم؟ ✅اگر شخصی (از همسایگان یا اهل محل) خودروی خود را طوری پارک می کند که شما نمی توانید وارد پارکینگ منزل یا محل کار خود شده (یا از انجا خارج شوید) ، و این کار را تکرار میکند، لازم است در هر نوبت ، از این وضعیت عکس بگیرید و نیز از دیگران بخواهید که شاهد این قضیه باشند، تا بعدا بتوانید با ارائه ان عکسها ، از صاحب خودرو به عنوان « ایجاد مزاحمت و ممانعت از حق» شکایت کرده و افرادی که این صحنه را دیده اند نیز به عنوان شاهد معرفی کنید. اگر هم ماشین غریبه ای (که از اهالی محل نیست) برای اولین بار جلوی پارکینگ شما پارک کرده و مانع رفت و آمد شما شده، می توانید با پلیس ۱۱۰تماس بگیرید. از نظر پلیس و قانون ، پارک کردن خودرو مقابل درب منازل دیگران (حتی اگر برای پنج دقیقه باشد) ، تخلف محسوب می‌شود و مصداق توقف در محل ممنوع است و علاوه بر جریمه ، خودرو توسط جرثقیل پلیس (بدون دریافت هزینه جرثقیل از شما که شاکی هستید) به پارکینگ پلیس منتقل خواهد شد. Mr_Vakiil2
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و چهارم ظرف‌های صبحانه را شسته و مشغول مرتب کردن آشپزخانه بودم و چه نسیم خوش رایحه‌ای در این صبح دل‌انگیز پاییزی از پنجره آشپزخانه به درون خانه می‌دوید که روحم را تازه می‌کرد. حالا تعطیلی این روز جمعه فرصت مغتنمی بود تا 9 آبان ماه سال 1393 را در کنار همسر نازنینم سپری کنم. دو ماهی می‌شد که مجید سلامتی دست راستش را بازیافته و دوباره به سرِ کارش در پالایشگاه برگشته بود و با حقوق به نسبت خوبی که دریافت می‌کرد، زندگی‌مان جان تازه‌ای گرفته بود. خیلی به آسید احمد اصرار کردیم تا بابت زندگی در این خانه، اجاره‌ای بدهیم و نمی‌پذیرفت که به قول خودش این خانه هیچگاه اجاره‌ای نبوده و دستِ آخر راضی شد تا هر ماه مجید هر مبلغی که می‌تواند برای کمک به نیازمندانی که از دفتر مسجد قرض می‌گیرند، اختصاص دهد. حالا پس از شش ماه زندگی شاهانه در این خانه بهشتی، نه تنها هزینه‌ای بابت پول پیش پرداخت نکرده که حتی بهای اجاره را هم به دلخواهِ خودمان صرف امور خیریه می‌کردیم و از همه بهتر، همسایگی با آسید احمد و مامان خدیجه بود که از پدر و مادر مهربانتر بودند و برای من که مدتی می‌شد از همراهی پدر و مادرم محروم شده و برای مجید که از روزهای نخست زندگی لذت حضور پدر و مادر را نچشیده بود، چه نعمت عزیزی بودند که انگار خدا می‌خواست هر چه از دست‌مان رفته بود، برایمان چند برابر جبران کند. هر چند هنوز پریشانیِ جان من به آرامش نرسیده که پس از چند ماه، همچنان از پدر و ابراهیم بی‌خبر بودیم و نمی‌دانستیم در قطر به چه سرنوشتی دچار شده‌اند و بیچاره لعیا که نمی‌دانست چه کند و از کجا خبری از شوهرش بگیرد. از آتشی که با آمدن نوریه به جان خانواده‌ام افتاده و هنوز هم دامن گیر پدر و برادرم بود، آهی کشیدم و از آشپزخانه خارج شدم که دیدم مجید روبروی تلویزیون روی مبلی نشسته و چشم به مراسم عزاداری امام حسین (علیه‌السلام) دارد. ششم محرم از راه رسیده و خانه آسید احمد چه حال و هوایی به خودش گرفته بود که همه حیاط را سیاه پوش کرده و حتی داخل خانه خودشان را هم کتیبه زده بودند، ولی به قدری نجابت به خرج می‌دادند که از این جمع شیعه، هیچکس از من نخواست تا در خانه‌ام پرچمی بزنم و خودم هم تمایلی به این کار نداشتم که فلسفه این عزاداری‌ها همچنان برایم نامشخص بود. مجید از اول محرم پیراهن سیاه به تن کرده، ولی من هنوز نمی‌توانستم به مناسبت شهادت امام حسین (علیه‌السلام) در چهارده قرن پیش، رخت عزا به تن کنم و به مصیبت از دست دادنش، مثل مجید و بقیه، اشک بریزم که هر چند اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) برایم عزیز و محترم بودند، ولی نمی‌توانستم در فراق‌شان گریه کنم که من هرگز ایشان را ندیده بودم تا حالا از دوری‌شان بی‌تابی کنم. مراسمی که از تلویزیون پخش می‌شد، مربوط به تجمع نوزادان و کودکان شیرخواری بود که همگی به یاد فرزند شیرخوار امام حسین (علیه‌السلام)، پیراهن‌های سبز به تن کرده و در آغوش مادرانشان به ناز نشسته بودند و همین صحنه برای من کافی بود تا داغ دخترم در دلم تازه شده و پرده اشکم دوباره پاره شود. چشمان کشیده مجید هم از اشک پُر شده و نمی‌دانستم به یاد مظلومیت کودک امام حسین (علیه‌السلام) اینچنین دلش آتش گرفته یا او هم مثل من هوای حوریه به سرش زده که دیگر چشم از چشم کودکان برنمی‌دارد. شاید هم دل‌هایمان در آتش یک حسرت می‌سوخت که اینهمه نوزاد در این مجلس دست و پا می‌زدند و کودک عزیز ما چه راحت از دست‌مان رفت. نمی‌خواستم خلوت خالصانه مجید را به هم بزنم که با دست مقابل دهانم را گرفته بودم تا مبادا صدای نفس‌های خیسم را بشنود و همچنان بی‌صدا گریه می‌کردم. مجری مراسم از مادران می‌خواست کودکان‌شان را روی دست بلند کرده و همچنان برایشان عزاداری می‌کرد و اینهمه نوزاد نازنین، در برابر نگاه حسرت زده‌ام چه نازی می‌کردند که مردمک چشمانم غرق اشک شده و نفس‌هایم به شماره افتاده بود. می‌ترسیدم که دیگر نتوانم مادر شوم، می‌ترسیدم نتوام بار دیگر باردار شوم و بیش از آن می‌ترسیدم که نتوانم بارم را به مقصد رسانده و دوباره کودکم از دستم برود. صورت مجید از جای پای اشک‌هایش پُر شده و قلبش به قدری بی‌قراری می‌کرد که دیگر متوجه حال الهه‌اش نبود. با ما همراه باشید🌹 💍https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چشم‌من‌خیره‌به‌عکس‌قشنگت‌شده‌است. با‌چه‌حالی‌بنویسم‌که‌دلم‌تنگ‌شده‌است💔
🌷باغ داغ همرزمان 💢برای سرباز سرافراز ولایت منتظر بود تا چو یارانش نوبت عهد او فرا برسد جامی از دست دوست برگیرد انتظارش به انتها برسد وصف "لَمْ یَلْحَقوا" در او پیدا شرح "مَنْ یَنْتَظِر" دو چشمانش چشم در راه و پای در میدان تا که میعاد او کجا برسد بی‌قرار از فراق یارانش شکوه می‌کرد از جدایی‌ها بود در جست‌وجوی مسلخ عشق تا پیامی ز کبریا برسد چهره‌اش قابی از شهیدان بود، دل او باغ داغ همرزمان عاشق و تشنۀ شهادت بود تا به یاران آشنا برسد کاظمی، باکری و خرازی، همدانی و همت و صیاد بود بی‌تاب وصل حاج‌احمد تا به آن یار بی‌ریا برسد سر خود را گرفته بود به دست تا که در پای دوست اندازد جان خود را به راه او می‌برد تا ندای "بیا بیا" برسد نور می‌خورد و نور می‌نوشید، جوشنش تار و پود ایمان داشت به خدا داده بود عاریه سر تا به دلدار، سرجدا برسد از هوا کرده بود خالی دل، از دلش کرده بود بیرون عُجب شسته بود از مس وجودش دست تا به اکسیر و کیمیا برسد گرچه در عشق دوست فانی بود، تا هدف یک دو گام باقی بود رفت تا با فنا شدن در دوست به سرِ چشمۀ بقا برسد تا علمدار بر زمین افتاد کمر مقتدای او بشکست دل آقای ما چنان خون شد که به دادش فقط خدا برسد دستش افتاد بر زمین اما علمش بر زمین نیفتاده زینبش می‌بَرد علم بر دوش تا به شام پر از بلا برسد دست او بود روی خاک اما ساربانی نبرد انگشتر سخت و تلخ است داغش اما کی به غم شاه سرجدا برسد؟ تن سردار حق در آتش سوخت تا نیفتد به خیمه‌ها آتش بدن قاسم ارباً اربا شد پیش از آنکه به کربلا برسد زنده‌تر شد شهید زندۀ ما، شده فرمانده سپاه خدا کار سردار تازه شد آغاز، که به‌زودی به انتها برسد ، ۱۳۹۸/۱۰/۲۰ 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا