41.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم داستان زندگی (هانیکو)
نوستالژی دهه شصت
قسمت 3
78.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم داستان زندگی (هانیکو)
نوستالژی دهه شصت
قسمت 4
33.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم داستان زندگی (هانیکو)
نوستالژی دهه شصت
قسمت 5
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
قسمت دوم آن روزها همه چیز خاکستری و سرد بود، حتی چله ی تابستان. پدرم سالها در خیالش مبارزه کرد و مدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت سوم:
روزهای هجده سالگیم بود. سال و روزهایی که ققنوس شد و زندگیم را سوزاند.زندگی همه ما را. من... دانیال...مادر و پدرِ سازمان زده ام!
آن روزها،دانیال کمی عجیب شده بود. کتاب میخواند. آن هم کتابهایی که حتی عکس و اسم روی جلدش برایم غریب بود!!!
به مادر محبت میکرد. کمتر با پدر درگیر میشد.به میهمانی و کلوب نمی آمد و حتی گاهی با همان لحنِ عشق زده اش، مرا هم منصرف میکرد. رفت و آمدش منظم شده بود. خدای من مهربان بود، مهربانتر شده بود.
اما گاهی حرفهایش، شبیه مادر میشد و این مرا میترساند. من از مذهبی ها متنفر بودم. مادرم ترسو بود وخدایی ترسوتر داشت. اما دانیال جسور بود، حرف زور دیوانه اش میکرد. فریاد میکشید. کتک کاری میکرد. اما نمیترسید، هرگز.. خدای من نباید شبیه مادر و خدایش میشد. خدای من، باید دانیال، برادرم می ماند!!!!
پس باید حفظش میکردم، هر طور که شده. خودم را مشتاق حرفهایش نشان میدادم و او میگفت. از بایدها و نبایدها. از درست و غلطهای تعریف شده. از هنجارها و ناهنجارها. حالا دیگر مادر کنار گود ایستاده بود و دانیال میجنگید با پدر، با یک شرِ سیاست زده. در زندگی آن روزهایم چقدر تنفر بود و من باید زندگیشان میکردم. من از سیاست بدم میامد.
ثانیه های عمرم میدویدند و من بی خیالشان. دانیال دیگر مثله من فکر نمیکرد. مثل خودش شده بود. یک خدای مهربانتر!!! مدام افسانه هایی شیرین میگفت از خدای مادر که مهربان است.که چنین و چنان میکند. که….
و من متنفرتر میشدم از خدایی که دانیال را از میهمانی ها و خوش گذرانیهای دوستانه ام، حذف کرده بود. این خدا، کارش را خوب بلد بود.
هر چه بیشتر میگذشت، رفتار دانیال بیشتر عوض میشد. گاهی با هیجان از دوست جدیدش که مسلمان بود میگفت،که خوب و مهربان و عاقل است،که درهای جدیدی به رویش باز کرده...که این همه سال مادر میگفت و ما نمیفهمیدیم...که چه گنجی در خانه داشتیمو خواب بودیم...و من فقط نگاهش میکردم. بی هیچ حس و حالی.حتی یک روز عکسی از دوست مسلمانش در موبایل، نشانم داد و من چقدر متنفر بودم از دیدن تصویر پسری که خدایم را رامِ خدایش کرده بود.
ادامه دارد…..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#انسان_شناسی ۲۹ #استاد_شجاعی #آیتالله_جوادی_آملی ⚡️وقتی یه کسی، یه کار بدی، در حقّم میکنه، تمو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5807597800615056583.mp3
11.85M
#انسان_شناسی ۳۰
#استاد_شجاعی
#استاد_پناهیان
💥برای بزرگ شدنِ روح، میتونی، مسیرِ سخت و طاقتفرساش رو طِی نکنی، ولی برسی!
⚡️برای تکامل بخش انسانیات، میتونی کمتر از بقیه، تلاش کنی، ولی زودتر از بقیه برسی!
بله ...این جاده هم، مثل همهی جادهها، میانبر داره ❗️
این میانبر شیرین رو، کشف کن!
@shervamusiqiirani - تصنیف : روزی تو خواهی آمد - محمد اصفهانی.mp3
4.71M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا از دلم بشویی غمهای روزگاران
تو روح سبز گلزار گل شاداب بی خار
مرا از پا فکنده شکستنهای بسیار
تو یاس نو دمیده من گلبرگ تکیده
روزی آیی کنارم که عشق از دل رمیده
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
ترا نادیدن ما غم نباشد کـه در خیلت به از ما کم نباشد
من از دست تو در عالم نهم روی ،ولیکن چون تو در عالم نباشد
#سعدی
🎶🎶🎶🎶🎶🎶
روزی تو خواهی آمد از کوی مهربانی
اما زمن نبینی دیگر به جا نشانی
#محمد_علی_شیرازی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357