فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥باید برای امور دینی به متخصص مراجعه کنیم
#استاد_نصوری
#گامی_به_سوی_ظهور
🔶🔹🔶
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: ۲۱ کم میخوابید. شاید روزی ۴ ساعت. بارها میشد شبها دیر وقت که میخواست بخوابد روی کارتن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
۲۳
بارها پیش میآمد که به خاطر صدای گیرایش
به او پیشنهاد
کار میشد اما او نمی پذیرفت. جز یکبار.
یک کار دانشجویی بود، به نام «رقص عَلَم» کار مستندی برای عزاداری امام حسین (ع). کار را که دید، متواضعانه برایش متنی نوشت و خودش هم برایش خواند.
۲۴
حسین هاشمی که از اسارت برگشت، یک روز آمد تلویزیون. یکی از قسمتهای «روایت فتح» را برایش گذاشته بودند و او هم کنار سید نشسته بود و تماشا میکرد.
مدتی که گذشت سید از اینکه فیلم و صدای خودش را میدید حوصله اش سر رفت. به همین خاطر صتدلی اش را جلو کشید و شروع کرد به تقلید صدای خودش: «کربلا... ما داریم میآییم... »
می گفت و میخندید.
۲۵
اولین بار در جمکران دیدمش. نشسته بود و با صدایی گیرا
دعا میخواند و نرم نرم گریه میکرد.
کنارش نشستم و دل به دعایش سپردم. بعد از دعا سلام علیکی کردیم و التماس دعایی.
وقتی دیوان حافظ را در دستم دید گفت: «با حافظ همراهید؟ »
گفتم: «دوست دارم. »
گفت: « پس برایم باز کن! »
باز کردم، این آمد: «خرم آن روز کزین منزل ویران بروم»
گریست، من هم به گریه افتادم. گفتم: «شما؟ »
گفت: «مهره ای گم شده از صفحه شطرنج الهی»
لاله ای در فکه
https://eitaa.com/zandahlm1357
5.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠این اواخر مادر «جهاد» خیلی دعا میکرد که جهاد به چیزی که خودش دوست دارد و از مادرش دعا برای آن را می خواهد برسد، یعنی طوری #شهید شود که قدر و ارزشش بالا برود و به محضر پدرش مشرفش کند.
💠 به همین خاطر وقتی خبر شهادت جهاد را به مادرش دادند گفت: ناراحت نیستم، خوشحال هم هستم که پسرم به چیزی که میخواست رسید.
#شهیدجهادمغنیه
#فرزندشهیدعمادمغنیه
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
#شهدارایادکنیدباذکرصلوات
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
خاطر و ناموس افلاطون میگوید: خاطر راحت تو، ناموسی از ناموسهای تو است، آن را جز از کسی که بر او ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
نامه خاندان نبوت
(محمد حنفیه)
پادشاه روم به عبدالملک مروان نامه نوشت و او را تهدید کرده که صد هزار جنگجو از دریا و صد هزار از خشکی به سوی او گسیل خواهد کرد، عبدالملک نیز خواست او را پاسخ کافی دهد، به حجاج نوشت از محمد حنفیه بخواه که تا پاسخ تهدیدآمیز به او بنویسد و او را تهدید به مرگ کند.
ابن حنفیه در پاسخ نوشت: خدا هر روز ۳۶۰ بار به بندگان مینگرد، و من از او میخواهم به من نظری نموده و من را از شر تو در امان بدارد، حجاج نامه را برای عبدالملک و او برای قیصر فرستاد. قیصر روم گفت: این نامه از او نیست. کسی از خاندان نبوت این نامه را نوشته است.
سعدی
یکی گفت پروانه را کی حقیر
برو دوستی در خور خویش گیر
رهی رو که بینی طریق رجا
تو و مهر شمع از کجا تا کجا
سمندر نئی گرد آتش مگرد
که مردانگی باید آنگه نبرد
زخورشید پنهان شود موش کور
که جهلست با آهنین پنجه زور
ترا کس نگوید نکو میکنی
که جان در سر کار او میکنی
کجا در حساب آورد چون تو دوست
که روی ملوک و سلاطین در اوست
اگر با همه خلق نرمی کند
تو بیچاره یی با تو گرمی کند
نگه کن که پروانه ی سوزناک
چه گفت ای عجب گر بسوزم چه باک
مرا چون خلیل آتشی در دلست
که پنداری آن شعله بر من گلست
نه دل دامن دلستان میکشد
که مهرش گریبان جان میکشد
نه خود را بر آتش به خود میزنم
که زنجیر شوق است در گردنم
مرا همچنان دور بودم که سوخت
نه این دم که آتش بمن برفروخت
نه آن میکند یار در شاهدی
که با او توان گفت از زاهدی
مرا بر تلف حرص دانی چراست
که او هست اگر من نباشم رواست
مرا چند گویی که در خورد خویش
حریفی بدست آر همدرد خویش
برآنم که یار پسندیده اوست
که در وی سرایت کند سوز دوست
چو بی شک نوشته است بر سر هلاک
بدست دلارام خوشتر هلاک
چو روزی به بیچارگی جان دهی
همان به که در پای جانان دهی
سبحة الابرار جامی
پیری از نور هدی بیگانه
چهره پر دود زآتشخانه
کرد از معبد خود عزم رحیل
میهمان شد بسر خوان خلیل
چون خلیل آن خللش در دین دید
بر سر خوان خودش نپسندید
گفت با واهب روزی بگرو
یا از این مائده برخیز و برو
پیر برخاست که ای نیک نهاد
دین خود را به شکم نتوان داد
با لبی خشک و دهان ناخورد
روی از آن مرحله در راه آورد
آمد از عالم بالا به خلیل
وحی کای در همه اخلاق جمیل
گرچه این پیر نه بر دین تو بود
منعش از طعمه نه آیین تو بود
عمر او بیشتر از هفتاد است
که در آن معبد کفر آباد است
روزیش وانگرفتم روزی
که ندارد دل دین اندوزی
چه شود گر تو هم از سفره ی خویش
دهیش یک دو سه لقمه کم و بیش
از عقب داد خلیل آوازش
گشت بر خوان کرم دمسازش
پیر پرسید که ای لجه ی جود
از پس منع، عطا بهر چه بود
گفت با پیر خطابی که رسید
و آن جگر سوز عتابی که شنید
پیر گفت آنکه کند گاه خطاب
آشنا را پی بیگانه عتاب
راه بیگانگیش چون سپرم
ز آشناییش چرا برنخورم
رو بدان قبله ی احسان آورد
دست بگرفتش و ایمان آورد
*
چهارده ساله بتی بر لب بام
چون مه چهارده در حسن تمام
بر سر سرو کله گوشه شکست
بر گل از سنبل تر سلسله بست
داد هنگامه ی معشوقی ساز
شیوه ی جلوه گری کرد آغاز
او فروزان چو مهی کرده هجوم
بر در و بامش اسیران چو نجوم
ناگهان پشت خمی همچو هلال
دامن از خون چو شفق مالامال
کرد در قبله ی او روی امید
ساخت فرش ره او موی سفید
گوهر اشک به مژگان میسفت
وز دو دیده گهر افشان میگفت
کی پری با همه فرزانگیم
نام رفت از تو به دیوانگیم
لاله سان سوخته ی داغ توأم
سبزه وش پی سپر باغ توأم
نظر لطف به حالم بگشای
زنگ اندوه زجانم بزدای
نوجوان حال کهن پیر چو دید
بوی صدق از نفس او نشنید
گفت کی پیر پراکنده نظر
رو بگردان زقفا باز نگر
که در آن منظره گلرخ ساریست
که جهان از رخ او گلزاریست
او چو خورشید فلک من ماهم
من کمین بنده ی او او شاهم
عشق بازان چو جمالش نگرند
من که باشم که مرا نام برند
پیر بیچاره چو آنسو نگریست
تا ببیند که در آن منظره کیست
زد جوان دست و فکند از بامش
داد چون سایه به خاک آرامش
کانکه باما ره سودا سپرد
نیست لایق که دگر جانگرد
هست آیین دو بینی ز هوس
قبله ی عشق یکی باشد و بس
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357