eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.7هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
10.mp3
9.73M
🔰 شرح و تفسیر ماه رمضان 💠 دعای روز دهم 🎤 با بیان شیرین آیت الله مجتهدی تهرانی رحمت الله علیه 👌 به همراه بیان یک نکته شرعی مورد توجه در
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: آن روز صبح، قرار بود برخي از نيروهاي خطشكن لشكر براي آموزش شنا به رودخانه ي كارون بروند. علي زارعي - يكي از مسئولين لشكر - داشت از كنار كارون مي‌گذشت كه چشمانش به ميرحسيني افتاد. از تعجب خشكش زد، ميرحسيني در آن سرما در كارون شنا مي‌كرد. او راهش را كج كرد و به طرف قائم مقام لشكر رفت. نفس ميرحسيني به شماره افتاده بود. علي زارعي با ديدن او بيش تر سردش شد و يقيه ي اوركتش را بالا كشيد. ميرحسيني آمد كنار آب. علي زارعي به او سلام كرد. جوابش را داد. بعد دست به گياهان خشك خودروي كنار ساحل گرفت و خود را از آب بيرون كشيد. تمام موهاي بدنش سيخ شده بود و مثل بيد مي‌لرزيد. علي زارعي با تعجب پرسيد: حاجي! تو اين سرما هوس شنا كرده اي؟ ميرحسيني در حالي كه لبخند مي‌زد، جواب داد: قرار است امروز گردان‌ها براي شنا بيايند اين جا. خواستم قبل از اين كه آن‌ها تن به آب كارون بدهند، خودم هم مزه ي سرما و شنا را [ صفحه ۱۸] چشيده باشم.... [۵]. با همه ي اين احوال، برنامه‌هاي معنوي، روح‌ها را مقاوم تر و مهياتر از هميشه مي‌كرد. در اين اوضاع، اروند، اين رود وحشي فهميده بود خبرهايي هست و خود را آماده مي‌كرد تا از طعمه هايش پذيرايي كند، اما... عقبه ي لشكر عاشورا، در كنار اروندرود بود. قرار بود نيروهاي اطلاعات كه حضورشان در كنار گردان‌ها ضرورتي نداشت، به آن جا منتقل شوند. پس از مدت‌ها آموزش، ديگر نيازي به نيروهاي اطلاعات در جمع گردان‌ها نبود. ميني بوس و تويوتايي آمد. مهدي و دوستانش وسايل شان را جمع كردند و به سوي منطقه ي عملياتي به راه افتادند، مقصد آن‌ها نخلستان‌هاي حاشيه ي اروند بود. كنار نهري كه به نهر علي بن ابي طالب (ع) مشهور شده بود، مسجدي قرار داشت كه واحد اطلاعات در آن جا مستقر بود. در نمازخانه ي مسجد، سوله زده و روي آن را با خاك پوشانده بودند؛ به اين ترتيب، سنگر محكمي درون مسجد ساخته شده بود. ضمن اين كه استتار هم داشت و عراقي‌ها اگر شناسايي هوايي مي‌كردند، متوجه هيچ عارضه ي اضافه اي نمي شدند. [ صفحه ۱۹] در لشكر، همه ي واحدها اين نكته را براي حفاظت اطلاعات، رعايت كرده بودند. بهداري لشكر در مدرسه و قرارگاه لشكر هم تا آخرين روزهاي قبل از عمليات، درون يك دهكده بود. مهدي و دوستانش به مسجد هدايت شدند. پله‌هايي از طبقه ي هم كف جدا مي‌شد. پشت سر، اتاقي به منزله ي هال بود و از آن جا راه به اتاق ديگري داشت. سمت ديگر هال، اتاقي بود كه سنگر مهدي و دوستانش شده بود. آن جا حميد اللهياري، علي شيخ علي زاده، كريم وفا، كريم حرمتي و... و مهدي با هم بودند. جمعي صميمي كه به علت سنگيني كار، كسي فرصت توجه به غير نداشت. اگر فرصتي كوتاه هم پيش مي‌آمد، از خسته گي بي هوش مي‌شدند. آن روزها، مسؤول شان كريم حرمتي بود. كريم قبلا روي مين رفته و كف پايش انحراف پيدا كرده بود. او به شكل خاصي مي‌لنگيد. بعد از بهبود نسبي در شهر مانده بود تا براي امرار معاش خانواده كاري پيدا كند! اما، نياز جنگ و واحد اطلاعات لشكر او را مي‌طلبيد. مسؤولين لشكر با او تماس گرفتند و خواستند، اگر مي‌تواند براي شناسايي‌هاي حمله ي آتي، خودش را به منطقه برساند. كريم هم كار و خانه را رها كرد و به جبهه آمد. لشكر عاشوا، شناسايي جدي از اروند را تازه شروع كرده بود؛ اما انبوه تجهيزات دشمن در منطقه، مساله ساز شده بود. نيروها با ديدن ابهت اروند و عظمت كار دچار دلهره و ترس شده بودند. مساله ي رادارهاي رازيت هم مزيد بر علت بود. كريم نزديك ظهر به منطقه رسيد. فتحي، مسؤول واحد اطلاعات به او فهماند كه قضيه از چه قرار است. كريم با همان لبخند هميشه گي گفت: اين كه مشكلي نيست. همين امشب خودم مي‌روم شناسايي. خيلي‌ها حرف او را به شوخي گرفتند، آن هم با مجروحيت‌هاي پي در پي كريم در يك سال اخير. اما فتحي، كريم را خوب مي‌شناخت؛ بنابراين، فقط به او گفت كه بقيه ي بچه‌ها خيلي آموزش ديده اند، با اين همه نتوانستند خوب جلو بروند. كريم در پاسخ گفت: اين كه چيزي نيست! من هم امروز آموزش مي‌بينم. دفاع مقدس خاطرات اروند..... https://eitaa.com/zandahlm1357
`💐 کوچک 💐 شهید سهپبد سلیمانی رحمه الله: فرزندانتان را با نام و آشنا کنید . به فرزندان شهدا که همه شما هستند به چشم ادب و بنگرید . 🇮🇷 اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
hafez 43.mp3
1.95M
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
زیارت مشهد آنگاه که به مشهد مقدس رضوی مشرف شده بودم به عرض رسانیدم: این بارگاه آقای منست که مانند آتشی که موسی دید، از دور جلوه گری می‌کند اینک ای دل به وادی مقدس طور رسیده یی کفش از پای درآور. هذه قبة مولای بدت کالقبس فاخلع النعل فقد جزت بوادی القدس شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا