eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: مشاهدات من در جلسه ارتباط با ارواح بنا بود مشاهدات خود را در «جلسه ارتباط با ارواح» (البتّه از طريق ميزگرد) كه به حكم يك ضرورت علمى و دينى و شايد يك واجب كفائى در آن جلسه شركت جسته بودم، بدون كم و كاست براى شما بازگويم و قضاوت را به عهده خودتان بگذارم. *** همه دوستان مى گفتندكه اين جوان از واردترين و ماهرترين افراد در مسئله «ارتباط با ارواح از طريق ميز» در آن شهرستان است (منظور شهرستان سبزوار است) و جوانى با ايمان و مورد اعتماد است. ارتباط با ارواح، ص: ۸۲ تقريباً ساعت، يازده شب را نشان مى داد كه جوان پشت ميز نشست. جلسه به پيشنهاد خود ما، خصوصى بود و فقط چند نفر از دوستان نزديك حضور داشتند. چرا اين وقت انتخاب شد؟ براى اين كه مى گفتند: تجربه ثابت كرده، و شايد خود ارواح هم در تماسهايشان خبر داده اند كه بهترين وقت براى ارتباط از سر شب تا ساعت ۱۲، و صبح از دو ساعت به ظهر تا ظهر مى باشد، و غير اين اوقات، مناسب نيست و مزاحمت به ارواح است. به هر حال، با اين كه در منزل ميز گردى موجود بود، جوان ترجيح داد با يك ميز كوچك چهارپايه معمولى مستطيل شكل نسبتاً سنگينى تماس بگيرد. او روى صندلى در پشت ميز چنان نشست كه كاملًا بر ميز مسلّط بود، و هر دو كف دست خود را روى ميز گذاشت. حضّار و خود او حمد و سوره اى به عنوان هديه به ارواح خواندند (سابقاً گفتيم خواندن حمد و سوره را لازم نمى دانند، بلكه مى گويند خواندنش بهتر است! ) و سپس چشم خود را به روى ميز دوخت. همه مراقب «او» و «ميز» بوديم. جوان با يك لحن جدّى، آهسته گفت: «خواهش ارتباط با ارواح، ص: ۸۳ مى كنيم ارتباط بگيريد... خواهش مى كنم... » (گويا متوجّه ارواح خاصّى بود. ) تخته هاى ميز صداى مختصرى كرد. جوان با همان لحن گفت: خواهش مى كنم قويتر ارتباط بگيريد!... » ناگاه دوپايه جلو ميز كه در طرف جوان قرار داشت، آهسته از روى زمين به مقدار بيست سانتيمتر بلند شد! (يكى از حضّار تصوّر كرد كه پايه هاى ميز بر اثر فشار دست از زمين بلند شده، و جاى شك هم بود! ولى مى گفتند پايه هاى ميز خود به خود بلند مى شود نه بر اثر فشار دست؛ ولى درست معلوم نشد. ) بالاخره، اين حركت نشان داد ارتباط برقرار شده است. بنا شد روحى كه ارتباط گرفته خود را معرّفى كند. طرز معرّفى، و همچنين طرز دادن پيامها از طرف روح چنين بود كه: «مديوم» (واسطه ارتباط يعنى همان آقاى جوان) «الفبا» را از اوّل مى شمرد: الف- ب- پ- ت...، در هر حرفى پايه هاى ميز بلند مى شد، همان حرف به وسيله دو نفر از حضّار روى كاغذ ثبت مى گرديد، و سپس پايه ميز با فشار قوى، به زمين برمى گشت و حروف الفبا دومرتبه از اوّل خوانده مى شد، و ارتباط با ارواح، ص: ۸۴ به همين ترتيب، هر حرفى كه پايه ميز همراه آن بلند مى شد، يادداشت مى گرديد. بزودى معلوم شد كه روحى كه با ما ارتباط گرفته، «ب ر و ج ر د ى» يعنى مرحوم آيةاللّه بروجردى است. تكانهاى ميز نشان مى داد كه ايشان پيامى دارند. پيام به همان ترتيب ثبت شد (نوشته آن جلسه الآن پيش من موجود است. ) پيام عيناً چنين بود: «ق ا ل ا ل ل ه ت ع ا ل ى ق و ل و ل ا ا ل ل ه ا ل ى ا ل ل ه ت ف ل ه و» و از وصل اين حروف با هم اين عبارت درست شد: «قال اللّه تعالى: قولوا لا إله إلّا اللَّه تفلحوا» ولى وقتى درست در حروف دقّت كرديم، ديديم اوّلًا: در چند مورد عبارت پيام درست نيست؛ يعنى، با حروف اين جمله كاملًا تطبيق نمى كند. ثانياً: بعد از واو جمع در عربى معمولًا الف نوشته مى شود و بنا بر اين بعد از واو «قولوا» و «تفلحوا» مى بايست در متن پيام، الف باشد كه نبود. ثالثاً: كلمه تفلحوا با «ح» نوشته مى شود نه «ه» كه در پيام بود و از مرحوم آيةاللّه بروجردى كه علاوه بر مقام شامخ علميّت، در ادبيّات يد طولايى داشت، بسيار بعيد بود كه مرتكب چنين ارتباط با ارواح، ص: ۸۵ اشتباه روشنى بشود. ارتباط با ارواح آیت الله شیرازی https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓آیا اموات هم دلتنگ می‌شوند؟ اموات به اذن خداوند به دیدار نزدیکان خود می‌آیند و از احوال آنان جویا می‌گردند. 🍃اصل وجود انسان همان روح است و احساسات انسانی از جمله عشق، دلتنگی و غیره همه حالات روحی است که توسط بعد مادی انسان به منصه ظهور می‌رسد و بعد از مرگ، جسم انسان از بین می‌رود و روح باقی می‌اند، پس بدیهی است که احساساتی از جمله «دلتنگی» نیز باقی خواهند ماند. 🔰 پس از مرگ و جدایی روح از شدیدترین متعلقش که همان بدن است، شناخت‌ها و علایق و ارتباطات هم چنان باقی می‌ماند، البته با این تفاوت که پس از مرگ، اراده و اختیار از آدمی سلب می‌گردد؛ مردگان، صدای ما را (باذن الله) می‌شنوند، حتی حرف نیز می‌زنند، منتهی چون آنها دیگر ابزار مادی زبان را ندارند و ما نیز تا در دنیا هستیم، از راه اعضای بدن صداها را می‌شنویم و درک می‌کنیم، حرف یا پاسخ آنها را نمی‌شنویم. چنان چه در اخبار وارده و احادیث تصریح شده که شخص رسول الله (ص)، با مردگان حرف می‌زدند. 🔸 در روایات نیز به تداوم این ارتباطات، به ویژه با خانواده که علایق بیشتری با آنها ایجاد شده، بیانات صریحی وجود دارد: 💠 امام صادق(ع) می‌فرماید: «اذا کانَ یومَ الجُمعةِ و یوما العِیدَینِ امَرَ اللهُ رضوان خازن الجنان ان ینادی فی ارواح المؤمنین و هم عرصات الجنان: انّ اللهَ قَد اذنَ لَکم الجُمعةَ بالزیارةِ الی اهالیکُم و احبائکم مِن اهلِ الدُنیا»؛ روز جمعه و عید فطر و قربان که می‌شود، خداوند به رضوان نگهبان و مأمور بهشت دستور می‌دهد که در میدان بهشت برزخی به ارواح مؤمنان اعلام نماید که خداوند به شما اجازه داد که جمعه را به زیارت خانواده و دوستان که در دنیا هستند برود. بعد خداوند به رضوان دستور می‌دهد برای هر فردی شتری از شترهای بهشتی آماده کنند در حالی که این شتر از زبرجد سبز پوشیده شده و نیز به پارچه‌های بهشتی تزئین شده، بعد خداوند دستور می‌دهد اهل آسمان‌ها از آنها استقبال کنند. در چنین فضایی فرشتگان هر آسمانی از آنها استقبال می‌کنند، بعد از آن ارواح از آسمان با استقبال پایین می‌آیند در وادی السلام پشت کوفه فرود می‌آیند. 🔹 از دلایل دیدن و یا مخفی ماندن برخی از احوال این است که برای مؤمن پس از مرگ عذابی وجود ندارد و حزن و اندوه خودش نوعی عذاب است، لذا اخباری که موجب اندوه وی گردد، بر او پوشیده می‌ماند. مضافاً بر این که این روایت دلالت دارد که اراده و اختیار دنیوی از او سلب شده است که نمی‌تواند همه‌ی واقعیات را دیده و درک نماید. 🌴هم چنین از امام صادق (ع) نقل شده که: «هیچ مؤمن و کافری نیست که در هنگام ظهر نزد خانواده‌ی خویش حاضر نگردد. وقتی مؤمن خانواده‌اش را در حال انجام اعمال صالح می‌بیند، خداوند را حمد گوید و وقتی کافر خانواده‌ی خویش را در حال انجام اعمال صالح ببیند، بر آنان غبطه می‌خورد.» 🍃در روایت دیگری بیان شده که: «اسحاق بن عمّار سؤال کرد: آیا شخصی که از دنیا رفته با خانواده‌ی خویش دیدار می‌نماید یا خیر؟ امام فرمودند: آری. پرسید: هر چند گاه؟ فرمود: بنا به منزلتی که نزد خدا دارد. هر هفته، هر ماه یا هر سال...» 🔵 در برخی روایات وارد شده که ارواح به دیدن بازماندگان می‌آیند (به ویژه والدین به دیدار فرزندان و بالعکس) و به آنان التماس می‌کنند که چیزی برای ما بفرستید، ولو به کمی یک جرعه آب یا یک پاره استخوان. پس، ارتباط ارواح با متعلقین تا وقتی در دنیا باقی هستند، برقرار خواهد ماند. منتهی چنان چه بیان شد، به کمیّت، کیفیت و چگونگی معین شده از سوی خداوند متعال. پرسمان اعتقادی 🔸🔹🔸🔹🔸🔹
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: المَوتُ يَأتيكُم بَغتَةً، فَمَن يَزرَع خَيرا يَحصِد غِبطَةً، ومَن يَزرَع شَرّا يَحصِد نَدامَةً مرگ، ناگهان به سراغ شما مى آيد. پس هر كه نيكى بكارد، سعادت دِرو مى كند و هر كه بدى بكارد، ندامت دِرو مى نمايد تحف العقول صفحه489 🏵🌹🌺🌸🌷🌼
101.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کامل قسمت سی و ام یک دعا - یک سوره بخش اول تجربه‌گر: خانم زهرا پورصالح چی و آقای محسن مصلایی
73.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کامل قسمت سی و ام یک دعا - یک سوره بخش اخر تجربه‌گر: خانم زهرا پورصالح چی و آقای محسن مصلایی
صفحه تست هوش حل معما باما همراه باشید👇👇👇👇 @zandahlm1357
ایراد تصویر رو فهمیدی ⁉️🤓 🎁با ما مغزت ورزش میکنه🧠 https://eitaa.com/zandahlm1357
یه حیوون تو عکسه‌ دیدی ⁉️🤓 🎁با ما مغزت ورزش میکنه🧠 https://eitaa.com/zandahlm1357
اگه فهمیدی رد پای کدوم حیونه⁉️🤓 🎁با ما مغزت ورزش میکنه🧠 https://eitaa.com/zandahlm1357
❓برای زیاد شدن رزق و روزی چه ذکرهایی توصیه می شود؟ ✳️ بهترین ذکری که آمده است «استغفار» است. در قرآن کریم آمده است که استغفار باعث زیاد شدن اموال و فرزندان می شود. هود 3 و 52 🔰عواملی که باعث افزایش رزق می شود: 1⃣ خوش نیت بودن: کسانی که احتکار می کنند و مردم را به دردسر می اندازند و بدنیت هستند این افراد فقر را بر خودشان تحمیل کرده اند. 2⃣ اطعام و انفاق: روایتی است منسوب به رسول خدا(ص) که می فرمایند: «اطعام در جلب روزی سریع تر عمل می کند از حرکت چاقو بر کوهان شتر» 3⃣ دائم الطهارة بودن: منقول است که : «وَ فِي الْحَدِيثِ أَنَّهُ ص شَكَا إِلَيْهِ رَجُلٌ قِلَّةَ الرِّزْقِ فَقَالَ ص أَدِمِ الطَّهَارَةَ يَدُمْ عَلَيْكَ الرِّزْقُ فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذَلِكَ فَوُسِّعَ عَلَيْهِ الرِّزْق‏»(مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل‏/ ج1، ص 300) 4⃣ صله رحم: صله رحم فواید متعددی دارد از جمله؛ افزایش عمر، وسعت روزی، آباد کردن شهرها، دفع کردن بلاها 5⃣ خواندن دعای کمیل 6⃣ سوره مبارکه واقعه: هر شب تلاوت این سوره باعث می شود که شخص گرفتار و محتاج نشود. 7⃣ خواندن دعایی که معمولاً در سجده آخر نماز خوانده می شود: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: ادْعُ فِي طَلَبِ الرِّزْقِ فِي الْمَكْتُوبَةِ وَ أَنْتَ سَاجِدٌ يَا خَيْرَ الْمَسْئُولِينَ وَ يَا خَيْرَ الْمُعْطِينَ ارْزُقْنِي وَ ارْزُقْ عِيَالِي مِنْ فَضْلِكَ الْوَاسِعِ فَإِنَّكَ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ.» (کافی/ج2، ص 551) 8⃣ انسان خیلی خود را گرفتار دنیا نکند 9⃣ خواندن نماز اول وقت 🔟 خواندن نماز شب: فواید متعددی دارد از جمله؛ نورانی کردن انسان، افزایش رزق،آبرومند کردن انسان در دنیا و آخرت 📚 بیانات استاد محمدی شاهرودی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸پیامبر ص 🍃سوره ناس وسیله پناه از هر درد و آفتی است . و این سوره شفا است برای کسی که آن را بخواند 🌼 🍃تلاوت زیبای استاد 📚کتاب راهگشای حاجات در قرآن آیت الله محمد رحمتی
.......: گفتگوى دو شيطان در باره بسم اللّه يك روز شيطان چاقى، شيطان لاغرى را ملاقات كرد. شيطان چاق، از شيطان لاغر پرسيد: چرا تو اينقدر لاغر و ضعيف شده اى؟ شيطان لاغر، جواب داد: من بر شخصى مسلّط و ماءمور شده‌ام كه او را گمراه كنم. ولى آن شخص در اوّل هر كار، مانند: خوردن، آشاميدن،...، زبانش به ذكر بسم اللّه الرحمن الرحيم گويا است، از اين رو از نفوذ در او، و شركت در كارهاى او محروم هستم. و همين سبب و موجب لاغرى من شده است، حال تو بگو بدانم، چطور چاق شده اى؟ شيطان چاق پاسخ داد: چاقى من به خاطر آن است كه شاد هستم، زيرا بر شخص غافل و بى خبر و بى تفاوت مسلّط شده‌ام كه در هيچ كارى بسم اللّه نمى گويد، مثلا هنگام ورود و خروج و هنگام خوردن و نوشيدن... و در هر كارى، آنچنان غافل و سرگرم است كه اصلا به ياد خدا نيست. (۳) پس اى مؤ منين در اول هر كارى بسم اللّه الرحمن الرحيم يادتان نرود زيرا با گفتن بسم اللّه شيطان از شما دور مى شود. https://eitaa.com/zandahlm1357
قسمت چهل و چهار: در همهمه ی فکری خودم و مادر،‌راهی هتل شدیم. ذهنم،‌میدانی جنگ زده بود برای بافتن و رشته کردن. اینجا هتلهایش هم زیبا بود و من گیج ماندم از آن همه تلاشِ‌ غولهای قدرت برایِ سیاه نمایی...پیرمرد راننده لبخند زد.. دربان هتل لبخند زد..مسئول رزرو لبخند.. کارگر ساده که حامل چمدانها بود لبخند زد.. اینجا جنس لبخند آدمهایش فرق داشت.. اینجا لبریز بود از مسلمانان ترسو... در اتاقم را محکم بستم و برای اطمینان بیشتر یک صندلی پشت آن قرار دادم. من حتی از لبخند مسلمان ترسو هم میترسیدم. دانیال همیشه میخندید.. بعد از چند ساعت استراحتِ نافرجام به سراغ متصدی هتل رفتم. باید چند کارگر برایم پیدا میکرد تا آن خانه ارواح، بازیافت میشد. چند لغت فارسی را کنار یکدیگر چیدم... نمیداستم میتوانم منظورم را برسانم یا نه..اما باید تلاشم را میکردم. متصدی جوانی خوش چهره بود با رنگی آسیایی. مقابلش ایستادم. با مهربانی نگاهم کرد. جملاتِ از پیش تعیین شده را گفتم.. لبخندش پر رنگتر شد. احتمالا نوعی تمسخر..مطمئنا کلماتم معنیِ خاصی را انتقال نداد. پرسید،‌میتوانم انگلیسی صحبت کنم؟ و من میتوانستم.. این ملت با زبان بین الملل هم آشنا بودند؟ یعنی اسلام جلویشان را نمیگرفت؟ کمی عجیب به نظر میرسید... ماجرای خانه را برایش توضیح دادم و او قول داد تا چند نفر را برای این کار پیدا کند.فردای آن روز آدرس را به کارگران دادم و به همراه مادر راهی خانه شدم. این خانه و حیاتش اگر زیرِ‌خروارها خاک و برگ هم دفن میشد،‌جای تعجب نبود. دوریِ چندین ساله این تبعات را هم داشت. دو کارگر نظافت حیات و دو کارگر نظافت داخل خانه را به عهده گرفتند. وقتی درِ‌چفت شده را به سختی باز کردم مقداری خاک به سمتم هجوم آورد و من ترسیدم...زنده به گوری کمترینِ‌ لطفِ‌این دیار و مردمانش است!خاطراتِ کودکی زنده شد...درست در لابه لای مبلهای تار بسته از عنکبوت و زیر سیگاریِ دفن شده در غبارِ‌پدر... اینجا فقط دانیال میخندید..و من می دویدم.. او به حماقتم در دلبستگی و من در پی فرار از وابستگی..مادر با احتیاطی خاص وسایل را زیرو رو میکرد.. گاه لبخند میزد ..گاه میگریست...با یان تماس گرفتم...آرامشِ‌ چهره اش را از اینجا هم میتوانستم ببینم:(کجایی دختر ایرونی ؟؟) جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد:(‌هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟ آخه تو کی میخوای مثه بقیه آدما زندگی کنی؟ ) هیچ وقت.. اگر هم میخواستم،‌ خدایِ‌ این آدمها بخیل بود! حوصله ایی برای پاسخگویی نبود،‌پس گوشی را قطع کردم..چندین بار گوشیم زنگ خورد. عثمان بود. جواب ندادم...ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید.. صوت داشت.. آهنگ داشت.. چیزی شبیه به کلماتِ‌ سجاده نشینِ مادر... انگار خدای این مسلمانان سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام.. درد به معده و سرم هجوم آورد..حالم خوب نبود و انگار قصد برتر شدن داشت..کاش گوشهایم نمی شنید... منبعِ‌ این صداها از کدام طرف بود؟؟ بی حس و حال، جمع شده در معده، رویِ‌یکی از پله ها نشستم. یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت. شیرِ آبِ‌کنارش را باز کرد.آّب با فشار و رنگی زرد  از آن خارج شد..مرد چه میکرد؟؟یعنی وضو بود؟؟ اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند..روبه رویم ایستاد:(خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟) مزحکترین سوال ممکن را پرسید آن هم از من..مسیرِ خانه یِ خدایش را از من میخواست؟ پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد:(مشتی.. این فارسی بلد نیست.. حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟؟ برو خونه بخوون..) مرد سری  تکان داد:(نمازو باید اول وقت خووند..) پسر جوان سر از تاسف تکان داد.. یعنی مسلمان نبود؟ دختری جوان از خانه خارج شد:(مشتی قبله اینوره...سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود.. اون خانوومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز..)پیرمرد تشکری پر محبت کرد:( ممنون دخترم.. ببین میتونی یه مهر واسم پیدا کنی..)دختر ایستاد:( نه ظاهرا از اهل سنت هستن.. اون خانوومه نه مثه ما وضو گرفت..نه مثه ما نماز خووند.. مهرم نداشت..) پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت. چیزی را در آن جستجو کرد. سپس با سنگی کوچک در گوشه ایی از باغ ایستاد. سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبه رویش ایستاد.. نماز خواند.. تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت..سجده رفت..اما به روی سنگ.. خدای این مردمان در این سنگ خلاصه میشد؟؟ چقدر حقیر!صدای گوشی بلند شد.. اینبار یان بود: (دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله ؟؟ اون دیوونه که گذاشت رفت.) برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم. صدایش نگران شد:(سارا حالت خوبه؟)نه..خوب نبود..سکوت کردم:(سارا.. ما با هم دوستیم.. پس بگو چی شده.. مشکل کجاست؟حال مادر چطوره؟؟) چشمم به نماز خواندنِ پیرمردِ‌ کارگر بود:(از اینجا بدم میاد.) باز هم صدایش نرم شد و حرف هایش پر از آرامش! ادامه دارد