eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.6هزار عکس
34.6هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔴چطور همسرمان را آرام کنیم؟ ✍ زن ها باید به این موضوع توجه کنند و بدانند در مواقعی که مرد حرفی درباره مطلبی نمی زند به این معنی است که هنوز پاسخ آن را پیدا نکرده ولی درباره اش مشغول فکر است و منظورش اصلا بی اهمیتی و کمی علاقه به زن نیست ولی آقایان باید بدانندکه همین سکوت و حرف نزدنشان به تنهایی برای زن ایجاد نا امنی کرده و زن در تخیلات خود عواقب بدی را پیش بینی می کند زنان باید بدانند که هر وقت مردی کم حرف و به لاک خود فرو می رود زیر فشار روحی است و مساله ای دارد بادر خود فرو رفتن دنبال راه حل است هرگز در این حالت به درون لاک ذهنی مرد سرک نکشد و سکوت او را بر هم نزند. زن نباید با آن روشی که خودش آرام می شود در صدد آرامش مرد برآید مرد هم همینطور مرد سکوت می خواهد پس سکوت را به او هدیه دهید زن دلجویی،توجه و صحبت کردن می خواهد .پس کنارش باشید و توجه را به او هدیه دهید زن و مرد باید بدانند با روش های متفاوتی از یکدیگر دلجویی کرده و از هم حمایت و پشتیبانی کنند.
👇 کارهای غیرمنتظره میکنه خوراکی موردعلاقه اش را میخره یادداشتهای عاشقانه برایش می گذاره آهنگ موردعلاقه اش رامی خونه
💑 ۸ سنت غلط ازدواج در نگاه رهبر انقلاب 🔸مهریه سنگین 🔸جهیزیه سنگین 🔸تجملات زیاد 🔸اســـراف 🔸خرید از مکان های معروف 🔸هتل ها و سالن های پرخرج 🔸لباس عروس گران قیمت 🔸به رخ کشیدن ثروت ها ✅
خانواده آسمانی ۲۶.mp3
12.19M
۲۶ ▫️ انسانِ بی نهایت طلب، به دنبال معشوقی ست از جنس آرزوهای خود؛ معشوقی بی‌نهایت با -زیبایی بی‌نهایت -علم بی‌نهایت - قدرت، عاطفه و عشق بی‌نهایت ♥ و این معشوق کسی نیست جز خداوند که یک فرمول بسیار ساده برای عاشق شدن را به انسان یاد داده است؛ آن فرمول چیست؟ 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️فیلم آموزشی فایده دانستن یکی از در مواقعی که مورد خفتگیری قرار میگیرید. 🔸استفاده از تکنیک ها به صورت درست، لازمه اش تمرین و تکرار است. 🔹شر مزاحمین جسمی و روحی از زندگانیتان به دور انشالله 🤲
📗📒📕📙 📙 عقايد و آراي باب 📚 به علت پريشان‌گوييهاي علیمحمد باب، شايد به درستي نتوان عقايد او را تشريح کرد. وي در کتاب بيان، خود را برتر از همه انبياي الهي معرفي کرده و مظهر نفس پروردگار خوانده است. باب خود را مؤسس‌ دوره جديد نبوت‌ ميخواند. او خاتميت‌ پيامبر اسلام‌ ص را - که تا روز قيامت تداوم دارد – پذيرفته است؛ اما از ديگر سو معتقد بود که قيامت براي هر ديانتی ، آغاز دوره‌ای جديد از نبوت توسط پيام‌ آوري ديگر است. وی ميگويد: «از يوم‌ بعثت‌ رسول‌الله ص تا يوم‌ عروج‌ او ، قيامت‌ عيسي‌ ع بود كه‌ شجره حقيقت‌ در هيكل‌ محمديه‌ ظاهر شد... و از حين‌ ظهور شجرة «بيان‌» الي‌ ما يغرب، قيامت‌ رسول‌الله ص است‌... و قيامت «بيان» در ظهور من‌ يظهره‌الله‌ است؛ زيرا امروز بيان‌ در مقام‌ نقطه‌ است‌ و اول‌ ظهور من‌ يظهره‌الله، آخر كمال بيان‌ است‌... .» باب به قيامت هم اعتقادي نداشت و آن را امري زاييده توهم شيعه می‌دانست. او مقصود از آيات قرآن را در اين زمينه به قيام خود تطبيق ميكرد : «... مراد از يوم قيامت، يوم ظهور شجره حقيقت است و مشاهده نمی‌شود احدي از شيعه، يوم قيامت را فهميده باشد؛ بلکه همه موهوماً امري را توهم نموده که عندالله حقيقت ندارد و آنچه عندالله و عند عرف اهل حقيقت مقصود از يوم قيامت است، اين است که از وقت ظهور شجره، حقيقت در هر زمان به هر اسم الی حين غروب آن يوم قيامت است؛ مثلاً از يوم بعثت عيسي تا يوم عروج آن، قيامت موسي بود... .» 📒 او كتاب ‌سراسر غلط « بيان »‌ را ناسخ‌ قرآن‌ معرفی ميكند و در ابتدای آن مينويسد: «ان البيان ميزان من عند الله الي يوم من يظهره الله من اتبعه نور و من ينحرف عنه النار؛ همانا بيان ترازويي از نزد خداست تا روز ظهور من يظهره الله براي کسی که از آن پيروي کند نور، و براي کسي که از آن منحرف شود آتش است.» باب معتقد بود كه مراد از معرفت‌ پروردگار، معرفت‌ مظهر اوست‌ و آنچه‌ در مظاهر ظاهر ميشود، «مشيت‌» اوست‌ كه‌ خالق‌ هر چيزي‌ است‌. اين‌ مشيت، نقطه ظهور است‌ و در هر دوری‌ بر حسب‌ آن‌ دوره‌ ظاهر می‌شود. محمد ص نقطه «فرقان‌» است‌ و عليمحمد نقطة «بيان‌» و هر دو يكی اند. نقطه « بيان‌ » عيناً همان‌ آدم‌ بديع‌ فطرت‌ است‌. ظهورات‌ را نه‌ ابتدايي‌ است، نه‌ انتهايي؛ قبل‌ از آدم‌ هم‌ عوالمي‌ بوده‌ است‌ و پس‌ از «من‌ يظهره‌الله‌» هم‌ ظهورات‌ ديگر به‌ طور بی نهايت‌ خواهد بود. هر ظهوری‌ اشرف‌ از ظهور پيش‌ و مشتمل‌ بر آن‌ است؛ و مشيت‌ اوليه‌ در هر ظهوري، اقوي‌ و اكمل‌ از ظهور قبل‌ است. باب‌ با دركی ناقص از برخي احاديث اسلامي مبني بر شأن و منزلت رسول خدا ص و ائمه‌اطهار ع كوشيده است تا در ميان هواداران خود، جايگاهي همچون انبيا و ائمه براي خود دست و پا كند. عليمحمد معتقد بود كه‌ نبايد او را خاتم‌ ظهورات‌ مشيت‌ اوليه‌ و آخرين‌ سلسله نبوتها دانست؛ بلكه‌ وي‌ ظهور كسي‌ را بشارت داد كه‌ از او به‌ «من‌ يظهره‌ الله‌» تعبير ميكرد و او را اشرف‌ و اعظم‌ از خود شمرده، و تصريح‌ كرده‌ است‌ كه‌ كمال‌دين‌ «بيان‌» در ظهور اوست؛ چرا که از اين‌ گفته‌ها معلوم‌ می‌شود كه‌ علیمحمد خود را در رديف‌ پيامبران‌ پيشين‌ و بلكه‌ اشرف‌ از آنان‌ دانسته‌ است‌ و از برخي‌ سخنانش‌، بيش‌ از اين‌ هم‌ برمي‌آيد. نکته قابل توجه در انديشه‌ هاي باب، ادعاهای گزاف و ناهماهنگی ميان آراء اوست. گاهفي باب بقيةالله، گاهي خود بقيۀالله، گاهي پيامبر و گاهي هم الله مهيمن القيوم و... ( نعوذبالله ) https://eitaa.com/zandahlm1357
🔆 قسمت 8️⃣ 🔷 جالب اینجاست که شیطان پرستان رده بالا و شاخص که آنها را به نام ایلومیناتی(روشن فکران) می شناسیم بر این باور هستند که اولین افرادی که در زمین ساکن شده اند از سیاره زهره ریشه گرفته اند . 🔶 آنها بر این باورند که آنها از زهره و از طریق ماه به زمین آمده اند.آنها بر این باورند که اولین تمدنی که بروی زمین توسط این ساکنین ایجاد شده بود،آتلانتیس Atlantis نام داشته است. 🔷 ساکنین و سازندگان آتلانتیس به خاطر هوش فوق العاده بالا و توانایی های ذهنیشان مشهور بوده اند.آنها نیز دچار سرنوشت اقوام دیگری شدند که نام آنها را ذکر کردیم.ناگهان از صحنه گیتی پاک شدند و انسانی از آنها به جای نماند. ♦️ بسیاری از تاریخ دانان و پژوهشگران بر این باورند که بازماندگانی که از تمدن آتلانتیس به جای ماندند همان اجداد بومیان و سرخپوستان آمریکا هستند.(گرچه این ادعا جای تامل دارد) 🔘 ادامه دارد ... 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
زِندگیاتون رو وقفِ امام زمان کنین.... وقفِ جبهِه ی فرهنگی... وقفِ ظهور... وقتی زندگیاتون این شِکلی شه ، مجبور میشین که گناه نکنین! وَ وقتیَم که گناه هاتون کمُ کمتر شد؛ دریچه ای از حقایق بِه روتون باز میشه...! اونوقته که میشین شبیهِ شُهدا... اول‌شبیه‌شین‌بعدشهید❤️ " به امیدظهورهرچه زودترصاحب الزمان عج"
🔰 جامعه کارگری بینی کسانی که قصد داشتند کارگران را تابلوی اعتراضات مردمی کنند به خاک مالید/ اعتراض کارگران در مواردی به حق بوده است 🔻 رهبر انقلاب در دیدار کارگران: از روزهای اول انقلاب تحریکات کارگری شروع شد؛ تا امروز هم وجود دارد. جامعه‌ی کارگری، بینی اینها را که قصد داشتند جامعه‌ی کارگری را تابلو و نشانه‌ی اعتراضات مردمی قرار بدهند به خاک مالید و در مقابل اینها ایستاد؛ در کنار انقلاب و نظام ایستاد. 🔹 البته کارگران در بعضی مواردی که جمع شدند، اعتراض‌شان به حق بوده. فرض کنید کارخانه‌ای را دولت به یک نفری واگذار میکند. او به جای اینکه کارخانه را مدیریت کند، ابزارهایش را میفروشد، کارگرها را بیرون میکند، زمینش را مثلا هتل میخواهد بسازد! در این اعتراضها هم همیشه کارگران مرز خودشان را با دشمن مشخص کردند. نگذاشتند دشمن از اعتراض به حق اینها استفاده کند. با وجود مشکلات کنار اسلام ایستادند. ۱۴۰۱/۰۲/۱۹ 🏷 | فرمانده صلوات @zandahlm1357
🔰 هم‌اکنون؛ KHAMENEI.IR 🔻 تاکید رهبر انقلاب در دیدار کارگران بر عمل مسئولان به وعده‌ها باتوجه به مشکلات متراکم و حل‌نشده اقتصادی 👈🏻 دولت کارهای اقتصادی مهمی در پیش دارد و همه باید به دولت کمک کنند فرمانده صلوات @zandahlm1357
🔰 | واردات بی‌رویه خنجری به قلب تولید کشور 🔻 رهبر انقلاب، امروز در دیدار کارگران: اینکه ما مشابه جنسی که در داخل تولید میشود، کیفیتش هم خوب است را وارد کنیم، خنجری است به قلب تولید کشور. حالا اینجا خودروسازها سوءاستفاده نکنند از این حرف ما، که وضعشان خیلی تعریفی ندارد! ۱۴۰۱/۰۲/۱۹ 🏷 فرمانده صلوات @zandahlm1357
14010219_42704_16k.mp3
4.67M
🎙 بشنوید | صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در فرمانده صلوات @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 قسمت چهل و نهم👇👇👇👇👇👇 بهوش بودم.. اما فرقی با مردگان نداشتم!چرا که ته مانده ایی از نیرو حتی برای درست دیدن هم نبود. صدایشان را شنیدم.. همان دکتر و قاریِ‌لحظه های دردم.. ( آقای دکتر شرایطش چطوره؟) موج صدایش صاف و سالخورده بود ( الحمدالله خوبه.. حداقل بهتر از قبل.. اولش زود خودشو باخت.. اما بعد از ایست قلبی،‌ ورق برگشت.. داره میجنگه.. عجیبه اما شیمی درمانی داره جواب میده.. بازم توکلتون به خدا ..) دکتر رفت و حسام ماند.. (سارا خانووم.. دانیال خیلی دوستتون داره.. پس بمونید..). معنی این حرفها چه بود؟ نمیتوانستم بفهمم.. دوست داشتن دانیال و حرفهای صوفی هیچ هم خوانی با یکدیگر نداشتند.. صوفی میگفت که دانیال در مستی اش از رستگار کردن من با جهاد نکاح در خدمتِ داعش حرف میزد.. یعنی حسام به خواستِ‌ برادرم، محضه اینکار تا به اینجا آمده؟؟ یان مرا به این کشورِ‌تروریست خیز هُل داد.. اما چرا؟؟ اصلا رابطه اش با این مرد چیست؟ و عثمان.. همان مسلمانِ‌ ترسو مهربان.. نقش او در این ماجراها چه بود؟؟ اگر هدفش اهدای من به داعش بود که من با پای خودم عزم رفتن کردم و او جلویم را گرفت.. سرم قصدِ‌ انفجار داشت . و حسام بی خبر از حالم، خواند.. صدایش جادویی عجیب را به دوش میکشید.. این نسیم خنک از آیاتِ‌ خدایش بود یا تارهایِ‌ صوتی خودش؟ حالا دیگر تنها منبع آرامشم در اوجِ‌ ناله هایِ خوابیده در شیمی درمانی و درد، صوتِ قرآنِ جوانی بود که روزی بزرگترین انتقام زندگیم را برایش تدارک دیده بودم. صاحب این تارهای صوتی،‌ نمیتوانست یک جانی باشد.. اما بود.. همانطور که دانیالِ مهربان من شد..این دنیا انباری بود از دروغهای ِ واقعی!! در آن لحظات فقط درد نبود که بی قرارم میکرد.. سوالهایی بود که لحظه به لحظه در ذهنم سلامی نظامی میداد و من بی توانتر از همیشه، نایی برایِ‌ یافتنِ ‌جوابش نداشتم. در این مدت فقط صدا بود و تصویری مه گرفته از حسام مدتی گذشت و در آن عصر مانند تمام عصرهای پاییز زده ی ایران،‌ جمع شده در خود با چشمانی بسته،‌ صدایِ‌ قدمهایِ‌ حسام را در اتاقم شنیدم. نشست. روی صندلی همیشگی اش، درست در کنار تختم.. بسم اللهی گفت و با باز شدنِ‌ کتاب، خواندن را آغاز کرد. آرام، آرام چشمهایم را گشودم. تار بود.. اما کمی بهتر از قبل. چند بار مژه بر مژه ساییدم. حالا خوب میدیدم.. خودش بود.. همان دوست.. همان جوان پر انرژی و شوخ طبعِ‌ دوست دانیال.. با صورتی گندمگون.. ته ریشی مشکی.. و موهایی که آرایشِ مرتب و به روزش در رنگی از سیاهی خود نمایی میکرد. چهره اش ایرانی بود،‌ شک نداشتم. و دیزاینِ‌ رنگها در فرمِ‌ لباسهایِ شیک و جذابِ‌ تنش،‌ شباهتی به مریدان و سربازان داعش نداشت.. این مرد به هر چیزی شبیه بود جز خونخواری داعش پسند... کتاب به دست کنار پنجره ایستاد و به خواندنش ادامه داد.. قدش بلند بود و چهارشانه و به همت آیه آیه ایی که از دهانش بیرون میآمد انگار در این دنیا نبود.. در بحبوحه ی غروب خورشید،‌ نم نمِ باران رویِ‌ شیشه مینشست و درختِ‌ خرمالویِ پشت اش به همت نسیم، میوه ی نارنجی نشانش را به رخ میکشید..نوای اذان بلند شد..حالا دیگر به آن هم عادت کرده بودم.. عادتی که اگر نبود روحِ پوسیده ام،‌ پودر میشد محضه هدیه به مرگ..حالا نفرت انگیز ترین های زندگیم،‌ مسکن میشدند برایِ‌ رهاییم از درد و ترس.. صدایش قطع شد. کتاب را بست و بوسید. به سمت میزِ کنارِ‌تختم آمد. ناگهان خیره به من خشکش زد:(سا.. سارا خانوم.. ) ضعف و تهوع همخوابه های وجودم شده بودند. کتاب را روی میز گذاشت و به سرعت از اتاق خارج شد. چند ثانیه بعد چند پرستار وارد اتاق شدند. اما حسام نیامد.. چند روز گذشت و من لحظه به لحظه اش را با تنی بی حس، چشم به در، انتظارِ آوازه قرآنِ دشمنم را میکشیدم و یافتن پاسخی از زبانش برای سوالاتم. اما باز هم نیامد.. حالا حکم معتادی را داشتم که از فرط درد از خود میپچید و نیازش را طلب میکرد و من جز سه وعده اذان از مسکن اصلیم محروم بودم. این جماعت ایدئولوژی شان محتاج کردن بود. بعد از مدتی حکم آ‍زادیم از بیمارستان صادر شد. و من با تنی نحیف بی خبر از همه جا و همه کس آویزان به پروین راهی خانه شدم. ادامه دارد...... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357