#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استاد رنجبرhafez 96.mp3
زمان:
حجم:
1.83M
بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
تقوا خوشا به حال بنده ای که تقوای خدا پیشه کند، خودش را نصیحت کند یا توبه اش را پیش فرستد و خواسته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
دنیا
همچنین از خطبههای پیامبراست که فرمود: ای مردم خود را به اطاعت خدا زینت دهید
و لباس قناعت ترس از خدا را بر تن خویش بپوشانید و آخرت را برای خود قرار دهید و تلاشتان را برای قرارگاه ابدی اختصاص دهید. بدانید بزودی کوچ میکنید و بسوی خدا میروید و آنجا چیزی جز اعمال صالحی که پیش فرستاده اید بی نیاز نمی کند و گواهی جز آنچه آماده کرده اید به شما نرسد، شما از کردار پیش فرستاده خود بهره مند میشوید و جزای شما از آن چیزی است، که قبلاً فرستاده اید. پس زینتهای دنیا شما را فریب ندهد و از درجات بهشتهای عالی باز ندارد. مثل آن است که پردهها افتاده و تردیدها زایل شده و هر چیزی به جایگاه خاص خود رسیده و جای آرامش خود را میشناسد.
.......:
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه
من نهج البلاغه میخوانم
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_211
و قال عليهالسلام
الْجُودُ حَارِسُ الْأَعْرَاضِ، وَ الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيهِ، وَ الْعَفْوُ زَكَاةُ الظَّفَرِ، وَ السُّلُوُّ عِوَضُكَ مِمَّنْ غَدَرَ، وَ الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ. وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ. وَ الصَّبْرُ يُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ، وَ الْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ. وَ أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى. وَ كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ! تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ وَ مِنَ التَّوْفِيقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ، وَ الْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ
وَ لَا تَأْمَنَنَّ مَلُولاً.
امام عليه السلام فرمود:
بخشش حافظ آبروهاست و حلم دهانبند سفيه است و زكات پيروزى، عفو است و دورى و فراموشى كيفر پيمانشكنان است و مشورت عين هدايت است و آن كس كه به رأى خود قناعت كند خويشتن را به خطر افكنده است و صبر با مصائب مىجنگد و جزع و بىتابى به حوادث دردناك زمان كمك مىكند و برترين بىنيازى ترك آرزوهاست و چه بسيار عقلها كه در چنگالِ هوا و هوسهاى حاكم بر آنها اسيرند و حفظ تجربهها بخشى از موفقيت است
و دوستى، نوعى خويشاوندى اكتسابى است و به انسانى كه ملول و رنجيده خاطر است اعتماد مكن
شرح و تفسير
مجموعه اندرزهاى گرانبها
امام عليه السلام در اين مجموعۀ اندرزهاى گرانبها كه هر كدام از آنها گوهر پرارزشى است، به بخشهاى مهمى از فضايل اخلاقى اشاره فرموده است؛ همان فضايلى كه دنيا و آخرت انسان را آباد مىكند و جامعۀ بشرى را از گرفتار شدن در امواج بلا حفظ مىنمايد. اين مجموعه در سيزده جمله بيان شده است.
نخست مىفرمايد:«بخشش حافظ آبروهاست»؛ (الْجُودُ حَارِسُ الْأَعْرَاضِ) .
روشن است كه بسيارى از مردم به علّت حسد يا تنگنظرى، در مقام عيبجويى بر مىآيند و به بهانههاى مختلف آبروى اشخاص را بر باد مىدهند؛ ولى هنگامى كه انسان دستش به جود و بخشش باز باشد، عيبجويان ساكت مىشوند و حاسدان خاموش مىگردند.
مرحوم «شوشترى» در شرح نهج البلاغۀ خود در اينجا دو جملۀ جالب از بعضى از انديشمندان نقل كرده است در يك مورد چنين آورده:
«كَفى بِالْبَخِيلِ عاراً أنّ اسْمَهُ لَمْ يَقَعْ في حَمْدٍ قَطُّ وَ كَفى بِالْجَوادِ مَجْداً أنّ اسْمَهُ لَمْ يَقَعْ في ذَمٍّ قَطُّ؛ اين عار و ننگ براى بخيل كافى است كه هرگز هيچ كس او را نمىستايد و اين مجد و بزرگوارى براى سخاوتمند كافى است كه هرگز نام او در مذمتى واقع نمىشود».
در موردى ديگر از انديشمندى نقل مىكند كه مىگفت:
«لا أرُدُّ سائِلاً إمّا هُوَ كَريمٌ اسُّدُ خَلَّتَهُ اوْ لَئيمٌ أشْتَري عِرْضي مِنْهُ ؛من هيچ درخواست كنندهاى را رد نمىكنم؛ يا آدم خوب و نيامندى است كه نيازمندىاش را برطرف كردهام و يا انسان لئيم و پستى است كه آبرويم را به اين وسيله حفظ كردهام». ١
آنگاه امام در دومين جمله از اين كلام حكيمانه مىفرمايد:«حلم دهانبند سفيه است»؛ (وَ الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيهِ) .
«فدام» به معناى دهانبند و گاه به معناى پارچهاى است كه مايعى را با آن صاف مىكنند و در اينجا همان معناى اول اراده شده است.
در مورد عكس العمل در مقابل سخنان ناموزون سفيهان و ايرادهاى بىدليل آنان و توقعات بىجاى آنها در قرآن و احاديث دستور به حلم داده شده است كه در بحثهاى گذشته نيز دربارۀ آن سخن گفته شد. امام عليه السلام در اينجا تعبير زيبايى را به كار برده و آن تعبير «فدام» و دهانبند است. گاه حيواناتى را كه گاز مىگيرند يا غذاهايى را كه نبايد بخورند مىخورند دهانبند مىزنند. بهترين راه مقابله با سفيهان استفاده از دهانبند حلم است و گرنه گفتن يك جمله در برابر آنها گاه سبب مىشود ده جملۀ ناموزون ديگر بگويند و اضافه بر آن، انسان با اين گفتوگو هم سطح آنها قرار مىگيرد و ارزش خود را از دست مىدهد.
در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم كه مىفرمايد:
«إنَّ مَنْ جاوَبَ السَّفيهَ وَ كافَئَهُ قَدْ وَضَعَ الْحَطَبَ عَلَى النّارِ ؛كسى كه با سفيه مقابله كند و پاسخ او را دهد گوئى هيزم بر آتش مىنهد». ٢
در حديث ديگرى كه از امير مؤمنان عليه السلام در غرر الحكم نقل شده است مىخوانيم:
«اَلْحِلْمُ حِجابٌ مِنَ الْآفاتِ ؛حلم حجابى است در برابر آفتها».
(و يكى از آفتها مزاحمتهاى سفيهانه است). در سومين نكته مىفرمايد:«زكات پيروزى عفو است»؛ (وَ الْعَفْوُ زَكَاةُ الظَّفَرِ) .
به يقين، هر موهبتى كه از سوى خدا به انسان داده مىشود زكاتى دارد؛ يعنى بهرهاى از آن بايد به ديگران برسد. پيروزى نيز موهبت بزرگى است و بهرهاى كه از آن به ديگران مىرسد عفو از دشمن خطاكار است. البته بارها گفتهايم اين عفو در جايى مطلوب است كه باعث جسور شدن شخص خطاكار نگردد.
در حكمت يازدهم همين معنا به صورت ديگرى آمده بود:
«إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ ؛هنگامى كه بر دشمنت پيروز شدى عفو را شكرانۀ اين پيروزى قرار بده» البته اداى زكات هم نوعى شكرگزارى است.
در چهارمين نكته مىفرمايد:«دورى و فراموشى كيفر پيمانشكنان است»؛ (وَ السُّلُوُّ عِوَضُكَ مِمَّنْ غَدَرَ) .
«سُلُوّ» (بر وزن غلو) به معناى فراموش كردن و غافل شدن و تسلى خاطر پيدا كردن است.
در برابر كسانى كه پيمان خود را با انسان مىشكنند دو گونه عكسالعمل ممكن است نشان داد: نخست اقدام متقابل و پيمانشكنى در مقابل پيمانشكنى و به بيان ديگر درگيرى و ادامۀ مبارزه و جنگ است و راه ديگر اينكه انسان آنها را از صفحۀ زندگى خود حذف كند و براى هميشه به فراموشى بسپارد و اين مجازاتى است سنگينتر براى اين افراد، زيرا نه تنها يك دوست وفادار را از دست دادهاند، بلكه ديگران هم كه از اين رخداد باخبر شوند از پيمانشكن فاصله مىگيرند.
در پنجمين نكته به مسئلۀ مهم سرنوشتساز انسانها اشاره مىكند و مىفرمايد:«مشورت عين هدايت است»؛ (وَ الِاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ) .
مىدانيم مشورت سبب راه يافتن به مقصود است؛ ولى تعبير به «عين» خواه به معناى اتحاد باشد، يا به معناى چشم و يا چشمه، نشان مىدهد
كه رابطۀ بسيار نزديكى ميان مشورت و هدايت است. چرا چنين نباشد در حالى كه مشورت عقول ديگران را به عقل انسان مىافزايد و انسان از تجارب و اطلاعات ديگران بهرهها مىگيرد كه بر هيچ كس پوشيده نيست. در بحثهاى گذشته نيز كرارا دربارۀ اهميت مشورت و تأكيد قرآن و روايات اسلام بر آن سخن گفتهايم.
(به شرح حكمت ١٦١ و ١١٣ و ٥٤ و عهدنامۀ مالك اشتر (٥٣) و غير آن مراجعه شود).
در ششمين نكته نكتۀ پنجم را به نحو ديگرى تأكيد مىكند و مىفرمايد:«آن كس كه به رأى خود قناعت كند خويشتن را به خطر افكنده است»؛ (وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ) .
زيرا ضريب خطا در يك انسان بسيار زياد است؛ خطاهايى كه گاه آبروى وى را بر باد مىدهد، يا اموال انسان را آتش مىزند
و يا جان او را به خطر مىافكند؛ ولى ضريب خطا در كسانى كه اهل مشورتند هر اندازه طرفهاى مشورت بيشتر و آگاهتر باشند كمتر است. چرا انسان خود را از اين نعمت خداداد كه هزينهاى نيز بر دوش او ندارد محروم سازد.
دربارۀ خطرات استبداد به رأى كه تعبير ديگرى از استغناى به رأى است نيز در روايات اسلامى و بحثهاى گذشتۀ نهج البلاغه مطالب قابل توجهى ذكر شده است (به شرح حكمت ١٦١ از همين كتاب مراجعه شود).
در هفتمين نكته مىفرمايد:«صبر با مصائب مىجنگد»؛ (وَ الصَّبْرُ يُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ) .
«حدثان» به معناى حوادث ناراحتكننده و ناگوارى است كه در زندگى انسان خواه ناخواه رخ مىدهد و هر كس به نوعى به يك يا چند نمونه از اين حوادث گرفتار است. آنچه مىتواند تأثير اين حوادث را بر وجود انسان خنثى كند تا از پاى در نيايد همان صبر و شكيبايى و استقامت است.
و در مقابل آن جزع و بىتابى است كه امام عليه السلام در هشتمين نكته به آن اشاره كرده مىفرمايد:«جزع و بىتابى به حوادث دردناك زمان كمك مىكند»؛ (وَ الْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ) .
اشاره به اينكه گذشت زمان قواى انسان را تدريجاً تحليل مىدهد و هر نفسى قدمى بهسوى مرگ است؛ ولى جزع و بىتابى سبب تشديد آثار آن مىشود اى بسا عمر هفتاد ساله را به نصف تقليل مىدهد، بنابراين همانگونه كه صبر و شكيبايى با حوادث تلخ مىجنگد و انسان را در برابر آنها استوار مىدارد جزع و بىتابى به كمك آن حوادث مىشتابد و آثار آن را در وجود انسان عميق و عميقتر مىسازد.
در كلام حكمتآميز ١٨٩ اين جملۀ پرمعنا آمده بود كه مىفرمود:
«مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ ؛كسى كه صبر و شكيبايى او را نجات ندهد جزع و بىتابى او را هلاك خواهد ساخت».
در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم:
«لَوْ لا أَنَّ الصَّبْرَ خُلِقَ قَبْلَ الْبَلاءِ يَتَفَطَّرُ الْمُؤمِنُ كَما تَتَفَطَّرُ الْبيضَةَ عَلَى الصَّفا ؛اگر صبر و شكيبايى قبل از بلا آفريده نشده بود افراد با ايمان در برابر حوادث ناگوار از هم متلاشى مىشدند همانگونه كه تخممرغ با اصابت به سنگ متلاشى مىشود». ١
اضافه بر اين آثار مادى كه مترتب بر صبر و جزع مىشود از نظر معنوى نيز هلاكت ديگرى دامنگير افرادى مىكند كه در برابر حوادث بىتابى و جزع مىكنند و آن اينكه اجر آنها را ضايع مىسازد در حالى كه صابران اجر و پاداش فراوانى دارند.
در همين زمينه در روايت پرمعنايى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم:
«إذا دَخَلَ الْمُؤمِنُ فِي قَبْرِهِ كانَتِ الصَّلاةُ عَنْ يَمِينِهِ وَ الزَّكاةُ عَنْ يَسارِهِ وَ البِرُّ مُظِلٌّ (مُطِلٌّ) عَلَيْهِ وَ يَتَنَحَّى الصَّبْرُ ناحِيَةً، فَإذا دَخَلَ عَلَيْهِ الْمَلَكانِ اللَّذانِ يَليانِ مُسائَلَتَهُ قالَ الصَّبْرُ لِلصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ وَ الْبِرِّ: دُونَكُمْ صاحِبُكُمْ فَإنْ عَجَزْتُمْ عَنْهُ فَأَنَا دُونَهُ ؛هنگامى كه فرد باايمان را در قبر مىگذارند نماز در طرف راست و زكات در طرف چپ او و كارهاى نيك مشرف بر او مىشوند و صبر در گوشهاى قرار مىگيرد و چون دو فرشتۀ مأمور سؤال وارد مىشوند صبر به نماز و زكات و كارهاى نيك مىگويد به يارى دوستتان بشتابيد اگر شما از ياريش ناتوان شديد من ياريش مىكنم». ١
افزون بر اينها بىتابى غالباً سبب رسوايى انسان مىشود و نشان مىدهد كه او آدمى كمظرفيت و بى استقامت است به همين دليل در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم:
«قِلَّةُ الصَّبْرِ فَضيحَةٌ ؛كمى صبر و شكيبايى اسباب فضيحت و رسوايى است». ٢ ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مىرسد كه خداى متعال براى اينكه انسان در برابر حوادث فوقالعاده سخت از پاى درنيايد صبر را در وجود او آفريده به همين دليل نگاه مىكنيم هنگامى كه مثلاً مادرى بهترين فرزند عزيزش را از دست مىدهد چنان بىتابى مىكند كه خود را به زمين و ديوار مىكوبد؛ امّا با گذشت زمان كمكم آرامش بر او مسلط مىشود و غالباً بعد از چندين روز يا چند هفته به حال عادى در مىآيد و اگر اين صبر خداداد نبود و آ
ن حالت نخستين ادامه پيدا مىكرد در مدت كوتاهى از بين مىرفت.
نهمين نكته همان چيزى است كه در حكمت ٣٤ آمده، مىفرمايد:«برترين بىنيازى ترك آرزوهاست»؛ (وَ أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى) .
به يقين كسانى كه آرزوهاى دور و دراز دارند و غالباً به تنهايى به آن نمىرسند دست حاجت به سوى اين و آن دراز مىكنند و با اينكه ممكن است سرمايهدار بزرگى باشند هميشه نيازمند و محتاجند، چرا كه دامنۀ آرزوها بسيار گسترده است، حال اگر انسان خط باطل بر اين آرزوهاى دور و دراز بكشد ثروتمند و سرمايهدار معتبرى خواهد شد، زيرا به هيچ كس محتاج نخواهد بود.
در حديثى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم:
«تَجَنَّبُوا الْمُنى فَإنَّها تُذْهِبُ بَهْجَةَ ما خُوِّلْتُمْ
وَ تَسْتَصْغِرُونَ بِها مَواهِبَ اللّهِ تَعالى عِنْدَكُمْ وَ تُعْقِبُكُمُ الْحَسَراتِ فِيما وَهَّمْتُمْ بِهِ أنْفُسَكُمْ ؛از آرزوهاى دور و دراز بپرهيزيد كه شادابى و نشاط نعمتهايى را كه به شما داده از بين مىبرد و به سبب آن مواهب الهى در نزد شما كوچك مىشود و حسرت فراوانى به سبب اوهام باطلهاى كه داشتهايد به شما دست مىدهد». ١
آنگاه در دهمين نكته به سراغ غلبۀ هواپرستى بر بسيارى از انسانها رفته مىفرمايد:«چه بسا عقلها كه در چنگالِ هوا و هوسهاى حاكم بر آنها اسيرند»؛ (وَ كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ) .
مىدانيم خداوند دو نيرو به انسان بخشيده است: يكى نيروى عقل كه خوب و بد را با آن تشخيص مىدهد و راه و چاه را مىشناسد و ديگرى انگيزههاى مختلف نفسانى است كه آن هم در حد اعتدال براى بقاى انسان ضرورى است؛ خواه علائق جنسى باشد يا علاقه به مال و ثروت و مقام و قدرت؛ اما هنگامى كه اين انگيزهها طغيان كنند و به صورت هوا و هوس سركش درآيند، عقل را در
چنگال اسارت خود مىگيرند به گونهاى كه گاه از تشخيص واضحترين مسائل باز مىماند و گاه دست به كارهايى مىزند كه يك عمر بايد جريمه و كفارۀ آن را بپردازد. به همين دليل در آيات قرآن و روايات اسلامى هشدار زيادى به اين موضوع داده شده است.
قرآن مجيد مىگويد: «أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ» ؛آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اينكه شايسته هدايت نيست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مُهر زده و بر چشمش پردهاى قرار داده است؟! با اين حال، غير از خدا چه كسى مىتواند او را هدايت كند؟! آيا متذكّر نمىشويد؟!». ١
در حديثى از امير مؤمنان عليه السلام در غرر الحكم مىخوانيم:
«غَلَبَةُ الْهَوى تُفْسِدُ الدِّينُ وَ الْعَقْلَ ؛غلبۀ هواى نفس هم دين انسان را فاسد مىكند و هم عقل او را». ٢
نيز در حديث ديگرى در همان كتاب از همان بزرگوار نقل شده است كه فرمود:
«حَرامٌ عَلى كُلِّ عَقْلِ مَغْلُولٍ بِالشَّهْوَةِ أنْ يَنْتَفِعَ بِالْحِكْمَةِ ؛بر تمام عقلهايى كه در چنگال شهوت اسيرند حرام است كه از علم و دانش بهرهمند شوند». ٣
به يقين عقلها متفاوتاند؛ بعضى به اندازهاى نيرومندند كه هيچ انگيزهاى از هواى نفس نمىتواند بر آن چيره شود و گاه چنان ضعيف است كه با مختصر طغيان شهوت از كار مىافتد، همانگونه كه هواى نفس نيز درجات و مراتب مختلفى دارد و بدترين چيز آن است كه حاكمان يك جامعه عقلشان در اسارت هواى نفسشان قرار گيرد و جامعه را به سوى بدبختى پيش برند و دين و دنياى مردم را ملعبۀ هواى نفس سازند. در اين زمينه مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغۀ خود داستان عجيب و تكاندهندهاى از ابن خلكان در كتاب وفيات الاعيان در شرح حال قاضى ابويوسف كه از علماى اهل سنت و از دوستان ابوحنيفه بود نقل مىكند كه عيسى بن جعفر (از فرزندان منصور دوانيقى) كنيز بسيار زيبايى داشت كه هارون الرشيد دلباختۀ او شد. هارون از عيسى خواست كه آن كنيز را به او ببخشد يا بفروشد. عيسى كه علاقهمند به آن كنيز بود نپذيرفت و گفت: من سوگند ياد كردهام به طلاق و عتاق (منظور طلاق همۀ همسران و آزادى تمام بردگان خود) و صدقه دادن جميع اموالم اگر آن را به كسى بفروشم يا ببخشم.
(اهل سنت معتقد بودند كه اگر كسى چنين سوگندى ياد كند و مخالفت كند تمام اموال او صدقه مىشود و تمام زنانش از او جدا و كنيزان و غلامانش آزاد مىگردند مطلبى كه در فقه شيعه شديداً با آن مخالفت شده است). هارون الرشيد او را تهديد به قتل كرد او تسليم شد ولى مشكل قسم بر فكر او سنگينى مىكرد.
هارون گفت: من مشكل را حل مىكنم. به دنبال ابويوسف فرستاد و گفت: يك راه حل شرعى براى اين مسئلۀ پيچيده جهت من پيدا كن. ابويوسف به عيسى بن جعفر گفت: راه حلش اين است كه نصف آن را به هارون ببخشى
و نصف آن را به او بفروشى و در اين صورت مخالفتى با سوگندت نكردهاى، زيرا نه تمامش را فروختهاى و نه تمامش را بخشيدهاى. عيسى بن جعفر اين كار را انجام داد (و نيمى از آن كنيز را به صد هزار دينار به هارون فروخت و نيم ديگر را به او بخشيد) و كنيز را براى هارون الرشيد بردند در حالى كه هنوز در مجلس خود نشسته بود. هارون به ابويوسف گفت: يك مشكل ديگر باقى مانده است.
ابويوسف گفت: كدام مشكل؟ گفت: اين كنيز قبلاً با صاحبش آميزش داشته و بايد يكبار عادت ماهانه شود و پاك گردد (تا عدۀ او به سر آيد) سپس اضافه كرد: به خدا سوگند (چنان ديوانۀ اين كنيزم كه) اگر امشب را با او به سر نبرم روح از تنم جدا مىشود. ابو يوسف گفت: آن هم راه دارد. او را آزاد كن و سپس او را بعد از آزادى به عقد خود درآور، زيرا فرد آزاد عدّهاى ندارد. هارون او را آزاد كرد و او را به نكاح خود درآورد (و با نهايت تأسف) تمام اينها در يك ساعت قبل از آنكه هارون الرشيد از جاى خود برخيزد انجام شد.
آرى هم حاكمان هواپرست و هم مفتيان دنياپرست اينگونه با احكام خدا بازى مىكردند. ١
سپس در يازدهمين نكته به مسئلۀ مهم ديگرى اشاره كرده مىفرمايد:«حفظ تجربهها بخشى از موفقيت است»؛ (وَ مِنَ التَّوْفِيقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ) .
منظور از تجربه در اينجا مفهوم عام آن است و تجربههاى شخصى و تجارب ديگران را شامل مىشود و تعبير به «مِنَ التَّوفِيقِ» اشاره به اين است كه انسان قسمت مهمى از موفقيت خود را در كارها، از تجربههاى پيشين خود و تجارب ديگران استفاده مىكند و در واقع انباشته شدن تجربهها بر يكديگر سبب موفقيت در تمام زمينههاى علمى و سياسى و اجتماعى و اخلاقى است و آن كس كه خود را از تجربههاى ديگران بىنياز بداند و به تجربههاى پيشين خود اعتنا نكند به يقين گرفتار شكستهاى پىدرپى
خواهد شد.
اساساً بعضى از علوم و دانشها بر اساس تجربه پيشرفت كرده كه نام علوم تجربى هم بر آنها نهادهاند. از كجا طبيب مىداند كه فلان دارو براى فلان بيمارى مؤثر است؟ آيا جز از تجربههاى خويش و تجربههاى ديگران استفاده كرده است؟ امروز آزمايشگاهها كه ابزار تجربه است در سراسر دنيا در علوم مختلف برپاست و اينها تفسير روشنى بر كلام امام عليه السلام است كه مىفرمايد:«حفظ تجربهها بخش مهمى از موفقيت را تشكيل مىدهد».
قرآن مجيد بخش عظيمى از تاريخ اقوام پيشين را براى مسلمانان شرح داده است كه فلسفۀ آن همان