#با_دقت_مطالعه_شود👇
🔵🔵چگونه می توانم #خانه_ام را به #نام_همسرم کنم ولی #سوء_استفاده نکند👇
🔹🔷همه چیز #بستگی_به_قراردادی دارد که منعقد می کنید با این توضیح که 👈مرد می تواند در صورت #انتقال_ملک_به_همسرش طی قرارداد #عمری، حق استفاده از آن ملک را تا پایان عمر خود حفظ کند که در این صورت زن مالک خانه می شود ولی تا وقتی که مرد زنده است نمی تواند ادعایی نسبت به مرد داشته باشد
#مثل_اجرت_المثل_و_اجاره بها و
نمی تواند با توجه به حق مالکیت، مرد را تا پایان عمرش و تا وقتی که زنده است، از خانه بیرون کند ولی بدیهی است که قرارداد عمری #مانع انتقال مالکیت و فروش ملک توسط زن نمی شود ولی خریدار جدید هم گر چه مالک جدید شده است ولی با عنایت به قرارداد عمری
نمی تواند #مانع تصرف مرد بشود و در صورتی که خریدار جدید نمی دانسته خانه ای که خریده است حق عمری داشته است می تواند قرارداد را فسخ کند
@vekalats
🔴🔴 #ضمنا_میتوان قرارداد انتقال مالکیت همراه با #قرارداد_عمری را به گونه ای نگارش کرد که زن به عنوان مالک جدید، تا مدت مشخص و معلومی مثلا بیست سال #حق_فروش ملک را از خود ساقط کند
👈خوبی این گونه قرارداد ها این است که مرد مطمئن می شود بعد از #فوتش همسرش اصطلاحا #بی_خانه و در به در نمی شود و #وراث_نمی_توانند ادعایی نسبت به آن خانه داشته باشند👉
#مضافا بر این که تا وقتی هم که خودش زنده است حق استفاده از آن ملک را دارد و #زن_نمی_تواند حق مالکیت خود را اعمال کند و #مرد را بیرون کند
🍀 با ما همراه باشید... 🌺
.......:
🔸عاملان سرقت مسلحانه خودرو از زنان راننده در مشهد دستگیر شدند
🔹ماجرای سرقت از زنان راننده، از اسفند سال گذشته زمانی در دستور کار پلیس آگاهی قرار گرفت که «دزدان پژوسوار» در بولوار خیام مشهد به انتظار طعمهای برای سرقت خودرو نشسته بودند.
🔹در تاریکی شب ناگهان یک دستگاه خودروی بی ام و در حالی از چهارراه عبور کرد که زن جوانی رانندگی آن را به عهده داشت.«دزدان پژوسوار» بی درنگ به تعقیب بی ام و پرداختند. آنان از قبل پلاک خودروهای دیگری را از مناطق مختلف شهری سرقت کرده و با یک دستگاه «پرچ پلاک» داخل خودرو پژو 206 اس دی گذاشته بودند تا نقشه سرقت مسلحانه را تکمیل کنند
🔹در این هنگام خودروی بی ام و وارد خیام 10 شد و زن جوان قصد داشت، خودرو را به درون پارکینگ منزل هدایت کند ولی در یک لحظه صدای تصادف سکوت را شکست. پژو 206 سفید رنگ به سپر عقب خودروی گران قیمت بی ام و برخورد کرده بود. در حالی که دو سرنشین پژو از خودرو بیرون آمدند، زن جوان نیز پیاده شد تا نگاهی به صحنه تصادف بیندازد ولی در یک لحظه هدف هجوم «دالتون های مخوف» قرار گرفت. آن ها با افشانه فلفل و ایجاد رعب و وحشت، او را روی زمین انداختند که در همین حال یکی از سارقان پشت فرمان بی ام و نشست و از صحنه حادثه گریختند. آن ها درحالی که همدست شان نیز با پژو 206 در حرکت بود، چند خیابان بالاتر توقف و بلافاصله پلاک های سرقتی را روی خودروی بی ام و نصب کردند و در تاریکی شب به مکان نامعلومی رفتند.
🔹زن جوان که همه مدارک و گوشی تلفن همراهش را نیز از دست داده بود، هراسان و وحشت زده به خانه رفت و با حضور پلیس 110 در محل وقوع حادثه، بررسی های کارشناسی در این باره آغاز شد.
🔹بیست و سوم فروردین حادثه مشابه دیگری رخ داد. آن شب نیز یک زن جوان تنها رانندگی خودروی لکسوس را به عهده داشت که وارد خیابان پیروزی 79 شد در همین حال دزدان پژوسوار باز هم خودرو را به سپر عقب لکسوس کوبیدند و او را وادار به توقف کردند. راننده لکسوس قبل از خروج از خودرو، آن را خاموش کرد و سوئیچ را برداشت.هنگامی که «دالتون های مخوف» برای سرقت خودرو به سمت راننده مذکور هجوم بردند او در تاریکی شب، سوئیچ را به زیر خودرو پرت کرد که از دید مهاجمان مسلح پنهان ماند. آن ها با پاشیدن افشانه فلفل و شلیک با سلاح کلت گازی روی سر زن زخمی، تلاش می کردند تا سوئیچ را به دست آورند که موفق نشدند و به ناچار کیف دستی او را به همراه مدارکش ربودند. این زن جوان با پیکری زخمی سوئیچ را برداشت و بعد از فرار دزدان پژوسوار، ماجرا را به پلیس گزارش داد.
🔹این پرونده با دستور قاضی شعبه 607 دادسرای عمومی و انقلاب مشهد به پلیس آگاهی خراسان رضوی ارسال شد.
🔹در حالی که تحقیقات کارآگاهان برای شناسایی سارقان پژوسوار ادامه داشت، نیروهای انتظامی استان گیلان، هنگام گشت زنی در اطراف شهر سراوان به یک دستگاه خودروی بی ام و مدل بالا مشکوک شدند که مقابل یک رستوران پارک بود. استعلام آنان از مرکز فرماندهی نشان داد که پلاک های نصب شده روی خودروی بی ام و مربوط به یک خودروی دیگر است به همین دلیل آنان خودروی مذکور را به پارکینگ انتقال دادند که پس از بررسی های پلیس مشخص شد همان خودرویی است که به صورت مسلحانه توسط باند پژوسواران از خیابان خیام مشهد سرقت شده بود!
🔹شب دهم اردیبهشت زن دیگری سوار بر یک دستگاه خودروی «اپتیما» مورد تعقیب سارقان قرار گرفت و با همان صحنه سازی تصادف با شیوه قبلی به چنگ «دالتون های مخوف» افتاد.
🔹این گونه بود که کارآگاهان ردیابی های اطلاعاتی را در مشهد متمرکز کردند چرا که با وقوع سومین سرقت مشخص شد که سارقان پژوسوار در مشهد حضور دارند.
🔹نیروهای عملیاتی دامنه ردیابی های اطلاعاتی را گسترش دادند و طولی نکشید که با رصدهای اطلاعاتی آخرین خودروی سرقتی و بازبینی دوربین های مدار بسته، سرنخ هایی از یک مجرم سابقه دار به دست آمد که در همه سرقت های مذکور نقش داشت به همین دلیل کارآگاهان موفق شدند مخفیگاه «مجتبی» سرکرده 28 ساله این باند را در بولوار لادن مشهد شناسایی و او را در یک عملیات ضربتی دستگیر کنند.
🔹با انتقال متهم به مقر انتظامی، بررسیهای تخصصی وارد مرحله جدیدی شد تا این که وی به ناچار برادر خود را نیز در حالی به پلیس معرفی کرد که مدعی بود نفر سوم باند از دوستان قدیمی اوست.
🔹 کارآگاهان «امیر» برادر سرکرده باند را نیز در بولوار شهید صیاد شیرازی به دام انداختند و مخفیگاه آنان را مورد بازرسی قرار دادند که اموال سرقتی رانندگان زن به همراه لوازم دیگری کشف شد
🖋سجادپور
# در چنگ قانون
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت 127: به آخرین درب که چندین مرد با شانه هایی لرزان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان يک فنجان چاي با خدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت 128:
وقتی به خاک ایران رسیدیم، دیگر دم و بازدمی برایِ قطع شدن نداشتم..
هوایِ ایران پر بود از عطرِ نفسهایِ امیرمهدی..
فاطمه خانم با دیدن من و تابوتِ پیچیده شده در پرچمِ فرزندش، دیگر پایی برایِ ایستادن نداشت.
پدر که مُرد، حتی نشانیِ قبرش را نپرسیدم..
اما حسام همه ی احساسم را زیرکانه تصاحب کرده بود.
و منو دانیالِ بی تفاوت به مرگ پدر، حالا بی تابی مان سر به عرش میکشید محضِ نداشتنِ امیرمهدی..
فاطمه خانم به آغوشم کشید و مادرانه صورتم را بوسید ( زیارتت قبول باشه مااادر.. )
دست به تابوت پسرش کشید و نالید ( شهادت توام قبول باشه ماااادرم.. یکی یه دونه ی من.. )
راستی فاطمه خانم دیگر چیزی برایِ از دست دادن داشت؟؟؟
مردهای نظامی پوش با صورتهایی حزن زده تبریک میگفتند و دوستان حسام سینه زنان اشک میرختند..
ضعف و تماشا، دیدم را تار کرد و خاموش شدم..
نمیدانم چند ساعت را از بودن کنارِ جسمِ بی جانِ حسام محروم ماندم، اما وقتی چشم باز کردم. شب بود و تاریکی و سکوت..
رویِ همان تختی که حسام لقمه های نان و پنیر درست میکرد و چای هایش را به طعم خدا شیرین میکرد..
چشم چراخاندم، انگار گوشه ی اتاق به نماز ایستاده بود و الله اکبر میگفت..
صدایِ خنده هایش را شنیدم، درست زیر پنجره نشسته بود و دلبری میکرد..
این اتاق پر بود از بودنهایش.. از خنده هایش.. از عاشقانه هایِ مذهبی اش..
ته دلم خالی شد.. دیگر نداشتمش..
حالا و من بودمو دیوارهایی که حسرت به دلِ قهقه هایش میشدیم..
لبخند روی لبهایم نشست، خوب بود که چیزی به انتهایم نمانده بود و باز دیدم همان اخمهایش را وقتی که از کاسه ی کوچک عمرم میگفتم..
روی تخت نشستم که چشمم در آن تاریکی محض، به برادر همیشه نگران و خوابیده رویِ زمینِ اتاقم افتاد..
آرام به سمتِ میزِ گوشه ی اتاقم رفتم. باید عکسهایش را میدیدم. قلبم تپش نداشت..
گوشی را برداشتم و یک به یک یادگاری هایمان را چک کردم. از اولین روز عقدمان تا آن شبِ اربعین..
از اولین شانه به شانه شدنهایمان تا آخرین عاشقانهایِ حسینی مان..
چمدانِ چسبیده به دیوار را باز کردمو موبایل خونی و پیچیده در نایلونِ حسام را درآوردم.
خاموش بود. به شارژ زدمو روشن اش کردم. دوست داشتم گالریش را چک کنم. حتما پر بود از عکسهایِ دو نفره مان..
باز کردم.. خالی از عکسهایِ دو نفره و مملو از عکسهای مذهبی و شهدا..
دلم گرفت.. او از اول هم برایِ من بود..
فایل فیلمهایش را باز کردم و یک نگاهی کلی انداختم..
حدسش سخت نبود . مداحی.. روضه.. تصویر از حرم تا الی آخر..
قصد خروج از فایلِ کلیپ ها را داشتم که ناگهان فیلمی توجه ام را جلب کرد.. حس خوبی نداشتم..
هنذفری را داخل گوشهایم گذاشتم تا با صدایش دانیال را بیدار نکنم.
فیلم پخش شد و نفسم قطع..
حسام بود.. لحظاتِ آخر، قبل از شهادت..
تکانهایِ شدید ونامرتب گوشی نشان میداد که به سختی آن را در دستش گرفته. گاهی صورتش در کادر بود، گاهی نه.. اما خس خس صدا و کلماتِ تکه تکه اش در میانِ همهمه ی ناجوانمردانه ی گلوله ها، به خوبی شنیده میشد (سلام سارایِ من..
ببخش که دیشب ناراحتت کردم.. به خدا، از دهنم پرید.. و اِلا هیچی نمیگفتم..
الان محاصرمون کردن.. بقیه بچه ها پریدن.. اما من هنوز دارم دست و پا میزنم..
خشابامون خالی و دیگه هیچ گلوله ایی نمونده..ولی الاناست که نیروهایِ خودی برسن..
بانو! میدونم وقتی گوشی به دستت برسه، به امید دیدن عکسامون زیرو روش میکنی.. نگرد، هیچی توش نیست..
آخه ما مذهبی ها عکس ناموسمونو این تو نگه نمیداریم.. موبایله دیگه، یه وقت دیدی گم شد..
پس نذار به پایِ بی علاقه گیم.. که به اندازه ی تک تک نفهسایِ عمرم دوست دارم..
اما یه سی دی تو کشویِ اتاقمه که پر از عکسای خودمونه..)
ادامه دارد...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
۶۹. خدایا! من تجدید بیعت میکنم با او در بامداد امروز و تا ایامی که زندگانی کنم. دعای عهد
۷۰. خدایا! مرا از یاران او، کمک کار او، دفاع کنندگان از او و شتاب کنندگان به سوی او گردان. دعای عهد
https://eitaa.com/zandahlm1357