🔶تصویرسازی جالب از ضربالمثلهای ایرانی به کمک هوش مصنوعی
#خبر
@zandahlm1357
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
شفاي ملاعباس (شفاي ملاعباس) جناب حاج آقاي مروج الاسلام رحمةالله عليه نقل فرمود چندي قبل يكي از دوس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شفاي ميرزا
(شفاي ميرزا)
ميرزا آقاي سبزواري در اداره ژاندارمري توپچي بود. مأمور ميشود با پنج نفر از توپچيان يك گاري فشنگ و باروت به شهر تربت ببرند و چون از مشهد خارج ميشوند در
بين راه يكي از آنها اتفاقاً آتش سيگارش بصندوق باروت ميرسد و فوراً آتش ميگيرد و بلاتأمل سه نفر از ايشان هلاك و سه نفر ديگر زخمي ميشوند.
خود ميرزاآقا ميگفت من يكمرتبه ملتفت شدم ديدم قوه باروت مرا حركت داده و ده زراع (۵ متر) بخط مستقيم بالا برد وفرود آورد و گوشتهاي رگهاي پاهاي من تا پاشنه پا تمامي سوخت. پس مرا به مشهد به مريضخانه لشكري بردند و حدود يكماه مشغول معالجه شدند.
سپس مرا از آنجا به مريضخانه حضرتي بردند و مدت هشتماه در آنجا تحت معالجه بودم تا اينكه جراحت و چرك التيام شد ولي ابداً قدرت حركت نداشتم. زيرا كه رگهاي پا بكلي سوخته بود. تا شبي با حالت دل شكستگي گريه بسياري كردم. آنگاه توجه بحضرت رضا (عليه السلام) نموده عرضه داشتم يابن رسول اللّه، من كه سيدم و از خانواده شما ميباشم، آخر نبايد شما بداد من بيچاره برسيد.
از گريه شديد خوابم برد در عالم خواب ديدم كه سيد بزرگواري نزد من است و ميفرمايد ميرزاآقا حالت چطور است؟
تا اين اظهار مرحمت را نمود فوراً دستش را گرفتم و گفتم شما كيستيد كه احوال مرا ميپرسيد؟ آيا از اهل سبزواريد يا از خويشاوندان من هستيد؟ فرمود ميخواهي چه كني من هركس هستم آمدهام احوال تو رابپرسم. عرض كردم: نمي شود، ميخواهم بفهمم و شما را بشناسم. چرا كه تاكنون هيچكس احوال مرا نپرسيده است.
فرمود: تو متوسل به كه شدي؟ عرض كردم بحضرت رضا (عليه السلام) فرمود: من همانم.
تا فرمود: من همانم. گفتم آخر ميبينيد كه من به چه حالي افتادهام و از هر دو پا شل شدهام و نمي توانم حركت كنم. فرمود ببينم پايت را؟
سپس دست مبارك خود را از بالاي يكپاي من تا پاشنه پا كشيد و بعد از آن پاي ديگر را بهمين قسم مسح فرمود و من در خواب حس كردم كه روح تازه اي بپاي من آمد.
بيدار شدم و فهميدم كه شصت پاي من حركت ميكند تعجب كردم با خود گفتم آيا ميشود كه همه پاي من حركت كند. پس پاهاي خود را حركت دادم حركت كرد. دانستم كه خواب من از رؤياهاي صادقه بوده و حضرت رضا (عليه السلام) مرا شفاء مرحمت نموده از شوق شروع به بلند گريه كردن نمودم بطوريكه بيماران آنجا از صداي گريه من بيدار شدند و گفتند اي سيد در اين وقت شب مگر ديوانه شده اي كه گريه ميكني و نمي گذاري ما بخوابيم. گفتم شما نمي دانيد: امشب امام هشتم (عليه السلام) به بالين من تشريف آورد و مرا شفا داد.
چون صبح شد با كمال صحت از مريضخانه بيرون آمدم و توبه كردم كه ديگر به نوكري دولت اقدام نكنم و حال بعنوان دست فروشي مشغول كسب شده ام.
(- كرامات رضويه. )
روزي بطبيب عشق با صدق و صفا
گفتم كه
بگو درد مرا چيست دوا
گفتا كه اگر علاج دردت خواهي
بشتاب بدربار شه طوس رضا
#دانستنیهای_امام_رضا_علیه_السلام
@zandahlm1357