.......:
#از_بیخ_عرب_هست
این اصطلاح برای کسی به کار می رود که با وجود مدارک فراوان با کمال بی پروایی دست از انکار واضحات بر نمی دارد.
در پی ظهور اسلام، حمله و تسلط تازیان بر ایران در کنار عرضه ی دین اسلام به ایرانیان، اساس قومیت و ملیت ایران را متزلزل ساخت و فرهنگ و ادب کشور ما را به شکلی ناموزون در آورد.
خط در ایران عربی گردید و زبان عربی در بسیاری نقاط جای زبان پهلوی و شاخه های گوناگون آن را گرفت.
با این حال نتوانست زبان و فرهنگ ملی و قومی ایرانیان را ریشه کن کند، با همت و پایمردی دانشمندان و بزرگان میهن پرستی چون فردوسی که در نوشتن صدها کتاب نظم و نثر پارسی، زبان دری را که شاخه ای از زبان پهلوی است به جای زبان تازی به کار بردند، شیرازه ی فرهنگ و ملیت ایران از تند باد حوادث مصون ماند.
حکومت های طاهریان، صفاریان و سامانیان در خراسان، اگر چه در تجدید استقلال ایران کوشش بسیار کردند و در احیای آداب و رسوم ایرانی تلاش نمودند، لیکن چون در عصر آنان استقلال و تمامیت ایران هنوز ساختار لازم را نگرفته بود، ناگزیر بودند که به ظاهر در حفظ و نگهداری رابطه ی دوستی و سیاسی خود با دربار خلفای عباسی اظهار علاقه کنند تا نهال نورس استقلال کشور که پس از نزدیک به دو سده تسلط بیگانه دوباره جوانه زده بود، با تند روی ها ی بی مورد و احساسات دور از عقل و منطق به کلی ریشه کن نشود.
از این رو در دوره ی حکومت این سلسله های ایرانی، در خراسان زبان و خط عربی در امور دیوانی و حکومتی جایگزین خط و زبان فارسی گردید و بسیاری از بزرگان ادب خراسان نیز زبان عربی را آموختند و به کار بردند.
اما اهالی خراسان که به فرهنگ و ادب پارسی علاقه و دل بستگی فراوان داشتند درباره ی هر ایرانی که عربی می نوشت و یا به عربی سخن می گفت به کنایه می گفتند که «از بیخ عرب شده است» یعنی تعصب ایرانی و نژاد ایرانی بودن خود را که مثل روز، روشن و آشکار است انکار می کند و کاملا عرب شده است.
در واقع چون ایرانیان در آن هنگام نفوذ بیگانگان را نمی پذیرفتند و در عین حال نیز توانایی مبارزه و مخالفت آشکار با حاکمان عرب را نداشتند، حس ملیت خواهی و میهن پرستی خود را با کنایه هایی مانند "از بیخ عرب شده" به مجذوبان و مرعوبان عرب ابراز می کردند.
این اصطلاح اگر چه امروز دیگر مصداقی ندارد ولی همچنان در مورد کسانی که به انکار بدیهیات می پردازند به کار برده می شود.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💫🌴 ﷽ 🌴💫
#خطابهی_غدیر
🎴من به تو گفتم، تو نیز به دیگران بگو.
3⃣3⃣ روز تا #غدیر باقیست...
▪️➖💠•°•⚜➖¤¤
🏮فراز《۱۳》:
✨ هان مردمان! بدانید این آیہ دربارهی اوست.
ژرفاے آن را بفھمید و بدانید که "خداوند" او را سرپرست و امام شما قرار داده و پیرویاش را بر مھاجران و انصار واجب کرده و بر پیروان آنان در نیکے،
و بر صحرانشینان و شهروندان،
و بر عجم و عرب و آزاده و برده و کوچک و بزرگ و سفید و سیاه و هر یکتاپرست؛
(هشدار کہ) اجراے گفتار و فرمانش لازم، امرش نافذ،
ناسازگارش رانده، پیرو و باور کنندهاش در مھر است؛
البتہ کہ خداوند، او و شنوایان سخناش و پیروان راهش را آمرزیده است.…
▪️➖💠•°•⚜➖¤¤
📣مبلغ غدیر باشیم!
#غدیر97
#خطابهی_غدیر
▪️➖💠•°•⚜➖¤¤
🏮فراز《۱۴》:
✨ هان مردمان! براے آخرین بار در این اجتماع به پا ایستاده، (با شما سخن مےگویم)؛
سخنم را شنیده، پیروے کنید و فرمان پروردگارتان را گردن گذارید؛
کہ خداوند عزوجل صاحب اختیار و سرپرست و معبود شماست؛
و سپس سرپرست شما، فرستاده و پیامبر اوست کہ اکنون با شما سخن مےگوید؛
و پس از من بہ فرمان او، کہ علے ولے و امام شماست؛
و سپس امامت، در فرزندان من از نسل علے خواهد بود تا برپایی روز رستاخیز کہ خدا و رسول او را دیدار کنید …
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
کیا یادشونه؟؟؟؟؟
بگودوچرخه...سیبیل بابات میچرخه
بگوفرانسه...بابات قد آدامسه
بگوخاک انداز...خودتو جلو بیانداز
بگومتکا...بخور از این کتکا
بگوبادبزن...بروسرکوچه داد بزن
بگوپنیر...برو یه گوشه بمیر
بگوشامپو...بیا بغلم گامبو..
یادتونه😂😂😂
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
Gonjeshk_LaLa.mp3
4.16M
اینم لالایی ده شصتی
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
داستان واقعی از شهید ایمانی
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
💐🍃💐🍃💐
🍃💐🍃
💐🍃💐
🍃
💐
⚡️ادامه داستان واقعی ✅🌷 #آرزوی_بزرگ 🌷✅
💠 #قسمت_بیست_و_هشتم: در برابر عدالت
.
هیچ پلیسی در این دادگاه حاضر نشد ... حتی زمانی که از اونها جهت پاسخ به سوالات، رسما درخواست قانونی کردم ... فقط یه وکیل ... به نمایندگی از همه اونها، اونجا حضور داشت ... و در نهایت ... دادگاه رای تبرعه اونها رو صادر کرد... و این عمل پلیس، صرفا دفاع از خود اعلام شد ... 26 گلوله برای دفاع در برابر یه آدم غیر مسلح ... .
.
قاضی رای خودش رو اعلام کرد ... و سه مرتبه روی میز کوبید ... ختم دادرسی ... .
.
مادر محمد با صدای بلند گریه می کرد ... پدرش می لرزید و اشک می ریخت ... و من، ناخودآگاه می خندیدم ... و سرم رو تکان می دادم ... اون قدر بلند که قاضی فکر کرد دارم دادگاه رو مسخره می کنم ...
.
.
یه نفر داشت زنده زنده، قلبم رو از سینه ام بیرون می کشید ... سوزشش رو تا مغز استخوانم حس می کردم ... سریع وسایلم رو جمع کردم ... من باید اولین نفری باشم که با خبرنگارها حرف می زنه ... من باید صدای مظلومیت محمد و مرگ عدالت رو به گوش دنیا می رسوندم ...
.
.
از در سالن دادگاه که خارج شدم ... چند نفر از گارد دادگاه دوره ام کردن ... آقای ویزل، شما باید با ما بیاید ... بعد از چند ساعت حبس شدن توی یه اتاق ... بالاخره یکی در رو باز کرد ... از شدت خشم، تمام بدنم می لرزید ... .
.
- چه عجب ... اونقدر به در زدم و صدا کردم که گلوم داشت پاره می شد ... حداقل با یه فنجون قهوه می اومدید ...
.
.
در رو بست و اومد سمتم ... شما حس شوخ طبعی جالبی دارید آقای ویزل ... حتی در چنین شرایطی ... نشست مقابلم ...
- ولی من اینجام که در مورد مسائل جدی با هم صحبت کنم ... به پشتی تکیه داد ... یه راست میرم سر اصل مطلب ... شما حق ندارید در مورد این پرونده با هیچ شخصی یا هیچ خبرگزاری ای صحبت کنید ... این پرونده، از این لحظه محرمانه است ... اگر تخلف کنید به جرم افشای مدارک محرمانه، مجرم شناخته شده و به شدت مجازات می شید ...
.
.
به زحمت می تونستم خودم رو کنترل کنم ... تمام بدنم می لرزید ... بدتر از همه، وقتی عصبی می شدم دستم به شدت درد می گرفت و می سوخت ... محکم توی چشم هاش زل زدم ... حتی اگر دهن من رو با تهدید ببندید ... با پدر و مادرش چکار می کنید؟ ...
.
.
با پوزخند خاصی از جاش بلند شد ... اینجا کشور آزادیه آقای ویزل ... اونها هر چقدر که بخوان می تونن گریه کنن و با همسایه هاشون حرف بزنن ...
.
⬅️ادامه دارد...
✅✅✅🌷🌷🌷✅✅✅
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
💐
🍃
💐🍃💐
🍃💐🍃
💐🍃💐🍃💐