eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶بارش باران در مناطق شمالی و شرقی کشور 🌧امروز در سواحل دریای خزر، شرق اردبیل، خراسان شمالی، شمال خراسان رضوی بارش باران گاهی وزش باد پیش‌بینی شده است. 🌦فردا در شمال آذربایجان شرقی، اردبیل، نیمه غربی سواحل دریای خزر، ارتفاعات مازندران بارش باران پیش‌بینی شده است. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔶 🔹پایگاه حمیمیم: نیروی هوایی روسیه و سوریه به دفع حملات تروریستی در حلب و ادلب ادامه می‌دهند. طی ۲۴ ساعت گذشته صدها تروریست کشته شدند./ایسنا 🔹رویترز گزارش کرد که دمشق منتظر است تجهیزات نظامی جدید روسیه ظرف ۷۲ ساعت آینده به پایگاه حمیمیم برسد./فارس 🔹رهبر کره شمالی: استفاده اوکراین از موشک‌های دوربرد علیه روسیه نتیجه دخالت نظامی مستقیم آمریکا در جنگ است و مسکو حق دارد از خود دفاع کند./باشگاه خبرنگاران 🔹رئیس‌جمهور ونزوئلا: صهیونیست‌ها و حامیان آن‌ها می‌خواهند به مردم عرب حمله کنند و آن‌ها را درهم بشکنند و ثروت همه مردم عرب را در اختیار داشته باشند. امروز فلسطین و لبنان است و فردا سوریه، عراق و اردن./ایسنا 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔶اگر جایگاه مجلس در کشور حفظ شود، قطعا اتفاقات خوبی می‌افتد 👤زنگنه، رئیس مجمع نمایندگان استان خراسان رضوی در گفت‌و‌گو با : 🔹مردم در نظام جمهوری اسلامی اصل هستند و نمایندگان مجلس که نمایندگی مردم را به دوش دارند، مسئولیت مجلس را زیاد می‌کند. 🔹اگر قوانین به درستی اجراشود قطعا هیچ یک از مشکلاتی که الان جامعه ما با آنها درگیر است را نخواهیم داشت قوانین خوبی داریم مشکلی که هست عدم اجرای قانون است، لذا اصلی‌ترین مطالبه ما اجرای صحیح قانون در حوزه‌های مختلف است. 🔹اگر جایگاه مجلس در کشور حفظ شود اتفاقات خوبی قطعا در کشور می‌افتد، آن چیزی که متاسفانه امروز شاهدش هستیم شان قانون گذاری که بر اساس قانون اساسی منحصر در مجلس است، امروزه این وظیفه به دستگاه‌های موازی منتقل شده یعنی انواع شورا‌های عالی، عملاً به جای مجلس قانون‌گذاری می کنند، جلسه سران قوا که بعضاً ورود به قانون گذاری می‌کنند اصلاح بودجه می‌کنند وایجاد هزینه می‌کنند و مدیریت منابع انجام میدهند یا مثلاً مجموعه‌هایی در داخل وزارتخانه‌ها بعضاً ورود به قانونگذاری می‌کنند. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔶برقراري نخستين پرواز از‌ فرودگاه مشهد به دمام پس از 9 سال 👤امانی‌بنی، مدیرکل فرودگاه‌های استان خراسان‌رضوی: 🔹از 9 سال گذشته پروازها به مقصد دمام در کشور عربستان سعودی قطع شده بود و برهمین اساس با پیگیری‌های انجام شده شرکت هواپیمایی ایران‌ایر عهده‌دار برقراری پرواز در این مسیر شده است. 🔹در همین راستا شرکت هواپیمایی ایران‌ایر پس از 9 سال، از سه‌شنبه هفته جاری (13 آذرماه 1403) نخستین پرواز مسافری به مقصد دمام را با هواپیمای ایرباس 319 انجام خواهد داد. 🔹پرواز شرکت هواپیمایی ایران‌ایر به مقصد دمام و بالعکس به‌صورت هفتگی در روزهای سه‌شنبه و پنج‌شنبه برقرار شده است. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔶جریمه ۶۵ میلیاردی برای قاچاقچی بنز در تایباد 👤مدنی، مدیرکل تعزیرات حکومتی خراسان رضوی: 🔹پرونده قاچاق یک دستگاه بنز ۳۵۰ به ارزش ۶۳ میلیارد و ۱۰۶ میلیون ریال در شعبه گلوگاه هفده شهریور تعزیرات حکومتی شهرستان تایباد رسیدگی شد. 🔹شعبه پس از بررسی و با توجه به استعلام گمرک و ارائه نشدن مدارک قانونی، اتهام را محرز و علاوه بر ضبط خودرو، متخلف را به پرداخت ۶۵ میلیارد ریال جزای نقدی محکوم کرد. 🔹با گزارش گمرک دوغارون پیرامون ورود موقت یک دستگاه خودرو که پس از انقضای مهلت قانونی پیرامون خروج خودرو اقدامی انجام نگرفته، این پرونده در تعزیرات حکومتی تایباد رسیدگی شد. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔶یک سوم از احکام بودجه سال ۱۴۰۲ فاقد عملکرد است 🔹دیوان محاسبات کشور: 🔹یک سوم از احکام بودجه سال ۱۴۰۲ فاقد عملکرد بوده و رعایت نشده است. 🔹در بودجه سال آتی باید از تکرار احکام فاقد عملکرد اجتناب کرد. 🔹همچنین در تصویب آیین‌نامه‌های اجرایی در موعد زمانی مقرر اهتمام لازم وجود داشته باشد. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔶تروئیکای اروپایی: گفت‌وگوها با ایران ادامه دارد 🔹مقام‌های آلمان، فرانسه و انگلیس پس‌از گفت‌وگوهای دیروز با ایران در ژنو، در پیامی مشترک اعلام کردند که برای ادامه گفت‌و‌گوها در آینده نزدیک توافق شد. 🔹مدیران سیاسی بریتانیا، فرانسه و آلمان امروز در ژنو با غریب‌آبادی، همتای ایرانی خود دیدار کردند تا درباره برنامه هسته‌ای و تحریم‌های ایران، مسائل دوجانبه و وضعیت منطقه گفت‌وگو کنند. ما توافق کردیم که گفت‌و‌گوهای دیپلماتیک را در آینده نزدیک ادامه دهیم. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔶 🔹نیکزاد نایب رئیس مجلس: جلسه مشترک مجلس و دولت فردا یکشنبه به صورت غیرعلنی و غیررسمی با حضور رئیس جمهور در مجلس شورای اسلامی برگزار خواهد شد./ایرنا 🔹پرواز رامسر به تهران شرکت هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران امروز به دلیل شرایط نامساعد جوی باطل شد./تسنیم 🔹دادستان اصلی دیوان بین‌المللی کیفری مستقر در لاهه درخواست رژیم صهیونیستی برای تجدیدنظر در حکم این دادگاه علیه نتانیاهو و گالانت را رد کرد./فارس 🔹فرصت انتخاب رشته-محل و ارسال سوابق آموزشی و پژوهشی داوطلبان مجاز در آزمون دکتری تخصصی و پژوهشی-فناوری محور علوم پایه پزشکی، بهداشت و تخصصی و دندانپزشکی سال ۱۴۰۳ فردا پایان می یابد./مهر 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از گروه تروریستی هیئت تحریر‌الشام چه می‌دانیم؟ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
@zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
اگر باران نمي روياند، نامت، در نگاه من کجا حرمت نگه مي‌داشت آتش، بر گناه من مرا کز کودکي چشم تهيدستي است، مهمان کن به خوابي نور باران نگاهت، پادشاه من! دخيل غرفه‌هاي استجابت مي‌شود عمري به اميد شفاعت، دستهاي بي پناه من به پابوس ضريح مهرباني هات مي‌آيم غريبي مي‌کند اما دل غرق گناه من اميري کن، مگر بالا کند روزي سر خود را دل حسرت نصيب و چشم‌هاي روسياه من تمام شعرهايم نذر نام مادرت، شايد شود بر آستان بوسي درگاهت گواه من ضياء الدين شفيعي ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📚 🔊 🏷 کتاب ⬅️ موضوع داستان درباره‌ی پزشکی مسیحی به نام «زکریای رومی» است که در شهر هالینوبلسو در زمان هارون‌الرشید متولد می‌شود. او به‌دلیل احضار شدن از طرف هارون‌الرشید، دیر انطاکیه را ترک می‌کند و به‌ناچار به‌سوی دربار او می‌رود. اما خبردار می‌شود که در مدینه است؛ بنابراین تصمیم می‌گیرد مسیرش را عوض کند تا سواران نتوانند او را در مدینه پیدا کنند. طی اتفاقاتی که می‌افتد، پزشک مسیحی به شاگردی امام رضا (علیه السلام) درمی‌آید و ... «سعید تشکری»، در این رمان، روایت‌گر زندگی و احوال پزشکی مسیحی است که به‌دنبال پیشوا و الگوی کامل زمانه‌ی خود می‌گردد. او می‌خواهد خود را از حیطه‌ی قدرت راهبان برهاند و هم عشق زمینی و هم عشق آسمانی را دریابد... . 📚 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
Abiha 1.mp3
11.91M
📚 🔊 🏷 کتاب : سعید تشکری 📚 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌دونستین حرم امام رضا علیه‌السلام، یه گنبد مخفی داره که کسی ندیده؟؟👆👆 📚🏴 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕اعترافات مهم هیلاری کلینتون... 📌از دیکتاتوری رسانه ای تا ایجاد گروههای تروریستی... (کتاب گزینه‌های دشوار، ص ۸۰۰) استاد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🌹 کتاب های معرفی شده توسط مقام معظم رهبری👇👇👇👇👇 🌺🍀💐🌷🍀🌺
✫⇠قسمت :۱۴ همدان، میدانِ بزرگ و قشنگی داشت که بسیار زیبا و دیدنی بود. توی این میدان، پر از باغچه و سبزه و گل بود. وسط میدان حوض بزرگ و پرآبی قرار داشت. وسط این حوض هم روی پایه ای سنگی، مجسمه شاه، سوار بر اسب، ایستاده بود. عکاس دوره گردی توی میدان عکس می گرفت. پدر صمد گفت: «بهتر است همین جا عکس بگیریم.» بعد رفت و با عکاس صحبت کرد. عکاس به من اشاره کرد تا روی پیت هفده کیلویی روغنی، که کنار شمشادها بود، بنشینم. عکاس رفت پشت دوربین پایه دارش ایستاد. پارچه سیاهی را که به دوربین وصل بود، روی سرش انداخت و دستش را توی هوا نگه داشت و گفت: « اینجا را نگاه کن.» من نشستم و صاف و بی حرکت به دست عکاس خیره شدم. کمی بعد، عکاس از زیر پارچه سیاه بیرون آمد و گفت: «نیم ساعت دیگر عکس حاضر می شود.» کمی توی میدان گشتیم تا عکس ها آماده شد. پدر صمد عکس ها را گرفت و به من داد. خیلی زشت و بد افتاده بودم. به پدرم نگاه کردم و گفتم: «حاج آقا! یعنی من این شکلی ام؟!» پدرم اخم کرد و گفت: «آقا چرا این طوری عکس گرفتی. دختر من که این شکلی نیست.» عکاس چیزی نگفت. او داشت پولش را می شمرد؛ اما پدر صمد گفت: «خیلی هم قشنگ و خوب است عروس من، هیچ عیبی ندارد.» عکس ها را توی کیفم گذاشتم و راه افتادیم طرف خانه دوست پدر صمد. شب را آنجا خوابیدیم. صبح زود پدرم رفت و شناسنامه ام را عکس دار کرد و آمد دنبال ما تا برویم محضر. عاقد شناسنامه هایمان را گرفت و مبلغ مهریه را از پدرم پرسید و بعد گفت: «خانم قدم خیر محمدی کنعان! وکیلم شما را با یک جلد کلام الله مجید و مبلغ ده هزار تومان پول به عقد آقای...» بقیه جمله عاقد را نشنیدم. دلم شور می زد. به پدرم نگاه کردم. لبخندی روی لب هایش نشسته بود. سرش را چند بار به علامت تأیید تکان داد.گفتم: «با اجازه پدرم، بله.» محضردار دفتر بزرگی را جلوی من و صمد گذاشت تا امضا کنیم. من که مدرسه نرفته بودم و سواد نداشتم، به جای امضا جاهایی را که محضردار نشانم می داد، انگشت می زدم. اما صمد امضا می کرد. از محضر که بیرون آمدیم، حال دیگری داشتم. حس می کردم چیزی و کسی دارد من را از پدرم جدا می کند. به همین خاطر تمام مدت بغض کرده بودم و کنار پدرم ایستاده بودم و یک لحظه از او جدا نمی شدم. ظهر بود و موقع ناهار. به قهوه خانه ای رفتیم و پدر صمد سفارش دیزی داد. من و پدرم کنار هم نشستیم. صمد طوری که کسی متوجه نشود، اشاره کرد بروم پیش او بنشینم. خودم را به آن راه زدم که یعنی نفهمیدم. صمد روی پایش بند نبود. مدام از این طرف به آن طرف می رفت و می آمد کنار میز می ایستاد و می گفت: «چیزی کم و کسر ندارید.» عاقبت پدرش از دستش عصبانی شد و گفت: «چرا. بیا بنشین. تو را کم داریم.» دیزی ها را که آوردند، مانده بودم چطور پیش صمد و پدرش غذا بخورم. از طرفی هم، خیلی گرسنه بودم. چاره ای نداشتم. وقتی همه مشغول غذا خوردن شدند، چادرم را روی صورتم کشیدم و بدون اینکه سرم را بالا بگیرم، غذا را تا آخر خوردم. آبگوشت خوشمزه ای بود. بعد از ناهار سوار مینی بوس شدیم تا به روستا برگردیم. صمد به من اشاره کرد بروم کنارش بنشینم. آهسته به پدرم گفتم: «حاج آقا من می خواهم پیش شما بنشینم.» رفتم کنار پنجره نشستم. پدرم هم کنارم نشست. می دانستم صمد از دستم ناراحت شده، به همین خاطر تا به روستا برسیم، یک بار هم برنگشتم به او، که هم ردیف ما نشسته بود، نگاه کنم. به قایش که رسیدیم، همه منتظرمان بودند. خواهرها، زن برادرها و فامیل به خانه ما آمده بودند. تا من را دیدند، به طرفم دویدند. تبریک می گفتند و دیده بوسی می کردند. صمد و پدرش تا جلوی در خانه با ما آمدند. از آنجا خداحافظی کردند و رفتند. با رفتن صمد، تازه فهمیدم در این یک روزی که با هم بودیم چقدر به او دل بسته ام. دوست داشتم بود و کنارم می ماند. تا شب چشمم به در بود. منتظر بودم تا هر لحظه در باز شود و او به خانه ما بیاید، اما نیامد. فردا صبح موقع خوردن صبحانه، حس بدی داشتم. از پدرم خجالت می کشیدم. منی که از بچگی روی پای او یا کنار او نشسته و صبحانه خورده بودم، حالا حس می کردم فاصله ای عمیق بین من و او ایجاد شده. پدرم توی فکر بود، سرش را پایین انداخته و بدون اینکه چیزی بگوید، مشغول خوردن صبحانه اش بود. کمی بعد پدرم از خانه بیرون رفت. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مادرم را شنیدم. از توی حیاط صدایم می کرد: «قدم! بیا آقا صمد آمده.» نفهمیدم چطور پله ها را دو تا یکی کردم و با دمپایی لنگه به لنگه خودم را به حیاط رساندم. صمد لباس سربازی پوشیده بود. ساکش هم دستش بود. برای اولین بار زودتر از او سلام دادم. خنده اش گرفت.
گفت: «خوبی؟!» خوب نبودم. دلم به همین زودی برایش تنگ شده بود. گفت: «من دارم می روم پایگاه. مرخصی هایم تمام شده. فکر کنم تا عروسی دیگر همدیگر را نبینیم. مواظب خودت باش.» گریه ام گرفته بود. وقتی که رفت، تازه متوجه دانه های اشکی شدم که بی اختیار سُر می خورد روی گونه هایم. صورتم خیس شده بود. بغض ته گلویم را چنگ می زد. دلم نمی خواست کسی من را با آن حال و روز ببیند. ادامه دارد.. 🕊🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا