eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
39.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📀 پویانمایی زیبای آقا معلم و بچه ها 📼 این قسمت : خواهر مهم زاده ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عراقچی در دوحه: همچنان به حمایت از دولت و ملت سوریه ادامه می‌دهیم 🔹گفت‌وگوی صریحی با وزیر خارجه ترکیه و گفت‌وگوی نسبتا مبسوطی با امیر قطر داشتم که تمرکزشان بر تحولات سوریه و اینکه چه مسیری را در حمایت از سوریه و تمامیت ارضی و وحدت سرزمینی این کشور و جلوگیری از تبعات هر تحولی بر منطقه و حوزه پیرامونی باید اتخاذ کرد. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
رئیس جمهور با صدور حکمی مرضیه وحید دستجردی را به عنوان دبیر ستاد ملی جمعیت منصوب کرد 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ رئیس دستگاه قضا به مطالبه‌های دانشجویان در روز دانشجو 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عراقچی: از جمله درخواست‌های نشست آستانه آغاز گفتگوهای سیاسی بین دولت سوریه و گروه‌های معارض مشروع است 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
نبیه بری: اتفاقات سوریه یک توطئه است 🔹رئیس پارلمان لبنان: حملات تروریست‌های تکفیری در سوریه یک توطئه از سوی قدرت‌های بزرگ در جهان است. 🔹باید نسبت به این وضعیت خطرناک و به ویژه در لبنان هوشیار و آگاه بود. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
عامری: نباید نظاره‌گر تحولات سوریه بود 🔹رئیس سازمان بدر عراق: تحولات و اتفاقات سوریه، توطئه ترکیه، رژیم اسرائیل و آمریکاست و دولت اردوغان در ادعای خود مبنی بر حمایت از غزه صادق نیست. 🔹دولت عراق باید در ارتباط با آنچه که در سوریه رخ می دهد، موضع واضح اتخاذ کند، در غیر این صورت، پیامد‌های وخیمی وجود خواهد داشت. 🔹اهمیت سوریه در تأثیر مستقیمی است که این کشور بر منطقه می گذارد. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔻پناهیان در اجتماع دانشجویان عزادار فاطمی: ❇️ مردم برای فتنه‌های آخرالزمانی آماده باشند ◻️ مساجد و دانشگاه‌ها باید برنامه‌های خود را مطابق با اتفاقات امروزی تغییر دهند. ◻️ از فتنه‌های آخرالزمان نباید ناراحت شد چراکه منافقین را نابود و رسوا خواهد کرد. ◻️ فتنه‌های آخرالزمانی کوتاه هستند و همین کوتاه‌بودن فتنه‌ها باعث می‌شود چهره منافقین به‌زودی آشکار شود. ◻️ در این فتنه‌ها حق‌گرایان خالص و شیعیان ناب فقط باقی می‌مانند. ✍ ما نه سلاح بر زمین می گذاریم نه دست دوستی و برادری به سمت دشمن اهل بیت ع و دشمن خونیِ ایرانی دراز می کنیم 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔻تکنیک‌های مهندسی اجتماعی (یازدهم) فیشینگ پیامکی یا SMS Phishing این حمله از طریق پیامک و SMS انجام می‌شود و در ایران بسیار مرسوم است و در قالب پیامک و با محتواهای مختلفی ارسال می‌شود. اما اگر به لینک ارسالی همراه پیام دقت کنید پسوند عجیب و غریبی دارد و معمولاً ارسال کننده‌ی آن یک شماره موبایل است که مربوط به ارگان خاصی نیست. به این نکته توجه کنید که هیچ‌زمان بانک یا سازمان‌های خدماتی از طریق پیامک و ایمیل از شما نمی‌خواهند که پسورد خود را تغییر دهید. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
‏⭕️دختری که عکس سر و‌ صورت خون‌آلودش در اعتراضات ‎ در فضای مجازی وایرال و به نوعی تبدیل به نماد اعتراضات شده بود، کارمند سفارت ‎ در گرجستان است. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
نگاه آهو آهو از كجا فهميد بايد از تو يارى خواست؟ از پناه تو بايد سايه اى بهارى خواست؟ آهو از كجا فهميد با تو مى شود آرام؟ با نگاه تو آهو پيش پاى تو شد رام تو به مهربان بودن شهره در زمين بودى مهربان فراوان بود مهربان ترين بودى مى دهى نجات از مرگ آهوى فرارى را مى كنى جدا از او ترس و بيقرارى را ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منو بهتر از خودم می‌شناسی 🖋اگر زائریم، به دعوت شماست که حرمت می‌آییم و این یعنی قبل از آنکه بگوییم می‌دانی و پیش از آن که بخواهیم اجابت می کنی. آقاجان... بگو من از چه بگویم چرا که می‌دانم تمام حرم دلم را نگفته می‌دانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻قانون فیل و طناب... ⬅️ بفرستید برای اهالی ما نمی‌توانیم❗️ استاد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🌹 کتاب های معرفی شده توسط مقام معظم رهبری👇👇👇👇👇 🌺🍀💐🌷🍀🌺
✫⇠قسمت :۱۸ شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. بدون اینکه جوابی بدهم. صمد گفت: «نمی توانی هم خانه را تمیز کنی و هم به بچه ها برسی.» کتش را درآورد و گفت: «من بچه ها را نگه می دارم، تو برو اتاق ها را تمیز کن. کارت که تمام شد، من می روم.» با خودم فکر کردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز کنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد. پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف کرسی را از چهار طرف بالا دادم روی کرسی. تشک ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین که جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو کنم، صدای گریه دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فکر کردم صمد آن ها را آرام می کند. اما کمی بعد، صدای صمد هم بلند شد. ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند؟! جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان که آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یکی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یکی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده کردن شیرها شدم. صمد به بچه ای که بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یکی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساکت شدند. از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم که دوباره صدای گریه دوقلوها بلند شد. حتماً خیس کرده بودند. مجبور شدم قبل از اینکه صمد صدایم کند، بروم دنبال بچه ها. حدسم درست بود. دوقلوها که شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس کرده بودند. مشغول عوض کردن بچه ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می کرد. می گفت: «می خواهم یاد بگیرم و برای بچه های خودمان استاد شوم.» بچه ها را تر و خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاکْ اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می کردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد. ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند. جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یکی از آن ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم. صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت.» بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته ها، از روزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: «از همان روز دلم را لرزاندی.» از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: «حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.» صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان درمی آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند. حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند. ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می کردم، یا جای بچه ها را عوض می کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم. تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بو