eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
صفحه اتاق مشاور https://eitaa.com/zandahlm1357
4_5927281904746234144.mp3
7.48M
#استاد_دهنوى 🌸 تأثير زيبايي در ازدواج 🌸نظر استاد دهنوى را در اين مورد بشنويم https://eitaa.com/zandahlm1357
4_324931949732826697.mp3
7.12M
استادعباسی ولدی 🔸تا كجا گذشت كنيم؟ 🔸آيا محبت كردن به مردي كه متمايل به بيرون از خانه شده مجوز خيانت نيست؟ 🔸جايگاه آراستگي .... https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_561729594298729065.mp3
4.66M
#دوره_بنیان_های_روانی #دکتر_حمید_حبشی قسمت اول – مقدمه https://eitaa.com/zandahlm1357
4_561729594298729066.mp3
5.32M
#دوره_بنیان_های_روانی #دکتر_حمید_حبشی قسمت دوم https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان شب https://eitaa.com/zandahlm1357
...: 《 》 💛قسمت شانزدهم خاله م خونشون همون شهری بود که الان اونجا بودم موقعی که مامان و بابا باهم زندگی می‌کردن، رفت و آمد خانوادگی زیادی باهاشون داشتیم و من خیلی بهشون وابسته بودم طوری که بعد از طلاق مامان بابا، بابام منو هر ماه یکی دوبار می‌برد خونشون که چند ساعتی یا گاها یه شب اونجا پیششون بمونم 😔اما نمی‌دونم چرا وقتایی که می‌رفتم خونه خاله، کسی سعی نمی.کرد تا به مامان خبر بده و باهاش حرف بزنم ، منم اصلا روم نمی‌شد بهشون بگم چون اون حس قبل رو نداشتم که با مامان می‌اومدیم خونشون و واسه خودم کلی راحت بودم و شلوغش می‌کردم الان مثل غریبه ها باهاشون رفتار می‌کردم و هربار که بابا منو می‌بر اونجا، خاله م کلی گریه می کرد تا راضی میشدم برم بغلش و بوسم کنه کوروش و آرش تنها بچه های خاله آمنه بودن و اختلاف سنیشون 1سال بود و هر دو تقریبا 5 سالی از من بزرگتر بودن 💭یادمه خاله همیشه می‌گفت: فردوس عروس خودمه اونو برای آرش گذاشتم اینقد اینو گفته بود که آرش که اون موقع کلاس پنجم بود، بهم علاقه پیدا کرده بود و اینو تقریبا همه از رفتارش فهمیده بودن اما چون بچه بود کسی جدی نمی‌گرفت و می‌گذاشتن پای شیرین کاریاش؛ که حتی آرش با اون همه عجولی و شلوغیش الان مثل قبلا نمونده بود چون من مثل قبلا نبودم براش 🔹اما الان آرش روش نمیشد حتی صدام بزنه و وقتایی که می‌رفتم خونشون، کلی مراعات گوشه گیری ها و بی حوصلگی هامو می‌کرد یه شب با بابا تنها بودیم تو خونه بابا گفت دوست داری ببرمت خونه خاله ات؟ بااینکه ته دلم شوق چندانی نداشتم اما گفتم باشه رفتم خونه خاله و چند شبی اونجا موندم خیلی عجیب بود که چند شب طول کشید و خبری از بابا نبود. خاله که از خداش بود پیشش باشم اما شوهرش از اون مردای اخمو و بد اخلاق بود که اینقد تو کار سیاست بود فرصت نمی‌کرد با زن و بچه‌اش یک کلمه حرف بزنه 😢منم که حسابی ازش می‌ترسیدم و بدم میومد؛ خصوصا که شنیده بودم تو طلاق مامان بابام اون به عنوان وکیل مامان، چندان بی تقصیر نبوده دوست داشتم زودتر بابا بیاد دنبالم برم گردونه پیش خودش 😔بالاخره بعد 4 روز بابا اومد دنبالم و از خاله اینا تشکر کرد و برم گردوند خونه خودمون ، تو راه سر حرف رو باهام باز کرد کم کم گفت دلتنگ مادرت نشدی تا الان؟ 😳دوست داری بری پیشش ببینیش؟دوست داری باهاش حرف بزنی؟؟؟ و هزاران سوال دیگه .!!! من از بس خودمو احساساتم رو فراموش کرده بودم، که گفتن اسم مامان پیش دیگران برام سنگین بود و روم نمیشد بگم سبحان الله یعنی تا این حد به احساسات و درونم آسیب رسیده بود که از به زبان آوردن کلمه مامان، خجالت می‌کشیدم از حرفی که بابا زده بود تقریبا یه هفته ای گذشت فکر کردم شاید خواسته ازم حرف بکشه با اون سوالاش اما تو دلم لحظه شماری می‌کردم که یه بار دیگه بابا ازم بپرسه اونوقت به خودم جرئت می‌دادم و می‌گفتم اره دوست دارم برم پیش مامانم یه روز خونه عمه دعوتمون کردن برای شام ماهم بعد عصر رفتیم خونشون. اونجا مثل اینکه این موضوع خیلی وقت بود که مطرح شده چون دختر عمه هام همه می‌دونستن و وقتی رسیدم خودشون رو کنارم کشیدن و با خوشحالی ازم مُشتُلُق می‌خواستن و می‌گفتن که قراره بری پیش مامانت شبش هم از حرفای بابا و عمه فهمیدم که این سفر خیلی نزدیکه و همین امروز فرداست 💗ته دلم خیلی خوشحال بودم اما از طرفی هم نگران بودم که نکنه با مامان و شوهرش راحت نباشم؛ فردای اون روز وقتی بابا خونه اومد با خودش کلی لباس برای خودم و کادو آورده بود که با خودم سوغاتی ببرم از خوشحالی داشتم بال در می‌آوردم 💛 ادامه دارد.... https://eitaa.com/zandahlm1357
🌺🍃 آن چه موجب رنجش آدم‌ها از یکدیگر می‌شود، این است که : غالبا ما آدم‌ها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویه‌ی دید ما نگاه کند ! در صورتی که درون هر آدمی، دنیای متفاوتی وجود دارد که با پذیرش این تفاوت‌ها، روابط شکل مناسب‌تری خواهند داشت. https://eitaa.com/zandahlm1357 🌿🌻🌿🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تقویم_شیعه ۴ ربیع الثانی / ولادت حضرت عبد العظیم حسنی (ع) چهارم ربیع الثانی مصادف است با سالروز میلاد حضرت عبدالعظیم حسنی (ع). ایشان فرزند عبداللّه بن علی، از نوادگان امام حسن مجتبی (ع) بود که نسبتش با چهار واسطه به آن حضرت می‌رسید. عبدالعظیم، از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث معصومین (ع) و نیز از چهره‌های بسیار محبوب و مورد اعتماد، نزد اهل بیت عصمت و طهارت (ع) به شمار می‌رفت. https://eitaa.com/zandahlm1357
💕✨💕✨💕 ✨الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى ﴿۵﴾ 💕او خداوندي است رحمن كه بر عرش مسلط است. 💕 ✨لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَّرَى ﴿۶﴾ 💕از آن اوست آنچه در آسمانها و زمين و ميان اين دو و در اعماق زمين وجود دارد. 💕 ✨وَإِنْ تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى ﴿۷﴾ 💕اگر سخن آشكارا بگوئي (يا مخفي كني) او پنهانيها و حتي پنهانتر از آنرا نيز ميداند! 💕 ✨سوره طه 🌸 آیات 5 ؛6؛7✨ https://eitaa.com/zandahlm1357