eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.4هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: خاطره زیر که توسط خود ایشان نقل شده است، نشانگر تواضع آن مرد الهی است: در دانشگاه شیراز از من دعوت کرده بودند، برای سخنرانی. در آن جا استادها و حتی رئیس دانشگاه همه بودند. یکی از استادهای آن جا که قبلا طلبه بود و بعدا رفت آمریکا تحصیل کرد و دکتر شد و آمد و واقعا هم مرد فاضلی هست، مامور شده بود که مرا معرفی کند آمد پشت تریبون ایستاد. جلسه هم خیلی پرجمعیت و با عظمت بود. یک مقدار معرفی کرد: «من فلانی را می شناسم، حوزه قم چنین، حوزه قم چنان و....» بعد در آخر سخنانش این جمله را گفت: «من این جمله را با کمال جرات می گویم، اگر برای دیگران لباس روحانیت افتخار است، فلانی افتخار لباس روحانیت است.» آتش گرفتم از این حرف. ایستاده سخنرانی می کردم، عبایم را هم قبلا تا می کردم و روی تریبون می گذاشتم، مقداری حرف زدم، رو کردم به آن شخص، گفتم: «آقای فلان! این چه حرفی بود که از دهانت بیرون آمد؟ ! تو اصلا می فهمی چه داری می گویی؟ ! من چه کسی هستم که تو می گویی فلانی افتخار این لباس است؟» این عالم فرزانه در برابر روحانیت آن چنان متواضع بود که همیشه به روحانی بودن خود افتخار می کرد و گاهی آن را چنین ابراز می نمود: «این بنده همه افتخارش این است که، در سلک این طبقه منسلک است و خوشه چینی از این خرمن به شمار می آید و در خانواده روحانی رشد و نمو یافته و در حوزه های علوم دینی عمر خویش را به سر برده، ... .»   با اینکه من آن وقت دانشگاهی هم بودم و به اصطلاح ذوحیاتین بودم، گفتم: «آقا من در تمام عمرم یک افتخار بیشتر ندارم، آن هم همین عمامه و عباست. من کیم که افتخار باشم؟ ... ما را اگر اسلام بپذیرد که اسلام افتخار ما باشد; اسلام اگر بپذیرد که به صورت مدالی بر سینه ما باشد، ما خیلی هم ممنون خواهیم شد، ما شدیم مدالی بر سینه اسلام؟ !» 
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: در این بخش 12 ویژگی از رفتار شهید مطهری رحمه الله را که می تواند به عنوان دستورالعملی سازنده برای اهل ایمان و معنویت  و دانش باشد، از زبان نزدیکان و آشنایان آن شهید نقل می کنیم 1- همیشه با وضو بود و به این کار توصیه می کرد. 2- به طبیعت علاقه شدیدی داشت و گاه ساعت ها در نقاط با صفا می نشست و فکر می کرد. 3- همیشه نماز شب را به پا می داشت و به این خاطر شب ها زودتر می خوابید. 4- در موقع بیان مطالب علمی آنچنان تمرکز حواس داشت که از اطراف غافل می شد. 5- شب ها قبل از خواب 20 دقیقه قرآن می خواند. 6- در مورد انجام فرائض دینی فرزندانش نظارت دقیق داشت. 7- به فقرا و مستمندان کمک می کرد، به طوری که برخی موارد آن بعد از شهادتش آشکار شد. 8- مطالب قابل توجه را در فرصت های مناسب و به طور منظم یادداشت می کرد. 9- در هنگام روضه برای سیدالشهداء علیه السلام و مناجات های شبانه صدای گریه اش بلند می شد. 10- او آن چنان به خداوند ایمان داشت، که در شرایط سخت زندگی به امدادهای غیبی چشم دوخته و از خداوند مدد می خواست. 11- برای پدر و مادر و اساتید خویش احترام وصف ناپذیری قائل بود. 12- در امور عبادی، اجتماعی و سیاسی از تظاهر کردن به شدت پرهیز می کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: 🔺آثار شهید مطهری بیش از شصت اثر جاودان از شهید مطهری به جای مانده است.استاد هفت از نگارش این کتاب ها و مقالاتش را اینگونه بیان می کند:«این بنده از حدود بیست سال پیش که قلم به دست گرفته مقاله یا کتاب نوشته ام تنها چیزی که در همه نوشته هایم آن را هدف قرار داده ام حلّ مشکلات و پاسخگویی به سؤالاتی است که در زمینه مسایل اسلامی در عصر ما مطرح است امام خامنه ای همواره به جوانان توصیه میکنند که آثار را مطالعه نمایند و عقیده دارند که کتاب‌های ایشان به خاطر اخلاص معلم شهید، ماندگار است: «شهید مطهری نیازها را میدانست و می‌نشست برای پُر کردن خلأ این نیازها، بااخلاص کار میکرد. ده‌ها سال است شهید شده امّا کتابهای او را به قول سعدی «چون کاغذ زر میبرند»؛کسانی که اهل فکرند، اهل فهمیدنند، دنبال کتابهای شهید مطهری میدوند. این اخلاص است.» ۱۳۹۵/۰۲/۱۳ ایشان حتی بارها توصیه‌های کاربردی نیز برای خواندن کتب ایشان داشته‌اند: «از مثل یک درس، هر روزى یک ساعت بنشینند کتاب‌هاى آقاى مطهرى را شروع کنند به خواندن، این را بخوانند تمام کنند کتاب بعدی را بخوانند... من خیال مى‌کنم هر کدام از اینها یک مشعل نورى خواهند شد.» ۱۳۶۸/۰۲/۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: «خواب دیدم که من و آقای خمینی در خانه کعبه مشغول طواف بودیم، که ناگهان متوجه شدم حضرت رسول صلی الله علیه و آله به سرعت به من نزدیک می شوند. همین طور که حضرت نزدیک می شدند، برای اینکه به آقای خمینی بی احترامی نکرده باشم، خود را کنار کشیدم و به آقای خمینی اشاره کردم و گفتم: «یا رسول الله! آقا از اولاد شمایند.» استاد مطهری رحمه الله سه شب قبل از شهادت خویش، رؤیای صادقه ای داشته و بشارت عطرآگین شهادت را از آن استشمام  نموده بود. آن شهید وارسته داستان رؤیای معنوی اش را بعد از بیداری در همان شب چنین بازگو نمود: ایشان بعد از کمی سکوت ادامه داد: «من مطمئنم که به زودی اتفاق مهمی برای من رخ می دهد.» حضرت رسول صلی الله علیه و آله به آقای خمینی نزدیک شدند، با ایشان روبوسی کردند و بعد به من نزدیک شدند و با من روبوسی کردند، بعد لب هایشان را بر روی لب های من گذاشتند و دیگر بر نداشتند و من از شدت شعف از خواب پریدم، به طوری که داغی لب های حضرت رسول صلی الله علیه و آله را بر روی لب هایم حس می کنم.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: علی مطهری فرزند شهید  مرتضی مطهری چگونگی شهادت پدرش را اینگونه روایت می کند: پدرم نماز مغرب و عشا را خوانده بود و خود را برای رفتن به منزل دکتر سحابی و شرکت در جلسهای خصوصی برای بررسی مسائل اجتماعی با هیئت دولت آماده کرد. ابتدا قرار بود من و برادرم او را به محل جلسه برسانیم، اما بعد از چندی پدرم به ما گفت که یکی از دوستانش (حاج طرخانی) به منزل ما میآید و با وسیله نقلیه او به آنجا می روند. هنگامی که او عازم رفتن بود، من مشغول نماز بودم. به هر حال بعد از برگزار شدن جلسه، حدود ساعت ده و سی دقیقه شب یازدهم اردیبهشت ماه بود که پدرم عازم بازگشت به منزل شد. دوستش و آقای مهندس کتیرایی نیز همراه او از منزل دکتر سحابی خارج می گردند و بقیه اعضای جلسه برای تبادل نظر و مشورت در منزل می مانند. پدرم متوجه بحث خصوصی آقای مهندس کتیرایی و دوستان می گردد. لذا چند قدمی از آنان فاصله می گیرد و قدم زنان به طرف اتومبیل دوستش که در خیابان فرعی روبه روی کوچه ای که منزل دکتر سحابی در آن قرار داشت، راه میافتد . وقتی که به اول کوچه میرسد، شخصی او را صدا میزند، سرش را به عقب می‌چرخاند. شاید فکر میکرد از منزل دکتر سحابی با او کاری دارند و صدا از آنجا به گوش میرسد، اما لحظه ای بعد صدای تیری برمیخیزد و پدرم غرق در خون به زمین میغلتد. آقای مهندس کتیرایی و دیگران، متوجه این واقعه میگردند و به سرعت او را به بیمارستان طرفه، در خیابان بهارستان می رسانند. اما در بیمارستان، پزشکان نظر میدهند که پدرم شهید شده است و امکان مداوا و بهبودی او به هیچ وجه ممکن نیست، گلوله از زیر بناگوش راست، وارد و از بالای ابروی چپ، خارج شده است جنازه را یک روز در بیمارستان نگه میدارند و صبح روز پنجشنبه سیزدهم اردیبهشت ماه، از دانشگاه تهران تشییع میشود و سپس با آمبولانس به طرف شهرستان قم حرکت داده میشود و بعدازظهر پنجشنبه در حرم مطهر حضرت معصومه (سلام الله علیها) نزدیک به آرامگاه آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری (قدس سره) به خاک سپرده میشود.