⁉️ شبهه👇👇👇
امروزه برخی از معلمان ما میگویند : امام حسین #فرار کرد نه #قیام ! آیا حدیث یا روایتی در آن کلمه "قیام" باشد از کتب معتبر حدیثی وجود دارد ؟!
✅پاسخ👇👇👇
☑️همیشه عادت کنیم که ابتدا از مدعی ، آیه ، حدیث ، سند و دلیل بخواهیم ، نه اینکه هر کسی که رد شد و سخنی گفت را بشنویم ، بعد به دنبال آیه و حدیث و دلیل برای نفی و رد آن بدویم.
1⃣به معلم بگویید : یک چیزی روی هوا گفتی که حاکی از ناباوری های خودت از یک سو ؛ ضعف معلومات خودت از سوی دیگر و نیز بغض شدیدت میباشد ؛ حال آیا بر اساس آیه ، حدیث ، سند تاریخی و دلیل روشن و متقن این حرف را زدی ، یا از روی عناد و لجاج با اسلام و تشیع و اهل بیت (ع) .
2⃣به معلم بگویید : اگر ما به شما بگوییم که هدف شما از قرار گرفتن در جایگاه مقدس معلمی ، تعلیم و تربیت نمیباشد ، بلکه ایجاد انحراف و اعوجاج در افکار دانش آموزان است ، بر نمیتابید و علیه ما با نمره ، اخراج و تجدیدی و ردی میشورید ، در حالی که اظهر من الشمس است و گفته هایتان نیز بهترین سند میباشد ، بعد شما همینطور می آیید و میگویید : « #امام_حسین (ع) ، قیام نکرد، بلکه فرار کرد» و ما نیز باید بپذیریم یا به شما حدیث ارائه دهیم؟!
3⃣کسی که میگوید : «امام حسین فرار کرد» ، نه تنها هیچ از منزلت امامت و شخصیت امام نمیداند ، بلکه حتی از تاریخ نیز چیزی نمیداند ، (مگر اینکه به عمد تحریف کند) ، حالا شما میخواهید با بیان یک یا چند حدیث ، او را قانع کنید ؟! مگر خودش به عمرش این احادیثی را که شما میخواهید ارائه دهید ، نخوانده و نشنیده است؟!
پس آن چه ذیلاً ایفاد میگردد ، در پاسخ معلمی نادان ، معاند و لجوج نمیباشد ، بلکه صرفاً جهت افزایش معلومات و اطلاعات شما نوجوان و جوانان عزیز میباشد.
♦️حدیث:
1⃣ابتدا توجه داشته باشید که در مطالعه و تحقیق ، الزاماً به دنبال یک کلمه ی مشخصی مانند "قیام" نگردید ، چرا که ممکن است از قیام تحت عنوان "خروج ، جهاد ، مقابله و ..." نیز یاد شود، چنان که در مورد امام زمان (ع) ، هم به خروج حضرت مهدی (عجّ) ، تصریح شده ، هم به قیام ایشان ، هم به فرج و ... .
2⃣سپس دقت کنیم که خود ایشان در مورد حرکتشان چه فرموده اند ؛ آیا فرمودهاند که من فرار میکنم ، یا فرموده اند : قیام و خروج و مقابله و مبارزه میکنم؟
♦️دفاع از اسلام :
1⃣هنگامی که مروان بن حکم ، برای #بیعت او با یزید اصرار ورزید ، در پاسخ فرمود :
🌼«اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الإسْلامِ الْسَّلامُ اِذ قَدْ بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلَ يَزيدَ، وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ (ص) يَقُولُ: اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ اَبى سُفيانَ» (موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام 285، ح252)
✏️ترجمه : (در اينصورت بايد گفت) : انا للّه و انا اليه راجعون ؛ فاتحه اسلام را باید خواند هنگامی که امّت اسلام ، رعیت چون یزیدی گردند ؛ و من خودم از رسول خدا (ص) شنيدم كه میفرمود : خلافت بر آل ابوسفيان حرام است.
♦️امر به معروف و نهی از منکر:
2⃣در وصیت خود به برادرش محمد حنیفه ، هدف اصلی "خروج = قیام" را بیان نموده و نوشتند :
🌼«وَ اِنّی لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْاِصْلاحِ فِی اُمَّةِ جَدّی (ص) اُریْدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اَسیْرُ بِسیرَةِ جَدّی وَ اَبی عَلیّ بن ابی طالِبٍ (ع)»
✏️ترجمه : [بدانید] من برای سرکشی و خوشگذرانی و فساد و ستم خروج نکردم ؛ بلکه فقط برای دنبال کردن #اصلاح_امّت_جدّم خارج شدم [خروج کردم] و تصمیم گرفتهام که امر به معروف و نهی از منکر نمایم و سیره جدّم [رسول خدا (ص)] و پدرم علی بن ابی طالب (ع) را دنبال نمایم.»
♦️رهبری و هدایتی امتی که طالب امام شدند :
3⃣ایشان پیش از خروج از مکه و نیز پیش از اعزام مسلم ، نامه ای در پاسخ درخواست مردم کوفه، به دست سعید و هانی فرستادند . در این نامه به درخواست مردم جهت برخورداری از امامی هادی تصریح شده است:
🌼«بِسم اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ مِنْ حُسَیْنِ بنِ عَلَیٍّ، اِلی الْمَلَأِ مِنَ الْمُؤمِنینَ وَ الْمُسْلِمیْنَ، اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّ هانِیاً وَ سَعیْداً قَدَما عَلَیَّ بِکُتُبِکُمْ وَ کانا آخِرَ مَنْ قَدِمَ عَلَیَّ مِنْ رُسُلِکُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ کُلَّ الَّذی اقْتَصَصتُمْ وَ ذَکَرْتُمْ وَ مَقالَةَ جُلِّکُمْ: اِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنا اِمامٌ فَاقْبِلْ، لَعَلَّ اللّه ُ اَنْ یَجْمَعَنا بِکَ عَلی الهُدی وَ الْحَقِّ»
پاسخ به شبهات ، شایعات
https://eitaa.com/zandahlm1357
(56) مأمون و امتحان امام جواد عليه السلام
روزي مأمون كه به قصد شكار از قصر خود بيرون آمده بود، در گذرگاه به عده اي از كودكان كه امام جواد عليه السلام هم در ميان آنان بود، برخورد نمود. كودكان همگي گريختند، جز آن حضرت! مأمون نزد ايشان رفت و پرسيد:
- چرا با كودكان ديگر نگريختي؟
حضرت جواب داد:
- من گناهي نكرده بودم كه بگريزم و مسير هم آن قدر تنگ نبود كه كنار بروم تا راه تو باز شود. از هر كجا كه مي خواستي مي توانستي بروي. مأمون پرسيد:
- تو كيستي؟
حضرت پاسخ داد:
- من محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالبم!
مأمون پرسيد:
- از علم و دانش چه بهره اي داري؟
امام عليه السلام جواب داد:
- مي تواني اخبار آسمان ها را بپرسي!
مأمون از او جدا شد و به راه خود ادامه داد، باز سفيدي بر روي دستش بود مي خواست با آن شكار كند.
مأمون باز را رها كرد و باز دنبال دراّجي پرواز كرد، به طوري كه مدتي از ديده ها ناپديد شد و پس از زماني، در حالي كه ماري (77) را زنده صيد كرده بود، بازگشت. مأمون ماري را جاي مخصوص گذاشت. سپس به اطرافيانش گفت:
- مرگ آن كودك، امروز - به دست من - فرا رسيده است!
آن گاه از همان راهي كه رفته بود برگشت به همان محل كه رسيد فرزند امام رضا عليه السلام را ديد كه در بين تعدادي از كودكان است، احضار كرد. از او پرسيد:
- تو از اخبار آسمان و زمين چه مي داني؟
امام جواد عليه السلام پاسخ داد:
- من از پدرم و پدرانم از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم و ايشان از جبرئيل و جبرئيل از پروردگارم جهانيان شنيدم كه فرمود:
ميان آسمان و زمين دريايي است مواج و متلاطم كه در آن مارهاي است كه شكم هاشان سبز و پشت هاشان نقطه هاي سياه دارد، پادشاهان آنها را با بازهاي سفيدشان شكار مي كنند تا دانشمندان را با آنها بيازمايند!
مأمون با شنيدن اين پاسخ گفت:
- تو و پدرانت و جدت و پروردگارت همه راست گفتيد!(78)
داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
(57) شعله حسد
در اواخر تابستان و در شب دوازدهم ماه رجب سال 218 (ه- ق) مأمون خليفه عباسي از دنيا رفت و در ناحيه طرسوس (79) به خاك سپرده شد. برادرش معتصم زمام خلافت را عهده دار گشت.
معتصم كه از هر راه ممكن جهت تثبيت پايه هاي زمامداري خويش تلاش مي كرد، براي جلوگيري از خطرهاي احتمالي از ناحيه امام جواد عليه السلام و اينكه تحت مراقبت شخصي قرار گيرند، ايشان را از مدينه به بغداد آورد.
هنوز از اقامت امام عليه السلام در بغداد مدت زيادي نگذشته بود كه به اشاره معتصم خليفه عباسي به وسيله زهر آن حضرت به شهادت رسيدند. اين حادثه، به دنبال ماجرايي پيش آمد كه داستانش چنين است.
زرقان دوست صميمي ابن ابي دُآد (80) بود مي گويد:
روزي ابن ابي دُآد از نزد معتصم بازگشت در حالي كه سخت غمگين بود. علت اندوه را جويا شدم. پاسخ داد:
- امروز آرزو كردم كه كاش بيست سال پيش از اين مرده بودم.
گفتم:
- براي چه؟
جواب داد:
- به خاطر واقعه اي كه از ابوجعفر، امام جواد عليه السلام، در حضور معتصم عليه من رخ داد.
- مگر چه پيش آمد؟
- دزدي را نزد مجلس خليفه آوردند دزد به سرقت خود اعتراف كرد و از خليفه خواست با اجراي حد او را پاك سازد. خليفه فقها را گرد آورد و ابوجعفر را نيز حاضر كرد، از ما پرسيد دست دزد از كجا بايد قطع شود؟ من گفتم:
از مچ دست.
گفت:
به چه دليل؟
گفتم:
دست از انگشتان است تا مچ، زيرا كه خداوند در آيه (تيمم) فرموده است: (فامسحوا بوجوهكم و ايديكم)(81) (صورت و دستهايتان را مسح كنيد) منظور از دست در اين آيه، انگشتان تا مچ دست است.
عده اي از فقها نيز با من موافق شدند و گفتند دست دزد بايد از مچ قطع گردد، ولي عده اي ديگر گفتند دست دزد را از آرنج بايد قطع كرد، چون خداوند در آيه وضو مي فرمايد: (و ايدكم الي المرافق) يعني (دست هاي خويش را تا آرنج ها بشوييد!) و اين آيه دلالت دارد بر اينكه حد دست آرنج است.
سپس معتصم رو به ابوجعفر كرد و پرسيد:
در اين مسأله چه نظر داريد؟
ايشان اظهار نمود:
حاضران در اين باره سخن گفتند، مرا معاف بدار!
معتصم بار ديگر سخنش را تكرار كرد و او عذر خواست. در آخر، معتصم گفت تو را به خداوند سوگند! آنچه را در اين باره مي داني بگو.
امام جواد عليه السلام گفت:
حال كه مرا قسم دادي، نظرم را مي گويم. اينها به خطا رفتند زيرا فقط انگشتان دزد بايد قطع شد، و كف دست بماند.
معتصم پرسيد:
دليل اين فتوا چيست؟
گفت: رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمود است سجده با هفت عضو بدن تحقق مي يابد، صورت (پيشاني)، دو كف دست، دو سر زانو، دو پا (دو انگشت بزرگ پا.) بنابراين، اگر دست دزد از مچ يا از آرنج قطع شود، ديگر دستي براي او نمي ماند تا هنگام سجده آن را بر زمين گذارد.
و نيز خداي متعال فرموده است:
(و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا) (سجده گاهها از آن خداست. پس هيچ كس را همپايه و همسنگ با خدا قرار ندهيد) منظور از سجده گاهها اعضاي هفتگانه است كه سجده بر آنها انجام مي گيرد، و آنچه براي خداست قطع نمي شود.
معتصم از اين بيان خوشش آمد و دستور داد فقط انگشتان دزد را قطع كردند..
ابن ابي دُآد مي گفت:
در اين هنگام، حالتي بر من رخ داد كه گويي قيامت بر پا شده است و آرزو كردم كه كاش مرده بودم و چنين روزي را نمي ديدم.
پس از سه روز نزد معتصم رفته به او گفتم:
توصيه خيرخواهانه خليفه بر من واجب است، من مي خواهم در موردي با شما صحبت كنم كه مي دانم به واسطه آن وارد آتش جهنم مي شوم.
معتصم گفت:
كدام صحبت؟
گفتم:
خليفه در مجلس خويش، فقها و علما را براي حكمي از احكام دين جمع مي كند و از آنان در شرايطي كه رؤ ساي لشگري و كشوري حضور دارند و تمام گفتگوها را مي شنوند، حكم مسأله اي را مي پرسند و آنان جواب مي دهند، ولي نظر فقها را نمي پذيرند و تنها سخن مردي را قبول مي كنند كه نيمي از مسلمانان به امامت و پيشوايي وي اعتقاد دارند و ادعا مي كنند كه او سزاوار خلافت است، اين كار براي خليفه پسنديده نيست!
در اين هنگام سيماي خليفه دگرگون شد و فهميد چه اشتباهي كرده آن گاه گفت:
خداوند تو را پاداش دهد كه مرا توصيه خوبي كردي.
سپس روز چهارم به يكي از دبيران (كتّاب) دستور داد ابوجعفر، (امام جواد عليه السلام)، را به خانه اش دعوت كند. او نيز چنين كرد، ولي امام نپذيرفت و عذر خواست. اما وي در دعوت خويش اصرار ورزيد و گفت: من شما را به مهماني دعوت مي كنم و آرزو دارم قدم به خانه ام بگذاريد تا من از مقدم شما تبرك جويم. چند تن از وزراي خليفه نيز آرزوي ديدار شما را در منزل من دارند.
امام عليه السلام ناچار! دعوت وي را پذيرفت و به خانه اش رفت، اما آنان در غذاي وي زهر ريخته بودند.
به محض اينكه از غذا ميل نمود، احساس كرد آغشته به زهر است، از اين رو تصميم گرفت حركت كند. ميزبان از ايشان خواست بماند ولي حضرت در پاسخ فرمود:
اگر در خانه تو نباشم براي تو بهتر است!
امام جواد عليه السلام، براي مدتي سخت ناراحت بود تا آنكه زهر در اعض
اي بدنش اثر كرد و چشم از جهان فروبست.(82
داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رحیم پور ازغدی ، حجاب قانونی یا اجباری؟!!
https://eitaa.com/zandahlm1357
حجاب اختیاری.mp3 - حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم.mp3
8.51M
🔹 همهی دلایل طرفداران حجاب اختیاری
نقد و بررسی دلایل کسانی که الزام قانونی برای رعایت #حجاب را قبول ندارند.
✅ حجتالاسلام دکتر قربانی مقدم
در پرتگاه مجازی، مجهز باش...
👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
#سارا_بوکر هنر پیشه، مدل و مانکن آمریکایی ماجرای مسلمان شدنش را اینطور تعریف میکند...👇
#تولد_دوباره
#غرب_نو🌱
"سارا بوکر" در گفتگویی از سبک زندگی سابقش و ماجرای مسلمان شدن خود اینطور میگوید:
• من يك دختر #آمريكایی ام كه در مركز اين كشور به دينا آمدهام و در آنجا زندگی كردهام. من هم مثل تمام دختران ديگر، بزرگ شدهام و مثل آنعا علاقه بسياري به ماديات و زرق و برق زندگی در شهرهای گران داشتم... ✨
در نهایت من به فلوریدا و از آنجا به ساحل جنوبی میامی نقل مکان کردم.
یک منطقه پرشور برای آنهائی که در جستجوی یک "زندگی پر زرق و برق" هستند.
طبیعتا، من آنچه که یک دختر معمولی غربی انجام میدهد را انجام میدادم.
براساس ارزیابی از خودم که بر مبنای میزان جلب توجه دیگران بود، به ظاهر و #جذابیت و گیرائیام فوقالعاده توجه داشتم.
مرتب ورزش میکردم تا اینکه یک مربی شخصی شدم!
یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی "با کلاس" برای خود فراهم کنم. 🕸
سالها گذشت تا توانستم متوجه شوم که هر چه بیشتر در "جذابیت زنانگیام" پیشرفت میکنم درجه "رضایت شخصی" و خوشبختیام کاهش پیدا میکند؛ 😞
من بَرده مُد بودم...
من گروگان ظاهرم بودم... 😰🔪
به علت افزایش مستمر فاصله بین رضایتمندی شخصی و سبک زندگیام، در فرار از الکل و مهمانیها (پارتیها) به مراقبه (مدیتیشن) و مذاهب غیرمتعارف پناه بردم.
اما این فاصله به یک دره عظیم تبدیل شد و در آخر متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان واقعی... 😨
https://eitaa.com/zandahlm1357
#آمارها_سخن_میگویند 💬
⭕️ آمارهای تکاندهنده از وضعیت زنان در دنیای غرب
🔺این متن رو #حتما_بخونید و به حال زن غربی گریه کنید و بابت کرامتی که خدا در قالب اسلام بهتون داده شکرگزار باشید...
الحمدلله رب العالمین
https://eitaa.com/zandahlm1357
#شهید_میشم...:
🍒 داستان آموزنده و واقعی با نام
👈 #تا_خدا_فاصلهای_نیست....🍒
👈 #قسمت_سی_و_هشتم
آمد جلو برادرم فقط یه مشت بهش زد افتاد زمین... دختر بلند شد گفت بی عرضه و رفت.
گفت بریم شیون تا یه جایی باهات میام
تو راه بهش نگاه میکردم از خوشحالی داشتم بال در می آوردم که برادرم پشتم رو گرفته بود فقط باید یه خواهر باشی که برادرت پشتت رو بگیره تا بفهمی چه حسی داشتم....
رفتم خونه اونم رفت گفت بهت زنگ میزنم مواظب مادر باش نزار ناراحت بشه.. رفتم خونه به برادر کوچیکم گفتم بیا کادو برات آوردم باز کرد لباس ورزشی بود گفتم مادر اینم برای تو آوردم گفت به چه دردم میخوره احسان نیست که ببینه گفتم مادر تورخدا آنقدر خودت رو ناراحت نکن احسان که بچه نیست...
گفت دنیا برام تموم شده بعد از احسان... گفتم مادر یه کم بخند توروخدا میدونی از کی تا حالا کسی تو این خونه نخندیده؟ گفت خندهی من احسانه
تا نیاد در نمیاد دیگه هیچ وقت نمیخندم اول آخر هر حرفش فقط احسان بود....
بعد چند روز زن عموم با عمه م داشتن راجب احسان حرف میزدن یواشکی، مادرم تازه چشماش خواب رفته بود زن عموم گفت میگن امسال چند نفر تو سرما مُردن سر مرز برای کولبری رفته بودن...
گفت خدا نگه دار احسان باشه از خدا میخوام اون طوریش نشه... مادرم شنید گفت احسان کجاست زن عموم گفت نمیدونم ،مادرم گفت نه شنیدم راجب احسان حرف میزدید گفت چیزی نیست بخواب گفت باید بهم بگی ، مادرم نمیدونست که کولبری میکند آنقدر اصرار کرد زن عموم گفت خواهر میگن احسان داره کولبری میکنه ولی همه مرز ها رو گشتن دنبالش پیداش نکردن...
مادرم گفت خاک برسرم پسر من کولبری میکنه؟؟؟ بلند شد زن عموم گفت کجا گفت ولم کن میرم بیارمش شروع کرد به گریه کردن.....
هر کاری کردیم مادرم آروم نشد گفتم مادر من احسان رو دیدم این لباسی که برات آوردم رو اون بهم داده حالش خوبه... ولی باور نمیکرد میگفت داری دروغ میگی میرم دنبالش... به پدرم و عموهام زنگ زدیم اومدن عموم گفت چرا بهش گفتید کولبری میکند؟ گفت زن داداش بخدا اونجا نیست همه مرزها رو دنبالش گشتیم ولی نبود مادرم دست بردار نبود میگفت میرم دنبالش حاضر شدیم رفتیم شهر مرزی تو راه فقط گریه میکرد میگفت آخه پسرم رو چه به کولبری؟
میگفت دستم بشکنه چرا براش غذا نیاوردم لباساش رو یادم رفت زن عموم آرامش میکرد رسیدیم شهر مرزی تو شهر برفی نمونده بود ولی گفتن باید با ماشین تویوتا برید با سواری نمیشه سخته رفتیم مرز سراغش رو از هر کی میگرفتیم نمیشناختن...
مادرم آنقدر گریه کرد که همه دورمون رو گرفتن گفت خودم میرم بالا میدونم اونجاست تو اون برف از کوهها بالا میرفت اروم و قرار نداشت نشست رو برفا گریه میکرد میگفت پسرم احسانم کجاست؟ بیا فدات بشم الهی... هرکی میرسید میگفت بخدا ندیدمش ولی برای مادرم نگران میشد همه براش نگران بودن نمیتونستیم آرومش کنیم آنقدر گریه کرد که بیهوش شد بردیمش بیمارستان ،
صبحش بردیمش پیش دکتر خودش گفت والله کاری از من بر نمیاد نباید ناراحت بشه دورو برش باید اروم باشه...
آوردیمش خونه آنقدر گریه می کرد که دیگه اشکی براش نمونده بود روز به روز بدتر میشد بعد چند روز برادرم بهم زنگ زد گفت کارت دارم تنها بیا...
رفتم تا دیدمش گریه کردم گفتم داداش ترو. خدا برگرد گفت چی شده؟ گفتم مادر فهمیده که تو مرز کار میکنی خیییلی ناراحته... بغض گلوش و گرفت نمیتونست حرف بزنه ،بعد گفت بیا بریم کارت دارم رفتیم...
تو یه کوچه تو یه زیر زمین در رو باز کرد گفت این وسایل امانت مردم پیش من است اگر من مُردم یا طوریم شد به این شماره زنگ بزن این امانت هارو بهشون پس بده...
گفتم چی هست؟ گفت اون آقا که برات تعریف کردم مغازه داره همونی که بارشو آوردم الان باهاش کار میکنم اینار و بهم داده که بفروشم و سودش مال من و پول وسایل بهش میدم... دیدم وسایل خانگی بود خیلی خوشحال شدم گفت از لطف خدا سود خوبی داره...
گفت بشین امروز نهار مهمون خودمی... تخم مرغ درست کرد گفت این دفعه نشد اگر دفعه بعد بیایی یه غذای خوب برات درست میکنم..
⬅️ ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃🏃
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#پای_درس_استادمحمدشجاعی #قلب 1 ❤️🍃تمام حقیقت انسان، قلب اوست حقیقت انسان، #قلب اوست که همه دارایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پای_درس_استادمحمدشجاعی
#قلب 2
گفتیم به این دلیل که #قلب دائماً در تغییر حالت است به آن قلب میگویند.❤️
این تغییر حالت قلب، زیر و رو شدن و انقلاب در هر دو حالت هست.
یعنی هم برای آدم های بد و هم برای آدم های خوب. وقتی شخصی ضعیف است و خوب تغذیه نشده و قلبش را خوب نساخته، دستخوش انواع بلاها، غصه ها، حسادت ها، رقابت ها و ... میشود.
اگر آدم خوبی هم باشد، باز قلبش در انقلاب است. اما در انقلاب های مثبت، چون دارایی و ثروت دارد، این قلب پویاست و یکسره خوابهای قشنگ و وحی های خوب، الهامات خیلی زیبا به او میشود و واردات قلبی خیلی خوبی دارد. ارتباطش با خدا، معصوم، اولیاء و شهدا و ملائکه برقرار است و واردات قلبی خوبی دارد. و در ارتباطش با مردم، آدم موفقی است.
بدترین فقر، فقر #قلب است❤️
ادامه دارد در کانال 👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای حسین جان بطلب تا که فقط سیر نگاهت بکنم...
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
#دانستنیهای_مذهبی
آیا مي دانید نقش نگین انگشتری #امام حسین علیه السلام چه بود ؟
روایت است که در دست امام صادق علیه السّلام انگشتر جدّش حسین بن علی علیه السّلام بود و بر نگین آن نوشته بود: «لا إلهَ إلاّ الله، عُدَّةُ لِلِقاءِ الله»
ائمه علیهم السّلام هر کدام شعار و جمله ای را بر نگین انگشتر خود حک می کردند. نقش نگین انگشتر سیدالشهداء علیه السّلام عبارت بود از «اِنَّ اللهَ بالغُ اَمرِهِ» و به نقلی دو انگشتر داشتند. بر نگین یکی «لا إلهَ إلاّ الله، عُدَّةُ لِلِقاءِ الله» و بر دیگری «اِنَّ اللهَ بالغُ اَمرِهِ» بود.(1)
هر دو تعبیر، گویای روح شهادت طلب آن حضرت و مقام رضا و تسلیم او به دیدار خدا و پروردگار است. روایت است که در دست امام صادق علیه السّلام انگشتر جدّش حسین بن علی علیه السّلام بود و بر نگین آن نوشته بود: «لا إلهَ إلاّ الله، عُدَّةُ لِلِقاءِ الله»(2) و این نیز که توحید، سرمایه لقای الهی است، نشان دهنده روح خداجویی و شهادت طلبی اوست.
—---------------------—
پی نوشت:
1- سفینه البحار،ج1،ص377.
2 - امالی صدوق،ص124.
3- فرهنگ عاشورا،ص482.
https://eitaa.com/zandahlm1357
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
35.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ | دلتنگم ( انا مشتاق ) ...
🗓 با زیرنویس عربی
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کانال ولایت مدار✌️
برای
امت ولایت مدار✊
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅با محتوای
عقیدتی_اجتماعی_ فرهنگی _سیاسی
تازنده ایم رزمنده ایم🌺
#پیام رسان ایتا
با ما همراه باشید👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
#پیام رسان سروش
👇👇👇
https://sapp.ir/joingroup/KOwcfFpBCixzgEJGabZID0No
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
کتاب خانه تازنده ایم رزمنده ایم🇮🇷
👇👇👇
https://sapp.ir/joingroup/rIC6kaP4d5vMTDNisZ1jFV9H
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📕برنامه هفتگی کانال
مجله تازنده ایم رزمنده ایم📰👓
#شنبه📖آیه گرافی📚نهج البلاغه🌳گل وگیاه🌍 صفحه سبک زندگی
👨👩👧👦اتاق مشاور📂داستان
#یکشنبه📖آیه گرافی📝احکام
🇮🇷 شاعران 📡امر به معروف 👨👩👧👦اتاق مشاور📂داستان
#دوشنبه 📖آیه گرافی👼فرزند سالم 🔬پزشکی📜اولیاء الله📺طبیعت ....📂داستان
#سه شنبه📖آیه گرافی 💑همسرداری🏘نکته و تجربه🎓موضوع بصیرتی🖋کلاس مربی📂داستان
#چهارشنبه📖آیه گرافی⏱نماز
💅حجاب🔍پرسش و پاسخ🌍حکایت
📂داستان
#پنج شنبه📖 آیه گرافی🌍تدبر در قرآن⚰معاد شناسی
تست هوش💠آیه درمانی📂داستان
#جمعه 📖آیه گرافی☀️مهدویت 👂روایت تاریخ 💻آیا می دانید😂لبخند📂داستان
با ما همراه باشید👇👆
@zandahlm1357